شناسهٔ خبر: 29903396 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: نامه‌نیوز قدیمی | لینک خبر

عضو شورای مرکزی کارگزاران: جامعه روحانی را اصلاح‌طلب می‌شناسد/ اصلاح‌طلبان نگران جایگزین این دولت در 1400 هستند/ منظور حجاریان روی کار آمدن یک دولت افراطی است / اصلاح‌طلبی نیازمند بازتعریفی با تاکید بر کارآمدی و ارتباط با حاکمیت است / شورای عالی خیلی عالی نیست / نوبخت باید وزیر آموزش و پرورش می شد نه رئیس سازمان برنامه و بودجه / برخی اصلاح طلبان جهانگیری را تحریک می کنند

محمد قوچانی با تاکید بر اینکه دوران افراطی گری تمام شده است، گفت: اگر اصلاح طلبی بخواهد شکستی بخورد، نه از باب اصلاح‌طلبی بلکه از باب ناکارآمدی خواهد بود.

صاحب‌خبر -
محمد قوچانی عضو شورای مرکزی کارگزاران که خود را قربانی دعوای بزرگان این حزب می داند در گفت و گویی با خبرگزاری فار س نحوه ورود خود به عالم سیاست و مواضع اش طی سال های گذشته پرداخته است. او انتقاداتی به اصلاح طلبان و دولت دارد اما همچنان از تصمیم جریان اصلاحات مبنی بر رای دادن به روحانی حمایت می کند و اصرار دارد که نباید رفیق نیمه راه بود.

به گزارش نامه نیوز ، اهم اظهارات وی در این گفت و گو به شرح زیر است: 

*آن موقع که من روزنامه‌نگاری را شروع کردم مقطع مجلس ششم بود. من هیچ آشنایی با آقای هاشمی نداشتم. ... در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بود که ما با ایشان برای روزنامه شرق مصاحبه کردیم. به اتفاق آقای عطریانفر به مجمع تشخیص رفتم. طبیعتاً من هم نسبت به برخی مواضع و دیدگاه‌های خودم نقدهایی دارم. ضمن اینکه اصل نامزدی ایشان در مجلس ششم را همچنان قبول ندارم. حتی وقتی آقای هاشمی مرحوم هم شدند در مجله صدا نوشتم که ما هم تغییر کردیم و ایشان هم تغییر کرد. به محض اینکه وارد اتاق ایشان شدم گفتم خیلی خوشحالم که شما را می‌بینم و خلاصه ما یک گذشته‌ای...؛ آقای هاشمی گفت «ما که شما را بخشیدیم». ...  الان که نگاه می‌کنم ممکن است در مقاطع مختلف خیلی بی‌انصافی کرده باشیم و به نظرم ایرادهای جدی به ما در نقد آقای هاشمی وارد است. ما خودمان اسیر چپ‌روی هم بودیم. هرچند ممکن است این را تیتر بزنید ولی ایرادی ندارد که آدم انتقاد از خود هم بکند. ولی فکر می‌کنم آقای هاشمی هم در آن مقطع شاید به حساب خود یک از خودگذشتگی انجام می‌داد که برای ایجاد تعادل میان راست و چپ وارد ماجرا شود و مجلس ششم را که می‌توانست مجلسی رادیکال باشد، کنترل کند. این امر دو ایراد داشت. 
ایراد اول این بود که فضا آنقدر رادیکال بود که آقای هاشمی نمی‌توانست این کار را انجام دهد و باید یک کارگزار و یا شخصی متناسب با آن شرایط دوم خرداد به وجود می‌آمد که حتماً ایشان در این قضیه آسیب می‌دید. ... نکته دوم که در امتداد همین نکته است اینکه رویکرد آقای هاشمی هم ۸۴ و ۷۹ می‌‌تواند محل نقد مؤدبانه قرار بگیرد. به این معنا که باید به فکر ساخت آدمی می‌شدند که همین کارکردی که مدنظر ایشان است را انجام می‌داد. 

