شناسهٔ خبر: 31148776 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: ورزش۳ | لینک خبر

آنالیز/ منچسترسیتی- چلسی؛ چگونه می توان پیروز شد؟

چگونه می توان در یک بازی فوتبال پیروز شد؟ بدون تردید این یک سوال سخت و سخت و سخت است.

صاحب‌خبر -

به گزارش "ورزش سه"، شما یک پرسش را مطرح کرده اید و از پس پاسخ آن می خواهید به گزاره "فرمول برنده چیست!" دست پیدا کنید. شما یک پرسش را مطرح کرده اید و دنبال تنها یک پاسخ هستید اما ده ها و صد ها ایده و روش بازی را به جان هم می اندازید. و خوب حقیقت نیز همین است. در بحث کیفیات بازی فوتبال، مرحله نهایی دانش (مرحله ای که قرار است این پرسش را پاسخ بدهد) جز افتادن در ورطه پارادوکس گویی چیزی نصیب مان نمی کند. و خوب این عالم "مثال افلاطونی" است. این عالم صحبت کردن از ایده‌آل ها است. آیا کسی می تواند صددرصد بگوید که "ایده‌آل پیروزی" این است؟ پارادوکس و پارادوکس و پارادوکس. سهم ما از کشف حقیقت های متافیزیکی همین است و بس. در مورد کشف فرمول تاکتیکی برنده در فوتبال نیز همچنین. اما خوب صبر کنید. من امید شما حقیقت جویان را به کلی قطع نمی کنم. زیرا هنوز پندارهایی وجود دارند که سمپاتی زا هستند و ما را به سمت "چگونه پیروز شدن؟" راهنمایی می کنند..

 

 

 


پندارهایی معدود اما ویژه. نمونه می خواهید؟ به بازی منچسترسیتی - چلسی نگاه کنید.. چرا سیتی پیروز شد؟ چون "هنر ایجاد تفاوت" را بروز داد. و بله ایجاد تفاوت کردن یکی از پندارهای معدود تغذیه کننده "فرمول برنده" است. ایجاد تفاوت در بازی تیم های هم سطح به طور قطعی یک هنر است. و تیم سیتی با هدایت گواردیولا و با استفاده از این هنر حریف را 24 ضربه کرد. حالا که جواب "چرا سیتی پیروز شد" برایمان مشخص شد، می توانیم به سراغ پرسش از چگونگی برویم. سیتی چگونه پیروز شد؟


چگونه یعنی مسیر تبدیل ایده به کنش. چگونه یعنی شکل تبدیل قضایای تئوریک به اجراهای عملی. چگونه یعنی چه اتفاقی می افتد که وقتی دو تیم هم فکر از نظر نوع بازی و هم سطح از نظر شکل بازی برابر هم قرار می گیرند تیم الف موفق می شود 6 گل به تیم ب بزند؟ آیا غیر از این چیزی در دست داریم که تیم الف در تبدیل فکر به فعل از کنش های متفاوتی نسبت به تیم ب استفاده کرده است؟ دقیق تر وارد ماجرا شویم. منچسترسیتی برابر چلسی. دو تیم با دو مربی. دو مربی و دو تیم. دو مربی که به اندازه کافی در سال های گذشته در رستوران های بکر با هم شام خورده اند و تبادل نظر کرده اند و از همدیگر تعریف کرده اند و به هم شبیه شده اند. دو تیم که تحت تاثیر عقاید مربیانشان در این فصل در کنار هم رتبه های اول و دوم میزان مالکیت و تعداد پاس و حجم پرس و تعداد قطع توپ در زمین حریف را به دست آورده اند. دو مربی با دو تیم و یک عقیده: مالکیت مداوم- پرس دائمی.

