گزارش رسالت از هزينههاي زندگي خانوارهاي ايراني؛
دخل زميني، خرج فضايي
صاحبخبر - اين روزها دخل و خرجمان باهم نمي خواند، البته در گذشته هم خيلي باهم نميخواند. اول ماه دخلمان جور است اما به نيمه هاي ماه نرسيده خرج بازي درميآورد، يا روزهاي انگشت شماري هم که خرجمان جور است دخل خالي است. اين روزها اما مضحک تر از نخواندن دخل و خرج قيمتهاييست که انگار براي اين مرز و بوم نيست گويا قيمت ها فضاييست و دخلمان زميني؛ فرض را هم اگر بر اين بگيريم که همه مسئولان از گراني ها آگاهند و سختي هاي زندگي کارگري و کارمندي را ميدانند، رفتار و کردارشان اما نقش ديگري بازي ميکند، متاسفانه اگر آن چيزي که در باطن هستيم در ظاهر نباشيم ظاهرمان بسيار بدتر از باطنمان جلوهگر ميشود. اين همه فلسفه بافتيم که بگوييم آقايان، آقازاده هاي دلبند، دلاري ها و يورويي ها، بيشتر از نصفمان در اين مختصات جغرافيايي که اسمش ايران است دخل و خرجمان با هم نمي خواند مابقي هم يا دخل ميزند خرج ميرقصد يا خرج مي زند و دخل رمق رقص ندارد. نوسانات اخير هرگز سوژه قديمياي نميشود، چراکه اين نوسانات تنها براي دو يا سه ماه پيش نيست، در زندگي هاي واقعي، که مردم خودشان خريد ميکنند مسئول خريد ندارند نوسانات روزانه است. سخن مردم، از دل است به همين دليل هم حرف يکديگر را ميفهمند، هر روز با قيمتهايي روبهرو ميشوند که همسايهشان هم به همان قيمت خريد ميکند و نياز به دروغ و اثبات نيست، اما فکر ميکنم سخن کز سند و مدرک برآيد شايد بر دل مسئولان نشيند. همه ميدانند درآمد و خرجشان چقدر است، اما وجود مثالهاي حقيقي به واضحتر شدن موضوع کمک ميکند. "همسر خانواده مدير مالي يک شرکت بوده و اکنون بازنشسته است، مستاجر نيستند، دو فرزند دختر و پسر دارند و خانهاي در شرق تهران، گرچه تلاش بسياري براي قبولي فرزندانشان براي دانشگاههاي دولتي داشتند و با وجود نمرات بسيار بالايشان بعيد بود قبول نشوند اما اکنون دانشجو دانشگاه آزاد هستند، هر ترم دانشگاه يک ميليون و پانصد هزار تومان است، تا اينجا ۳ ميليون تومان صرفا هزينه دانشگاه براي يک ترم، رفت و آمد و کتاب و پروژه و خورد و خوراکشان هم مبلغ کمي نيست، طي گفتوگويي که با آن ها داشتيم ميگويند: گوشت و مرغ و برنج و پنير و ميوه و... در ماه مبلغي حدود ۲ ميليون و ۵۰۰ هزار تومان ميشود، گراني ها روز به روز بيشتر ميشود به طور مثال هفته گذشته ماست مي خريديم ۱۰ هزار و ۵۰۰ تومان امروز ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان است، البته ما برنجمان را قبل از گراني ها کيلويي ۱۱ هزار تومان خريديم اما اکنون کيلويي ۱۴ هزار تومان است و اين ۲ ميليون و پانصد هزار تومان منهاي برنج و مواد اوليه مانند حبوبات و... است که براي مدتي در منزل داريم، بعد از اتمام اين اقلام به طور قطع خرجمان ۳ ميليون خواهد شد و ۵۰۰ هزار تومان فقط براي خورد و خوراک و ۳۰۰ هزار تومان هم براي شارژ ساختمان و قبض هاي برق و تلفن و موبايل است." عجيب است براي خانوادهاي با دو فرزند دانشجو و صاحب خانه با حقوق بازنشستگي؟ خانواده ديگري را هم ميشناسم که تازه ازدواج کردهاند، به همين دليل از آن ها هم پرسيدم هزينه عروسي و خانه و خرج منزلتان اکنون چگونه است؟ حسين ميگويد: پدرم کارگر است و حقوقش يك ميليون و ۶۰۰ هزار تومان و هيچ اضافه کاري ندارد، به همين دليل توقعي از او نداشتم، براي هزينه هاي عروسي و رهن خانه مبلغي حدود ۶۰ ميليون تومان قرض کرده بوديم، اکنون رهن خانه مان ۵۵ ميليون تومان و ماهيانه ۵۰۰ هزار تومان هم اجاره به علاوه ۲۵۰ هزار تومان قبض و شارژ ساختمان، هزينه هاي خورد و خوراک منزل هم ۲ ميليون تومان در ماه ميشود بدون در نظر گرفتن پوشاک و ديگر مخارج، حقوق من ماهيانه ۲ ميليون تومان است و در آخر ماهيانه ۲۷۵۰ هزار تومان با هزينه هاي رفت و آمد و غيره چيزي حدود ۳ ميليون و ۲۰۰ هزار تومان خرجمان است. گفتوگوهايي بود از جنس مردم، مردي که بعد از سالها خدمت بازنشسته شده و دو فرزند دارد و کسي که به تازگي ازدواج کرده و فرزندي ندارد هر دو دخل و خرجشان نميخواند، در چنين وضعيتي پس انداز کردن و روياي خانه خريدن و فکر ازدواج فرزندان کافيست تا خواب شبانه را از آن ها