شناسهٔ خبر: 30775858 - سرویس اقتصادی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ابتکار | لینک خبر

خاطرات سرتیپ امیریان، کهنه سرباز 83 ساله ارتش ایران

عملکرد مستشاران نظامی در ارتش

صاحب‌خبر - جوامع بشری از دیر باز برای دستیابی به پیشرفت و توسعه از مستشاران خارجی بهره می‌گرفته و به شدت مراقب بوده‌اند که مبادا این نیاز باعث سلطه فرهنگی بیگانگان و تسلیم پذیری آنان بشود. در واقع می‌توان گفت که یک داد و ستد ظریف و شکننده‌ای در این بازار آشفته هنرنمایی می‌کرده است.
در دوران حکومت پهلوی دوم و به خصوص بعد از کودتای 1332 علیه دکتر مصدق نقش مستشاران آمریکایی در امور مختلف نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور جدی‌تر و پررنگ‌تر از سایر مستشاران خارجی بوده و این وضعیت تا پیروزی انقلاب و حتی تا چند ماه بعد از آن نیز ادامه داشته است. این حضور در بعضی از قسمت‌ها همانند موسسات فرهنگی، دانشگاهی، سازمان برنامه، بانک مرکزی، شرکت نفت، هواپیمایی کشوری و حتی وزارت پست و تلگراف و تلفن مشاهده می‌شده، اما تلاش اصلی آنان نفوذ در خریدهای نظامی و تسلیحاتی ارتش ایران بود که بخش عظیمی از بودجه مملکت را دربرداشته است.
حضرت امام(ره) با رهنمودهای حکیمانه خود همواره بدنه سالم ارتش شاه را به این نکته مهم متوجه می‌ساختند که مبادا اوضاع به شکلی پیش برود که یک گروهبان آمریکایی بر یک ژنرال مسلمان ایرانی سلطه و فرمانروایی داشته باشد. در واقع عرق ملی و اسلامی ارتش را با پیام‌های موثر خود به جوش می‌آوردند. افسران و درجه‌داران وفادار به امام(ره) مراقب بودند که مستشاران از مسیر خود که ارائه آموزش نظامی بود خارج نشوند.
سپهبد سیوشانسی، از امرای خوشنام و دلسوز ارتش شاه، در اجتماع نظامیان جوان می‌گفت ما از مستشاران خواسته‌ایم که پرواز با هلی‌کوپتر و هواپیما و تعمیر سلاح‌هایی را که به ما می‌فروشند، آموزش دهند. هزینه آن را پیرزن و پیرمرد مرزنشین که فاقد حداقل امکانات زندگی هستند بر دوش می‌کشند. از لحظات و دقایق برای فراگیری استفاده کنید تا به سرعت از وجود آنان بی‌نیاز شویم و این بار سنگین از دوش طبقات محروم برداشته شود.
مستشارانی که اینجانب از دور و نزدیک با آنان آشنا بودم آمریکایی، انگلیسی، روسی، کره‌ای، فیلیپینی و اسرائیلی بودند.
از انگلیسی‌ها شروع می‌کنم که تعدادی تانک‌ به ما فروخته بودند و باید مربی جهت آموزش و راه‌اندازی آنها اعزام دارند. محل آموزش و زندگی آنان با امکانات کامل در شهر قصر شیرین بود. برای گذراندن تعطیلات آخر هفته به کرمانشاه می‌رفتند و در آنجا هم بهترین منازل سازمانی را در اختیار داشتند در ابتدای حضور آنان تعداد 800 دستگاه از موتور تانک‌های‏شان از کار افتاد. گفته بودند ناراحت نباشید به‌زودی موتورهای سالم وارد خواهیم کرد اما معلوم نبود چند برابر قیمت برای ما تمام می‌شد.
روس‌ها در آن زمان تعدادی خودرو و ماشین‌های ترابری به ما فروخته بودند که مناسب شرایط و آب و هوای اقلیم ایران نبود و هزینه لاستیک و قطعاتی که عمر قانونی آن به‌سر می‌رسد و باید تعویض شوند از کشور شوروی و با قیمت بسیار سنگین تامین می‌شد.
کره‌ای‌ها هم راننده‌های ماشین‌های سنگین فروخته شده خود را به ایران اعزام می‌کردند. ضرر آمدن این راننده‌ها این بود که در آن زمان تعداد زیادی راننده پایه یک ایرانی بیکار می‌شدند.
کشور فیلیپین تعداد زیادی دختران جوان تربیت شده جهت خدمت در منازل اشراف و اعیان ایرانی اعزام می‏کرد. برای ما معلوم نبود حقوق اینان را صاحبخانه می‏داد یا برعهده دولت ایران بود.
اسرائیل هم در ایران مستشارانی داشت که از کار و ماموریت‌شان سر در نمی‌آوردیم، یعنی آنچه می‌کردند کاملا مخفی بود. شایع بود سازمان‌های اطلاعاتی شاه را با تجربیات و سیستم اطلاعاتی مخوف خود تغذیه و تقویت می‌کنند.