 

 


حالا اینجا ما رابطه با مالکیت مداوم- پرس دائمی در این بازی با چهار عنصر طرف هستیم. چهار عنصری که تفاوت را رقم زدند. تولید- توزیع- فشار- تخریب. این چهار عنصر قرار است چه چیزی را به ما نشان بدهند؟ در ادامه مشخص می شود. اساسا در تقابل بین سیتی و چلسی چه در بازی قبلی و چه در این بازی ما با یک ماجرای باطنی و یک ماجرای ظاهری طرف هستیم. در ظاهر ماجرا ما شاهد بازی توپ- توپ هستیم. بازی تلاش برای مدت زمان بیشتری توپ را در اختیار داشتن. و تقابل های ظاهری نیز حول مسئله توپ در بازی شکل می گیرد. اما در باطن ماجرا ما با یک بازی فضا- فضا طرف هستیم. بازی تلاش برای کم و کمتر کردن فضای بازی تیم حریف. فضا در تقابل گواردیولا- ساری زیربنای اصلی وضعیت تاکتیکی بازی است. تیم ها از طریق فضا به فرم دست پیدا می کنند. از طریق فضا طرح و توطئه های تیمی شکل می گیرند. و حتی نکته مهم تر: از طریق موفقیت در فضا، مسئله داشتن توپ عینیت پیدا می کند.


پس اینجا هدف مربیان چه باید باشد؟ فضا را بلاک کردن. و این کار در سیستم فکری دو مربی از مسیر پرسینگ باید به وقوع برسد. و این دقیقا تفاوت شماره یک در این بازی بود. تیم چلسی پرسینگ را با فشار روی ساختمان بازی حریف هم معنی می کرد و تیم سیتی پرسینگ را مترادف با تخریب ساختمان بازی چلسی صورت بندی می کرد. به این ترتیب یک دو گانه "فشار- تخریب" از بستر یک عقیده دفاعی یعنی "کنش دفاعی فعالانه در تمام زمین" بازتولید می شد. مردان چلسی با سه خط عرضی در سه منطقه طولی زمین فشارسازی می کردند. خط سه نفره حمله در یک سوم هجومی. خط سه نفره هافبک در یک سوم میانی و خط چهار نفره مدافعین در یک سوم دفاعی. هر خط در منطقه خود به میزان قابل توجهی فشار روی "ساخت بازی- توسعه حمله" ستی وارد می کرد، اما در توپگیری و جلوگیری از توسعه و گسترش بازی حریف ناتوان بودند. چرا؟ چون بین این خط ها گپ های بزرگی برای بازی کردن و شکست پرس خط جلویی در دسترس مردان گواردیولا قرار داشت. ساخت فشار خط به خط چلسی ناتوان از تبدیل به یک ساخت فشار تیمی بود. اتفاقی که دقیقا از دقیقه 25 به بعد توسط بازیکنان ساری اجرا شد اما دیگر دیر شده بود.

 

 


قبل از دقیقه 25 همیشه به هر طریقی بلاخره چلسی به هنگام فشار یک گپ در جایی تقدیم حریف می کرد. اگر خط هافبک اقدام به کم کردن فاصله با خط حمله به هنگام فشار می کرد، باز یک گپ به علت عدم جلو کشیدن خط دفاع بین آنها و نفرات جلو شکل می گرفت. اگر هم خط دفاع نیز در معدود صحنه هایی رو به جلو جهت بستن گپ های پشت خط هافبک حرکت می کردند باز نفرات خط حمله تیم شامل هیگواین و پدرو و هازارد به عنوان استارتر های سیستم پرسینگ تیم (مخصوصا هیگواین که نقش محوری تری داشت) ضعیف تر از آن در ساخت درصد بالایی از فشار روی مدافعان بودند که آنها را به اشتباه وادار کنند و بازی سازهای عقب زمین سیتی با داشتن فرصت مناسب از تشخیص وضعیت و ارسال پاس های بلند به پشت خط دفاعی جلو آمده استفاده می کردند. فقط فشار. بدون توپگیری. این داستان حرکت های دفاعی چلسی در 25 دقیقه اول بود. حتی گسترش این موضوع را می توانیم در چهار گل اول سیتی نیز مشاهده کنیم. جایی که چلسی نفرات بیشتری داشت اما به علت عدم توانایی تبدیل فشار به توپگیری مغلوب نفرات کمتر سیتی می شد. روی دو گل محوطه جریمه آنها برتری نفری 7 به 3 و 8 به 3 را داشتند اما مغلوب شدند. روی گل آگوئرو از پشت محوطه جریمه حتی وضع وخیم تر بود. برتری عددی 4 به 1 بازیکنان چلسی روی آگوئرو در یک فضای پنج در پنج متری نتوانست کنش تهاجمی مهاجم را متوقف سازد. همیشه ما باید از "تکرار" درس بگیریم. چرا یک اتفاق برای بار دوم، برای بار سوم و برای بار چهارم در 25 دقیقه اتفاق می افتد؟ تکرار مثبت یعنی قدرت و تکرار  منفی یعنی ضعف. چلسی ضعف سیستماتیک در تبدیل فشار دفاعی به موفقیت دفاعی داشت و دارد.

