یادداشتی بر مجموعه شعر «چشمان بیشکیب» سروده عبدالرحیم سعیدیراد
درخت شاعرانه انقلاب
صاحبخبر - وارش گیلانی: 1- «چشمان بیشکیب» مجموعه شعر پایداری مردم قهرمان دزفول، نام کتابی است که به مناسبت «یادمان 4 خرداد، روز مقاومت و پایداری، روز دزفول» منتشر شده است. این کتاب شامل شعرهای شاعر انقلاب عبدالرحیم سعیدیراد است که نشر «آوان جنوب» آن را در 88 صفحه منتشر کرده است. عبدالرحیم سعیدیراد شاعر انقلاب است و تقریبا نیمی از اشعارش را برای انقلاب و دفاع مقدس و جریان پایداری سروده است؛ شاعری که همواره در خط مستقیم انقلاب بوده و در راستای آن نیز بسیار فعال بوده است. از طرف دیگر، او آبا و اجدادی دزفولی است؛ شهری که در جنگ 8 ساله جوانان غیورش از سرزمین و انقلاب خود دفاع کردند و هزینههای سخت و سنگینی پرداختند. حال این شهر و مردمانش بر گردن همه حق دارند بویژه بر گردن هنرمندان، شاعران و نویسندگانش، بنابراین عبدالرحیم سعیدیراد اگرچه حدود 2 دهه هست که ساکن تهران است اما در دزفول فقط حق آب و گل ندارد، بلکه حقی از شهرش نیز بر گردن او است و تعهدی نسبت به آن دارد. پس چه بهتر که این تعهد را از طریق کار اصلیاش که شعر است، ادا کند. این است که او همه اشعارش را که به نوعی با دزفول در ارتباط بوده، در دفتری جمع آورده تا در سالروز روزی که روز دزفول نامگذاری شده و روز پایداری است، یعنی در 4 خرداد 1397 به صورت کتابی منتشر کند. شعرهای این کتاب تقدیم شده به فرمانده شهید سیدجمشید صفویان و همه شهدای غواص کربلای 4، بچههای گردانهای بلال و عمار، فرمانده شهید حاج عظیم محمدیزاده، فرمانده شهید یدالله صبور، شهید عبدالحسین کیانی، روز چهارم خرداد، فرمانده شهید بهمن دُرولی، شهر شهیدان و شهر بهشتی و...، حضرت سبز قبا، دزفول، سرداران شهید لشکر 7 ولیعصر (عج) که این تقدیمنامه بر پیشانی چند مثنوی با عنوان کلی «مثنوی سرداران» آمده که دربرگیرنده عدهای از فرماندهان و بسیجیان همراه ایشان است که اسامیشان در پانویس یا متن مثنویهای مذکور، ذکر شده است. همه شعرهای دفتر «چشمان بیشکیب» در قالبهای کلاسیک، اعم از غزل، چهارپاره، مثنوی و نیز در قالب و صورت ترانه گفته شده است؛ ترانههایی که توسط سیدمبین رضازاده اجرا شده است. 2- سعیدیراد علاوه بر اشعار انقلابی، دفاع مقدسی و پایداری، دارای اشعار آیینی بوده که اغلبشان در قالبهای کلاسیک است؛ درصدی نیز شعرهای سپید است و اشعار نیماییاش بسیار کم باید باشد. تازگی، روانی و سادگی از ویژگیهای شعری عبدالرحیم سعیدیراد است که از آنها نوعی تَری و ترانگی میتراود. اشعار او سخت و پیچیده نیست، سهل هم نیست، بلکه تقریبا از نوع سهل و ممتنع است؛ نوعی از سرودن و گفتن که بسیار ویژه است و کار هر کسی نیست. یعنی شاعر در این نوع سرودن باید در عین سادهسرودن و سادگی بیان و زبان، نه تنها نباید به دامچاله سلیقه نازل عوام و حتی عامه یا عموم مردم بیفتد، بلکه باید سادگی شعر او سرشار از طراوت و تازگی باشد و همچون یک درخت شاعرانه، ریشه در اعماق و شاخه در آسمانها داشته باشد. شعرهای سهراب سپهری در «صدای پای آب» و مجموعه «حجم سبز» نیز سهل و ممتنع است. اگرچه سعیدیراد تا رسیدن به مقامی که سهراب به آن رسیده، راه بسیاری در پیش دارد اما به قول حضرت اقبال لاهوری: «میشود پَرده چشمم پَر کاهی گاهی دیدهام هر دو جهان را به نگاهی گاهی جاده عشق بسی دور و دراز است، ولی طی شود جاده صد ساله به آهی گاهی در طلب کوش و مَنه دامن امید ز دست دولتی هست که یابی سر راهی گاهی!» این سادگی نزدیک به سهل و ممتنع بودن اشعار عبدالرحیم سعیدیراد که در شعرهای نیمایی سهراب جلوه کرده بود، بیشتر در غزلهای سعیدیراد نمایان است؛ در غزلهایی که نوع عاطفهاش با نوع عاطفه سپهری فرق دارد و غلیظبودنش از جنس شعر انقلاب است که بیتاثیر از پیشینه شعر سنتی و خالی از پشتوانه جریان شعر نو یا نیمایی نیست. هرچند عدهای را عقیده بر آن است که اینگونه شعرها و در کل، اغلب یا شاید همه اشعار انقلابی و دفاع مقدسی بویژه اشعار عاشورایی و در کل اشعار آیینی