براساس گزارش شنبه پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمي سيد علي خامنه اي (مد ظله العالي) ، براساس اين معيار، بدون شک، «دانشجويان» در زمرهي مغتنمترين و مهمترين اقشاري هستند که آيتالله خامنهاي، مراوده و گفتگوي با آنها را در رديف نخست برنامههاي خود قرار داده است. کثرت مراودات آيتالله خامنهاي و دانشجويان، اگرچه داراي مباني حکومتي و ناشي از درک اهميت و جايگاه دانشجوها است، از يک عامل ديگر هم ناشي ميشود و آن گرهخوردگيِ تاريخيِ حيات سياسي ايشان با قشر دانشجو است.
«يکي از بهترين ساعات، آن ساعتي است که با دانشگاهيان، مخصوصاً با دانشجويان روبهرو باشم، و با آنها سخن بگويم و از آنها بشنوم.» حضرت آيتالله خامنهاي؛ 1368/01/16
** سالهاي پيش از انقلاب اسلامي
از سالهاي پيش از پيروزي انقلاب، «سيدعلي خامنهاي» در شمار روحانيوني قرار داشت که دانشجويان در هنگامهي تبليغات ضد روحانيت دوران پهلوي و نيز فعاليتهاي دامنهدار جريانات روشنفکر و متجددِ ضد دين، ارتباط و معاشرت با آنها را انتخاب ميکردند. در آن دوره، هر روحاني و معمّمي نميتوانست ذهن پويا و کاوشگر دانشجويان را درک کند و در تعامل خود با آنها، نوعي رفتار کند و نوعي از تعاليم ديني را ارائه کند که نشانههاي تحجر و جمود و عقبماندگي از زمانه، از او متبادر نشود.
آيتالله خامنهاي تأکيد ميکند که در دورهي پيش از انقلاب، با وجود تخريبها و سوءظنهايي که به قشر روحاني در دانشگاهها وجود داشت، هيچگاه دافعهاي نسبت به حضور در ميان دانشجويان نداشته است:
«با دانشگاه و دانشجو و دانشگاهي از قديم ارتباط طولانياي داشتم. گاهي به يک مناسبتي در دانشگاه تهران کار داشتم، ميآمدم دانشگاه تهران؛ احساس ميکردم که به يک محيط خودماني وارد شدم. با اينکه محيط از لحاظ ظواهر آن روز با لباس ما و عمامهي ما و اينها هيچ تناسبي نداشت، اما آدم احساس ميکرد که يک محيط خودماني است.» (1)
اگرچه آيتالله خامنهاي به دليل فعاليتهاي پُرشور و بيامان مبارزاتي و فرهنگي سالهاي پيش از انقلاب، به بسياري از شهرهاي کشور سرکشي ميکرد و به دانشگاههاي مهم ايران رفتوآمد داشت، اما بهطور طبيعي، حلقهي ارتباطي ايشان با دانشجويان، بيش از هر جايي در مشهد متمرکز بود. ايشان در ديداري با دانشجويان فردوسي مشهد در سالهاي پس از انقلاب، خاطرات آن حلقه را اينطور بيان ميکند:
«خيلي شيرين و جذاب است براي من که در جمع دانشجويان اين شهر و در دانشگاه فردوسي حضور پيدا کنم؛ و ياد و خاطرهي ساليان دوري را که در همين شهر با جمعي از دانشجويان همين دانشگاه در جلساتي گرم، پُرهيجان و درعينحال پُرخطر اجتماع ميکرديم، در ذهن بنده دوباره زنده بشود... من به شما که نگاه ميکنم -عزيزان جوان دانشجو- مسجد کرامت و مسجد امام حسن مجتبي را به ياد ميآورم؛ که آنجا هم همين شماها -شماهاي سيوپنج سال قبل- مينشستيد و درس تفسير قرآن و تفسير نهجالبلاغه و مباني نهضت اسلامي مذاکره و بحث ميشد؛ نوشته ميشد و گفته ميشد. چوبش را هم ميخوريم؛ هم شما ميخورديد، هم ما ميخورديم. دستگاه جبارِ طاغوت، آن روز تحمل نميکرد که يک طلبه با جمعي دانشجو بنشينند و از دين حرف بزنند؛ بخصوص که محفل دانشجويي ما آن روز، محفل گرمي هم بود؛ محفل پُرجمعيت و متراکمي بود.» (2)