 

 

 

 

در حالی که در سمت مقابل سیتی گواردیولا به بهترین شکل ممکن "کنش دفاعی فعالانه در تمام زمین" را به تخریب ساختمان بازی چلسی تبدیل کرد. و این کار را با استفاده ویژه از فول بک ها انجام داد. بازیکنانی که این روزها اکثر مربیان و تاکتیک نویسان  از نقش آنها به عنوان مهمترین نقش فوتبال مدرن نام می برند. و بله پپ این را به خوبی می داند. و اصلا نوآوری های او در استفاده از بک های کناری در یکی دو فصل گذشته باعث قوت گرفتن نظریه فوق شده است. فول بک هایی که حالا گواردیولا از آنها در نقش هافبک های میانی استفاده می کند. فول بک هایی که پپ از آنها می خواهد به جای بازی طولی لب خط، به سمت مرکز زمین و پست شش "کاتینگ" کنند و با پست شش یک دیوار میانی تشکیل بدهند. در این بازی نیز پپ برای تبدیل پرسینگ تیمش به بازی تخریب گر از این ایده استفاده کرد. سه مرد جلو خط دفاعی چلسی را پرس می کردند. سه هافبک میانی در پشت سر آنها از روش پرس یارگیر روی سه هافبک حریف بهره می جستند. حالا دو فول بک تیم پشت آنها قرار می گرفتند تا کل عرض پشت سر میانه زمین را پرس کنند و عقب تر نیز دو مدافع آخر یک پوشش کل عرض دیگر را ایجاد می کردند. پس چه اتفاقی می افتاد؟ سیتی تفاوت ایجاد می کرد. سیتی سه خط را به چهار خط تبدیل می کرد و از این طریق با تفاوت 4 خط به سه خط چلسی، کاملا در 25 دقیقه اول ساختمان بازی حریف را تخریب کردند. و این تخریب به آنها تسلط را داد و تسلط به آنها مالکیت توپ را داد و مالکیت توپ به آنها مالکیت تمپو را داد و مالکیت تمپو به آنها فضا را داد و فضا به آنها زمان را داد و زمان به آنها تنوع را داد و تنوع باعث چهار گل شد و تمام اینها به خاطر یک ماجرا رقم خورد: خلاقیت در تبدیل ایده به کنش و ایجاد تفاوت با چهار خط نسبت به سه خط حریف و دستیابی به تخریب.


ورای این دو گانه باطن محور فشار- تخریب، یک دو گانه ظاهر محور دیگر هم پیش رویمان قرار داشت. دو گانه تولید- توزیع در بستر "تفکر مالکیت مداوم توپ". تیم پپ در فصل جدید عملا در فاز حمله به یک تیم "فضا به فضا" تبدیل شده است. و این بالاترین مرحله پیشرفت تیکی تاکا است. در بازی فضا به فضا ما دیگر پاس بیهوده و غیر فعال نمی بینیم. بلکه روند پاس های تیم یک روند تولید کننده است. هر پاس یک فضای پیشروی جدید را می سازد و به خلق موقعیت تیم را نزدیک تر می کند. نمونه را می توان در گل اول تیم و پاس دی بروینه به برنارد سیلوا مشاهده کرد. تولید فضا با یک پاس در کسری از ثانیه. این سیستم تولیدگر فضا به فضا در اکثر اوقات خود را از طریق بازی بین الخطوطی نمایش می دهد. یعنی از طریق بازی بین خط های حریف. پاس از یک فضا در جلوی خط به یک فضا به پشت خط و حذف خط. نمایشی که به شکل ویژه در حملات تیم برابر چلسی نیز مشاهده می کنیم. سیتی دو و نیم لینک طولی را بین خطوط حریف طراحی کرده است. گو ندوغان بین خط هافبک و حمله و دی بروینه بین خط دفاع و هافبک حریف. حالا وقتی که گوندوغان برای بازیسازی به همراهی خط دفاع خودی می رود، دی بروینه به عقب آمده و در فضای بین خطوط او قرار می گیرد و آگوئرو در نقش فالس ناین به محل دی بروینه شیفت می کند. به این ترتیب همواره لینک های بین خطوط حریف آماده و فعال هستند. به همین دلیل اگر یک

