نسبت فکری وعملی جمعیت فدائیان اسلام با نهضت ملی ایران، از سرفصلهای مهم در پژوهش پیرامون این تشکل به شمار میرود. شما به عنوان یکی از اعضای این جمعیت، این نسبت را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. باید گفت که پیش از آن که مذهبیها به میدان بیایند، اساساً مسئله ملی شدن صنعت نفت مطرح نبود. بد نیست که ازیاد نبریم که در دوره چهاردهم مجلس، هنگامی که رحیمیان نماینده چپگرای قوچان، به این دلیل که قرارداد ۱۹۳۳ م. در زمان دیکتاتوری منعقد شده و فاقد ارزش قانونی است، تقاضای لغو آن را میکند، دکتر مصدق، با این پیشنهاد مخالفت میکند! بعدها و در سال ۱۳۲۷ هـ. ش؛ و در مجلس پانزدهم که قرارداد گس- گلشائیان مطرح شد، اقلیت آن مجلس به مخالفت پرداختند وسنگ بنای مبارزات پارلمانی منتهی به ملی شدن نفت گذاشته شد. همکاری نواب با دکتر مصدق واقلیت مجلس پانزدهم هم، از آن تاریخ شروع شد و در سال ۱۳۲۹-که همه نیروها تلاشهای خود را برای دستیابی به این هدف، به کار گرفتند- به اوج خود رسید.
پرواضح است كه اين ائتلاف با وجود اختلافات اصولي شكل گرفت.به نظرشما اهم اين اختلافات كدامند؟
از نظر من، بين اين دو، از همان روزهاي نخست همكاري، اختلافات اصولي وجود داشت، اما طرفين به دليل هدف مهمتري كه قطع يد استعمار انگليس از همه عرصهها بود، توجه چنداني به اين اختلافات نكردند.
از مصاديق مهم اين اختلافات، تفاوت راهبردي آن دو در مبارزه براي ملي شدن نفت بود. مرحوم نواب اعتقاد داشت كه اگر ما حكومت اسلامي اعلام كنيم، نفت به خودي خود ملي ميشود، زيرا يك حكومت اسلامي به دليل اصل اساسي «نه شرقي، نه غربي» همواره استعمار و وابستگي را نفي ميكند. در اعلاميههاي نواب در آن مقطع، همواره قدرتهاي مطرح جهان اعم از روس و انگليس و امريكا، آماج حمله و تخطئه او بودهاند، اما مصدق سياست موازنه منفي را در پيش گرفته بود. او اين سياست را از مرحوم مدرس آموخت، بيآنكه توجه كند تضادي كه در هنگام طرح اين سياست بين روس و انگليس بر سر منافعشان در ايران وجود داشت، در زمان او ميان آمريكا و انگليس وجود نداشت. او كه درك و شناخت كافي از جغرافياي سياسي جهان پس از جنگ دوم جهاني نداشت، متوجه نبود كه آمريكا و انگليس،مثلا در طرح مارشال به توافقهاي لازمه رسيدهاند و ديگر تضادي بين آنها وجود ندارد. مصدق درواقع در سالهاي 98 – 1297 هـ.ش زندگي ميكرد و از اوضاع سال 1330 هـ.ش خبر نداشت! هنوز هم پس از قريب به پنجاه سال از آن قضايا، مشاهده ميكنيم كه آمريكا و انگليس در بسياري از عرصهها، هماهنگ عمل ميكنند هيچگونه تعارضي با يكديگر ندارند.
در جريان مبارزات ملي شدن نفت، مصدق سعي ميكرد يك دولت خارجي را به دست دولت خارجي ديگري بيرون كند، در حالي كه نواب صفوي اصالتاً هر دولت بيگانه را نفي ميكرد. من ادعا نميكنم كه مرحوم نواب براساس شناخت دقيق معادلات جهاني اين نظريه را برگزيده بود، بلكه معتقدم كه آرمانگرايي او و اعتقادش به نظريه «نه شرقي، نه غربي»، اصالتاً موجب شده بود كه به طور طبيعي نسبت به همكاري با دولتهاي استعمارگر حساس باشد. به عبارت ديگر اعتقاد به آرمان اسلامي، او را از ديگران متمايز ساخته بود.
اختلافاساسي ديگر آن دو، نگاههاي متفاوت به مدينه فاضلهاي بود كه هر يك براي برپايي آن تلاش ميكردند. مرحوم نواب براي تأسيس حكومت ديني مبارزه ميكرد، اما مصدق نه تنها در عرصة سياست و اجتماع كه در محدودة امور فردي نيز قائل به رعايت ضوابط ديني نبود و علناً تظاهر به فسق ميكرد. از جمله آن كه در يكي از جلسات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملي، در ماه رمضان و جلوي چشم همه نمايندگان، ليوان آب را برداشت و خورد! يكي از نمايندگان به او اعتراض كرد كه: «اينجا مگر مملكت اسلامي نيست، چرا تظاهر به فسق ميكنيد؟» مصدق در جواب گفت، «من اهل تظاهر نيستم.» اين موضوع در مذاكرات دوره چهاردهم مجلس آمده است.
نمونه ديگر اين كه در برابر همه خبرنگاران و عكاسها، از اين كه خم شود و دست ثريا را ببوسد، هيچ ابائي نداشت. بنابراين به رغم اين كه هر دو در آغاز همكاري، توجه چنداني به اين اختلافات نداشتند و فرصتي هم براي حل و فصل اين گونه مسائل نبود، در عين حال، اين تضادها قاعدتاً بايد بالاخره در جايي خود را نشان ميدادند.