با اين حال، روابط اين روحاني انقلابي جوان با دانشجويان، به مشهد محدود نبود و وي يا به ديگر دانشگاههاي کشور هم سر ميزد(3) و يا با دانشجوهايي که در آن دانشگاهها درس ميخواندند رابطه داشت. يکي از مزاياي اين روابط، کسب اطلاع از وضعيت دانشگاهها، از طريق اين مرابطين بود:
«در دانشگاهها و در همين دانشگاه شهيد بهشتي، قبل از انقلاب چند جوان متدين بودند که اگر اسم بياورم، بعضي از آنها را ميشناسيد. بعضي از آنها با بنده دوست و خويشاوند بودند؛ ميآمدند از اينجا -که آن زمان اسمش دانشگاه ملي بود- مطالبي براي بنده نقل ميکردند. اولاً مراسم مذهبي که هيچ، حتي يک محيط کوچک هم براي نماز خواندن نداشتند. خودشان دُور هم جمع شدند و با پول شخصي جاي کوچکي را بهعنوان نمازخانه درست کردند. مگر دستگاه اجازه ميداد؟ آن روز همين دانشگاه -که عمدتاً محل اعيان و اشراف و بچهپولدارها بود- اينگونه بود؛ مرکز چه فجايع و فسادهايي! دانشگاههاي ديگر هم همينگونه بود. واقعاً استاد و دانشجوي متدين در دانشگاه زير فشار بودند.» (4)
بنابراين، وجود روحيهي معاشرتي و شجاعت حضور در محافلي مختلف و بعضاً نامأنونس با شأن روحانيت در عرف آن زمان، در برقراري روابط ميان آيتالله خامنهاي و دانشجويان نقش مهمي داشته است. در سوي مقابل، گِرد وي را عمدتاً دانشجويان نوگرا و مبارز گرفته بودند که در آن عصر، پيشروترين دانشجويان زمانهي خود به شمار ميآمدند:
«قبل از انقلاب، در خيل مبارزات عظيم مردم، دانشجويان چشمگير بودند؛ حضور داشتند و فعال مينمودند. من بيشترين مشاهدهام در اين مورد، مربوط به مشهد است. در محيط دانشجويي مشهد، من فعال بودم؛ تهران هم که ميآمدم، همينطور بود. در دانشگاههاي مختلف ميآمدم و ميرفتم؛ دانشجويان با من ارتباط داشتند و از نزديک ميديدم که چه خبر است. الان بعضي از همين مسئولان کنوني کشور، از دانشجويانِ آن روز ما هستند که با ما ارتباط داشتند.»(5) مثلاً يکي از اين دانشجويان مترقي و مبارز، مهدي باکري بود که از طريق دوستي با يکي از آشنايان آيتالله خامنهاي، با ايشان آشنا شده بود و ارتباط گرفته بود:
«مرحوم شهيد آقامهدي باکري را من از قبل از انقلاب ميشناختم؛ ايشان دانشجوي دانشگاه تبريز بود، با يکي از دوستان ما که ايشان هم دانشجوي دانشگاه تبريز بود آمدند مشهد؛ اتفاقاً تابستان بود و من در يکي از همين ييلاقات اطراف مشهد بودم؛ آمدند آنجا و ديدم اين جوان را. اهل کار بودند، اهل مبارزه بودند، فهيم بودند؛ مسائل کشور را، موقعيت کشور را ميفهميدند.» (6)
به اين ترتيب در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب، نوعي پيوند معنوي و تقارب ذهني ميان آيتالله خامنهاي و دانشجوياني که در اطراف ايشان قرار داشتند به وجود آمده بود. البته «اين ارتباطات، ارتباطات سازماني نبود، ارتباطات تشکيلاتي نبود، ارتباطات در مسائل مبارزاتيِ تند نبود؛ ارتباط فکري و تبييني بود؛ يعني جلساتي داشته باشيم که دانشجوها در آنجا شرکت کنند، يا ما احياناً در جلسهاي از جلسات دانشجويي در دانشگاه شرکت کنيم.»(7)
واپسين اقدامِ عمدهي آيتالله خامنهاي و روحانيون مبارز در آستانهي پيروزي انقلاب، تحصن در دانشگاه تهران بود. مکانيابي اين تحصن در دانشگاه، نشانهي ديگري از ميل روحانيت براي وحدت با دانشگاهيان بود و البته با حضور آنها در بطن حوادث انقلاب در مرکزيترين نقطهي شهر تهران، آنها را به مجموعهي عظيم ملت انقلابي پيوند ميزد. با پيروزي انقلاب، فصل جديدي در روابط آيتالله خامنهاي با دانشجويان آغاز شد.