 

 

 

بررسی اجمالی بکنیم با کاهش پاس های عرضی در سیستم فکری گواردیولا و افزایش پاس های طولی و حملات سریع رو به رو می شویم که بدون تردید این قضیه از نگرش پاسکاری "فضا به فضا" جان می گیرد. این شیوه یعنی تبدیل تفکر مالکیت مداوم توپ به فعل تولید مداوم در حمله.


اما در سوی مقابل ساری در حمله تلاش می کند از بازی نفر به نفر استفاده کند. بازیکن به بازیکن. این ایده در بن ماجرا مشکلی ندارد، بلکه مشکل آنجاست که شما توسعه حمله را روی تئوری "بازیکن به بازیکن" برپا کرده اید اما نکات تکمیلی آن را آموزش نداده اید و به همین دلیل بازیکنان برای بازیکن صاحب توپ تبدیل به گزینه نمی شوند تا توسعه فعال بازیکن به بازیکن رقم بخورد. تحرک بدون توپ تیم چلسی به هنگام مالکیت در برابر سیتی به شدت پایین بود. و خوب با توجه به اینکه تحرک، فضا را ایجاد می کند و شما به عنوان بازیکن صاحب توپ می توانید در آن صورت به بازیکن فعال در فضا پاس بدهید، پس در غیر این صورت شما به عنوان بازیکن صاحب توپ دیگر گزینه ای را در فضای فعال که همان طول است مشاهده نمی کنید و به یک بازیکن در فضای غیر فعال که همان عرض است مجبور می شوید پاس بدهید. و خوب در کنار این قضیه اساسا خط هافبک چلسی با یک مشکل جدی که مواجه است نداشتن "midfielder deep _lying" یعنی هافبکی به عنوان محور عمقی و در طول است. کسی که در همچین شرایطی بار تیم را به دوش بکشد و لینک های طولی بین خط هافبک و حمله ایجاد کند. شما می بینید که ساری کواچیچ را به جای بارکلی به بازی می آورد. هافبکی که این هم مثل بقیه هافبک های تیم به شدت تمایل دارد که در عقب و عرض توپ بازی کند و خارج از بحث تمایل اصلا تخصص بازی در جلوی توپ را ندارد. تنها گزینه ای که چلسی دارد که می تواند لینک طولی خلق کند ادن هازارد از خط حمله است. و خوب بازیکنی مثل هازارد به علت کیفیت بالایش "بولد" شده است و حریفان انواع و اقسام تاکتیک های دفاعی را به طور اختصاصی روی وی پیاده می کنند و به همین علت مخصوصا در بحث های توسعه بازی شما نمی توانید از بازیکنان بولد تیمتان انتظارات اصلی را داشته باشید و این کارها را باید بازیکنان دیگر تیم انجام دهند. خوب در این حالت چه اتفاقی می افتد؟ پاسکاری تیم چلسی به جای تولید فضا و موقعیت، فقط توزیع توپ می کند. از عرض به عرض و به عرض و به عقب. فقط توزیع توپ. غیرفعال. بدون تاثیر.


دو مربی و دو تیم و یک عقیده و چهار عنصر. مسئله ما مسئله هنر ایجاد تفاوت است. مانند منچسترسیتی سیتی برابر چلسی. مانند گواردیولا برابر ساری که یک عقیده را به شکل متفاوتی به اجرا می گذارد. یک استفاده متفاوت. یک نمایش متفاوت. با تولید و تخریب در برابر توزیع و فشار حریف. راستی یک پرسش: چگونه می توان پیروز شد؟

 


مجتبی مرشدنژاد

برچسب‌ها:

نظر شما