*حزب کارگزارانی که می‌خواهد سازمانی شود هر کدام از اعضای شورای مرکزی افرادی را برای عضویت در دوره جدید پیشنهاد کردند. شاید آقای کرباسچی و مرعشی بنده را پیشنهاد کرده بودند. ما تا چند ماهی جلسات منظم داشتیم. آقای محمد هاشمی به عنوان رئیس کمیته سیاسی حزب کارگزاران، در دوره جدید کمیته جدید را تشکیل داد و خود ایشان بنده را به عنوان نایب رئیس کمیته پیشنهاد کرد. در حقیقت آقای مرعشی من را به عنوان نایب رئیس تعیین نکردند و این آقای محمد هاشمی بود که من را به عنوان معاون خود برگزید. چند بیانیه هم مثل روز قدس، سالگرد انقلاب و... به قلم من نوشته شد. جلسات کمیته سیاسی هم در دفتر ایشان در یک مرکز پزشکی درمانی در خیابان سئول تشکیل می‌شد. هیچ اختلافی هم بین ما دو نفر وجود نداشت. ایشان البته بزرگ و پیشکسوت هستند و اصلاً اختلاف ما و ایشان مطرح نیست.
اتفاقی که افتاد این بود که در جلسه شورای مرکزی مطرح شد که برای ادامه فعالیت حزب هزینه‌های حزب نباید موکول به یک یا دو نفر در تشکیلات باشد. باید از طریق حق عضویت حزب را ادامه دهیم و حق عضویت سنگینی هم تعیین شده بود که مثلاً افراد ۵۰۰ هزار تومان بدهند. جمله آقای محمد هاشمی این بود که «این روش اداره حزب نیست. مگر ما حزب کمونیست هستیم که براساس این روش اداره کنیم». ایشان از دست دو تن از بزرگان حزب عصبانی شدند و جلسه را ترک کردند و کسی هم البته دنبال ایشان نرفت. البته افرادی مثل آقای مرعشی بعداً با ایشان گفت‌وگو کردند و تلاش کردند که برگردند ولی ایشان معمولاً وقتی تصمیمی می‌گیرند به سختی برمی‌گردند. بیشتر تحریک دیگران بود که بگویند قوچانی باعث شد هاشمی از کارگزاران برود. ... ما قربانی اختلاف بزرگان شدیم. بعضی مواقع به شوخی به خانم فائزه هاشمی می‌گویم که اگر قرار باشد یکی با محمدآقا اختلاف داشته باشد شما بیشتر اختلاف دارید تا من، یعنی من شاید ارزشی‌تر از شما تلقی شوم. خود خانم هاشمی هم همین را می‌گوید و با خنده پاسخ می‌دهد من شهادت می‌دهم که عموی من به خاطر شما خارج نشد. اگر قرار بود به خاطر این مسائل خارج شود به خاطر من باید خارج می‌شد.
* هم اصلاح‌طلبان و هم آقای هاشمی تغییر کرده‌اند. مگر کسی می‌تواند منکر تغییر شود. همین الان در صحبت‌ها هم گفتم که ضمن نقدی که به لحاظ روشی داشتیم به لحاظ اصولی هم داریم. بنابراین آقای هاشمی هم تغییر کرد. اگر کسی بگوید آقای هاشمی تغییر نکرد، خدمت به ایشان نکرده است و اگر کسی بگوید اصلاح‌طلبان تغییر نکرده‌اند خدمت به اصلاح‌طلبان نکرده است. 

*بعضی‌ها پراگماتیسم را به معنی مصلحت‌عملگرا مطرح می‌کنند و این به معنای بی‌اصول بودن نیست. فرض کنید که صحبت کارگزاران این است که توسعه در کشور معیار است؛ چه آقای قالیباف انجام دهد و چه آقای حناچی. این به معنای بی‌اصولی نیست. ممکن است من با آقای قالیباف کار نکنم اما این به معنای بی‌اصولی نیست و اتفاقاً به معنای ارزش‌مداری است. ارزش این است که توسعه و کار باشد.