** پس از پيروزي انقلاب اسلامي
با پيروزي انقلاب، دانشگاههاي کشور، يکي از کانونهاي تحولات سياسي و محل تبادل افکار و مناظرات بود: «گروهکهاي الحادي آمدند دانشگاه تهران را تصرف کردند و از اتاقها و سالنها و مراکزش بهعنوان اتاقهاي جنگ، انبارهاي سلاح و مرکز توطئه عليه اصل انقلاب و عليه نظام استفاده کردند! فضا را قُرق هم کردند؛ يعني يک حالت ارعابي نهفقط در مسئولان آن روز -مسئولان آن روز، دولت موقت بودند که اصلاً جان و توان و دل و جگرِ ورود در اين ميدانها را نداشتند؛ آنها که هيچ!- که حتي در دل بسياري از افراد انقلابي هم ايجاد کرده بودند.» (8)
در چنين شرايطي بود که پس از فاجعهي شهادت آيتالله مطهري، امام خميني (رحمهالله)، رابطهي آيتالله خامنهاي و دانشگاه را به شکلي رسمي برقرار کرد. امام در ديدار با جمعي از دانشجويان دانشگاه تهران، در پاسخ به احساس نيازي که از سوي آنها مبني بر خلأ بهوجودآمده از فقدان آقاي مطهري در دانشگاه ابراز کردند، «آقا سيد علي آقاي خامنهاي» را بهعنوان يک روحانيِ مناسب براي جوّ دانشگاه و رجوع دانشجويان انقلابي معرفي کردند:
«شما نشستهايد که چهار تا کمونيست بيايند در دانشگاه و قبضه کنند دانشگاه را؟! شما مگر کمتر از آنها هستيد؟ عدد شما بيشتر از آنهاست؛ حجت شما بالاتر از آنهاست. شما اين مسائل را که بگوييد، خيانت اينها را ميتوانيد واضح بکنيد در آن مکان، در دانشگاه. خيانتشان را ميتوانيد واضح بکنيد که خودشان بگذارند بروند. بِايستيد، صحبت کنيد. بگوييد آقا، خب بياييد يکييکي بگوييد ببينم شما چهکاره هستيد آمدهايد توي دانشگاه داريد اخلال ميکنيد؟ ميخواهيد چه بکنيد؟ ميخواهيد درس بگوييد برايمان؟ شما کار خودتان را اول حساب بکنيد که چهکاره هستيد توي اين مملکت. شما از اهل اين مملکت هستيد، يا عُمّال غير هستيد خودتان را به ما ميچسبانيد؟ بِايستيد آقا، بگوييد. البته بايد اشخاصي هم که گوينده هستند بيايند در دانشگاه و من پيشنهاد ميکنم که آقاي آقاسيدعليآقا بيايند، خامنهاي. شما ممکن است که برويد پيش ايشان از قول من بگوييد ايشان بيايند به جاي آقاي مطهري. بسيار خوب است ايشان، فهيم است؛ ميتواند صحبت کند؛ ميتواند حرف بزند.» (9)
به اين ترتيب، آقاي خامنهاي بهعنوان نمايندهي امام در دانشگاه تهران انتخاب شد. مهمترين اقدام ايشان در اين مقطع، برگزاري جلسات هفتگي با دانشجويان بود که در حد فاصل تابستان 58 تا بهار 59 در دانشگاه تهران برگزار ميشد. يکي از روزنامهها، دربارهي اين جلسات، اينگونه گزارش داده است:
«روزهاي دوشنبه، مسجد دانشگاه تهران با اجتماع گروه کثيري از دانشجويان و گفتوشنود پيرامون مسائل و مباحث مختلف اسلامي، روح ديگري مييابد. حجتالاسلام سيدعلي خامنهاي پس از اقامهي نماز با دانشجويان مسلمان و متعهد اين دانشگاه به گفتگو مينشيند.» (10)
اين جلسات، دو فايدهي عمده براي جريان انقلابي مسلمان دانشگاه به ارمغان آورد. نخست اينکه در فضاي تنشزا و حساس دانشگاه که نيروهاي معارض انقلاب به شکلي حداکثري و روزافزون، به تبليغات و برگزاري ميتينگهاي سياسي ميپرداختند، وجود يکي از شخصيتهاي مبارز و همراه امام، روحيه و توان مضاعفي به نيروهاي انقلابي ميبخشيد. و دوم اينکه شکل برگزاري جلسات هفتگي به صورت پرسش و پاسخ آقاي خامنهاي با دانشجوها، امکان نزديکيِ بيشتر طرفين و برقراري رابطهي رو در رو را فراهم ميکرد که در انسجام نيروهاي انقلاب، تأثير فراواني داشت. آيتالله خامنهاي دربارهي آن جلسات و حالوهواي آن ميگويند:
