قاعدتاً تا الان ابروهای بسیاری از خوانندگان این یادداشت به علامت تعجب بالا رفته است؛ اما اجازه دهید ادعاهایم را کمی مستدل کنم. در همهی دانشها و فنون بشری و از جملهی آنها فلسفه و جامعهشناسی و ادبیات و غیره، چند دسته از افراد مشغول به کار هستند. یک دسته نوابغ بزرگ و موسسان هستند، کسانی مانند افلاطون و ارسطو و فارابی و ابن سینا و لایبنیتس و کانت و ویتگنشتاین در فلسفه و هومر و سعدی و شکسپیر و تولستوی و داستایفسکی در ادبیات. به گمانم واضح است که حداقل در صد سال اخیر در ایران یا از بین ایرانیان کسی در این مقام نداشتهایم و البته این تماماً با این سازگار است که کسانی، امثال گلشیری، خود را در این سطح دانستهاند، اما حساب توهمات از واقعیتها جداست. کسانی هم هستند که محقق در فلسفهاند یا متوسط در ادبیات؛ مثال بارز اینها در ادبیات جهان امروز میتواند کسی مثل ایشیگورو یا جاناتان فرنزن باشد، کسانی که نویسندگان خوب و با استعدادی هستند و منِ خواننده هم با علاقه کارهایشان را دنبال میکنم، اما کسی آنها را نابغهای در سطح سعدی یا شکسپیر نمیداند و با کمال تعجب، و به خلاف نسخههای وطنی، خودشان هم چنین توهمی دربارهی خودشان ندارند. دستهی پایینتر هم امثال همین روشنفکرانِ وطنی هستند، کسانی با دانش دست چندم از اتفاقاتی که بعضاً دههها قبل در جهان اندیشه و ادبیات افتاده است و هنوز هم همانها را نشخوار میکنند و تحویلِ مخاطب فلکزدهتر از خودشان میدهند.
اینها همان کسانی هستند که جز ترجمه، کار دیگری از آنها برنمیآید و در شهر کوران، یک چشمی هستند که متفکرنما شدهاند و از این کافه به آن کافه و از این «موسسه آزاد» به آن یکی موسسه میروند و سخنرانی میکنند. اما اگر بخواهیم واقعبین باشیم، مترجمِ یک اثر علمی یا ادبی، شان علمی یا ادبیاش بیشتر از طراح جلد و صفحهبند و کارگر چاپخانهای که آن کتاب را چاپ و توزیع کرده نیست و تنها در ایران است که کسی به خاطر ترجمهی یک کتاب، قیافهی متفکر به خود میگیرد و سخن میپراکند. در واقع، به خلاف نظریههای آن آقای «متفکر» ایرانی، ترجمه اساساً تفکر نیست و تنها کاری به اصطلاح مهندسی است، مترجم در بهترین حالت، اگر کارش را بدون نقص انجام دهد، یک تکنیسین خوب است و نه چیزی بیشتر. کافی است نگاهی به نهضت ترجمه در جهان اسلام و ابتدای تمدنِ اسلامی بیندازیم. نام چند نفر از مترجمانی که بسیاری از مهمترین متونِ یونانی و سریانی را ترجمه کردهاند در تاریخ مانده است؟ آیا کسی نامی از آن مترجمان به عنوان فیلسوف میبرد؟ پاسخ کوتاه این است که خیر، در کتابهای تاریخ فلسفه، نام اولین فیلسوفِ مسلمان کندی است که هرچند نقشی در ترجمهی متون به زبان عربی داشته است، به خاطر آثار اصیلی که منتشر کرده و شان تاسیسیاش نامش در تاریخ باقی مانده است و بسیاری دیگر از افراد همراه او به کار ترجمه مشغول بودهاند و هیچکس نامی از آنها نمیبرد و حتی نام بسیاری از آنان باقی نمانده است. این مسئله اتفاقاً در ادبیات پررنگتر است و در جهان غرب، که قرار است با ترجمهی آثارِ آنان به «تفکر» برسیم، کسی حتی نام مترجم آثار ادبی را نمیداند.
کافی است در همین گوگل یا آمازون کتابهای بزرگ ادبی جهان مثل جنگ و صلح یا برادران کارامازوف را جستجو کنید، روی جلد هیچکدام از آنها نام مترجم نیامده است و فقط عنوان کتاب و نام نویسنده است و تنها در صفحهی کپیرایت است که نام مترجم آمده است. در هیچ کدام از مجلات و روزنامههای ادبی هم هیچ مصاحبه یا یادداشتی از مترجمِ آثار نمیبینید، حداقل در مقام مترجم نمیبینید، که مثلاً با مترجم آثار کانت به صرف مترجم کانت بودن یا با مترجم تولستوی به صرف مترجم تولستوی بودن مصاحبهای شده باشد و تنها در ایران است که با ترجمهی آثارِ کسی، مترجم توهم دانایی پیدا میکند و در این روزنامه و آن مجله داد سخن میدهد و مثلِ منشیِ پزشکان که از خود پزشکان متفرعنترند، مترجم هم خود را از نویسنده برتر میداند.
ماجرا این است که هیچ کس با خواندنِ چند کتاب مقدماتی و «به زبان ساده» ادیب و فیلسوف نمیشود و این نهایت کاری است که حضراتِ روشنفکران کردهاند، و ترجمه هم مطلقاً شانی علمی، فلسفی یا ادبی ندارد. اگر کسی باور ندارد، میتواند چند رمان ترجمه کند و بعد ترجمهی آنها را به عنوان نمونه کار برای دپارتمان نگارش خلاقِ دانشگاه نیویورک بفرستند. اگر حتی ایمیلشان پاسخی دریافت کرد، من حاضرم هزینهی تحصیل آنها در آن دانشگاه را به عهده بگیرم.
انتهای پیام
نظر شما