شناسهٔ خبر: 29948230 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: هنرآنلاین | لینک خبر

مرثیه‌سرایی به جای واقع‌گرایی... / نگاهی به مستند "تمام چیزهایی که جایشان خالی است"

نزهت بادی: فیلمساز می‌کوشد از تقابل مرگ و زندگی به‌عنوان دو روی بیماری سخن بگوید اما درک درستی از مبارزه با بیماری ندارد.

صاحب‌خبر -

سرویس سینمایی هنرآنلاین: زینب تبریزی در مستند "تمام چیزهایی که جایشان خالی است" به سرطان پستان زنان می‌پردازد که موضوع بسیار مهم و اساسی به حساب می‌آید و کسی در لزوم و ضرورت طرح آن تردیدی ندارد و هر سال زن‌های بسیاری به خاطر ناآگاهی و نسبت به بدن خود و سهل‌انگاری در مراقبت از آن، یا سینه‌شان را از دست می‌دهند و یا جانشان را. به همین دلیل چنین مستندی می‌تواند در جهت شناخت در زمینه خطرات و آسیب‌های ناشی از این بیماری، علت‌ها و دلایل بروز، چگونگی پیشگیری از وقوع و درمان و عوارض پس از بهبود قدم بزرگی بردارد اما اساساً مسیر اشتباهی را در پیش می‌گیرد و به جای اینکه با نگاه پژوهشی دقیق و علمی به سوژه‌اش بنگرد، رویکردی سانتی‌مانتال و شاعرانه در پیش می‌گیرد و مرثیه‌سرایی برای مرگ و از دست دادن را جایگزین مواجهه صریح و جدی و عمیق و واقع‌بینانه با بیماری می‌کند.

در طول فیلم یک زن مرده که جانش را به خاطر سرطان از دست داده است، درباره بیماری‌اش با ما حرف می‌زند و این فرصت را فراهم می‌کند که ما از زاویه دید او به موضوع نزدیک شویم اما فیلم این ایده جذاب را هدر می‌دهد و با مقدمه‌ای طولانی و غیرضروری در جهت معرفی شخصیت و زندگی روزمره‌اش شروع می‌شود که هیچ نقش و کارکردی در جهت بسط و گسترش مضمون اصلی اثر ندارد و در ادامه نیز بارها با طفره‌روی و وقت‌گذرانی بیهوده پیرامون اتفاقات پیش‌پاافتاده از موضوع مرکزی خود فاصله می‌گیرد. از این رو با فیلم طولانی، کند و کشداری سر و کار داریم که کمک زیادی به آشنایی مخاطبان با این بیماری و چگونگی مواجهه با آن نمی‌کند و بر چالش‌ها و مخاطرات و دشواری‌های پیش روی بیماران تأمل نمی‌کند و تماشاگر را به شناختی فراتر از دانسته‌های کلیشه‌ای و رایج نمی‌رساند و قادر نیست درباره خطری که زنان را تهدید می‌کند، هشدار دهد و نگاه آن‌ها را نسبت به بدن و سلامتی و زیبایی‌شان متحول کند.

فیلم با تصویر زنانی عادی آغاز می‌شود که هر کدام به کاری مشغول‌اند و صدای راوی می‌گوید من می‌توانستم هر کدام از این زن‌ها باشم و در انتها می‌فهمیم که این زن‌ها موفق شده‌اند دوران سخت بیماری‌شان را پشت سر بگذارند و زنده بمانند و فیلمساز می‌کوشد با برجسته کردن یکی از آن‌ها در برابر زن راوی از تقابل مرگ و زندگی به‌عنوان دو روی بیماری سخن بگوید اما درک درستی از مبارزه با بیماری ندارد و نمی‌داند فقط با امید و تلاش و شجاعت نمی‌توان از این نبرد هولناک جان سالم به در برد و با حرف‌های قشنگ دردی از کسی دوا نمی‌شود. در واقع هر فردی بیش از هر چیزی به شناخت و درک درست و دقیق از بیماری‌اش نیاز دارد تا ببیند چگونه باید با آن مواجه شود. کمک به یک بیمار فقط تلاش برای بهبود و حفظ زندگی او نیست، بلکه می‌توان او را در جهت پذیرش تغییرات زندگی‌اش ناشی از بیماری یاری کرد تا این دوران سخت را راحت‌تر بگذراند، چه زنده بماند و چه نماند. در واقع چنین فیلمی باید سوژه‌اش را از جنبه‌های مختلف تحلیل و بررسی کند و چشم‌اندازی وسیع و گسترده پیش روی مخاطب بگشاید و تفاوت‌ها در آرا و نظرات و سلیقه‌ها را در نظر بگیرد و به انتخاب‌های فردی آدم‌ها احترام بگذارد، نه اینکه رویکردی تقلیل‌گرایانه در پیش بگیرد و دیدگاه و سلیقه‌اش را تحمیل کند و به همه همان راهکاری را پیشنهاد دهد که به نظر خودش درست است.

نظر شما