«من همان ماههاي اول پيروزي انقلاب، هر هفته ميرفتم به مسجد دانشگاه تهران، براي دانشجوها، هم سخنراني ميکردم، هم پاسخ به سؤالات ميدادم؛ هر هفته. دانشجوها، بچههاي مسلمان، انقلابي، ميآمدند آرام مينشستند، ميشنفتند، ميرفتند؛ عده هم زياد بود؛ نه اتاق جنگي بود، نه تفنگي بود، نه شعارهاي ناجوري بود؛ اول انقلاب، آنهم در محيط دانشجويي، آنهم تهران، آنهم بنده که آنوقت هنوز رئيسجمهور هم نبودم، عضو شوراي انقلاب بودم -يعني همهي عوامل انقلابي بودن جمع بود- ميرفتيم در دانشگاه براي دانشجوها صحبت ميکرديم، در يک محيط آرام، در يک محيط عاقلانه؛ شايد در بين اين برادران و خواهراني که آن سالها دانشجو بودند، باشند کساني در بين شماها که يادشان باشد آن سالها را. آن روزي که دانشگاه را گروههاي کمونيستي قُرق کرده بودند که خطر نابودي بود.» (11)
با اين حال، فضاي متشنج دانشگاه، هميشه هم تابِ برگزاري آرام و بيماجراي اين جلسات را نميآورد. از اين رو، آيتالله خامنهاي روزهايي را هم به ياد ميآورد که جوّ جنجالي دانشگاه، بر اين جلسات نيز تأثير ميگذاشت و گاهي به تعطيلي آن ميانجاميد:
«روزي از روزها در همين دانشگاه تهران، دانشجويان عضو آن احزاب غيرقانوني -که الحمدلله اسمهاي خيلي از آنها هم از ياد همه، از جمله از ياد بنده رفته است- بنا داشتند که نيروهاي انقلابي را در دانشگاه، تارومار کنند. واقعاً در اين دانشگاه تهران، وحشت، تمام فضا را گرفته بود! من اتفاقاً پيش از ظهر آن روز، کاري داشتم -چون آنوقت، سال پنجاهوهشت کارهاي زيادي بر دوش من بود- آن کار را انجام دادم و ظهر که شد، طرفِ دانشگاه آمدم. دو سه نفر از بچههاي سپاه که بهعنوان محافظ با من بودند گفتند: به دانشگاه نرويد، امروز دانشگاه خطرناک است. گفتم نه، اتفاقاً امروز هم بايد به دانشگاه برويم؛ وقتش امروز است. به دانشگاه تهران آمدم؛ هيچکس نبود -در مسجد دانشگاه، شايد چهار پنج نفر بودند. دقيقاً يادم نيست چند نفر؛ تعداد خيلي کمي بودند- آنها هم به من گفتند که آقا، زودتر از اينجا برويد، خطرناک است. اگر آن گروهها مرا ميشناختند -از دور که ميشناختند، ميدانستند من فلانيم- واقعاً براي من خطرهاي جدي هم داشت. آنها ترسيدند و ما را از دانشگاه، بيرون بردند!» (12)
طرح صريح مسائل سياسي و پاسخهاي قاطع به پرسشهاي بيپرواي دانشجوها در اين جلسات، سبب شده بود که محتواي سخنان آيتالله خامنهاي، عموماً در جرايد کشور انعکاس پيدا کند. محتواي پرسش و پاسخهاي اين مقطع، عموماً به دليل عضويت ايشان در شوراي انقلاب و حزب جمهوري، پيرامون مسائل مرتبط با اين دو نهاد انقلابي است و پرسشگران، جداي از پرسشهاي فکري يا جويا شدن نظرات شخصي ايشان، از مواضع شوراي انقلاب يا حزب جمهوري نيز در قبال رويدادهاي گوناگون سؤال ميکردند. اما بخش ديگري از سؤالات به صورت مستقيم به خود آقاي خامنهاي مرتبط ميشد و پرسشگران دربارهي اقدامات و مسئوليتهاي او، پرسشگري و مطالبه ميکردند.