بسياري از تاريخ پژوهان بر آنند كه اگر حركت انقلابي فدائيان اسلام در اعدام هژير ورزم آرا نبود،اساسا دكتر مصدق نخست وزير نمي شد چه رسد به اينكه نفت ملي شود.ديدگاه شما در اين باره چيست؟
حرف درستي است.اوج همكاري نواب با مصدق، انتخابات دوره شانزدهم مجلس بود. قبل از برگزاري انتخابات، مرحوم نواب نامهاي به آيةالله كاشاني نوشت و سوال كرد: «چرا براي مجلس وكلائي را معرفي كردهايد كه هيچ يك مذهبي نيستند؟» مرحوم كاشاني جواب داد: «شما مگر ميخواهيد پشت سر اينها نماز بخوانيد؟ اينها براي ملي كردن نفت به مجلس ميروند و از عهدة اين كار هم برميآيند». پس از اين پاسخ، مرحوم نواب به شكلي فعال در جريان انتخابات دوره شانزدهم شركت ميكند و ياران او براي محافظت از آراي مردم، تا صبح كنار صندوقهاي رأي ميخوابند. پس از آن وقتي ميبينند كه باز هم در انتخابات تقلب شده است، هژير را ميزنند. بسياري از ناظران صادق تاريخ معاصر ايران به اين حقيقت اذعان دارند كه راه پيدا كردن وكلاي ملي به مجلس و به تبع آن ملي شدن صنعت نفت، مرهون مجاهدتها و تلاشهاي فدائيان اسلام بوده است.اقدام انقلابي ديگر فدائيان اسلام، زدن رزمآرا بود كه به ملي شدن صنعت نفت انجاميد.
ظاهرا پس از روي كارآمدن دكتر مصدق وملي شدن نفت،اعضاي جبهه ملي تعهدات خود به فدائيان اسلام را فراموش كردند.ماجرا از چه قرار بود؟
پس از قتل رزمآرا و روي كار آمدن مصدق، آقايان تمام وعدههاي خود را مبني بر اجراي احكام اسلام از ياد بردند! مرحوم نواب ناگهان مشاهده كرد كه تمام تلاشهايش در انتخابات دوره شانزدهم مجلس و زدن هژير و رزمآرا، يكسره فراموش شدهاند! مصدق هم به رغم آن كه با تلاشها و مجاهدتهاي فدائيان اسلام به حكومت رسيده بود، تاب انتقادها و فعاليتهاي آنها را نداشت و به بهانهاي واهي، مرحوم نواب را به زندان انداخت. بهانه اين دستگيري، بسيار مضحك بود. به مرحوم نواب گفتند: «شما چند سال قبل در ساري سخنراني كرده و مردم را به هيجان آورده بوديد و آنها هم به چند مشروبفروش حمله كردند و خساراتي زدند و حالا مشروبفروشي شكايت كرده و شما غياباً، محكوم شدهايد!».
فدائيان براي پيگيري مسئله به دولت مراجعه ميكردند و آنها جواب ميدادند: كار دربار است، به دربار مراجعه ميكردند، ميگفتند: كار دولت است! كاملاً آشكار بود كه در قضيه دستگيري نواب صفوي در دورة حكومت مصدق، دربار و دولت، هماهنگ عمل ميكردند.
اعضاي دولت مصدق در دورة حكومت او نشان دادند كه از حداقل تقواي سياسي نيز بيبهرهاند. آنها به جاي آن كه صراحتاً بگويند با نواب اختلاف نظر دارند، به جعل اكاذيب و نشر شايعات دربارة او پرداختند و گفتند كه: نواب آلت دست انگليسيها شده و توسط بهرام شاهرخ، مستقيماً از آنها پول گرفته است! مصدق غير از كنار زدن همه كساني كه به نحوي در به حكومت رساندن او سهيم بودند، به برخي از اقدامات سياسي هم كه نشانة بارز سوء تدبير او بود، دست زد. او كساني را به كار گمارد كه عدهاي از آنها از اعضاي فراماسونري بودند. سرلشكر وثوق وزير دفاع مصدق و سرلشكر حجازي رئيس شهرباني عضو فراماسونري و دكتر متين دفتري دامادش از مرشدين اعظم آن جمعيت بوند.
آزادي دادن به حزب توده كه علناً به مقدسات مذهبي مردم و علما توهين ميكردند، از جمله سوء تدبيرهاي سياسي مصدق بود. اين گونه اقدامات، در مجموع موجب دلسردي مردم از دولت مصدق شد و در نتيجه در روز 28 مرداد 1332 هـ.ش، كسي به دفاع از دولت او برنخواست. اتخاذ اين سياستهاي غلط سبب شد كه يك نهضت پيروز ملي، به شكستي فاحش منجر شود. در تحليل رويداد آمريكايي 28 مرداد، هزينه كردن چند ميليون دلار، سبب سقوط دولت نشد، بلكه پيشاپيش به علت سوءتدبيرها و ستمهايي كه بر مجاهدين راستين نهضت روا گرديد، بستر و زمينه لازم براي تحقق و كودتا آماده شد، وگرنه يك دولت مقتدر مردمي با خرج چند ميليون دلار، سقوط نميكند. بسياري از صاحبان قدرت در دوره مصدق، پس از كودتا به مناصب مهمي دست پيدا كردند، از جمله كريم سنجابي تا آخر عمر از وزارت علوم حقوق ميگرفت و محمد رضا جلالي نائيني، خويشاوند نزديك دكتر فاطمي و سردبير روزنامه باختر، سناتور شد!
نهضت ملي نفت، سرانجام غمباري پيدا كرد كه تحليل واقعبينانه و حقيقيآن، جرئت و جسارت ويژهاي را ميطلبد.
نظر شما