شناسهٔ خبر: 31190181 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شبستان | لینک خبر

خسرو باقری:

شکل کاریکاتوری از دانشگاه مدرن را پیاده کرده ایم/نگاه ما به علم مخدوش است

عضو هیات علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه ما معنای واقعی دانشگاه مدرن را درک نکرده و شکل کاریکاتوری آن را پیاده کرده ایم، گفت: در غرب بازارشان هم حساب و کتابی دارد و دانشگاه هم با همان حساب و کتاب پیش می رود.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری شبستان، گروه اندیشه: کتاب «یک رویا و دو بستر» به تازگی به قلم «خسرو باقری»، استاد دانشگاه تهران منتشر شده است، همین مهم فرصتی را فراهم آورد تا با مولف اثر گفت وگویی داشته باشیم که در ادامه مشروح آن مرور می شود:

 

به عنوان نخستین سوال در مورد چرایی انتخاب اسم این کتاب صحبت کنید، در نگاه اول قبل از اینکه مخاطب بخواهد آشنایی مستقیم با کتاب پیدا کرده و آن را بخواند با دیدن اسم کتاب تصور می کند که شاید این اثر ارتباطی با کتاب «یک بستر دو رویا » نوشته «آندره فونتن» داشته باشد، آیا چنین است؟ این انتخاب و تشابه تعمد بود یا اتفاق؟

 

در واقع به عمد بود و من از آن کتاب الهام گرفتم و در بخش مقدمه اثر نیز به این مساله اشاره کرده ام اما به شکل معکوس بحث را پیش گرفتم و اسم کتاب من «یک رویا دو بستر» است، یعنی صحبت در مورد آن است که ما یک رویای واحد داریم که دانشگاه خوبی داشته باشیم، اما دو بستر برای آن فراهم شده که یکی دانشگاه و روش های مدرن است و دیگری حوزه ها که مدعی علوم انسانی اسلامی هستند.

 

کتاب می خواهد بگوید که این دو تفکر وجود دارد با این حال یکی می خواهد ما را مدرن کند و دیگری می خواهد احیای سنت داشته باشد؛ اما من به هر دو آنها انتقاد کرده ام یعنی در مورد دیدگاه مدرن بیان کردم  که با شتاب زدگی انجام می شود، به دیگر بیان ما دانشگاه مدرن را آن هم نه با منطق واقعی اش گسترش داده ایم، یک نمونه آن هم روی آوردن به منطق بازار و بازاری کردن دانش است که ما به شدت از آن رنج می بریم.

این مساله در دانشگاه های جدید یک جریان متاخر است که گاهی به آن نولیبرالیسم هم می گویند. با این حال این مساله یعنی دانشگاه مدرن آن گونه که در کشورهای غربی مطرح می شود باز هم یک اصالتی دارد اما در ما یک شکل کاریکاتوری از دانشگاه مدرن را پی گرفته ایم.

 

این رشد و گسترش چرا شکل کاریکاتوری به خود گرفته است؟

 

 ما در واقع تجارت بدی را انجام می دهیم. آنها می گویند که منطق بازار را باید در دانشگاه بیاوریم منتهی در غرب بازارشان هم حساب و کتابی دارد و دانشگاه هم با همان حساب و کتاب پیش می رود، اما در ایران شاهد هستیم که افراد چه قراردادهایی بابت تحقیقات می بندند و این قراردادها تا چه حد سوری است یا پایان نامه هایی که هدایت می شوند هم به همین منوال سوری هستند و واقعی انجام نمی شود و  فقط عنوان دارند.

بنابر این، خود این رویا یعنی دانشگاه مدرن در کشور ما از یک جهت قابل انتقاد است. دیدگاه دوم هم که به رویکرد اسلامی باز می گردد که از نظر من باید نقد شود و خودم هم به آن نقد کرده ام و از جمله انتقاداتی به دیدگاه آیت الله العظمی جوادی آملی در مورد علم دینی و همچنین آیت الله مصباح و دکتر گلشنی داشته ام و آثارشان را نقد کردم و گفتم که آنها یا تصور درستی از علم ندارند یا از دین و من به تصور آنها از دین نیز انتقاداتی دارم و اسم این دیدگاه را رویکرد دایرة المعارفی گذاشته ایم.