* با چه معیاری آقای عارف اصلاح‌طلب است و روحانی اصلاح‌طلب نیست. این تشکیلاتی که شما از آن صحبت می‌کنید تقریباً شبیه قبیله است. بگذارید سؤالم را در مورد آقای عارف نپرسم چون ایشان را اصلاح‌طلب می‌دانم. آقای هادی غفاری با چه معیاری اصلاح‌طلب است و آقای روحانی نیست. مفهوم عضو باعث بحران می‌شود. من از موضع پراگماتیسم، اصولگرایانه صحبت می‌کنم. اصول یعنی اگر اصلاحات یعنی پایداری به توسعه کشور، دموکراسی و تغییرات، من آقای روحانی را از آقای موسوی خوئینی‌ها هم اصلاح‌طلب‌تر می‌دانم. یعنی اگر فکر معیار باشد ...

* به لحاظ جامعه‌شناسی سیاسی این است که دنیا از احزاب ایدوئولوژیک فاصله می‌گیرد. ...  باید با بلوغ سیاسی جمهوری اسلامی نظام حزبی‌مان به جایی برسد که احزاب از حالت ژله‌ای دربیایند.

* ظرفیت سیاسی آقای خوئینی‌ها خیلی بیشتر از ظرفیت فعلی است. شما اطلاع دارید که از بین مجموعه ارتباطاتی که قرار شد بین حاکمیت و اصلاحات از چند سال گذشته شکل بگیرد و از زمان رئیس جمهور شدن آقای روحانی صورت بگیرد و آقای جهانگیری پیشگام این قضیه بودند، آقای موسوی‌خوئینی‌ها جزو معدود افرادی بودند که برای ارتباط بین حاکمیت و اصلاحات تایید شدند. به نظرم این ظرفیت باید وقت بیشتری برای این کار بگذارد. این اتفاق می‌تواند بیفتد و حداقل آقای خوئینی‌ها به عنوان گرایشی که شخصیت محترمی هستند و گرایش چپ‌شان بیش از همه است، می‌توانند این ارتباط را بهتر و بیشتر برقرار کنند. احساسم این است که صرف حضور ایشان در شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز و یک گفت‌وگوی پشت صحنه خیلی کارآمد نیست. قهر ایشان با حاکمیت خیلی بیش از اندازه طول کشید.

* اصلاح طلبان هم دو بخش هستند. آنهایی که اصلاح‌طلب گفتمانی هستند به نظرم در ایشان رگه‌های قوی فکر اصلاح را می‌بینند. حتی بعضی تعبیر مصلح را به کار می‌برند چون فکر می‌کنند ایشان اصلاح طلب نیست ولی در مجموع آقای روحانی مصلح است. یک بخش دیگر افرادی هستند که فقط تشکیلاتی نگاه می‌کنند و متناسب با نگاه تشکیلاتی بر اساس مناصب نگاه می‌کنند. مثلا حزب اعتدال و توسعه که جزو جبهه اصلاحات نیست، با همه معایبی که ممکن است ببینم جزو احزاب اصلاح طلب و مصلح و میانه‌رو و معتدل می‌دانم. ولی ممکن است فرد دیگری یک جریان سیاسی که خیلی چپ رو است ولی هویت هم ندارد را اصلاح‌طلب بداند. ... جامعه آقای روحانی را جامعه بیشتر اصلاح‌طلب می‌داند تا اصولگرا...مردم  می‌گویند که آقای روحانی انتخاب اصلاح طلبان بوده و حتماً دارای معیارهایی بوده که اصلاح طلبان وی را پذیرفته‌ و قبول کرده‌اند. تعداد همکاران آقای روحانی در دولت به خصوص معاون اول ایشان و حرف‌هایی که همکاران آقای روحانی در دولت زده‌اند اصلاح طلبانه بوده است،‌البته من این را بگویم آقای روحانی به نوعی از اصلاح طلبان نیز جلوتر است؛ یعنی آقای روحانی حرف‌هایی می‌زند که شاید هیچ کدام از اصلاح طلبان نزدند، نمی‌زنند، نخواهند زد و نتوانند بزنند.