اینجانب دو مرحله در آمریکا آموزش دیده بودم و در دهه 50 مدیریت فنی گردان هجومی را با 36 مربی آمریکایی بر عهده داشتم و به دلیل روابط کاری نزدیکی که با این گروه داشتم بدون شک می‌توانم نحوه استعمار شیطان بزرگ را برای‏تان توضیح بدهم. مربیانی که به نام خلبان‌، مهندس و تکنسین از آمریکا وارد ایران می‌شدند از همان اول یک سال با آنان قرارداد منعقد می‌شد و نیازهای زندگی آنان از جمله مسکن، خودرو، هزینه ایاب و ذهاب همسر و فرزندان و حتی غذای سگ و گربه‌های‏شان که از آمریکا وارد می‌شد همه به عهده کشور ایران بود و حتی برای همسران آنان هم ایجاد کار می‌شد. هنگام آموزش و کار روی هلی‌کوپتر، وسائل آسایش آنان از جمله یخچال و همه نوع میوه و حتی آبجو برای‏شان فراهم بود و این در حالی بود که نفرات ایرانی حتی از یک دستگاه آبسردکن محروم بودند. این افراد اوایل کار یک ماه مرخصی با هزینه ارتش برایشان منظور می‌شد و اغلب مرخصی خود را در کشور تایلند سپری می‌کردند. دلیلش را خود آنان عنوان می‌کردند که در کشور تایلند وسائل خوش‌گذرانی و عیش و نوش به حد کمال وجود دارد. علاوه بر این هر دو هفته کاری، یک هفته استراحت داشتند که در محل کار و آموزش حاضر نمی‌شدند. من که از نزدیک با آنها کار می‌کردم دیده بودم تعدادی هم از مردم عادی و بدون تخصص همراه آنان وارد کشور می‌شوند. از یکی از آنها سوال شد شغل شما قبل از آمدن به ایران چه بود، جواب داد شغل من قرار دادن جنازه کشته‌ شده‌های جنگ ویتنام در تابوت‌های چوبی و فرستادن به آمریکا بود. از دیگری سوال شد گفت من در آمریکا قصاب بودم. وقتی از آنان می‌پرسیدیم چرا به ایران آمده‌اید، جواب می‌دادند آمده‌ایم پول پس‌انداز کنیم.
یکی از افسران فنی گردان هجومی در گفت‌وگو با چند نفر از مربیان آمریکایی به عنوان اعتراض می‌گوید این چه برنامه‌‌ای است که شما درمورد درخواست قطعه از آمریکا اجرا می‌کنید. شما برای یک قطعه کوچک که خراب می‌شود یا می‌شکند یک دستگاه یا موتور کامل با آن هزینه سنگین که گاه تا دو برابر قیمت اصلی و اولیه درخواست می‌کنید. می‌گویند بررسی می‌کنیم و به شما پاسخ می‌دهیم. روز بعد این افسر به دفتر آمریکایی‌ها احضار می‌شود، به او می‌گویند زیپ دهانت را بکش.
در پایگاه هوانیروز کرمان یکی از مربیان آمریکایی به یک همافر جوان و انقلابی توهین می‌کند. همافر هم از کوره در رفته و فرد آمریکایی را کتک می‌زند. آمریکایی‌ها به دفتر فرمانده پایگاه مراجعه و برای همافر درخواست مجازات‌ می‌کنند. کارکنان فنی و غیر‌فنی پایگاه‌ دست از کار کشیده در دفتر فرمانده حاضر می‌شوند و می‌گویند همکار همافر ما نباید تنبیه شود. وقتی آمریکایی‌ها این صحنه را می‌بینند مصلحت می‌بینند که هموطن خود را از ایران خارج کرده و از اغتشاش در پایگاه جلوگیری کنند.