 

 پیشنهاد شما برای رفع این مشکل چیست و آیا در کتاب خود راه حل ارایه کرده اید؟

 

بله، من در کتابم پیشنهاداتی را ارایه کرده ام. البته معتقد هستم که می توان علم دینی داشت و در کتاب دیگرم هم به آن اشاره کردم و از علم دینی به یک معنا دفاع کردم اما نه به معنایی که علم از متون دینی استخراج شود بلکه علم دینی به این معنا که زیربناهایی از علم دریافت شود اما ساخت علم همان کاری است که در در دانشگاه های جدید اتفاق می افتد.

 

من در بخش سوم کتاب پیشنهاداتی دادم که می توانیم طی آن هم به سنت بپردازیم و هم از مدرنیسم بهره ببریم.

 

چه پیشنهاداتی؟

 

پیشنهادم آن است که ما باید پیش فرض های بنیادی را از اندیشه دینی راجع به انسان و چیستی انسان دریافت کنیم همان طور که نظریه های علوم انسانی همین کار را کرده اند یعنی همه آنها مبتنی بر مبانی فلسفی هستند.

برای مثال در غرب در روان شناسی جدید و جامعه شناسی یک بنیاد فلسفی دارند که مبانی متافیزیکی را از یک جایی اخذ کردند، منتهی وقتی که می خواهند به واقعیت های اجتماعی یا روانی بپردازند از طریق مشاهدات و روش تجربی علم، کار را پیش می برند.

 

نظر من آن است که پیش فرض های علوم انسانی را اگر بتوانیم از انسان شناسی اسلامی فراهم بیاوریم، آن زمان است که باید برویم و بر اساس این پیش فرض ها با اطلاعات مواجه شویم و از طریق مطالعه آنها علومی را در شاخه ای مخلتف به وجود بیاوریم و این شیوه ای است که علوم جدید هم با همان شیوه کار را انجام دادند و این چیز عجیبی نخواهد بود نسبت به آنچه در  جریان علوم اتفاق افتاده است.

 

اینکه امروز بعد از گذشت ۴۰ سال از عمر انقلاب اسلامی چنین اتفاقی در دانشگاه ها و نهادهای علمی ما نیفتاده و به گونه ای علم و دین به شکل منسجمی در مباحث وجود ندارند چه علتی دارد؟

 

ناشی از بدفهمی از علم و دین است، ما تصور درستی از علم نداریم؛ همین حالا پوزیتیویسم که اندیشه منسوخ در فلسفه علم است در میان دانشگاهیان ما تا حدی رواج دارد یا همان هایی که هم که اتنقاد می کنند باز هم یک جورهایی درگیر آن هستند. برای مثال من به دیدگاه دکتر گلشنی نقدهایی دارم چرا که او هم هنوز به طور کامل نتوانسته که پوزیتیویسم را که از آن نقد می کند، کنار بگذارد.

 

بنابراین نگاه ما به علم مخدوش است و آن را سراسر آبجکتیو می دانیم. از سوی دیگر فهم ما از دین اشکال دارد چون انتظار داریم که دین پاسخ همه سوالات ما را بدهد یعن از قرآن و روایات برای مشکلات علمی خود جواب پیدا کنیم. اخیرا کتابی خواندم که در مورد علم دینی نوشته و در آن حدیثی نقل شده بود مبنی بر آنکه نان جو بر نان گندم برتری دارد، پس از آن نویسنده می خواست از این روایت کمک بگیرد و وضع نان را در کشور درست کند! این واقعا بدفهمی از دین است. نویسنده پیشنهاد کرده بود که باید به سمت کاشت جو برویم. این در حالی است که ما نمی توانیم تمامی واقعیت های اجتماعی خود را بر اساس روایاتی که درست هم هستند، پیش ببریم چون همه روش های بیان شده در روایات برای همه زمان ها نیستند.

 

اصلاح این بدفهمی ها زمان می برد، ۴۰ سال زمان کمی هم نیست اما در قالب علم ورزی زیاد هم نیست، در تمدن جدید غربی هم نگاه کنیم این علوم انسانی در اواخر قرن نوزدهم و بیستم شکوفا شدند اما چند قرن قبل یک سری شرایط و وزنه هایی در علوم دیگر ایجاد شد، بنابراین تا ما بخواهیم از این بدفهمی ها خارج شویم شاید ۵۰ سال طول بکشد.

 

و سخن پایانی ...

 

باید مقداری تعصبات دینی و علمی خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهیم، چراکه هر کسی نظر خود را درست می داند و اشکالی هم ندارد اما اگر قرار باشد که بخواهیم پیشرفت کنیم باید افکار خود را در بوته نقد قرار دهیم و از این طریق بتوانیم آن اصطلاحاتی را که از اندیشه هدایت کننده علم نیاز است، فراهم کنیم.

نظر شما