*شاید تعبیر آقای حجاریان این باشد که یک عضو حزب اتحاد ایران رئیس‌جمهور شود، اما این به معنی اینکه الزاما مساوی با اصلاحات بودن باشد، نیست. مثلا فرض بر این بفرمایید آقای محسن هاشمی که از نظر ما اصلاح طلب است، اگر بتواند رئیس‌جمهور شود آیا معنی آن بازگشت به اصلاحات نیست؟ به نظر من زمینه آن فراهم است. زمینه ریاست جمهوری آقای جهانگیری نیز می‌تواند فراهم باشد. ... چون آقای حجاریان از کلمه اعتدال استفاده کرده پس منظورش روی کار آمدن دولت تند اصلاحات است. به تعبیری دولت افراط. من عقیده دارم که اصوگرای افراطی نیز اکنون به سختی می‌تواند به قدرت برسد. به عبارتی دوران افراطی‌گرایی تمام شده است. اگر اصلاح طلبی بخواهد شکستی بخورد، نه از باب اصلاح‌طلبی بلکه از باب ناکارآمدی خواهد بود. البته اصولگرایان نیز در ناکارآمدی دست کمی از اصلاح طلبان ندارند. در عین حال شکست در صورتی خواهد بود که نتوانند از مردم رأی بگیرند. تعداد افراد اصلاح‌طلبی که در دولت هستند کم نیست و مسئولیت‌های حساسی نیز برعهده دارند. آقای حجتی، عضو رسمی دوستان ما است.

* اگر ما معتقد هستیم تیم اقتصادی دولت خوب عمل نمی‌کند به این معنی نیست که دولت را قبول نداریم. ما در مقوله اقتصاد معتقدیم دولت آقای روحانی از ابتدا تا لحظه خروج ترامپ از برجام درست عمل کرد، اما بعد از آن برخوردهایی در تیم اقتصادی دولت به خصوص در سازمان برنامه و بودجه وجود داشته که مناسب نبوده است. این هیچ ربطی به حزب اعتدال و توسعه ندارد. ما معتقدیم که آقای نوبخت اگر وزیر آموزش و پرورش می‌شد، خیلی خوب بود و شاید اگر رئیس برنامه و بودجه در دولت نخست آقای روحانی بود هم خوب بود البته شاید. اما در شرایط فعلی ما ایشان را در سازمان برنامه و بودجه مناسب نمی‌دانیم. ما می‌گوییم که رئیس سازمان برنامه و بودجه، وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی باید با هم همراه باشند و قدرت فرماندهی نیز در سازمان برنامه و بودجه متمرکز شود. این به معنی پشیمان شدن نیست. در ثانی ما حق نداریم که به مردم بگوییم که به فلان شخص رأی بدهید و بعد بگوییم ما اشتباه کردیم. ما نه حق داریم و نه صحیح است.

*نظام جمهوری اسلامی تصمیم گرفته که اکنون با ترامپ مذاکره نکند و ترامپ نیز تصمیم گرفته هر طور شده با ما مذاکره کند؛ بنابراین باید هزینه این تصمیم را بپردازیم ولو اینکه مخالف این تصمیم در بعد کارشناسی باشیم. به مردم باید ثابت و اقناع کنیم که این یک تصمیم درستی است و ما نمی‌توانیم وسط‌های راه زیر میز بزنیم. به هر حال بنده محمدقوچانی زمانی آن طرف میز نشسته بودم و می‌گفتم مذاکره کنید چون اگر با ترامپ مذاکره کنید در ظاهر همه چیز حل است اما اکنون می‌بینم خیر؛ همه چیز حل نیست. چرا که می‌فهمم آن باغ بهشتی که برخی نیرو‌های خارج از چرخه سیاست نشان می‌دهند، درست نیست. بنابراین از این حیث باید از دولت حمایت کرد و پای آن ایستاد اما آن را نقد هم کرد.