در يکي از اين جلسات، يکي از دانشجوها با تکيه بر اظهارات آقاي شيخ ابوالقاسم لاهوتي -از روحانيون مبارز سالهاي پيش از انقلاب- که در مصاحبهاي تلويحاً به آقاي خامنهاي اشاره کرده و گفته بود: «خوب است کسي مسئوليت سپاه پاسداران را به عهده بگيرد که يک شغل، بيشتر نداشته باشد.» نظر ايشان را در رابطه با اين اظهارنظر پرسيده بود. آقاي خامنهاي جواب داده بود:
«من در پاسخ اين پيشنهاد آقاي لاهوتي هيچ مطلبي براي گفتن ندارم مگر آنکه از ايشان و از شما درخواست کنم که شما را به خدا، خدمت امام برويد و از ايشان بخواهيد که مرا از سرپرستي سپاه بردارند. [اين مسئوليت] چيزي براي من ندارد البته انشاءالله خير معنوي داشته باشد.» (13)
در جلسهاي ديگر، يکي از دانشجوها با لحني تند و عتابآلود، حزب جمهوري اسلامي را متهم به انحصارگري ميکند: «حزب جمهوري اسلامي چرا اينقدر فرصتطلبي و انحصارطلبي و مقامپرستي دارد؟ چرا ميخواهد تمام قدرت را به دست آورد؟ چرا اينقدر سنگ جلوي پاي کانديدايي مياندازد که در بين ملت، بالاترين رأي را خواهد آورد؟» با اين حال، آيتالله خامنهاي سعي ميکند که با متانت و به دور از بدبيني، پاسخ او را بدهد:
«درددلي بود که خواندم. البته ايشان حزب را متهم به فرصتطلبي ميکنند و قدرتطلبي؛ و من در پاسخ اينهمه سؤال بايد عرض کنم که [اين] خواهر و برادر عزيز، انشاءالله اشتباه کرده، گمانِ غرضورزي را خيلي ضعيف ميدانم و گمانِ اشتباه را بيشتر ميدانم.» (14)
در همين جلسه، دانشجوي ديگري نظر آيتالله خامنهاي را دربارهي اتهامات شيخ علي تهراني ميپرسد. شيخ علي تهراني، شوهر خواهر آقاي خامنهاي بود که اتهامات فراواني را به روحانيون حزب جمهوري و در رأس همه نسبت به آقاي خامنهاي وارد ميکرد. آيتالله خامنهاي به اين پرسش هم با بردباري پاسخ ميدهد؛ اما معتقد است:
«بعضي از حرفهايي که ايشان زدهاند اتهام نيست، دشنام است. [اينکه] فلاني آدم جاهطلبي است، اين ديگر تهمت نيست، اين يک فحش و دشنام دادن است... الان بنده به نوبهي خودم از اينکه يک شخصي به من اهانت ميکند نهفقط ناراحت نميشوم و اهميت نميدهم بلکه به آساني حاضرم از اهانت و دشنام او بگذرم... آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟ ميگويند که فلان اسناد را افشا کند. خب هرچه افشا کنند براي ما بهتر است.» (15)
براي آيتالله خامنهاي، حضور در دانشگاه و گفتوشنود با دانشجوها، نهتنها سخت و دشوار و دردسرآفرين نبوده، بلکه از ديگر مسئوليتها و فعاليتهايي که در آن مقطع داشته، دوستداشتنيتر بوده است:
«من در تمام شغلهايي که هماکنون انجام وظيفه ميکنم مثل سپاه پاسداران و وزارت دفاع، کار سخنراني و نماز جماعت را که هفتهاي يک روز و با شما دانشجويان ميباشم از همهي کارهايم بيشتر دوست دارم. چون من با اين کار آميخته شدهام و [اين کار را] اصيلتر ميدانم.» (16)
خردادماه 59، دانشگاهها براي مقابله با جريانات ضد انقلاب و ايجاد تحول در نظام آموزشي تعطيل شد. با اين حال، حضور آيتالله خامنهاي در مجامع عمومي و ديدارهاي رو در رو و پرسش و پاسخ با آحاد مردم، محدود به دانشگاه نبود. «شرکت در جلسات پرسش و پاسخ با مردم» در آن روزها که فضاي سياسي تحت تأثير حاکميت دولت موقت و بعد دولت بنيصدر، و نيز جوسازيهاي فزاينده عليه حزب جمهوري، بهشدت مشوش و غيرعادي بود، يکي از کنشهاي سياسي ضروري افرادي مانند ايشان بود تا بتوانند از ميان اين تخريبها، يک کانال مستقيمِ گفتگو با ملت را به وجود بياورند. ششم تير 1361، آيتالله خامنهاي در حالي در مسجد ابوذر تهران ترور شد که آنجا هم پاسخگويِ سؤالات مردم پيرامون حقوق زنان در يک جلسهي پرسش و پاسخ بود. (17)
** در دوران رياست جمهوري
با انتخاب آيتالله خامنهاي به سِمَت رياست جمهوري اسلامي ايران در مهرماه 1360، ديدارهاي دانشجويي و جلسات پرسش و پاسخ، «با وجود اشتغالات زيادِ»(18) آقاي رئيسجمهور همچنان ادامه يافت. مسئوليت رياست جمهوري باعث شد که رفتوآمد هفتگي آيتالله خامنهاي به دانشگاه تهران، با فواصل بيشتري انجام شود و اين در حالي بود که ايشان آرزو داشت که چنين مشاغل و مسئوليتهايي، با محدوديتهايي که پديد آورده بود، از دوش او برداشته ميشد تا بتواند دفعات بيشتري به گفتگوي با دانشجويان بپردازد و حتي در ديدارهاي رو در رو با اقشار مختلف کشور، اين تجربه را تکرار کند:
«کاش ميشد هفتهاي يکبار باشد مثل سابق، ولي نميشود... همانطور که ميدانيد اين جلسه براي اين هم نيست که فقط من به شما بگويم، بلکه وضع پاسخ به سؤالات معنايش همين است که در حقيقت گفتگو، طرفيني است؛ و سخن شما را هم من اينجا بدون روپوش و بدون هيچگونه ترديدي و طبقهبندياي از برادرهايي که بناست جمع کنند اين حرفها را بايستي بشنوم و همان را مطرح کنم... البته اين آرزوي ما مخصوص به دانشجويان هم نيست، مخصوص به دانشگاه هم نيست. من اگر ميتوانستم توي يک مسجدي بروم امام جماعت بشوم در همين مسئوليت کنوني و در معرض سؤال و پاسخ و اينها باشم، حتماً اين کار را ميکردم. دوست ميداريم با قشرهاي مختلف مردم اين رويارويي باشد، روبهرويي در گفتن و شنيدن. ولي خب طبيعي است که دانشگاه مهمتر است.» (19)
در اين دوره اما، نهفقط شهر تهران و مشخصاً دانشگاه تهران، که جلسات آيتالله خامنهاي با دانشجويان، به دانشگاههاي سراسر کشور تسري پيدا کرد؛ به اين شکل که ايشان در جريان انجام سفرهاي استاني به اقصينقاط کشور، و برگزاري جلسات با مسئولان و اقشار مختلف مردم آن استان، گاهي يک جلسه هم به ديدار با دانشجويان اختصاص ميداد.
