شناسهٔ خبر: 30776013 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه مردم‌سالاری | لینک خبر

معجزه پشت درهای بهشت جا ماند

صاحب‌خبر -

رقیه بابائی*

در حالی‌که امروز «ورزش» در سراسر دنیا، به‌عنوان مهم‌ترین عامل موثر بر توانبخشی روحی و جسمی افراد دارای معلولیت شناخته شده، این مهم در قانونِ ظاهراً جامع حمایت از معلولان از قلم افتاده است.
آنها که صاحبان خرد و تخصص بودند و دم از دلسوزی می‌زدند و ارتقای زندگی معلولان را در گرو این قانون می‌دانستند و در پاسخ به تمام کمبودها نوید می‌دادند که تا تولد این قانون صبر کنید و تلاش کنید تا آن موقع زنده بمانید، در خلال دلسوزی‌هایشان اصلی‌ترین فاکتور زندگی معلولان را فراموش کردند.
آنها یادشان رفت که «ورزش» می‌تواند جای خالی بسیاری از کاستی‌ها را پر کند و دوای بسیاری از دردهایی باشد که نبود این بهانه‌ی کوچک اما عمیق در زندگی رقم می‌زند.
طبیب‌هایی که بر بالین بیمار آماده شده بودند نوشداری اصیل و آب حیات را از قلم انداختند و برای بهبود وضعیت وی دست به دعا برداشتند، اما غافل بودند از اینکه دعا با اراده و عمل موافق است؛ حال آنکه دعا کار طبیب نیست.
به عقیده صاحب نظران «ورزش» علاوه بر تقویت اندام‌های ضعیف بدن، از بروز معلولیت‌های ثانویه پیشگیری می‌کند و اثربخش‌ترین راهکار برای تقویت روحیه و ارتقای اعتماد به نفس محسوب می‌شود.
این عامل در حضور اجتماعی معلولان نقش چشم‌گیری دارد و با وارد کردن افراد در محافل ورزشی آنها را به سوی  فعالیت‌های اجتماعی و دسته‌جمعی سوق می‌دهد و این روش حتی از یک فرد معلول ِ فاقد شغل و درآمد مستقل نیز فردی محکم، با اراده و قوی می‌سازد.
در خصوص معلولیت‌های شدید نقش ورزش از یک تعریف فوق العاده نیز فراتر می‌رود و به چیزی شبیه معجزه بدل می‌شود.
معجزه‌ای که ابتدا فرد دارای معلولیت را به بیرون از خانه می‌کشاند، سپس با کنار زدن حصار تنهایی او را به داخل جمع وارد کرده و از این به بعد تحمل انزوا و تنهایی را برایش ناگوار می‌سازد و با دادن نقش به فرد حس مفید بودن به او می‌بخشد و فرد بی‌آنکه خود بداند به شهروندی اثربخش و غیر خنثی مبدل می‌شود.
این معجزه در ادامه به سراغ خانواده فرد دارای معلولیت نیز می‌رود، مادرها و پدرها در جریان آمد و شد فرزندشان به میادین ورزشی ضمن پذیرش واقعیت فرزند خود، درمی‌یابند که در این عرصه تنها نیستند و آرام آرام به  تبادل تجربه با سایر خانواده‌ها می‌پردازند و با تغییر در نحوه نگرش خود به پدیده معلولیت ناگهان از یک فرد یا خانواده نیازمندِ امداد به امدادرسان و مددکار اجتماعی تغییر می‌یابند و معجزه نهایی اینجا رخ می‌دهد.
به اینجای داستان که می‌رسیم که آه از نهادمان بلند می‌شود،
ورزش برای شدیدترین معلولیت‌ها، برای معلولان فاقد شغل و درآمد، برای خانواده‌هایی که در سرگرم کردن کودک معلولشان مستأصل مانده‌اند، برای بازگرداندن زندگی به همه آنها که چشم امید از زندگی‌شان بریده‌اند، حتی برای کودکان اتیسم، کم‌توان ذهنی، سندروم داون و ..... نیز برنامه دارد.
این فاکتور بی‌بدیل توانبخشی می‌تواند دست همه طیف‌های معلولیت، دست تمام مادران و پدران دارای فرزند معلول را بگیرد و همانند رودی در جریان خود به همه آنها طعم زنده شدن ببخشد.
اما چگونه می‌شود معجزه نادیده گرفته می‌شود؟ مگر شفای عاجل را می‌توان فراموش کرد؟ چطور می‌شود کارشناسانِ تدوین مفاد قانون رسمی یک کشور، اصول آن را جا بگذارند و به فروع بپردازند؟
چطور می‌شود بعدها برخی از مسئولان با نگاهی اجمالی به همین فروع، از این قانون فاقد زیرساخت‌ اساسی نتیجه مترقی بودن بگیرند و به آن ببالند؟
چطور می‌شود مسئولان مربوطه کلید بهشت را به یکدیگر تحویل دهند در حالیکه معجزه را پشت در آن جا گذاشته‌اند؟
*خبرنگار حوزه معلولان
 

نظر شما