شاعران انقلاب و بعد از انقلاب، خمیرمایه و نوع زبان شعریاش را از «جریان شعر وقوع» گرفته است. جریان یا مکتب وقوع به سبکی از شعری فارسی گفته میشود که از اواخر قرن نهم تا اوایل قرن یازدهم هجری رواج داشت و در دوره زمانی بین سبک عراقی دوره تیموری و سبک هندی پدیدار شد. ویژگی «اشعار وقوعی»، سادگی، پرهیز از صنایع بدیعی و اغراقهای شاعرانه، کاربرد اصطلاحات و زبان عامیانه و بیان صریح و بیپیرایه وقایعی است که بین عاشق و معشوق میگذرد. محتشم کاشانی، وحشی بافقی، اهلی شیرازی، فغانی شیرازی و هلالی جغتایی از معروفترین سخنوران این مکتب بهشمار میروند. از نظر من، شعر کلاسیک بعد از انقلاب که بیش از نیمی از آن مرتبط با انقلاب و دفاع مقدس و شعر پایداری است، نمیتواند تحت تاثیر مکتب نصف و نیمهای قرار گیرد که چند قرن پیش، در یک دوره کوتاه، بین چند شاعر گمنام و کمنام و بعضا مشهور اتفاق افتاده است. اگر هم شعر کلاسیک انقلاب نزدیکیهایی به شعر مکتب وقوع دارد، اتفاقی است و طبیعی آن است که از جریانهای شعری نزدیک به خود متاثر باشد؛ مثل شعر مشروطه، شعر و جریان نیمایی و نیز از شاخههای معتدل جریان نیمایی مثل شعر نوکلاسیک که سردمدارانش مشیری، ابتهاج و... هستند. اگرچه شعر کلاسیک بعد از انقلاب را باید محصولی از خود و دیگران دانست؛ خودی که بیشتر شباهت به سیرت انقلاب دارد که در شعر صورت پذیرفته است، مثل اشعار قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، احمد عزیزی، سلمان هراتی، نصرالله مردانی و... اینک غزلی از سعیدیراد که شباهتهایش به شعر انقلاب از ظاهر و لابهلای کلماتش پیدا یا قابل تشخیص و شناسایی است: «آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست! این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست یک تکه از روح صدایم را زمین خوردهست آن تکّه دیگر کنار سنگرم... آنجاست قرآن جیبی، قدری از پیراهن خاکی یک ساعت کهنه کنار دفترم آنجاست پاهای توفانی من دور از هم افتادند یک پای من اینجا و پای دیگرم آنجاست دست و خشابی خالی و مشتی گرهکرده عکس امام و قطعهای از باورم آنجاست یک قمقمه، یک فین غواصی و یک لبخند یک یادگاری از نگاه مادرم آنجاست مهر نمازم لای شببوها نمایان است «یک چشمه، یک رود» از دو چشمان تَرم آنجاست» 3- درست است که شعرهای این کتاب پیرو زبان و قلم سعیدیراد است اما از آنجا که شعرها برای رزمندگان و ایثار و شهدا و در کل در توصیف شهدا و شهر شهدای دزفول و فرماندهان و بسیجیها و فرماندهان بسیجی گفته شده، مقداری از نُرم همیشگی شعر و زبان شاعر نیز به سمت سادهترشدن و کوتاهترشدن مصراعها و وزنها پیش رفته است: «بهتر از شما برادری نبود در شبی که هیچ، یاوری نبود اسب بود و تیغ و صحنه نبرد بهتر از شما دلاوری نبود حرف اگر که بود عشق و درد بود غیر از این دو حرف دیگری نبود» نیایش شاعر نیز نوع و جنسش از نوع و جنس نیایش رزمندگان و شهداست و این نوع نیایش با نیایشهایی که در شعر فارسی جایگاهی داشته، بسیار فرق دارد، چه در تعابیر و تشبیهات و چه در استعارهها و کنایات، اگرچه نزدیکیها و شباهتها را نیز نمیتوان انکار کرد. این شباهتها را بیشتر در چند بیت نخست هر مثنوی میتوان پیدا کرد: «الهی! دردمندی روسیاهم شکستهقامتی غرق گناهم به جز تو مامنی در دل ندارم پناهم ده، پناهم ده، پناهم» پس از چند بیت مقدمه، ناگهان زبان و تعابیر نیایش عوض میشود: «الهی این دل خاکستری را ببر تا زخم دلهای شهیدان مرا امشب خدای عشق دریاب دلی میخواهم از نسل «جهانتاب» که از فرماندهان شهید است و شاعر زیباترین نوع نیایش و مناجاتش را در دعاهای شبانه او و امثال او و در کنار ابزارهای سخت و زمخت جنگی و در اعمال روزانه ایشان دیده است؛ در کنار دلی که: «دلی که در شب والفجر جوشید چو شیری بر شباندیشان خروشید دلی که زخمی از میدان مین است دلی که با شهیدان همنشین است دلی صد پاره در خط پدافند دلی از نسل گلهای خداوند دلی چون لالههای دشت عباس دلی پیچیده در عطر گل یاس دلی خواهم دلی از نسل احمد دلی که حاج همت را بفهمد».∎
نظر شما