محسن بوالحسنی
خبرنگار
چند روز پیش بود که مرکز آمار ایران گزارشی۶۰ صفحهای از سبد فرهنگی خانوار ایرانی منتشر کرد؛ آماری که سبد فرهنگی خانوار ایرانی در سال 1396 را نشان می دهد و به تازگی بخش های مختلف آن منتشر شده است. این آمار در برخی موارد قابل تأمل و در برخی موارد نیز کمی دور از ذهن و باور نشان میداد. این گزارش ۴۰ هزار خانوار و البته افراد باسواد ۱۵ساله و بالاتر از آن را مد نظر قرار داده و درباره سینما و تئاتر و کنسرت رفتن و کتاب و روزنامه خواندن، ورزش کردن و وقتگذراندن در شبکههای اجتماعی از آنها سؤال پرسیده است. در این طرح با مراجعه به خانوارهای شهری و روستایی نمونه اطلاعاتی در مورد رفتارهای فرهنگی افراد 15 ساله و بیشتر خانوارهای کشور از جمله سرانه مطالعه، سینما و تئاتر جمع آوری و لحاظ شده است. طبق محاسباتی که از نتیجه این نظرسنجی حاصل شده و به عدد و رقم تبدیل شده از ۶۰ میلیون و ۳۴۱ هزار و ۴۶ نفری که درباره سینما رفتن مورد بررسی قرار گرفته اند، نزدیک به ۱۱ میلیون نفر در یک سالِ مورد مطالعه حداقل یک بار به سینما رفتهاند و به عبارتی بیش از ۴۸ میلیون نفر حتی یک بار هم به سینما نرفتهاند. این آمار همچنین نتیجه گرفته است از ۶۰ میلیون نفر، ۵۷ میلیون نفر هرگز به دیدن تئاتر نرفتهاند و تنها سه میلیون و ۹۵ هزار و ۹۸۱ نفر پا به سالن تئاتر گذاشتهاند. این موضوع وقتی کمی جالب به نظر میرسد که همین دو روز پیش اعلام شد بلیتهای جشنواره فیلم فجر امسال که از ۱۰ تا ۲۲ بهمن برگزار میشود با قیمت88 تا 165هزار تومان در مدت زمان کمی به فروش رفت. این آمار در کنار آمار سینما نرفتن ایرانیها این سؤال را ایجاد میکند که کدام یک از این آمار برآمده از دادههای درست اطلاعاتی است و آیا واقعیت جامعه فرهنگی ما به همین اندازه تلخ است؟
درست اما عجیب
امیر پوریا، مدرس و منتقد سینما در گفتوگو با «ایران» درباره این آمار و آنچه از آن میشود استنباط کرد، میگوید: به نظر من این آمار چندان درست و قابل درک نیست. سؤال اولی که با خواندن و شنیدن این آمار به ذهن من میآید این است که چطور ممکن است از خانواده سینما و اهل رسانه که من میشناسم هرگز نشنیدم با آنها تماسی گرفته شود. پس اولین نتیجهای که من میتوانم بگیرم این است که آمار برآمده از یک جامعه اطلاعاتی بسیار کم و کوچک است که چنین برآوردی داشته است. اگر چه اگر از من هم بپرسند شاید رقم و عددی نزدیک به همین (شاید کمی بیشتر) را بگویم. امیر پوریا در پاسخ به این سؤال که آیا عدم علاقه خانوار ایرانی به سینما رفتن به دلیل کیفیت نامطلوب فیلمها میتواند باشد یا نه میگوید: اتفاقاً این موضوع مهمی است و به عقیده من این دو مسأله هیچ ربطی به هم ندارند. بههر صورت طیفی که برای وقت گذرانی به سینما میروند و فیلمهایی مثل اخراجیها و آینه بغل را پرفروش میکنند هم جزو این آمار هستند و از طرف دیگر، جمعیتی هم که به دیدن فیلمهای اصغر فرهادی میروند یا فیلمهایی با کیفیت مطلوب دیگر هم باید از این دسته قلمداد شوند؛ اما این نکته را هم باید در نظر بگیریم که سینما نرفتن ایرانیها ربطی به کیفیت آثار ندارد و نمیشود از این آمار این نتیجه را گرفت که عدم علاقه به سینما رفتن به دلیل کیفیت نامطلوب فیلمهاست.
