همچنین در همین روند مطلب دیگری درباره «در برابر تحریف تاریخ چه باید کرد؟» منتشر کردم که با توجه به بیانیه ستادکل نیروهای مسلح درباره تحریف، بازتاب متفاوتی داشت. امیدوارم این مطلب نیز از سوی دوستان و صاحبنظران نقد شود.
طرح مسأله
هماکنون تبیین، تصویرسازی و بازنمایی
رخدادهای دوره تاریخی جنگ ایران و عراق، در شرایطی صورت میگیرد که امکان مشاهده و دسترسی مستقیم نسل حاضر و آینده به وقایع وجود ندارد، در حالی که همچنان جامعه ایران بهدلیل نتایج و پیامدهای جنگ، نسبت به شناخت وقایع و مسائل آن، تمایل به آگاهی از طریق «پرسشگری منتقدانه» دارد. با این مقدمه و اهمیت مسأله تاریخ نگاری جنگ ایران و عراق، پرسش مورد بحث این است که؛ متون تاریخنگاری جنگ ایران و عراق و روایتهای کنونی، چه نسبتی با وقایع و مسائل گذشته، همچنین پاسخگویی به نیازهای حال و آینده دارد؟ منظور از تاریخ نگاری جنگ ایران و عراق و روایتهای کنونی، تلاش مورخان و اظهارات فرماندهان، مسئولان و رزمندگان در درون ساختار ارتش و سپاه، همچنین در جامعه، برای توصیف و تبیین وقایع، موضوعات و مسائل جنگ ایران و عراق است. بدیهی است اقدامات دیگری از جمله در حوزه مستندسازی تاریخ وجود دارد که خارج از تعریف مورد نظر است.
تجزیه و تحلیل
تاریخنگاری وقایع بزرگ تاریخی، همزاد با واقعه و همانند تحریفِ تاریخ، با واقعه متولد میشود. به این معنا که تاریخنگاری واقعه یا تحریف وقایع، امر بیرونی که بر واقعه تحمیل شود نیست، بلکه صورت دیگری از واقعه و «مانده» و «بازتاب» واقعه در تاریخ است که شکلگیری آن همزمان با واقعه آغاز میشود. متأثر از همین ملاحظه است که «شأنیت» تاریخی جنگ، از طریق تاریخنگاری برای جنگ یا تحریف آن «موضوعیت» پیدا کرده است. به این اعتبار، تاریخمندی جنگ و موضوعات آن، در کلیت و جزئیات، یکی از مهمترین پدیدههای فکری- روشی و تاریخی قابل ارزیابی است که با وقوع جنگ در دو حوزه «موضوع جنگ» و «روش تاریخنگاری»، با تعیین رخدادها در زمان و مکان و به موازات آن، کنش و واکنشها ثبت و شکل گرفته است. با وجود آنکه وقایع تنها یکبار در زمان و مکان تحقق پیدا میکند، ولی تاریخنگاری آن، در طول زمان با تحولات مفهومی و روشی همراه شده و به دلایل مختلف بارها تکرار و بازبینی میشود.
فرض بر این است که؛ «تاریخنگاری» جنگ در زمان وقوع، تابع «ادراک و عمل» در برابر رخدادها بود. پس از مرداد سال 1367 و به پایان رسیدن جنگ، فهم از رخدادها تحت تأثیر «توضیح تاریخی»، به روشهای مختلف قرار گرفته است که نسبت آن با واقعیات تاریخی، محل پرسش است. هایدگر در مقالهاش درباره محدودیتهای ادراکی درباره تاریخ نوشته است:«قلمرو تحقیق تاریخی فقط تا حد دسترس و نفوذ توضیح تاریخی گسترش مییابد. تا وقتی که توضیح دادن به معنی تنزل و فروکاستن موضوع به امری قابل درک و عقلانی است و تا زمانی که تاریخ در فرآیند تحقیق، یعنی توضیح تاریخی خلاصه میشود، هیچ توضیح تاریخی دیگری وجود نخواهد داشت.»
تاریخنگاری جنگ در این یادداشت و در پاسخ به پرسش مورد بحث، به دو مرحله کلی، شامل زمان واقعه در مرحله اول و پس از آن، تقسیم و بررسی شده است:
الف) تاریخنگاری در زمان واقعه
تاریخ نگاری جنگ در مرحله نخست، بیشتر تحت تأثیر وقوع رخدادهای سیاسی و نظامی، همچنین نتایج حاصل از تحولات و چرخشهای سیاسی- نظامی جنگ قرار داشت. بههمین دلیل برخی استفاده از عنوان «گزارش نویسی» را به جای تاریخنگاری پیشنهاد میکنند. در این دوره، تأثیرپذیری و در نتیجه همخوانی و مطابقت میان فضای حاکم بر وقوع رخدادها و در نتیجه گزارشنویسی آن، مانع از شکلگیری رویکرد نقادانه نسبت به روندهای جاری شده است. ملاحظه یاد شده بویژه در حوزه رخدادهای سیاسی- نظامی، بهدلیل ملاحظات امنیتی، موجب فراموشی یا نادیده گرفتن بخش مهمی از ابعاد مختلف واقعه میشود، در عین حال، بخشهای «نادیده» یا به «فراموشی» سپرده شده، به معنای حذف از تاریخ نیست، بلکه در حاشیه تاریخ نگاری واقعه، به حیات خود ادامه داده و بر اثر تغییر در شرایط و گذشت زمان، مجدداً مورد توجه قرار خواهد گرفت.
