شناسهٔ خبر: 31173623 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

۴ دهه فرازونشیب سیاست «نه شرقی، نه غربی»، از آرمان تا واقعیت

آسیب‌شناسی ۴ دهه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران

صاحب‌خبر -

برای ارزیابی برآیندکارنامه ۴ دهه پارادیم نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی ایران اینک وقت آن رسیده است که به بررسی موقعیت بین‌المللی کشورمان از حیث میزان نفوذ در سازمان‌های بین‌المللی، حضور در ائتلاف‌های مختلف، قدرت متحدین منطقه‌ای و جهانی، قدرت نظامی و اقتصادی، ثبات سیاسی داخلی، ارتباطات دیپلماتیک با کشورهای مختلف دنیا، تعداد پیمان‌های نظامی و تجاری که ایران در آنها عضویت دارد و قدرت نرم و ابعاد دیپلماسی عمومی و فراز ونشیبهای این رویکرد بعنوان عواملی که با شکل‌دهی یک شبکه پیچیده و چندبعدی، در تعیین موقعیت بین‌المللی هر کشوری موثرند بپردازیم. دراین راستا به اختصار یک نگاه تطبیقی به سیاست خارجی ایران در پیش وپس از پیروزی انقلاب اسلامی می افکنیم:

رویکرد سیاست خارجی ایران در دوره محمد رضا شاه پهلوی 
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم ودر دوره پهلوی دوم یک عامل تعیین‌کننده، سیاست خارجی و موقعیت ایران را بیش هر عامل دیگری (تا اندازه‌ای به شکلی منحصربه‌فرد) تحت تاثیر قرار داد: ارتباط با غرب به شکلی کلی و ارتباط با آمریکا به شکل رابطه‌ای استثنایی و خاص.

"محمدرضا شاه رابطه بسیار نزدیکی با آمریکا داشت و  به یک "دولت متکی" به واشنگتن (client state) تبدیل شده بود و شخص شاه، در نگاه منتقدینش چیزی بیش از یک "رهبر دست‌نشانده آمریکا" نبود و از کودتای ۲۸ مرداد به بعد، به ویژه در دو دهه ۵۰ و ۶۰ (میلادی)، شاه استقلال چندانی نداشت و زیر نفوذ آمریکا بود.البته این وضعیت در سالهای پایانی قدرتش تا اندازه‌ای تغییر کرد و او سعی کرد که مستقل تر  شود. حتی در مواردی مانند مساله قیمت نفت که شاه رهبری افزایش قیمت نفت در اوپک را بر عهده گرفت و اقتصاد غرب و آمریکا از این تصمیم شاه، آسیب دید. اما به رغم اینکه او در سال‌های منتهی به انقلاب، سیاست خارجی مستقل‌تری پی گرفته بود، تصویر بیرونی‌اش همچنان یک رهبر دست‌نشانده آمریکا بود."( برگرفته از کتاب سیاست خارجی امریکا و شاه به  قلم مارک گازیوروسکی نویسنده امریکایی)

با این حال سیاست خارجی محمدرضا شاه، ویژگی‌هایی داشت که چه بسا حتی برخی منتقدینش نیز آنها را ستایش کنند. از آن جمله، دوری کردن از تنش بود که در ابعادی قابل توجه در پیگیری آن موفق بود. شاه، به رغم روابط بسیار نزدیک و خوب با آمریکا، موفق شد تا با اتحاد جماهیر شوروی نیز روابط خوبی برقرارکند. همزمان با بسیاری از کشورهای جنبش عدم تعهد نیز روابط گرم خود را حفظ کرد.او همچنین این سیاست خارجی مسالمت‌جویانه را در ابعاد قابل توجهی در منطقه پیش برد و به جز چند مورد اسثنایی از رژیم‌های ملی‌گرای جمهوری‌خواه (مانند مصر در دوران جمال عبدالناصر یا عراق در سالهای قدرت گرفتن صدام حسین)، موفق شد که با کشورهای منطقه نیز روابط دوستانه‌ای برقرار کند. او در خاورمیانه، این روابط را با اسرائیل نیز حفظ کرد.