از اين رو رئيسجمهور وقت ايران در طول دوران رياست جمهوري، جداي از جلسات عمومي با دانشجويان دانشگاهها و مراکز آموزشي متعدد کشور، بهطور مشخص، جلسات پرسش و پاسخ دانشجويي را همچنان تداوم بخشيد. ايشان افزون بر تداوم نسبيِ جلسات پرسش و پاسخ با دانشجويان دانشگاه تهران، همين نحو جلسات را با دانشجويان دانشگاههاي شهيد بهشتي، علم و صنعت، خرمآباد، رازي کرمانشاه و اميرکبير هم برگزار کرد. مجموع تعداد اين جلسات، براي يک دورهي هشتسالهي رياست جمهوري، بسيار قابل توجه است.
اگر تا پيش از اين، آيتالله خامنهاي يکي از اعضاي متعدد شوراي انقلاب يا مجلس شوراي اسلامي بود، حالا در جايگاه دومين شخص مملکت از نظر ساختار سياسي کشور قرار گرفته بود. با اين حال با نيمنگاهي به جلسات پرسش و پاسخ دانشجويي در اين مقطع، متوجه ميشويم که صراحت سؤالات دانشجويان بههيچوجه کاسته نشده است. دانشجويان در اين جلسات، مهمترين مسائل مملکتي را از رئيسجمهور وقت ميپرسيدند و بالاترين مقام اجرايي کشور، با سعهي صدر به اين پرسشها پاسخ ميداد. مثل هميشه، اغلب سؤالات به صورت مکتوب در اختيار آيتالله خامنهاي قرار ميگرفت تا سؤالکنندهها بيواهمه از افشاي هويتشان، پرسش خود را بدون خودسانسوري بيان کنند.
در اين مقطع، در ميان پرسشهاي مطرحشده از سوي دانشجويان که با صراحت، پرسششونده را به چالش ميکشد و آيتالله خامنهاي هم با رويي گشاده به آنها پاسخ ميدهد، ميتوان نمونههاي جالب توجهي را نقل کرد. در يکي از اين جلسات در دانشگاه تهران، دانشجويي پرسيده است: «منظور حضرت امام از تذکرات مکرر مبني بر زيّ طلبگي چه بوده است؟ آيا پناه بردن به ساختمانها و کاخهاي مجلل آنچناني تنها راه کسب امنيت است؟ عليرغم ارادت خاصي که به جنابعالي داريم ولي لطفاً راجع به زندگي خودتان توضيح بفرماييد.» رئيسجمهور در پاسخ ميگويد:
«من خودم توي کاخ زندگي نميکنم، بنده الان محل زندگيام يک خانه است، يک خانهي چهار پنج اتاقه و خيلي هم معمولي است... حالا من خودم را که ميگويم چون از خود من سؤال کردند، خودم را دارم جواب ميدهم. دفترهاي ما توي آن ساختمانهاي قديمي است که البته اسمش کاخ است و کاخ هم هست، کاخ يعني ساختمان بلند و مجلل، اما از خود بنا که بگذريد هيچگونه تشريفات و وسايل مجلل توي اين ساختمانها وجود ندارد.» (20)
در يکي ديگر از جلسات، يکي از دانشجويان دانشگاه تهران، پرسشي دربارهي تعداد مسئوليتهاي آيتالله خامنهاي مطرح ميکند و ميپرسد: «با توجه با اينکه داشتن چندين مسئوليت براي شخص، منجر به کمتوجهي به مسائل ميشود، چرا چندين مسئوليت را پذيرفتهايد؟» رئيسجمهور پاسخ ميدهند:
«يک بيت عاميانهاي هست که رايج است تو زبانها، ميگويند: «مدينه گفتي و کردي کبابم!» اين يک واقعيت است... و من اميدوارم که حرکت عمومي دستگاههاي دولتي ما جوري باشد که ما به اينجا برسيم. افراد را پيدا کنيد، مسئوليتها را به آنها بسپاريم و هر کسي يک شغل داشته باشد. در مورد مشاغل من که ميفرماييد، من مشاغلم بعضياش قانوني است: رئيسجمهور، عضو شوراي عالي دفاع است، طبق قانون اساسي. بنده هيچوقت خودم استقبال نميکردم يا داوطلب نبودم که من رئيس شوراي عالي دفاع باشم اما غير از اين امکان نداشته، غير از اين ممکن نميشده چون رئيسجمهور بهطور طبيعي رئيس قوهي مجريه است و شخص اول مملکت بعد از مقام رهبري است طبق قانون اساسي، و اين ايجاب ميکند که در يک مجمعي که همه نشستند او رئيس باشد. [اگر] ديگري رئيس باشد کار آن رئيسي که غير از رئيسجمهور است مختل خواهد شد؛ يعني او نميتواند کار لازم را در اين مورد انجام بدهد.» (21)
