پروژه تاريخ شفاهي ايران ايرنا (خبرگزاري جمهوري اسلامي) اين بار سراغ «فوادصادقي» رفته است. فعال رسانه اي که نام او با سايت هايي چون بازتاب، تابناک، آينده نيوز و بازتاب امروز عجين شده است. مشاورت رسانه اي آيت الله هاشمي رفسنجاني نيز معروفيت ديگر اوست. گفت و گو با صادقي از دوران دبيرستان او آغاز و به وضعيت امروز او ختم شد. بخش نخست اين گفت و گو در پي مي آيد:
ايرنا: از خودتان بگوييد؟
صادقي: متولد 1355 در تهران هستم اما از کودکي من خانوادهام به قم بازگشتند و در دبيرستان دين و دانش قم که شهيد بهشتي تأسيس کرده بود، درس خواندم. نوشتن مقالات را آغاز کردم و در دبيرستان، مقالات ادبي و اقتصادي مينوشتم که يکبار موفق به کسب جايزه ملي در حوزه اقتصاد انرژي شدم، يکبار هم جايزه کشوري قطعه ادبي برگزيده را گرفتم. از سوم دبيرستان نوشتههايم را براي چاپ به مطبوعات ميدادم که در صفحه اقتصادي روزنامه کيهان چاپ ميشد.
آن زمان دوران بحران اقتصادي ناشي از کاهش قيمت نفت، کسري بودجه، تورم و افزايش قيمت ارز بود، دقيقا همين شرايطي که امروز تجربه ميکنيم. من بعنوان منتقد از سياستهاي انبساطي بانک مرکزي و وزارت اقتصاد انتقاد ميکردم. شايد همان نوشتهها امروز قابل چاپ باشد چون شرايط ما مشابه همان دوران است. اين نشان ميدهد ما از تجربيات گذشته درس نميگيريم بلکه آنها را تکرار ميکنيم. نوشتههايم تا اواخر سال ٧٥ در روزنامه کيهان چاپ ميشد اما مقالات انتقادي از دولت سازندگي را کيهان ديگر بعد از دوم خرداد چاپ نکرد و در روزنامه سلام چاپ شد، در دانشگاه هم نشريات دانشجويي مثل سرا و انديشه را منتشر کرديم.
سال 73 در رشته مهندسي عمران دانشگاه اميرکبير قبول و وارد اين دانشگاه شدم. عضو بسيج دانشجويي اين دانشگاه و مسئول بخش مطالعات اين نهاد بودم.
فکر ميکنم آن موقع جز معدود کساني بودم که در ميان بسيجيان مجله کيان ميخواندم. نقدهايي هم به ويژه به مقالات دکتر سروش در اين مجله مينوشتم که در دانشگاه منتشر ميشد. از اوايل سال 1374 درگيريهايي بين دکتر سروش و حزبالله درگرفت.
تابستان 74 در اردوي تشکيلاتي انجمن اسلامي دانشگاه اميرکبير شرکت کردم. دکتر سروش و بسياري از نامداران جناح چپ اسلامي از جمله آقاي محتشميپور هم در آن جا حضور داشتند. آنجا با هم گفتوگو کرديم. از نزديک حرفهاي چپها را شنيدم. بلافاصله بعد از اين اردو، آن اتفاق دانشکده فني افتاد و دکتر سروش کتک خورد و عينکش شکست.
اين موضوع داشت به دانشگاه اميرکبير هم کشيده ميشد. فضاي دانشگاه اميرکبير خيلي ملتهب بود. شايد سياسيترين دانشگاه آن موقع کشور، اميرکبير بود.
تمام تلاش من و دوستانم در بسيج اين بود که اين درگيريهاي فيزيکي به دانشگاه اميرکبير کشيده نشود.
آن موقع آقاي سلطانپور رئيس انصار حزبالله بود. آقاي زاکاني هم فرمانده بسيج دانشگاه علوم پزشکي تهران بود. اينها ميخواستند با تيم و دار و دسته خودشان با بچههاي چپ درگير شوند. حاجي بخشي هم با اينها بود.