برغم وابستگی هایی که پهلوی دوم به امریکا داشت  ایران در آن دوران، از سیاست مسالمت‌جویانه خوددر منطقه منتفع شد و این موضوع در توسعه  کشور نیز بی تاثیر نبود. محمدرضا شاه همچنین تلاش کرد تا قوای نظامی ایران را تقویت کند؛ برغم وابستگیهای که از این جهت نیز به امریکا ایجاد کرده بود این  اقدام او بعد از سقوطش، در جریان حمله نظامی عراق به ایران به یک عامل تعیین‌کننده برای سرنوشت جنگ تبدیل شد.

در نهایت محمد رضا شاه در دی ماه سال  ۱۳۵۷در حالی کشور را برای همیشه ترک کرد که ایران به عنوان مهم‌ترین متحد استراتژیک آمریکا در منطقه و در میان کشورهای مسلمان خود را تثبیت کرده بود، در میان کشورهای خلیج‌فارس از موقعیت برتری قابل ملاحظه‌ای برخوردار بود، و آرام آرام آماده می‌شد تا با اقداماتی مانند کمک‌ نظامی به ملک قابوس، پادشاه عمان برای سرکوب شورشیان مسلح، جایگاه تهران را به یک قدرت منطقه‌ای ارتقا دهد ،درواقع شاه ایران منافع امریکا را تامین میکرد تا درخارج نزدیک ایران یکه تازی کند و هزینه چالش با امریکا را نپردازد و درقبال هزینه ای  که برای امریکا صرف میکرد مابازای نسبی آنرا از کشورها ی منطقه دریافت می کرد و هزینخ برای امریکا را نوعی سرمایه گذاری تلقی می کرد.

در ابتدای دهه ۷۰ میلادی، نیروهای نظامی بریتانیا از خلیج فارس خارج شده بودند ."شاه ایران معتقد بود که امنیت این منطقه دیگر نیازی به کشورهای غیربومی ندارد؛ خواسته‌ای که در واقع بازتابی بود از دکترین معروف نیکسون برای تقویت متحدین آمریکا به جای حضور نظامی مستقیم این کشور در تامین امنیت مناطق مختلف."(  برگرفته  از  کتاب "سیاست خلیج فارس ایران" تالیف کریستین مارشال)

در دکترین نیکسون، سیاست "محورهای دوقلو" یا "سیاست دوستونی" شامل تقویت ایران و عربستان برای امنیت خلیج فارس و خاورمیانه می‌شد و به نظر می‌رسد که محمدرضا شاه، تا آخرین سال سلطنتش تلاش کرد از این سیاست آمریکا حداکثر بهره را ببرد و موقعیت منطقه‌ای ایران را، با تکیه بر یکی از دو ابرقدرت جهان یعنی آمریکا، ارتقا بخشد و در همین چارچوب بود که کشورهای منطقه مانند عربستان و عراق و امارات توان گستاخی به ایران را  (بگونه ای  که پس از انقلاب اسلامی و درطول چهار دهه اخیر تا به امروز شاهد آن هستیم)  درخود نمی دیدند و ایران تازمان سقوط رژیم شاهنشاهی  در چشم جهان کشوری بود متکی به غرب، مسالمت‌جو، محافظه‌کار و سکولار که توسط یک پادشاه غیردموکراتیک و اقتدراگرا اداره می‌شد و بصورت نسبی و البته نه همه جانبه در حال توسعه بود.

رویکرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران

ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی  از همان ابتدا  با  پارادایمی  جدید و درست نقطه مقابل رویکرد پهلوی دوم بعنوان یک حکومت تجدیدنظرطلب (revisionist)، رادیکال و مذهبی و اقتدارگرا  در نظام بین الملل شناخته شد و سرعت توسعه‌اش، به دلیل شرایط پدیدا آمده در انقلاب و جنگ عراق علیه ایران و رویارویی با امریکا و غرب  و تاحدودی شرق به وضوح کند شد.