در مرحله اول تاریخنگاری، منطق حاکم بر ضرورتهای جنگ و التهاب ناشی از آن، رویکردها و روشهای صورتبندی وقایع را در تهیه گزارشها شکل داده است، فرضاً در زمان تصمیمگیری برای انجام عملیات نظامی، رویکرد عمومی بر اساس انتظار برای مشاهده عملیات و نتایج آن، شکل گرفته بود. در چنین وضعیتی بهدلیل برخی ملاحظات و ضرورتهای جنگ یا احتمال بهرهبرداری دشمن، از انتشار اسناد یا استفاده از رویکرد نقادانه در برابر تصمیمات یا نتایج آن، جلوگیری میشد. بههمین دلیل تنها بخشی از چگونگی وقوع رخدادها به تصویر کشیده شده است و بخش دیگری در حاشیه قرار گرفته و در لابه لای اسناد قرار دارد و حتی این احتمال وجود دارد در اسناد منعکس نشده باشد. با وجود کاستیهای اسنادی یا ناتوانی در توصیف و تحلیل کامل و جامع رخدادها و مسائل جنگ، گزارشهای تهیه شده در زمان واقعه، در مقایسه با آنچه هماکنون تحت عنوان تاریخ شفاهی صورت میگیرد، ارزش تاریخی بیشتری دارد و بدون رجوع به آن امکان شناخت جزئیات و روندهای اساسی در تاریخ جنگ، همچنین نقد برخی از روایتهای مکتوب و شفاهی، مهم تر از آن، خوانش بخشهای مغفول، بسیار دشوار است.
ب) تاریخنگاری پس از پایان واقعه تاریخی
با گذشت زمان و به پایان رسیدن یک دوره تاریخی، مرحله دوم تاریخنگاری جنگ تحت تأثیر نحوه پایان جنگ و نتیجه آن آغاز شد. مرحله جدید دو مشخصه متناقض را در درون خود داشت، به این معنا که از یکسو با پایان جنگ، دوره جدیدی برای بازسازی وگذار از شرایط جنگ آغاز شد، در حالی که پیامدها و نتایج جنگ نیز بهصورت تدریجی رو به آشکار شدن بود و حتی هماکنون نیز جریان دارد. در چنین شرایطی یکی از مهمترین مسائلی که در درون جامعه شکل گرفته، بازخوانی مجدد وقایع جنگ در ابعاد مختلف است. از این طریق در واقع بخش فراموش شده یا نادیده انگاشته شده تاریخ، دوباره احیا و مورد بازخوانی قرار گرفت. نتایج حاصل از پیدایش این وضعیت، تاریخ نگاری جنگ را برای تبیین و پاسخگویی به پرسشها و روایتهای جدید، دچار چالشهای جدید و متفاوت با گذشته کرده است.
نظر به اینکه تاریخ نگاری جنگ در فرآیند شکلگیری خود، از دو ساحت متفاوت و عوامل مؤثر درونی و بیرونی برخوردار شده است، بنابراین بخشی از چالشهای تاریخنگاری جنگ از درون دوگانگیهای ساختاری- روشی در حوزه تاریخنگاری جنگ، ظهور خواهد کرد. ساحت درونی تاریخنگاری جنگ در واقع تحت تأثیر عملکرد نهادهای مشارکتکننده در جنگ و حاصل «مکتب تاریخنگاری جنگ» است که از سوی مجموعهای از افراد و نهادها، با استفاده از رویکردها، اسناد و روشها، برای تبیین تاریخ جنگ شکل گرفته است. ساحت بیرونی تاریخنگاری در واقع شامل تأثیر عواملی مانند نسل جدید و حتی نسل جنگ است که با گذشت زمان و تغییر در شرایط، از طریق بازبینی رخدادها و تحولات، بهدنبال پاسخ به پرسشهای پیشین و جدید خود است.