*آقای جهانگیری به دلایلی از جایگاه و ظرفیت حقوقی خود بزرگتر است. نخست اینکه آقای جهانگیری در سال ۹۲ آماده نامزدی برای انتخابات ریاست‌جمهوری بود و به خاطر آقای هاشمی نامزد نشد و سپس بنا به نظر آقای هاشمی به کابینه آقای روحانی پیوست. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ نیز به صحنه آمد و ظرفیتی را به آقای روحانی اضافه کرد و نتیجه آن این شد که انتظار از آقای جهانگیری افزایش پیدا کند. اما آقای جهانگیری شخصا فردی نیست که در مقابل رئیس خود بایستد. خود آقای جهانگیری می‌گفت که صمیمی‌ترین ارتباط بین رئیس‌جمهور و معاون اول وجود دارد و شاید هیچ فردی در دفتر و یا جاهای دیگر مثل من با آقای روحانی رابطه نداشته باشد. بخشی از این اتفاقات ناشی از مسئولیت‌هایی بود که در کابینه نخست در امور اقتصادی به آقای جهانگیری محول شده بود و آقای روحانی نیز آن زمان بیشتر دنبال امور سیاست خارجی بودند و مسائل اقتصادی را به آقای جهانگیری محول کرده بود؛ اما در شرایط حال، تمرکز رئیس‌جمهوری بر روی مسائل داخلی و اقتصادی است،‌ بنابراین طبیعی است که نقش خود شخص رئیس‌جمهور و شوراهایی که تشکیل می‌دهد بیشتر باشد.

*برخی از دوستان اصلاح‌طلب که بنده احساس می‌کنم که خیر آقای جهانگیری را نمی‌خواهند و همچنین برخی از دوستان اصولگرا سعی در تحریک آقای جهانگیری دارند. این دوستان اصولگرا در سال ۹۶ نیز به آقای جهانگیری توصیه می‌کردند که از انتخابات انصراف ندهد، اما آقای جهانگیری اعلام کرد که اگر حتی من آینده سیاسی خود را نیز ببازم امکان ندارد که در مقابل آقای روحانی قرار بگیرم. آن چیزی که اتفاق افتاد یک کدورت کوتاه‌مدتی بود که بعد با دیداری که بین رئیس‌جمهور و معاون اول صورت گرفت حل شد و اکنون تردیدی ندارم که آقای جهانگیری ادامه خواهد داد.

* من معتقدم که اصلاح‌طلبی نیازمند بازتعریفی از خود است که بر دو رکن کارآمدی و ارتباط با حاکمیت جمهوری اسلامی تأکید کند. بخشی از حرف‌هایی که زده می‌شود اتفاقا به جای اینکه به اصلاح‌طلبان برگردد، به کل نظام جمهوری اسلامی ایران برمی‌گردد. متأسفانه در اثر ناکارآمدی هر دو جریان چپ و راست و تخریب‌هایی که این دو جریان علیه یکدیگر صورت دادند، برخی دلزدگی‌ها به وجود آمده است. مثلا یک جریان، دیگری را به استبداد و جریان دیگر آن دیگری را به فساد متهم می‌کند که البته شاید از فرآیندهای طبیعی یک حکومت دموکراتیک باشد و در غرب نیز چنین اتفاقی بیفتد؛ اما در ایران هنوز در مورد اصل نظام سیاسی دشمنان مشترکی داریم که سلطنت‌طلب‌ها و منافقین به صورت مشخص و بخشی از کسانی که به بیگانگان وابسته هستند که نمونه آن در این روزها روشن‌تر است، سبب شده که شعار «اصلاح طلب، اصولگرا دیگر تمامه ماجرا» که نمی‌دانم چند درصد از جامعه را شامل می‌شود، شکل بگیرد.