البته سیاست خارجی جمهوری اسلامی در مقاطع مختلف، اهداف و استراتژی‌های متفاوتی را دنبال کرده و طی چهار دهه‌ای که از استقرار این نظام سیاسی سپری شده، همواره شبیه به هم نبوده است و تحت فشار های بین المللی ودرراس آن امریکا دچار تغییر و تحول گردیده و نعل به نعل موفق به اعمال سیاست خارجی نه شرقی ونه غربی نشده است. 

هرچند که برخی پژوهشگران این تغییرات را با تغییرات روسای دولتها مرتبط می‌بینند و برخی نیز آنها را به دو دوران اصلی رهبری امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای تقسیم می‌کنند. دوره های قبل و بعد از جنگ، یا قبل و بعد از اصلاحات سید محمد خاتمی نیز از دیگر نقاط عطفی هستند که در برخی مقالات و کتابها برای تقسیم‌بندی سیاست خارجی جمهوری اسلامی انتخاب شده‌اند.

حمله به سفارت آمریکا، اشغال آن و به گروگان گرفتن کارکنانش، نقطه اوج چرخش ایران به سوی سیاستی ضد آمریکایی بود که تا امروز ادامه دارد. به جز دو دوره کوتاه در زمان ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی و تاحدودی دوره کنونی  حسن روحانی مهم‌ترین ویژگی مشترک این ۴۰ سال برای ایران این است: ایران در میان  تعداد قابل توجهی از کشورهای جهان، به ویژه کشورهای غربی (اروپا و آمریکا) و همچنین کشورهای منطقه (اکثریت کشورهای عربی)، کشور چندان محبوبی نبوده ونیست و اگرچه با اکثر این کشورها روابط درزمینه های مختلف دارد اما همواره با تنش، سردی و افت وخیزهایی همراه بوده و هست که در همین چارچوب فعالیتهای هسته ای، موشکی، منطقه ای ایران و موضوع حقوق بشر (به عنوان ابزار فشار) در محور توجهات این دولتها به درجات مختلف وجود داشته و دارد.

در واقع استکبارستیزی و رویارویی با امریکا به عنوان شاخصه اصلی این رویکرد، مبنای سیاست خارجی ۴۰ سال اخیر ایران بوده و در سالهای نخستین تاسیس جمهوری اسلامی، این رویارویی، در پیوند با ایده  "صدور انقلاب" و همچنین موقعیت ویژه ناشی از حمله عراق، چالشهای گسترده  و بی سابقه  و در موارد متعددی نیز انزوا را برای ایران در منطقه و جهان به همراه آورد. از اکثر اعراب خلیج فارس که وحشت‌زده، ایران را دشمن شماره یک خود تلقی می کنند و حتی به واسطه این هراس با اسراییل همنوا شده اند تا آمریکایی که زخم گروگانگیری دیپلمات‌هایش، هنوز تازه است، به یک موضع واحد  مبنی بر اینکه آبشان با جمهوری اسلامی به یک جوی نمی‌رود و باید به کمک امریکا و اسراییل و عربستان و دیگر کشورهایی که با ایران زاویه دارند تدبیری بیندیشند و اقداماتی برای مهار ایران تدارک ببینند که جدیدترین آنها تلاش برای تشکیل ناتوی عربی به کمک امریکا و برگزاری نشستی در ورشو پایتخت لهستان در همین راستاست که در ۱۳ فوریه برگزار خواهد شد.

نکته مهم این است که دولتهای عربی و مسلمان از این ویژگی سیاست خارجی جمهوری اسلامی  که درقانون اساسی خود (اصل۱۵۲)، دفاع از مسلمانان جهان را وظیفه خود می داند به رغم اینکه در دوران مختلف این سیاست خارجی با افت وخیز مواجه شده نگران هستند و تقویت بنیه نظامی وهسته ای و موشکی و نفوذ منطقه ای ایران را برنمی تابند و به دلیل ناکامی در مواجهه با این توانمدیهای ایران، اکنون تضعیف و نابودی زیرساختهای اقتصادی و افزایش نارضایتی مردم ایران را سرلوحه هدف خود قرار داده اند.