بگيرد. رويا دختري که ۴ سال خارج از کشور در هند زندگي کرده و براي دکتراي ادبيات انگليسي درس ميخواند، ميگفت: ۴ سالي که در هند زندگي ميکردم برايم بسيار به صرفه بود چرا که ۱۰ روپيه مي داديم يک غذاي کامل ميگرفتيم ۱۰ روپيه ۴ سال پيش مبلغي حدود هزار و پانصد تومان بود، طي اين ۴ سال تمام هزينه ها ثابت و هيچ نوساني نداشت حتي کرايه خانه من در اين ۴ سال تغييري نکرد. اما پارسال با وجودي که دلار ۴۲۰۰ يا ۳۰۰ تومان بود به ايران بازگشتم و برايم ديگر به صرفه نبود اين روزها با دلار ۱۱ هزار و ۶۰۰ تومان نميدانم چگونه ميشود زندگي کرد، اکنون من در يک آموزشگاه زبان انگليسي درس ميدهم و حقوقم را اگر بخواهم به دلار تبديل کنم ۲۰۰ دلار در ماه است که بسيار مضحک است حتي کارگران مهاجر ساختماني هم در ديگر کشورها حقوقشان به دلار از من بيشتر است. مثال ديگر خانواده اي است که فرزندي يک ساله دارد و مستاجر در منطقه پيروزي تهران است، مي گفتند: ۹۰ ميليون تومان پول پيش داديم و ۷۰۰ هزار تومان اجاره مي دهيم، شغلم کفش فروشي است و ماهيانه ۷۰۰ هزار تومان هم آن جا اجاره مي دهم و هزينه هاي منزل فقط خورد و خوراک در ماه برايمان ۲ ميليون و ۵۰۰ هزار تومان ميشود، هزينه هاي دخترم هم بعد از اين گرانيها بسيار بيشتر شده ما پوشک را ۲۰ يا ۳۰ هزار تومان ميخريديم اکنون هر بسته پوشک ۸۰ هزار تومان است و اين يک مثال کوچکي است که در ديگر هزينه هاي او گم است، در آخر خرج ماهيانه مان مبلغي حدود ۴ ميليون و ۵۰۰ هزار تومان يا بيشتر است و در واقعيت درآمد و فروش من اکنون بسيار کم شده و خريدن کفش از توليدي هم بسيار گران، اکنون قيمت يک جفت کفش مردانه از توليدي ۸۰ هزار تومان است، من چقدر بايد به اين اضافه کنم تا بتوانم اجاره مغازه و منزل و همه هزينه هايم را در بياورم؟ مشتري ها هم با ديدن قيمت ها خريد نميکنند. گفتوگوهاي مختلفي داشتيم و شما هم هر روز با آنها مواجه ميشويد، شنيدن درد دل مردم و اين که درآمدشان فلان قدر است اما خرجشان سر به فلک ميکشد با وجود صرفه جويي و خريد اقلام ضروري چيز جديدي نيست، اما اين روزها جدي تر شده و اين شتري ست که در خانه همه خوابيده و جا خشک کرده است. پيرمردي مي گفت حقوق مستمري ام را که ميريزند فردايش ميبيينم جا تر است و بچه نيست، اين که حقوق ها کفاف زندگيمان را نميدهد واقعا مشکليست اساسي و بي پولي شوخي بردار نيست و معضلات انکار ناپذيري مثل: طلاق، اعتياد، خيانت، بي بند و باري، تکديگري و بسيار مشکلاتي که از شمارش خارج است اما از ديد خارج نيست. طبق محاسبه هاي پژوهشگران و اقتصاددانان يک سوم جمعيت دچار فقر مطلق هستند و بر اساس اين محاسبات خط فقر مطلق براي يک خانواده چهار نفره شهري حدود ۴ ميليون تومان است، بر همين اساس ۳۳ درصد جمعيت کشور دچار فقر مطلق و ۶ درصد زير خط گرسنگي هستند. بر اساس اين محاسبات «خط فقر مطلق» براي مناطق محروم ۵٠ درصد مناطق شهري و حدود دو ميليون تومان است. با وجودي که به کاسبان حق ميدهيم که دلار گران شده و هزينه توليد و واردات سنگين است، اين حق را اما از آن ها مي گيريم که رحمتان کجا رفته؟ آيا وجدانتان هم بعد از آخرين سفر تجاري که داشتيد همانجا مانده و تنگ دستي و سختي زندگي مردم را نميبيند؟ از هر روزنه اي استفاده ميکنيم تا پاچه مردم را از اجناس تقلبي و بي کيفيت پر کنيم تا خودمان بيشتر سود کنيم که دارايي مان بيشتر شود بتوانيم بچههايمان را به جايي برسانيم و در آخر کنار رودخانه يا درياچه اي يک کلبه بگيريم و به آرامش برسيم و آن زمان وجدانمان بيدار خواهد شد و در خفت خواهد مرد. از واژه هاي تلخ خوشم نميآيد اما کمي واقعيت ها را ببينيم و با چنين شرايطي که مسببش مشخص نيست و اين گيوتين دروغ سنج را گردن هرکس، اعم از دولتي و غير دولتي و مردم مي اندازيم آن را پس ميزند، باور کنيم فقط خودمان مي توانيم به خودمان کمک کنيم و من تشکيل شده ام از مردم ايران. و در پايان، هم من و هم شما اين را مي دانيم کشوري پيشرفت مي کند که مردم در شرايط سخت همدلي و همياري دارند و در وهله بعدي دولتيان و حکومتيان بايد وظيفهشان را به درستي انجام دهند و مخلص کلام بهتر است از اين بگذريم که مگر دولتيان از خود ما مردم نيستند؟∎
نظر شما