*شما فکر می‌کنید اصلاح‌طلبان تمام شده‌اند و یا اگر شکست بخورند به این معنی است که اصولگرایان پیروز می‌شوند؟ و طیف دیگری از نیروهای وفادار به قانون اساسی روی کار خواهد آمد؟ خیر؛ من معتقدم که جایگزین اصلاح‌طلبی سرخوردگی سیاسی است نه رسیدن به اصولگرایی. ممکن است یک اصولگرا بر سر کار بیاید که حساب خود را از بقیه اصولگراها جدا کند و بگوید ما نیز طرفدار آزادی، کارآمدی و ... هستیم که چنین چیزی اکنون در اصولگرایان در حال شکل گرفتن است و اسم آن نیز اصولگرایی جدید است. اصلاح‌طلبان نیز باید آسیب‌شناسی جدی از خود جریان اصلاح‌طلبی صورت دهند.

*ما نخست باید بازسازی تشکیلاتی اصلاح‌طلبان را صورت دهیم. یعنی الان واقعا مشخص نیست که این جریان که به اسم اصلاح‌طلبی شناخته می‌شود، نامزدهای مجلس، ریاست‌جمهوری و شورای شهر خود را براساس چه مکانیزم و وزن‌کشی انتخاب می‌کنند. و البته من هیچ‌کدام از این ساختارهای موجود را رسیدن به مقصود نمی‌دانم. ضمن اینکه اصل نهاد شورای هماهنگی درست است اما امروز به گعده‌ای از احزاب تبدیل شده که می‌تواند مؤثرتر باشد. بازسازی دوم در حوزه ناکارآمدی است. ما تا کی می‌توانیم و می‌خواهیم از نسل اول اصلاح‌طلب استفاده کنیم؟ باید نیروهای جوان‌تر، خوش‌ذوق‌تر و دارای جاه‌طلبی مثبت برای رسیدن به قدرت را به کار گرفت. اگر این کار را صورت دهیم، اصلاح طلبی چه در حکومت باشد و یا در اپوزیسیون، مردم خیلی راحت‌تر به آنها استقبال نشان خواهند داد. مدل نهایی من رسیدن به یک نظام دو حزبی برای جمهوری اسلامی است؛ یعنی یک جبهه اصلاح‌طلب و یک جبهه اصولگرا.

* ما عقیده داریم که اگر یکی مثل آقای فتاح به کابینه دعوت می‌شد خیلی هم بهتر و مناسب بود و آقای روحانی نیز همین عقیده را داشت و به آقای فتاح پیشنهاد وزارت رفاه را هم داد اما ایشان نپذیرفت.

* عضویت  آقای عماد بهاور که عضو شورای عالی اصلاح‌طلبان به صفت نهضت آزادی نیست بلکه به صفت شخص حقیقی است به دلیل اینکه ظاهرا ایشان در دوره‌ای با بعضی از دوستان رابطه داشتند و نیروی جوان نیز محسوب میشوند قاعدتاً‌ اگر بنا باشد کسی از نهضت آزادی در شورای عالی عضویت پیدا کند، باید دبیرکل نهضت آزادی عضو می‌شد. ...  البته ما به شورای عالی انتقادات جدی داریم. مهمترین انتقادی که ما به این شورا داریم این است که ما با ترکیب اشخاص حقیقی در شورای عالی مخالف هستیم.
* ما پیشنهادمان در خصوص پارلمان اصلاحات را در کتاب سازندگی که مجموعه‌ای از بیانیه‌ها،‌اطلاعیه‌‌ها و دیدگاه‌ها از سال 96 و 97 هست را به شورای هماهنگی جبهه اصلاحات ارسال کرده‌ایم و پیشنهاد ما این بوده که همه ساختارها با هم ادغام شود و تبدیل به یک شورا از احزاب و نهادهای اصلاح‌طلب شده و اشخاص حقیقی در آن وجود نداشته باشند و تنها حزب معیار باشد نه شخص و افراد؛ این تمام مشکلات این دو شورا را از بین می‌برد و شورا نیز به لحاظ ایدئولوژیک جایگزین حزب نخواهد شد بلکه پارلمان مجمعی از همه افکار و دیدگاه‌ها خواهد بود و وزن همه احزاب نیز یکسان نیست. یعنی به شیوه سوسیالیستی که همه از یک رأی برابر برخوردار هستند نشود. به عبارتی احزابی که دارای کنگره و سابقه و فعالیت بیشتری هستند بارم‌بندی شده و معیار قرار گیرند.

