شناسهٔ خبر: 30035986 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تقریب | لینک خبر

روشنفکر ایرانی؛ ایستاده در قله توهم دانایی

کافی است نگاهی به نهضت ترجمه در جهان اسلام و ابتدای تمدنِ اسلامی بیندازیم. نام چند نفر از مترجمانی که بسیاری از مهم‌ترین متونِ یونانی و سریانی را ترجمه کرده‌اند در تاریخ مانده است؟

صاحب‌خبر -
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر  خبرگزاری تقریب،  همین چند وقت پیش بود که یکی از روشنفکران وطنی کتابی درباره‌ی داستایفسکی در صفحه‌ی اینستاگرامش منتشر کرده بود و منبر مفصلی هم رفته بود درباره حجمِ «ادبیاتی» که درباره داستایفسکی در زبان‌های اروپایی وجود دارد. جز او، هستند روشنفکرانی که تمام کاری که کرده‌اند ترجمه‌ی چند اثر از به اصطلاح «فیلسوفانِ» اروپایی مانند بدیو و ژیژک و امثالهم است و تزها صادر کرده‌اند درباره‌ی این‌که اکنون تنها از طریق ترجمه است که «تفکر» در ایران شکل می‌گیرد و هلم جراً. تعداد کتاب‌های فلسفه به زبان ساده و فلسفه در بیست و پنج دقیقه و تاریخ اندیشه به زبان ساده و نظایرش هم که الی ما شا الله زیاد است و نیازی به شمارش این حقیر نیست و کافی است سری به بخشِ «اندیشه» یا «فلسفه» یا «علوم اجتماعی» در کتاب فروشی ها بزنید و قلبتان تیر بکشد از دردی که برای درختان بینوایی که برای این ترهات ما لا یعنی قطع شده‌اند حس می‌کنید. این ماجرا فقط البته در فضای مکتوب زبان فارسی نیست؛ کافی است در یکی از گعده‌های روشنفکری حضور پیدا کنید، یا اگر دستتان نمی‌رسد سری به یکی از کافه‌های روشنفکری تهران مثل کافه خروج یا گودو یا نزدیک کتاب بزنید و در نزدیکیِ یکی از همین آقایان ریش‌بلند بنشینید، به طوری که صدایش را بشنوید، تا همین مسئله برایتان ثابت شود. در واقع فرقی نمی‌کند اگر اسم این روشنفکران «دکتر»، «استاد» یا «نویسنده» یا «روزنامه‌نگار» باشد یا فقط یکی از همین جوانک‌های بیکار کافه‌نشین باشند، تمام چیزی که این حضرات می‌دانند از جنس همین کتاب‌های فلسفه در پنج دقیقه است و نهایت دانشی که از امثال داستایفسکی و تولستوی دارند از مطالعه‌ی همین کتاب‌ها «درباره‌ی» آن‌ها به دست آمده است و نهایتاً خلاصه‌ای از رمان که آن‌ها نوشته‌اند.

قاعدتاً تا الان ابروهای بسیاری از خوانندگان این یادداشت به علامت تعجب بالا رفته است؛ اما اجازه دهید ادعاهایم را کمی مستدل کنم. در ‌همه‌ی دانش‌ها و فنون بشری و از جمله‌ی آن‌ها فلسفه و جامعه‌شناسی و ادبیات و غیره، چند دسته از افراد مشغول به کار هستند. یک دسته نوابغ بزرگ و موسسان هستند، کسانی مانند افلاطون و ارسطو و فارابی و ابن سینا و لایبنیتس و کانت و ویتگنشتاین در فلسفه و هومر و سعدی و شکسپیر و تولستوی و داستایفسکی در ادبیات. به گمانم واضح است که حداقل در صد سال اخیر در ایران یا از بین ایرانیان کسی در این مقام نداشته‌ایم و البته این تماماً با این سازگار است که کسانی، امثال گلشیری، خود را در این سطح دانسته‌اند، اما حساب توهمات از واقعیت‌ها جداست. کسانی هم هستند که محقق در فلسفه‌اند یا متوسط در ادبیات؛ مثال بارز این‌ها در ادبیات جهان امروز می‌تواند کسی مثل ایشی‌گورو یا جاناتان فرنزن باشد، کسانی که نویسندگان خوب و با استعدادی هستند و منِ خواننده هم با علاقه‌ کارهایشان را دنبال می‌کنم، اما کسی آن‌ها را نابغه‌ای در سطح سعدی یا شکسپیر نمی‌داند و با کمال تعجب، و به خلاف نسخه‌های وطنی، خودشان هم چنین توهمی درباره‌ی خودشان ندارند. دسته‌ی پایین‌تر هم امثال همین روشنفکرانِ وطنی هستند، کسانی با دانش دست چندم از اتفاقاتی که بعضاً دهه‌ها قبل در جهان اندیشه و ادبیات افتاده است و هنوز هم همان‌ها را نشخوار می‌کنند و تحویلِ مخاطب فلک‌زده‌تر از خودشان می‌دهند.