يادم هست حاجي بخشي و ده نمکي و دوستانشان جلوي دانشگاه اميرکبير تجمع کرده بودند. من و دوستانم در بسيج جلو رفتيم. شخصا از ده نمکي که روي دوش دارو دستهاش سوار بود و شعار ميداد، خواهش کردم وارد درگيري فيزيکي نشود.
ايرنا: حاجي بخشي چه؟ ايشان را هم اجازه نداديد داخل دانشگاه شود؟
صادقي: بله. ايشان ميخواست وارد شود. ما به عنوان جرياني که منتقد دکتر سروش بوديم، از ايشان و طرفداران اللهکرم خواهش زيادي کرديم تا وارد نشوند. به ايشان ميگفتيم اين کاري که شما داريد ميکنيد به نفع دکتر سروش است. اگر با اينها درگيري فيزيکي پيدا کنيد به سود اينهاست. شما بيايد با حرف و مقاله جواب بدهيد.
حراست دانشگاه هم که آن موقع دست دولت آقاي هاشمي بود خيلي نگران بودند. اين مسألهاي که مي گويم مال يکي دو روز نيست و حدود شش ماه سر آن در دانشگاه اميرکبير بحران ايجاد شد. حتي ميخواهم بگويم دوم خرداد هم به نوعي از حوادث دانشگاه اميرکبير شروع شد.
ايرنا: معروف است که خاک دانشگاه اميرکبير تند است. درباره بسيج دانشجويي صدق مي کرد؟
صادقي: بله. بسيج دانشجويي هم به افراط کشيده شد. آنها از سال 75 به طرفداري از آقاي ناطق نوري براي انتخابات رياست جمهوي هفتم رفتند. براي همين من از بسيج دانشجويي خارج شدم و به نهاد نمايندگي رهبري دانشگاه اميرکبير رفتم. آنجا مرکز پژوهشهايي تأسيس کرديم تا جلسات فکري در آن برگزار شود.
يادم هست جلسهاي برگزار کرديم با عنوان «از شريعتي تا مطهري». در اين جلسه از هاشم آقاجري و رسول جعفريان تا رحيمپور ازغدي را براي سخنراني دعوت کرديم. صحبتهايشان را هم به شکل کتاب منتشر کرديم.
تا قبل از آن تاريخ، حزب اللهيها کمتر کتابهايي منتشر کرده بودند که حرفهاي روشنفکران را هم مطرح کنند. بسيجيها بيشتر چفيه ميبستند و شعار ميدادند و کمتر وارد حوزه گفتوگو با طرف مقابل ميشدند. البته اقليتي نيز در بسيج وجود داشت که اهل بحث و تأمل بود. رئيس يا همان فرمانده بسيج دانشگاه اميرکبير آقاي جواد عامري بود که الان دبير کل جمعيت ايثارگران است.
ايرنا: فضاي دانشگاه اميرکبير در انتخابات 76 چطور بود؟
صادقي: سال 76 فضاي دانشگاه اميرکبير به شدت دوقطبي بود. بسيج طرفدار آقاي ناطق نوري بود و انجمن حامي آقاي خاتمي.
من مخالف اين کار بسيج بودم که رهبري را براي يک کانديدا هزينه کند. برخلاف اينکه ميگويند از نتيجه دوم خرداد غافلگير شديم، ماهها قبل از دوم خرداد معلوم بود بازنده اين فضا آنهايي هستند که انتخابات را دوقطبي ميکنند. طبيعي است مردم به سمتي ميروند که مظلوم واقع شده است.
خود من به آقاي ناطق نوري رأي دادم. ولي اين موضوع ربطي به بسيج نداشت. من به بسيجيها ميگفتم: شما خودتان به هر کسي ميخواهيد رأي بدهيد ولي بسيج را هزينه کسي نکنيد. ولي آنها اين اشتباه بزرگ را کردند.
در سال 76 حتي نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه هم هزينه اين کار شد.
براي همين به اين نتيجه رسيديم که تشکيلات جديدي درست کنيم. کانون انديشه دانشگاه اميرکبير را به عنوان يک تشکل دانشجويي تأسيس کرديم. شعار کانون، گفتوگوي انديشهها و تعقل بود. کانون توانست بسرعت نيروهاي زيادي جذب کند و در عمل خيلي موفق شود.