* من فکر نمی‌کنم شورای عالی خیلی عالی باشد.

* تا زمانی که فراکسیون امید نتواند از خود یک کارنامه درخشانی ارائه کند اصلاح‌طلبان پیروز نخواهند بود باید فراکسیون امید به فکر آن روز مبادایی باشند که مردم دوباره قرار است رأی بدهند. من حس می‌کنم با عملکرد فعلی رسیدن به موفقیت و پیروزی خیلی دشوار باشد معنی آن هم این نیست که اصولگریان پیروز می‌شوند چون آنها زمانی پیروز می شوند که مشارکت مردم کمتر باشد.

*فکر می‌کنم مشارکت مردم تهران به انتخابات مجلس آینده خیلی جدی نباشد اما ممکن است در شهرستان‌ها مشارکت بیشتری نسبت به تهران شاهد باشیم. در مورد تهران من این خطر را احساس می‌کنم و البته احتمال دارد که مجلس یازدهم مجلس ضعیف‌تری نیز باشد، اما من هنوز ناامید نیستم، مهمترین راهی که برای مجلس آینده پیشنهاد می‌ کنم همین پارلمان اصلاحات است. یعنی ما باید به یک لیست واحد برای انتخابات برسیم. ما در انتخابات مجلس گذشته شاهد رد صلاحیت گسترده‌ای بودیم که نتیجه آن رسیدن به لیستی بود که در آن افراد کمتر شناخته شده حضور داشتند.

* کارگزاران عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات است و ما از شورای دوم به این سمت هیچ لیست انتخاباتی مستقلی را ارائه نکرده‌ایم و رفتار ما در چارچوب جبهه اصلاحات بوده است، طبیعتا هر گرایش سیاسی که اکثریت را به دست آورد، سعی دارد ریاست آن نهاد نیز متعلق به آنان باشد به همین دلیل آقای عارف به عنوان سرلیست اصلاح‌طلبان مطرح شد و اصلاح‌طلبان از جمله کارگزاران تلاش کردند  تا آقای عارف رئیس مجلس شود، اما در مقاطعی به همان دلیلی که آقای عارف در سال ۹۲ انصراف داد، تصمیم بر این شد که آقای لاریجانی برای اداره مجلس مناسب‌تر است، بنابراین این یک تصمیم جمعی بود و ربطی به کارگزاران نیز نداشت، چرا که کل جبهه اصلاحات در مجموع به این استنباط رسیده بود که عملکرد آقای لاریجانی می‌تواند برای پیشبرد برنامه‌های اصلاح‌طلبانه در مجلس بیشتر کمک کند. رفتار آقای لاریجانی در برجام، رأی به کابینه و FATF مصداق این ادعاست. آقای لاریجانی یک اصولگراست و ما نمی‌دانیم اصولگرایان هنوز ایشان را با این عنوان قبول دارند یا خیر. فی‌المجموع آقای لاریجانی به عنوان فردی میانه‌رو که گرایش به راست دارد، عملکرد مثبتی داشته است.



نظر شما