باید به این نکته مهم توجه داشت که هرچند جمهوری اسلامی ایران دفاع از مسلمانان را به عنوان یکی از اهداف سیاست خارجی خود مد نظر قرارداده اما در طول چهل سال اخیر در راستای تامین منافع ملی جبرا واکنشهای متفاوتی ازخود نشان داده و مولفه دین و مذهب در همه موارد سبب برخورد مشابه ایران نشده است. لذا برخی از روابط نزدیک جمهوری اسلامی با برخی کشورها  دلایل دیگری دارند. مثلا رابطه ایران و سوریه که از سال ۱۹۸۲ میلادی به یک حمایت استراتژیک تبدیل شد، درست در روزگاری اتفاق افتاد که حافظ اسد، رئیس‌جمهور وقت سوریه در حال سرکوب اسلامگرایان نزدیک به گروه اخوان المسلمین در کشورش بود. اما دو کشور به واسطه داشتن دشمنی مشترک (صدام حسین) به هم نزدیک شدند و بعثی بودن و سکولار بودن حافظ اسد، به مانعی بر سر  نزدیکی تهران -دمشق تبدیل نشد و مناسبات دوکشور را تا حد اتحاد استراتژیک و حضور نظامی ایران در سوریه به دعوت بشار اسد برای دفاع از دولت او و مبارزه با داعش رساند .این درشرایطی صورت گرفت که ایران برای دفاع از دولت اسد به درجات متفاوتی  دربرابر عربستان و امارات و ترکیه و اردن ومصر که جملگی کشورهای اسلامی هستند قرار گرفت.

جمهوری اسلامی ایران  همچنین در زمینه "غرب‌ستیزی"، سعی کرده با فدراسیون روسیه ارتباط نزدیکی برقرار کند و حتی با این کشور همکاری نظامی در سوریه داشته و در برابر امریکا و کشورهای عربی متحد این کشور و اسراییل ایستادگی کند. هرچند آینده همکاریهای روسیه با ایران در سوریه به دلیل تفاوت رویکرد هاز دوکشور در برابر امریکا و اسراییل و اعراب و ترکیه پایداری زیادی نخواهد داشت. این نوع همکاری ایران با روسیه و همچنین چین نشان می دهد که ایران برای فرار از فشارهای امریکا مجبور به دادن امتیازاتی به این کشورها شده است که با اصل سیاست نه شرقی نه غربی  سازگاری ندارد، از سوی دیگر درشرایطی که ایران به گونه ای تمام عیار از حقوق مردم فلسطین و برخی دیگر از مسلمانان در برخی کشورهای دیگر دفاع می کند و هزینه های آن را را نیز می پردازد در قبال ظلمهای آشکار روسیه بر مسلمانان چچن واینگوش و داغستان و مظالم چین علیه مسلمانان ایغور در سین کیانگ سکوت کرده و حتی موضع صرفا سیاسی نیز درحمایت از مسلمانان این دو کشور اتخاذ نمی کند و بدین ترتیب اولویت منافع ملی بر بر رویکرد ایدیولوژیک را به تصویر می کشد.

جمهوری اسلامی ایران برای گریز از فشارهای امریکا  و مجموعه  غرب  مزید بر  نزدیکی با روسیه و چین که حتی درگذشته شاهد رای علیه خود از سوی آنها در مجامع بین المللی بوده، رابطه با رژیم‌های کمونیستی مانند کوبا و کره شمالی و کشورهای بلاروس، نیجریه یا ونزوئلا که با امریکا مناسبات حسنه ای ندارند روابط نزدیک برقرار کند اما هیچ کدام موجب نشده تا همچنان موقعیت بین‌المللی ایران ارتقای قابل توجهی پیدا کند و موجب توسعه کشور و رفاه ملت ایران شود.