براي اولين بار توانستيم فضاي دانشگاه را از انحصار دوقطبي بسيج و انجمن دربياوريم. بعد از جنگ، قويترين انجمن دانشگاههاي کشور در دانشگاه اميرکبير بود.
ولي ما در کانون انديشه برنامههاي زيادي اجرا کرديم. مثلا اوايل 77 از آقاي عطاءالله مهاجراني دعوت کرديم.
ايرنا: مهاجراني چه گفت؟
صادقي: به نوعي هم از آزادي بيان دفاع کرد و هم از رهبري. دقيقا خاطرم نيست مال 20 سال قبل است. ما نيمه دوم 76 کانون را تأسيس کرديم. در ارديبهشت 77 مهاجراني را دعوت کرديم. نيمه دوم سال 77 انتخابات خبرگان بود که همه اصلاحطلبان آن را تحريم کردند.
ما هم همايش مهمي درباره اين انتخابات برگزار کرديم و از آقاي عبدالله نوري و حتي فکر کنم آقاي جنتي دعوت کرديم. آقاي صادق لاريجاني هم که آن موقع طلبهاي عادي بود را به عنوان يک کارشناس دعوت کرديم و سخنراني کرد. اين سخنرانيها در چارچوب مجموعهاي منتشر شد.
ايرنا: چرا اصلاحطلبان آن انتخابات را تحريم کردند؟
صادقي: چون يکسري از چهرههايشان ردصلاحيت شده بودند. البته آقاي مجيد انصاري و چند نفر ديگر تأييد شده بودند و مثلا آقاي کروبي ردصلاحيت نشده بود. به ايشان و برخي ديگر گفته بودند امتحان اجتهاد بدهيد. اينها پاسخ دادند ما امتحان نميدهيم شما بايد ما را تأييد کنيد. به خاطر همين هم گفتند تا امتحان ندادهايد ما شما را تأييد نميکنيم. اينها هم انتخابات را تحريم کردند.
اواخر 77 از دانشگاه فارغالتحصيل شدم. آن موقع گفتمان غالب اصلاحطلبان، توسعه سياسي بود. گفتمان جناح راست هم مخالفت با توسعه سياسي بود يعني حالت انفعالي داشت. در اوايل سال 79، بحث مفاسد اقتصادي را مطرح کرديم. گفتيم فراتر از مسأله سياسي، مسأله اصلي کشور سوء استفاده اقتصادي و فساد اقتصادي دو جناح اصلاحطلب و اصولگراست.
ايرنا: مثلا؟
صادقي: بحث حقوقهاي نجومي را. البته نه با همين عنوان نجومي. بلکه با اين عنوان که چرا حقوق مسئولان کشور 20 برابر حداقل حقوق يک کارگر است.
از نمايندههاي مجلس ششم دعوت کرديم. علي مزروعي را از اصلاحطلبان آورديم. آقاي دانش جعفري را هم به عنوان يک اقتصاددان راست دعوت کرديم. مسئولان قضايي را هم دعوت کرديم. فکر کنم آقاي رئيسي رئيس وقت سازمان بازرسي کل کشور را هم دعوت کرديم. صداوسيما هم آمد و در اين باره گفتوگوي ويژه خبري برگزار کرد.
يک سال بعد، رهبري پيام 8 مادهاي مبارزه با فساد را داد. يعني پروسه مبارزه با فساد اقتصادي اگر بخواهيد نقطه اولش را پيدا کنيد به ارديبهشت سال 79 و همايش مبارزه با فساد اقتصادي که توسط کانون انديشه دانشگاه اميرکبير برگزار شد، بازميگردد.
بعد از فارغ التحصيلي از دانشگاه، در راديو معارف قم مشغول به کار شدم و برنامههاي انديشهاي با آقايان رسول جعفريان، واعظي، پارسانيا و ديگر اساتيد توليد ميکرديم. اما بعد از چندماه بنا به مشکلات اقتصادي، چون رشتهام عمران بود درگير فعاليتهاي عمراني شدم. در شرکتي در مترو تهران مشغول به کار شدم.