نکتهي جالب ديگر آن است که بعضي از اين جلسات بلافاصله پس از وقوع رويدادهاي مهم سياسي کشور برگزار شده است. اين اتفاق به اين معنا است که آيتالله خامنهاي پس از وقوع چنين حوادثي که فضاي سياسي کشور را بهشدت متأثر کرده، بهترين جايگاه و محل براي روشنگري و تبيين مسائل و پاسخ به شبهات بهوجودآمده را «دانشگاه» ميدانستهاند. براي مثال، در روزهاي پس از عزل آيتالله منتظري از قائممقامي رهبري در فروردين 1368، آيتالله خامنهاي با حضور در يکي از دانشگاههاي تهران، به چند سؤال پيرامون «آيتالله منتظري و دليل برکناري ايشان» پاسخ ميدهند. يا اينکه پس از پذيرش قطعنامهي 598، باز هم در جلسهاي دانشجويي حاضر ميشوند تا سؤالات و شبهات احتمالي بهوجودآمده پس از پذيرش اين قطعنامه را مرتفع کنند.
**دوران رهبري
با آغاز دوران مسئوليت رهبري آيتالله خامنهاي از خردادماه 1368، که مسئوليتي بهمراتب سنگينتر از مسئوليتهاي پيشين ايشان بود، جلسات پرسش و پاسخ دانشجويي همچنان ادامه يافت. اين جلسات در دوران رهبري که امکان استفاده از بعضي ابزارهاي پاسخگوييِ ديگر مانند مصاحبه با مطبوعات و رسانهها وجود نداشت، اهميتي دوچندان پيدا کرد؛ چراکه بزنگاهي بود براي طرح دغدغههاي عمومي و پرسشگريهاي بلاواسطه يک قشر آگاه و جستجوگر که ميتوانست بهترين انتقالدهندهي مسائل، معضلات و شبهات آحاد جامعه باشد. بيش از 10 جلسهي پرسش و پاسخ مستقيم با دانشجويان دانشگاههاي کشور در اين دوره، کارنامهي قابل توجهي براي رهبري انقلاب است.
در اين دوره، رهبر انقلاب، بازديد از دانشگاههاي مهم کشور و بهويژه دانشگاههاي پايتخت را از نو آغاز کرد و يک بار به هر کدام از آنها سرکشي کرد و جلسهي پرسش و پاسخ با دانشجويان برگزار کرد. آيتالله خامنهاي که در سالهاي دولت سازندگي، به اميد حضور مسئولان در دانشگاهها، از برگزاري جلسات پرسش و پاسخ منصرف شده بود، سرانجام تصميم گرفت که از سال 76، اين جلسات صميمانه و رو در رو را از نو آغاز کند (22):
«در چند سال اخير من خيلي به مسئولان گفتم و تکراراً اهميت اين کار را يادآوري کردم؛ ولي مثل اينکه متأسفانه مجال نکردند در دانشگاه حضور پيدا کنند. بالاخره اين اواخر، من به اين نتيجه رسيدم که خودم بايد به دانشگاه بيايم.» (23)
جلسات پرسش و پاسخ دوران رهبري به اين ترتيب ميباشد: 22 ارديبهشت 1377، دانشگاه تهران؛ 12 شهريور 1377، دانشگاه تربيت مدرس؛ 4 اسفند 1377، سردبيران و نويسندگان نشريات دانشجويي؛ 1 آذر 1378، دانشگاه صنعتي شريف؛ 9 اسفند 1379، دانشگاه اميرکبير؛ 22 اسفند 1379، دانشگاه اميرکبير و 22 ارديبهشت 1382، دانشگاه شهيد بهشتي. اين جلسات، جداي از ديدارهاي ساليانهي رهبر انقلاب با دانشجويان در ماه مبارک رمضان است که طي دهها جلسه، دانشجويان و نمايندگان تشکلها، فرصت بيان ديدگاههاي خود و نيز پرسيدن سؤالات مورد نظرشان از رهبر انقلاب را داشتهاند.