این‌ها همان کسانی‌ هستند که جز ترجمه، کار دیگری از آن‌ها برنمی‌آید و در شهر کوران، یک چشمی هستند که متفکرنما شده‌اند و از این کافه به آن کافه و از این «موسسه آزاد» به آن یکی موسسه می‌روند و سخنرانی می‌کنند. اما اگر بخواهیم واقع‌بین باشیم، مترجمِ یک اثر علمی یا ادبی، شان علمی یا ادبی‌اش بیشتر از طراح جلد و صفحه‌بند و کارگر چاپخانه‌ای که آن کتاب را چاپ و توزیع کرده نیست و تنها در ایران است که کسی به خاطر ترجمه‌ی یک کتاب، قیافه‌ی متفکر به خود می‌گیرد و سخن می‌پراکند. در واقع، به خلاف نظریه‌های آن آقای «متفکر» ایرانی، ترجمه اساساً تفکر نیست و تنها کاری به اصطلاح مهندسی است، مترجم در بهترین حالت، اگر کارش را بدون نقص انجام دهد، یک تکنیسین خوب است و نه چیزی بیشتر. کافی است نگاهی به نهضت ترجمه در جهان اسلام و ابتدای تمدنِ اسلامی بیندازیم. نام چند نفر از مترجمانی که بسیاری از مهم‌ترین متونِ یونانی و سریانی را ترجمه کرده‌اند در تاریخ مانده است؟ آیا کسی نامی از آن مترجمان به عنوان فیلسوف می‌برد؟ پاسخ کوتاه این است که خیر، در کتاب‌های تاریخ فلسفه، نام اولین فیلسوفِ مسلمان کندی است که هرچند نقشی در ترجمه‌ی متون به زبان عربی داشته است، به خاطر آثار اصیلی که منتشر کرده و شان تاسیسی‌اش نامش در تاریخ باقی مانده است و بسیاری دیگر از افراد همراه او به کار ترجمه مشغول بوده‌اند و هیچ‌کس نامی از آن‌ها نمی‌برد و حتی نام بسیاری از آنان باقی نمانده است. این مسئله اتفاقاً در ادبیات پررنگ‌تر است و در جهان غرب، که قرار است با ترجمه‌ی آثارِ آنان به «تفکر» برسیم، کسی حتی نام مترجم آثار ادبی را نمی‌داند.

کافی است در همین گوگل یا آمازون کتاب‌های بزرگ ادبی جهان مثل جنگ و صلح یا برادران کارامازوف را جستجو کنید، روی جلد هیچ‌کدام از آن‌ها نام مترجم نیامده است و فقط عنوان کتاب و نام نویسنده است و تنها در صفحه‌ی کپی‌رایت است که نام مترجم آمده است. در هیچ کدام از مجلات و روزنامه‌های ادبی هم هیچ مصاحبه یا یادداشتی از مترجمِ آثار نمی‌بینید، حداقل در مقام مترجم نمی‌بینید، که مثلاً با مترجم آثار کانت به صرف مترجم کانت بودن یا با مترجم تولستوی به صرف مترجم تولستوی بودن مصاحبه‌ای شده باشد و تنها در ایران است که با ترجمه‌ی آثارِ کسی، مترجم توهم دانایی پیدا می‌کند و در این روزنامه و آن مجله داد سخن می‌دهد و مثلِ منشیِ پزشکان که از خود پزشکان متفرعن‌ترند، مترجم هم خود را از نویسنده برتر می‌داند.

ماجرا این است که هیچ کس با خواندنِ چند کتاب مقدماتی و «به زبان ساده» ادیب و فیلسوف نمی‌شود و این نهایت کاری است که حضراتِ روشنفکران کرده‌اند، و ترجمه هم مطلقاً شانی علمی، فلسفی یا ادبی ندارد. اگر کسی باور ندارد، می‌تواند چند رمان ترجمه کند و بعد ترجمه‌ی آن‌ها را به عنوان نمونه کار برای دپارتمان نگارش خلاقِ دانشگاه نیویورک بفرستند. اگر حتی ایمیلشان پاسخی دریافت کرد، من حاضرم هزینه‌ی تحصیل آن‌ها در آن دانشگاه را به عهده بگیرم.

انتهای پیام

نظر شما