ايرنا: کي وارد کار رسانهاي حرفهاي شديد؟
صادقي: بعد از فعاليتهاي نيمه اول دهه هفتاد در کيهان، از سال 78 آقاي محسن رضايي مرا از طريق آقاي عبدالحسين روحالاميني جذب کرد. ما نشريه آذر را منتشر مي کرديم. ديدگاههاي ما به ديدگاههاي محسن رضايي در سال 79-80 نزديک بود.
حرفهاي آن موقع ما در آن تاريخ حرفهاي متفاوتي بود. اما رسانه نداشتيم.
فضاي مطبوعاتي کشور در اختيار يکسري روزنامههايي بود که به آنها زنجيرهاي گفته ميشد و اين طرف هم کيهان و رسالت بودند و حرف سوم شنيده نميشد. نشريه آذر را در سالهاي 79 و 80 منتشر کرديم اما با وجود متفاوت بودن، نتوانست مخاطب زيادي جذب کند.
تصميم گرفتيم وارد اينترنت شويم. سال 81 بازتاب به عنوان اولين سايت شناسنامهدار فارسيزبان در ايران تأسيس شد. ما آن موقع سايتهايي مانند سايت امروز داشتيم که در افواه گفته ميشد متعلق به سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي است. يا سايت رويداد که ميگفتند مال حزب مشارکت است. يا سايتي داشتيم به نام چه خبر ميگفتند متعلق به آقاي آقامحمدي و جناح راست است. سايتي هم به نام دريچه که منسوب به آقاي اميرمحبيان روزنامه رسالت بود.
ولي هيچ سايتي نداشتيم که مديرمسئولش مشخص باشد.
ايرنا: آن موقع فعاليت سايتها که مجوز نميخواست؟
صادقي: بله نميخواست. سيستم قانون سايتها چهار سال بعد تصويب شد. ولي هيچکدام از اين سايتها شناسنامه نداشت. يعني اسم مديرمسئول و شماره تلفن و اينها نداشت ولي بازتاب توانست پيشقدم باشد. سايت بازتاب خيلي رشد کرد. تا سال 82 فيلتر سياسي در کشور نبود و فيلتر فقط مربوط به پورنوگرافي بود. با اين وجود حتي از سايت هاي ضدانقلاب گويا نيوز و بي بي سي فارسي هم پيشي گرفتيم و طبق آمار الکسا پرمخاطبترين سايت فارسي زبان شديم.
سايت بازتاب در آن دوره خيلي اثرگذار بود. حتي بچههاي صداوسيما ميگفتند خبري که بازتاب منتشر ميکند از خبري که ما در يک شبکه تلويزيون ميگذاريم اثرش بيشتر است.
رويکرد بازتاب، مخالفت با مفاسد اقتصادي و انتقاد از مذاکرات هستهاي بود، اما با شکايت دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي، سه بار با ما برخورد شد. سايت بازتاب در سالهاي 83 و 84 فيلتر شد. آقاي روحاني دستور داد از ما شکايت کنند و با بازتاب برخورد شود.
ايرنا: آن صحبتي که آقاي روحاني در مناظره سال 92 انتخابات رياست جمهوري با آقاي محسن رضايي مطرح کرد که سايت منتسب به کدام شخص مسائل هستهاي را فاش کرد، متوجه سايت بازتاب بود؟
صادقي: بله. راجع به توافق پاريس بود. پشت پرده توافق کرده بودند که اين تواقفنامه را بروند و امضا کنند. ما انتقاد کرديم که اين توافقنامه اشکالاتي دارد.
به ما گفتند اين حرفها را نبايد علني ميکرديد. البته فضاي کشور آن موقع بسته بود. وگرنه حرفهاي آن موقع بازتاب الان ديگر محرمانه تلقي نميشود.
يادم هست عکس جک استراو را که کنار روحاني ايستاده بود و دستش را روي شانه ايشان قرار داده بود و داشت ميخنديد، منتشر کرديم. نوشتيم مواظب باشيد انگليسيها از پشت خنجر نزنند. همين عکس به اندازه چندين تيتر يک روزنامه اثرگذار بود.