در وضعیتی  که ایران، همچنان خارج از سازمان تجارت جهانی است، در هیچ پیمان مهم وراهبردی منطقه ای وبین المللی عصویت ندارد و فاقد ارتباط موثر و عادی با نظام بانکی و شبکه مالی-اعتباری جهانی است و از دسترسی به تکنولوژی‌های مهمی مانند هواپیماهای مسافربری جدید نیز محروم است و به درآمد نفت و واردات اقلام استراتزیک مواد غذایی و صنعتی وابسته است و طی سالهای گذشته با اتواع  تحریم های یکجانبه، چند حانبه و بین المللی و  مجادلات لفظی روزانه با دشمنان منطقه‌ای و بین‌المللی، قطعنامه‌های بسیار در شورای امنیت، محکومیت‌های بین‌المللی در دادگاههای اروپایی، اتهامات ادعایی  بیشمار حمایت از تروریسم در مناطق مختلف جهان، و بی‌اعتمادی قابل ملاحظه نسبت به تلاش‌های اش  برای افزایش نفوذ و قدرتش در منطقه، تلاش برای تولید سلاحهای هسته ای و موشکهای بالستیک مواجه بوده  هرچند  دیگر مانند حکومت پهلوی، به آمریکا و غرب متکی نیست، اما در جامعه جهانی با چالشهای فراوانی مواجه است که  هزینه های سیاست خارجی اش بسیار افزونتر از فابده های آن است.

اگرچه ایران توانسته با صرف هزینه ها و خسارات گزاف با ایجاد کانونهای نظامی -سیاسی توانمند در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و یمن و برخی دیگر از کشورها در حد محدود و بیشتر با ماهیت سیاسی حضور قوی در این مناطق داشته باشد و عمق استراتژیک خود را در خاورمیانه و غرب آسیا و دریای مدیترانه و دریای سرخ و تاحدودی در آفریقا گسترش دهد اما با تشدید بحران اقتصادی داخلی وکاهش درآمدهای نفتی، حمایت ایران از این کانونها با چالش مواجه خواهد شد و این نیز یکی دیگر از اهداف امریکا از طریق تحمیل تحریمها به ایران محسوب میشود، از طرف دیگر در یک سیاست خارجی هوشمند و واقع بینانه تقویت روابط با دولتها معیار سنجش موفقیت هر دولتی تلقی می شود. حمایت ایران از کانونهای اشاره شده در منطقه در حالی صورت می گیرد که با  تعداد قابل توجهی از کشورهای اسلامی با چالشهای جدی مواجه است و شرایط به گونه ایست که همین دولتها در کنار امریکا و اسراییل علبه ایران متحد شده اند. این درحالی است که یکی از اهداف انقلاب اسلامی تلاش ایران برای ابجاد وحدت در جهان اسلام و مقابله جهان اسلام با اسراییل بود، شرایط به گونه ای پیش رفته است که سازمان همکاری کشورهای اسلامی و سازمان کشورهای غیر متعهد به دلبل اختلاف دبدگاهها و منافع و تاثیر پذیری آنها از امریکا و کشورهای قدرتمند توان حل کوچکترین مشکل در میان خود و درون این کشورها را ندارند. ازسوی دیگر کشورهای قدرتنمندی مانند چین و روسیه و هند و کشورهای اروپایی دربرابر سیاستهای مداخله جویانه وسلطه طلبانه امریکا ایستادگی نمی کنند و مجبور به همکاری با امریکا هستند اگرچه در برخی مواقع و موارد امتیازهایی هم از این کشور دریافت می کنند.

برآیند چهل سال سیاست خارجی مبارزه طلبانه و اسکتبار ستیزانه و دفاع از مسلمانان و مستصعفان جهان با هر کمیت و کیفیتی درشرایط موجود ایران که  کشور با بحران اقتصادی عمیق  ناشی از فشارهای امریکا و سوء مدیریت مسولین مواجه است و موجبات نارضایتی جدی اکثریت مردم ایران را فراهم نموده است، نشان می دهد که سیاست خارجی نه شرقی نه غربی به معنی صرفا مبارزه طلبی امکان پذیر نبوده و برقراری توازن در سیاست خارجی حول محور منافع ملی متکی بر مولفه های واقعی قدرت ملی یک ضرورت است.