کشور بوسنی و ضرورت هنر در جامعه
حمیدرضا آذرنگ بازیگر و کارگردان تئاتر در گفتوگو با «ایران» گزارشی که از آمار فرهنگی در ایران و سبدخانوار آنها به دست آمده را آنچنان دور از ذهن نمیداند و میگوید: من معتقدم که اصولاً اطلاعات و آماری که ارائه میشود با ضریب خطایی محدود گویای واقعیت یک جامعه است. علیالخصوص در حوزه فرهنگی که ما از نزدیک شاهد جامعه مخاطبان آن هستیم و با چالشهای پیش رویش آشناییم. ما نباید هدف را روی این مسأله بگذاریم و بگوییم اگر آمارها از عدم استقبال ایرانیها از تئاتر میگویند پس چرا جشنوارههایی مثل جشنواره تئاتر و فیلم فجر اینهمه با استقبال روبهرو میشوند. به عقیده من ماهیت این دو مسأله با هم متفاوت هستند. در بحث جشنوارهها در بسیاری از مواقع دیدن آثار در جشنواره به یک پز روشنفکری و بورژوازی تبدیل شده و خیلیها دوست دارند بگویند بله ما فلان فیلم را در جشنواره دیدیم. اما واقعیت ماجرا کمکی به بالا رفتن آمار اهل سینما و تئاتر ما ندارد. آذرنگ دلیل این مسأله را در عدم بسترسازی و تعریف هنر و الزام و تأثیر آن در زندگی شخصی افراد یک جامعه میداند و این نقصان را متوجه مسئولان فرهنگی میداند. او میگوید: در کشوری مثل بوسنی آنهم زمان درگیری خونین با صربها، مردم در طول شبانه روز در خیابان تکهتکه میشدند اما به هیچ قیمتی تئاتر را از سفره فرهنگی خود حذف نمیکردند؛ یا مردم تحت محاصره لنینگراد گرسنه و محاصره شده و در بدترین روزهای زندگی این شهر در جنگ دوم جهانی، همچنان موسیقی گوش میکردند و به کنسرت میرفتند. در این نمونهها یک درس بزرگ وجود دارد. آنها میدانند و میدانستند که توجه به تئاتر و آرامش در بستر هنر و تعریف دوباره آن، به این مردم امکان بقا میدهد و از طرف دیگر آنها را به آرامش میرساند تا مصائب و مشکلات خود را بهتر حل کنند یا با آن روبهرو شوند. اما در کشور ما در دورههای مختلف صدای اعتراضها بلند میشد که ای بابا! مردم نان ندارند بخورند؛ تئاتر و سینما به چه درد میخورد. مسأله اصلی همینجاست. متأسفانه دغدغه مسئولان فرهنگی ما این نبوده که تئاتر و سینما و موسیقی جزو ضروریات زندگی جامعه ایرانی محسوب شود و از چندین دهه پیش و در تقابل تعهد و تخصص رأی و تأکید بر تعهد گذاشته شد. البته آنها به این موضوع توجه نکردند که اگر کسی با تخصص جلو بیاید حتماً در کار خود تعهد هم دارد. لذا ما امروز شاهد این هستیم که از یک طرف هنر اصیل (در هر حوزهای) به گوشه و کنار به پستو رانده میشود و آثار مصرفی که بیشتر شبیه یک «شو» هستند روی کار میآیند تا فقط جنبه سرگرمیهای زودگذر داشته باشند. آذرنگ در پایان صحبتهای خود به این نکته تأکید میکند که ما باید بتوانیم ضرورت هنر را با ابزارهایی که داریم به مردم منتقل کنیم و گرنه وضع از این هم بدتر میشود و هنر یا جنبه لاکچری و لوکس به خود میگیرد یا جنبه سرگرمیهایی که ممکن است روزبهروز نسبت به ذائقه گذران مردم در حال تغییر باشد. این مشکل از ما و مسئولان فرهنگی است که یا نتوانسته یا نخواستیم غذای مناسبی برای این مردم ایجاد و الزاماتش را در این بستر به ریشه آنها تزریق کنیم.
آمارها از کجا میآیند؟
زهره چیتساز رئیس گروه آمار فرهنگی اجتماعی مرکز اطلاعات و آمار ایران در گفتوگو با «ایران» ضمن تأیید دادههای اطلاعاتی این مرکز به این نکته اشاره میکند که شاید به این جهت که ارائه چنین آماری در این حوزه برای اول بار است که منتشر میشود بسیاری را شگفتزده کرده است. او میگوید: البته باید این نکته را هم مد نظر داشت که جامعه هدف و نمونهگیری ما تنها منوط به تهران نبود و شهر و روستاهای بسیاری را شامل میشده است. به عنوان مثال ما از 457 نقطه خوشهچینی کردهایم و 10 خانوار را زیرپوشش داشتهایم که از این میان 389 حوزه شهری و 68 حوزه روستایی هم در آن لحاظ شدهاند. اعتقاد ما این است که برای پرداخت به چنین موضوعاتی باید کل کشور را زیر ذرهبین آماری قرار داد و روستاها و مناطق دور افتاده شهری و روستایی نیز جزو این آمار محسوب میشوند. برای خود ما هم این آمار جالب بود و البته گویای واقعیت جامعهای که در آن زیست میکنیم. این آمار واقعی است و تا حد ممکن درست و اصولی بهدست آمده البته ضریبخطا نیز وجود داشته اما این ضریب خطا نمیتواند در اصل موضوع خللی ایجاد کند. چیتساز به بحث سینما نرفتن ایرانیها نیز اشارهای میکند و میگوید: نکته جالب این است که ما در این بین، کسانی را داشتهایم که اصلاً سینما نرفتهاند و کسانی را هم داشتهایم که بالای پنج بار در یک سال به سینما رفتهاند. خود این مسأله نیز حائز اهمیت است که از11میلیونی که به سینما رفتهاند 14 درصد بالای 5 بار در سال به سینما میروند. وظیفه ما نشان دادن وضعیت آماری در حوزه فرهنگ جامعه و چگونه پرداختن به آن و رفع مشکلات با مدیران و مسئولان حوزههای فرهنگی است.
نظر شما