اتفاق بعدی در مورد خود من بود. بعد از طی دوره مدیریت هواپیماهای کوچک که از آمریکا برگشتم و سر خدمت حاضر شدم یک سروان بلند قد و ورزیده آمریکایی خود را به من معرفی کرد و گفت برای مدت یک سال مشاور فنی و در کنار شما هستم. بسیار خوشحال شدم که در طول این یک سال با وجود داشتن چنین همکار ارزنده‌ای برای آینده هوانیروز عنصر مفیدی خواهم بود. آن روز بعد از یکی دو ساعت خدمت را ترک کرد و قرار شد فردا ساعت 8 صبح در پایگاه حاضر باشد. فردا و پس‌فردا هم دیرتر آمد و دو ساعتی بعد خدمت را ترک گفت. از بی‌نظمی‌های او در آغاز کار به تنگ آمدم و حضور و غیاب او را یادداشت کردم بعد از چهار ماه دیدم ایشان عملا 16 روز برای ما کار کرده است. فکر کردم با این ترتیب 8 ماه دیگر به سرعت طی خواهد شد و من مشکلات فنی و آموزشی‌ام مرتفع نشده و باید پاسخگوی نواقص کار و فرماندهانم باشم. بر آن شدم به هر قیمتی این چرخه غلط را در هم بشکنم و خود را برای پیامدهای آن آماده کنم. گزارش تندی برای فرمانده رده بالای خود که افسر متعهد و غیرتمندی بود، نوشتم. فردای آن روز مرا احضار کرد و گفت چه کار خوبی کرده‌ای، اما من مصلحت دیدم جملات تند و تیز آن را که بوی سیاسی می‌داد، تغییر دهم و قول می‌دهم که تا حصول نتیجه پیگیر باشم. چند روز بعد سروان آمریکایی پیش من آمد و با قیافه‌ای ناراحت و پژمرده گفت نمی‌دانم چه کسی علیه من شکایت کرده و گفته است در طول 4 ماه عملا 16 روز کار کرده‌ام. من به او گفتم بررسی می‌کنم و به شما اطلاع می‌دهم موضوع را به فرمانده رده بالا رساندم. سروان آمریکایی را احضار کرده و آمار حضور و غیاب و جمع ساعات کار وی را به او نشان می‌دهد. فرد آمریکایی پاسخی نداشت و با سرافکندگی به کشورش بازگشت.
یکی از وقایعی که از نفوذ آمریکایی‌ها در نیروی هوایی سینه به سینه منتقل شده تا به اینجانب رسیده چنین است.
ارتشبد خاتم که از خانواده‌ای متوسط و مردمی برآمده بود و با تلاش و استعداد ذاتی خود به فرماندهی نیروی هوایی شاه و دامادی خانواده پهلوی رسیده بود، روزی بدون مقدمه کارکنان و خلبانان نیروی هوایی را به سالن سخنرانی فرا می‌خواند و بدون مقدمه و با عصبانیت به آنان می‌گوید مستشاران نظامی نوکران ما هستند آنان در مقابل حقوق گزافی که از ما می‌گیرند وظیفه دارند آموزش نظامی را به بهترین کیفیت ارائه کنند. نشنوم و نبینم کسی با آنان ارتباط خصوصی و خارج از چارچوب نظامی برقرار کرده باشد. این برخورد دلسوزانه و جسورانه به مذاق آمریکایی‌ها خوش نمی‌آید و شاید دلیل عمده برکناری وی و سرنگونی او در آب‌های سد دز همین قضیه باشد. حال خواهید پرسید چرا و چگونه؟
یکی از همکاران و دوستان مورد اعتماد او می‌گوید یکی دو روز قبل از این اتفاق با او بودم و می‌دیدم که بسیار آشفته و به‌هم ریخته است هنگام جدا شدن به من گفت تو شاهد بوده‌ای که برای نیروی هوایی بسیار سختی کشیدم تا به اینجا رسید که الان در منطقه حرف اول را می‌زنیم. به همه بگو در غیاب من راه را ادامه دهند. گفتم مگر قرار است شما نباشید، گفت اعلیحضرت می‌خواهد مرا به عنوان سفیر کبیر به نقطه دوری بفرستند. گفتم هر کجا باشید از راهنمایی شما برخوردار خواهیم بود. فردای آن روز برای رهایی از ناراحتی به دزفول می‌رود و می‌خواهد خود را با پرواز کایت سرگرم کند که بر اثر یک اشتباه که به دلیل عدم تمرکز فکری اتفاق می‌افتد به سخره‌های ساحلی دریاچه سد دز برخورد کرده و با ضربه مغزی دار فانی را وداع می‌گوید.
همین دوست در خاطراتش می‌گوید چندی پیش از این واقعه یکی از مقامات اطلاعاتی سفارت آمریکا با دو نفر از رده‌های بالای نیروی هوایی در یک گفت‌وگوی خصوصی می‌گوید ما برای روز مبادا و اینکه در صورت اتفاق ناگوار برای شخص اعلیحضرت کشور دچار بحران نشود، ارتشبد خاتم را در نظر گرفته‌ایم. این فرد آمریکایی می‌دانسته این خبر به زودی به گوش شاه خواهد رسید و به هدفی که داشته‌اند، خواهند رسید و با این ترفند از او انتقام گرفتند.
باز گذاشتن دست مستشاران نظامی در همه شئونات کشور فرهنگ ملی اسلامی و استقلال ما را به ورطه نابودی می‌کشاند و اگر بخواهیم درباره ابعاد گسترده آن بگوییم و بنویسیم مثنوی هفتاد من خواهد شد. در پایان مقاله خود را با معرفی کتاب ارزشمند «مستشاران نظامی در ایران» نوشته سرهنگ شاداب عسکری و از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی در 443صفحه، پایان می‌بخشم که حاوی مدارک ارزنده‌ای برای علاقه‌مندان به تاریخ و اهل تحقیق است.

نظر شما