استقلال و تمامیت ارضی و حفظ نظام و منافع ملی ایجاب می کند ایران در سه جبهه مبادرت به بهبود اوصاع کند. ابجاد وحدت در جبهه داخلی از طریق شنیدن همه صداهای دلسوز و مبارزه با فساد و ناکارآمدی ازطریق استقرار شایسته سالاری، مذاکره و تعامل و تنش زدایی در جبهه منطقه ای و خارج نزدیک با هدف تامین امنیت منطقه ای و خارج کردن سلاح تفرقه بینداز حکومت کن از دست امریکا و رسیدن به بک مدل همکاریهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی و درجبهه بین المللی تعامل با همه کشورها و سازمانهای بین المللی و سوق دادن امریکا به لغو تحریمها و بازگشت به برجام با تضمین بین المللی و عزیمت به سوی مذاکره برای حل و فصل حداکثری مشکلات موجود در ابعاد منطقه ای، بین المللی و دوجانبه. به موازات تلاش در سه جبهه مذکور ایران باید  در عرصه دیپلماسی عمومی و رسانه های گروهی در سطح جهان با مشارکت کشورهای همسو و خنثی طرحی نو دراندازد و برای ارایه دکترین نوینی در صحنه بین المللی با مشارکت دولتها و احزاب سیاسی و نهادهای غیرحکومتی برای نزدیک کردن این کشورها به یکدیگر و ایجاد مدلهای همکاری چندجانبه ای براساس اولویت دیدگاهها و منافع مشترک و پرهیز از اختلاف افکنی یا توقف درایستگاه اختلافها، در راستای تقویت ایستادگی این کشورها در برابر امریکا و حرکت در مسیر چندجانبه گرایی گام بردارد، که البته رسیدن گام به گام به این هدف نیازمند رایزنیهای پیوسته در سطوح مختلف دولتی و تنش زدایی در روابط خارجی خواهد بود. در همین راستا کشورهای اروپایی، چین، روسیه، هند، ترکیه و کشورهایی از میان گروه بیست می تواند مد نظر باشد که احتمال ایحاد گروه سی یا چهل بدون حصور امریکا دور ازذهن نیست. به همین منظور اولویت رویکرد اقتصادی-سیاسی -فرهنگی -نظامی -امنیتی بر رویکرد  نظامی - امنیتی -سیاسی -اقتصادی ضرورت خواهد یافت. این مدل می تواند درصورت اهتمام این کشورها به پارادیمی نوین در روابط بین الملل و پایانی بر یکجانبه گرایی امریکایی خودنمایی کند. اگر امریکا با اهرم اقتصاد کشورها را تحت سلطه در می آورد باید با همین ابزار امریکا را مهارکرد. پیگیری چنین رویکردهایی می تواند در مسیر سیاست نه شرقی نه غربی تلقی شود که سودش بسیار بیشتر از زیانش خواهد بود و می تواند در مسیر پیشرفت همه جانبه کشور موثر افتد که البته عزم واراده ای محکم با آمیزه ای از جهاد با نفس و جذب متخصصین متعهد و توانمند را می طلبد. ایران باید از فرصت استفاده کند و در کنفرانس امنیتی مونیخ که پس از نشست ضدایرانی ورشو اواسط فوریه برگزار خواهد شد و وزیر امور خارجه نیز دراین اجلاس سخنرانی خواهد کرد از این پاردایم یا مشابه آن در ابعاد منطقه ای و بین المللی پرده برداری کند و جهان را به تلاش برای استقرار صلح، ثبات و امنیت و توسعه همه جانبه و نیز نقطه پایان نهادن بر تئوری تفرقه بینداز حکومت کن فرا بخواند و پیشنهاد بر یرگزاری اجلاسی را در تهران در چند ماه آینده با حضور نمایندگانی از اندیشکده ها و دولتها (حتی از دولتهای مخالف) به منظور شروع رایزنی برای خلق پارادیم جدید چندجاتبه گرایانه بدهد و از این طریق تلاشهای امریکا، عربستان و امارات و اسراییل را درورشو نقش برآب کند.