در چنین شرایطی تاریخ نگاری جنگ برایگذار از مرحله دوم، بر اثر تغییر در روندهای جدید، با چالشهای جدیدی مواجه میشود که میتوان از آن بهعنوان صورتی از «بحرانزایی در تاریخ نگاری» نام برد. مفهوم بحران در این بررسی با نظر به هدف از تاریخنگاری و کارکرد آن برای ترسیم واقعیات تاریخی جنگ و پاسخگویی به پرسشها و نیازهای حوزه دفاعی کشور است. به این معنا که ناتوانی از ترسیم واقعیات تاریخی- راهبردی جنگ، برای پاسخگویی به پرسشهای نسل کنونی و نیازهای حال و آینده، برجستهترین نشانههای ظهور شکاف و بیاعتمادی در پذیرش و باورمندی مخاطبان و بحران مفهومی و روشی در تاریخنگاری جنگ است.
هماکنون بخشی از نشانههای بحران در تاریخ نگاری جنگ، با گذار از دوره دوم و ورود به دوره جدید، در حال خودنمایی است. در ساختار درونی تاریخ نگاری جنگ، تناقض در آمارهای ارائه شده، مناقشههای دائمی درباره نقش افراد و سازمانهای مسئول در جنگ، تکرار در طرح مباحث و ناتوانی در ارائه تجزیه و تحلیل راهبردی، به شکل قابل توجهی خودنمایی میکند و تأثیر بیرونی دارد. به این شکل که در ساختار بیرونی و در میان مخاطبان، نوعی بیاعتمادی، به همراه عدم اقناع و باورپذیری در برابر دادهها و روایتهای موجود، همچنین استدلالها در پاسخ به پرسشها، قابل مشاهده است. در نتیجه پیدایش چنین وضعیتی، نه تنها پرسشگری نقادانه درباره وقایع و مسائل جنگ نهادینه شده و در حال توسعه و تعمیق است، بلکه روایتهای جدیدی از برآیند اطلاعات و تناقضات موجود در جامعه شکل گرفته است، بدون اینکه در ساختار موجود در حوزه تاریخنگاری یا از سوی اشخاص، هوشمندی و روشمندی برای ارزیابی پرسشها و نیازها، به منظور پاسخگویی وجود داشته باشد. در صورت پذیرش ارزیابی کنونی از وضعیت تاریخنگاری جنگ، این پرسش وجود دارد که؛ عوامل مؤثر در پیدایش بحران در فرآیند تاریخنگاری جنگ کدام است و چگونه باید با آن مواجه شد؟
گرچه پاسخ به پرسش یاد شده نیاز به پژوهش دارد، ولی به نظر میرسد بهدلیل نسبت تاریخنگاری بهصورت عام و تاریخنگاری جنگ بهصورت خاص با سیاست، تغییرات سیاسی- اجتماعی و حضور نسل جدید در جامعه، رویکرد و روشهای مرحله دوم تاریخ نگاری جنگ، دچار بحران جدیدی شده که بدونگذار و برون رفت از این وضعیت، مرحله جدید از طریق نقد و بررسی روایتهای پیشین و پاسخگویی به نیازهای آینده، شکل
نخواهد گرفت.
در عین حال بدون باور و اهتمام به نقد و گفتوگو، تفکر تاریخی، رویکرد و روش بررسیهای تاریخی صیقل نخواهد خورد. با نگرانی از تحریف و توقف در کلیت مفهوم تحریف و روشن نکردن مصادیق آن و ایجاد سایر مرزبندیها برای نقد و بررسی تاریخی، نمیتوان با پویایی و سازندگی تاریخ همخوانی پیدا کرد.
نتیجه گیری
1- با فرض صحت گسستهای مفهومی- روشی در تاریخنگاری جنگ میان مورخان و راویان با مخاطبان، کارکرد تاریخ نگاری جنگ، به معنای تلاش برای توصیف و تبیین اقناعکننده و باورپذیر از رخدادهای تاریخی و مسائل آن، برای نسل حاضر و آینده، با چالشهای اساسی همراه شده است. چنانکه نوعی روایتهای متکثر و متناقض شکل گرفته است و برای پاسخگویی به پرسشها، اقدام چندان مشخصی صورت نمیگیرد. مهم تر آنکه روایتهای متأثر از پویایی سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران، چندان مدیریتپذیر به معنای استفاده از روش ابلاغی و از بالا به پایین
نیست.
2- یکی از مهمترین نتایج ناتوانی در تبیین مناسب از وقایع و تحولات جنگ ایران و عراق، گسست میان تجربه گذشته با نیازهای حال و آینده است. در نتیجه این احتمال مخاطرهآمیز وجود دارد که در صورت تداوم وضعیت کنونی در تبیین تجربه جنگ با عراق و نادیده گرفتن درسها و دستاوردهای آن، جامعه ایران در صورت مواجهه با شرایط مشابه، درگیر تکرار تجربه گذشته شود. در این صورت سرمایههای تاریخی و میراث ملی یک نسل، در حالی که میتواند و باید مورد بهره برداری قرار بگیرد، در درون تاریخ و مناقشات تاریخی محبوس و فراموش خواهد شد.
نظر شما