ايرنا: اين اطلاعات را از کجا ميآورديد؟
صادقي: ما با آقاي رضايي ارتباط و جلسه داشتيم. از طرفي توانسته بوديم مترجمهاي توانمندي را که با اصطلاحات تخصصي حوزه هستهاي آشنا بودند، جذب کنيم. بسياري از اطلاعاتي که تيم آقاي روحاني ميگفتند محرمانه است در واقع براي ما محرمانه بود، ولي روي سايت آژانس هستهاي به طور علني نشر ميشد.
يا مثلا سازمان سيا، اطلاعاتي را عليه پرونده هستهاي ايران منتشر کرده بود که ده سال روي آن کار کرده و چيزي حدود 500 صفحه شده بود. اين مطلب روي سايت اين سازمان قرار داده شده بود. ما به اين سايت مراجعه ميکرديم و مترجمان ما آن را به فارسي برميگرداندند. چون ادبيات هستهاي پيچيده است و هر کسي از پس ترجمه اين مطالب برنميآيد. به خصوص آن موقع که هنوز کلماتي مانند سانتريفيوژ و تعليق، کاربردهاي دوگانه و کلا ادبيات هستهاي و از اين دست واژهها، کاملا براي جامعه ما جديد بود.
دوستاني که در وزارت خارجه بودند، بعد از ساعات کاري به ما کمک ميکردند و اين مطالب را براي ما ترجمه ميکردند. وقتي ما که اين مطالب را منتشر ميکرديم، ميگفتند بازتاب، اطلاعات محرمانه را منتشر کرده است. حتي آقاي حسين شريعتمداري روزنامه کيهان که منتقد مذاکرات هستهاي بود هم مداوما به مطالب بازتاب استناد ميکرد. آن موقع مرجع اصلي انتقادات عليه برنامه هستهاي سايت بازتاب بود، اين موضوع تا سال 84 ادامه يافت. در اين سال آقاي رضايي کانديدا بود.
انتظار از من وجود داشت که به ايشان کمک کنم و اين کار را هم انجام دادم. چند روز مانده به انتخابات من با آقاي رضايي صحبت و ايشان را متقاعد کردم که فضا براي شما فضاي مساعدي نيست و ايشان پذيرفت که انصراف بدهد.
ايرنا: يعني انصراف ايشان تحت تأثير توصيه جنابعالي بوده است؟
صادقي: وقتي من با ايشان صحبت کردم اعلام کردند. از ابتدا کساني با نامزدي ايشان مخالف بودند ولي وقتي من هم با ايشان صحبت کردم قبول کرد و به من گفت بيانيه انصرافم از نامزدي را بنويس و منتشر کن. خود من آن بيانيه را نوشتم.
ايرنا: تحليلتان چه بود که نامزدي آقاي رضايي را بيفايده ميدانستيد؟
صادقي: در آن فضا 8 نامزد وجود داشت. حضور آقاي رضايي در عمل به نمايندگي از يک گفتمان خاص منجر نشد. آقاي هاشمي از مواضع نظام دفاع ميکرد. يعني تنها کانديدايي بود که موضعش اينچنين بود. بقيه نامزدها از نظام انتقاد ميکردند. علي لاريجاني کانديداي جناح راست ستي بود. احمدينژاد کانديداي تندروهاي اين جناح بود. قاليباف نامزد تکنوکراتهاي جناح راست بود. معين نماينده مشارکت بود. کروبي هم با 50 هزار تومان يارانهاي که مطرح کرده بود بخش پوپوليستي جناح اصلاحطلب را مد نظر داشت. ولي آقاي رضايي اين وسط نتوانست گروه مرجعي براي خود پيدا کند و چند روز قبل از برگزاري دور اول انصراف داد. وقتي انتخابات به دور دوم رفت، چون بيشتر دوستان آقاي رضايي به احمدينژاد گرايش داشتند ولي من به آقاي هاشمي گرايش داشتم، با آقاي رضايي توافق کرديم که سياست بازتاب بيطرفي فعال باشد. يعني راجع به هيچکدام از دو نامزد مرحله دوم انتخابات مطلبي منفي ننوشتيم و براي هر دو مثبت نوشتيم.
پژوهشم 3081**
گفت و گو از: ناصرغضنفري
انتهاي پيام /*
نظر شما