ساختار تصمیم گیری جمهوری اسلامی در پایان چهل سالی که از تاسیس آن می گذرد باید با درک شرایط کنونی کشور از جهات داخلی و خارجی با مرور کامیابیها و ناکامیهای خود در عرصه سیاست خارجی و محاسبه دستاوردها و از دست داده ها و تعمق بر فرصتها و تهدیدها، برای آینده ای روشن برنامه ریزی کند. نظام بین الملل هرمی و قدرت محور است، فرقی نمی کند نام قدرت ها چه هستند. حتی اگر بر فرض قدرتهای فعلی دچار فروپاشی هم شوند قدرتهای جدیدی جایگزین آنها خواهند شد و قواعد بازی همان خواهد بود که قبلا بود. در روابط بین المللی و سیاست خارجی صدها دوست کم و یک دشمن هم زیاد است و دوست و دشمن ثابت نیستند، آنچه ثابت است منافع ملی کشورهاست، اگرچه در داخل کشور نباید هدف وسیله را توجیه کند اما در روابط خارجی، همیشه هدف وسیله را توجیه می کند و صدالبته برخورداری حداکثری از همه مولفه های قدرت اعم از نظامی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، دیپلماسی در کنار عواملی از قببل ژیوپولتیک، تکنولوژیهای برتر و پشتیبانی ملی و مشروعیت حداکثری و از این قبیل، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. با اتکا به این مولفه ها در سیاست خارجی موازنه ای به هیچ قدرتی باج داده نمی شود اما اگر توازن برقرار نباشد مثل امروز باید به چین و روسیه و حتی برخی کشورهای کوچکتر امتیازهایی داده می شود که می تواند در آینده چالش برانگیز باشد. روابط خارجی مستقل در چارچوب وابستگی متقابل و منافع ملی و کاهش و قطع وابستگی یکطرفه معنی می یابد و جایگاه هر کشوری بر اساس قدرت ملی در هرم نظام بین الملل تعریف می شود و عدم توجه به سود و زیان در سیاست خارجی آفت های زیاد جبران ناپدیری را پدید می آورد.

باید از گذشته و تاریخ درس گرفت و پیمانهای فین کن اشتاین و تیلیست و قراردادهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ و امثال آنها را بار دیگر مرور کرد و اجازه نداد ایران همچون گذشته وجه المصالحه قدرت های بزرگ شود. اگر الزامات منافع ملی و نظام بین الملل سبب می شود به برخی قدرتها چون روسیه و چین باج دهیم و اگر همین ضرورتها ایران را مجبور به امصای بیانیه الجزایر پس از تصرف سفارت امریکا درتهران، پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت و قبول برجام کرد، همین الزامات حکم می کند قبل ازاینکه داشته هایمان درسطوح داخلی، منطقه ای و بین المللی درابعاد مادی و معنوی تضعیف شود یا از کف برود به سوی برقراری توازن در سیاست خارجی گام برداریم و چنین رویکردی بیشتر با سیاست نه شرقی نه غربی سنخیت دارد تا سیاستی که تاکنون بر آن اصرار شده است، اگر به استقلال ایران و مردم ایران و تمامیت ارضی ایران و حفظ نظام (ونه حفظ قدرت ناپایدار) اندیشیده می شود، بهترین راهبرد همین است و نباید تاخیری در اتخاد تصمیم و اقدام رخ دهد. 

پاشته آشیل جمهوری اسلامی ایران در شرایط فعلی بحران اقتصادی جدی حادث شده در ده ماه اخیر و وجود فساد اداری و رانت خواری در دوایر دولتی و شبه دولتی است که وجود قوای سه گانه  مقتدر، کارآمد و سالم و شایسته محور و همکاری و هماهنگی همه جانبه زیر مجموعه های نهاد رهبری را می طلبد.

* سفیر اسبق ایران در آذربایجان و پژوهشگر و تحلیلگر مسائل روسیه و منطقه

* منتشر شده در سایت دیپلماسی ایرانی

نظر شما