نکتهي مهم دربارهي جلسات اين مقطع آن است که اين جلسات، همگي در دوران موسوم به اصلاحات و در جوّ سياستزدهي دانشگاهها برگزار شد. حضرت آيتالله خامنهاي نهتنها بههيچوجه مخالف فعاليت سياسي دانشجوها نبوده است بلکه در برههاي که برخي دولتمردان به دنبال سرکوب هرگونه فعل سياسي و هيجان در دانشگاه بودند، از حقوق دانشجويان دفاع و با دولتمردان برخورد کرده است:
«بنده چند سال قبل از اين -خيلي پيش، سالها پيش- راجع به سياست در دانشگاهها، يک تعبيري به کار بردم که مسئولين دولتيِ آن روز خيلي ناراحت شدند که چرا اين حرف را ميزنيد؛ گفتم: خدا لعنت کند کساني را که بساط فکر سياسي و کار سياسي و تلاش سياسي را از دانشگاهها جمع کردند؛ از ما گلهمند شدند که شما بچهها را وادار ميکنيد به کار سياسي. خب، حالا البته همانها گاهي اوقات رياکارانه يک حرفهايي ميزنند راجع به دانشگاه و دانشجو و اين حرفها، لکن عقيدهي واقعيشان همان است؛ [اما] من عقيدهام اين است.» (24)
با اين حال، در دوران اصلاحات، سياستبازي، جاي فعاليت سياسي سودمند و تقويت قوهي تحليل سياسي را گرفت و بعضي جريانات وابستهي حزبي و سياسي در داخل دانشگاه با همدستي نيروهاي نزديک به جريانات حزبي، به دنبال انحراف حرکت آرمانخواهانهي اسلامي و ملي جنبش دانشجويي و ايجاد تنشهاي بيفايده بودند که با مخالفت رهبري انقلاب مواجه شد. بنابراين در اين برهه آيتالله خامنهاي با حضور در دانشگاهها اين امکان را براي مواجههي مستقيم دانشجويان با نظرات رهبري انقلاب فراهم کردند تا تمهيدي براي مقابله با جوسازيها، تبليغات منفي و ابهامآفرينيهاي معارضان باشد:
«يکي از شيرينترين رخدادها براي انسان اين است که جواناني که مظهر معرفتجويي و استفهام و طالبِ دانستن و آگاهي هستند، چيزي را بپرسند که انسان ميتواند در محدودهي اطلاعاتش به آن جواب دهد و درعينحال به همين اندازه ميتواند در رفع سؤال و ابهام در ذهن جوان -که مظهر شادابي و نشاط و ميل به پيشرفت است- کمک کند؛ بهخصوص با توجه به اينکه ابهامآفريني، يکي از سياستهاي اصلي کانونهاي مبارزه با جمهوري اسلامي است. ابهامآفريني و ايجاد نقطهي کور براي ذهنها، خودش يک سياست است؛ لذا من وقتِ عمده را باز هم انشاءالله صرف پاسخ به سؤالات خواهم کرد.» (25)
با نگاهي به محتواي پرسشهاي مطرحشده در اين چند جلسهي پرسش و پاسخ دوران رهبري، درمييابيم که پرسشها حتي از زمان رياست جمهوري هم صريحتر است. دانشجويان در مطرح کردن سؤالات خود با آيتالله خامنهاي، و در به چالش کشيدن اقدامات و عملکرد رهبري انقلاب، و نيز دربارهي اختيارات رهبر و عملکرد نهادهاي زيرمجموعه وي، هيچ احساس دغدغه يا خودسانسوري ندارند و همين امر، به طرح پرسشها و پاسخهاي ماندگار و جالب توجهي انجاميده است.
در بخشي از پرسشها، دانشجوي پرسشگر، به نقد عملکرد جمهوري اسلامي و وضعيت کشور در سالهاي پس از پيروزي انقلاب پرداخته است. از آنجا که از نظرگاه عمومي، آيتالله خامنهاي بهعنوان بالاترين جايگاه در ساختار سياسي نظام، بهطور طبيعي متوجه اين پرسشها قرار ميگيرد، براي پاسخ دادن به آنها نيز کاملاً آمادگي دارد. يکي از دانشجويان دانشگاه تهران از ايشان دربارهي آزادي ميپرسد: «مگر در قرآن عزيز ما نيامده است که انسان آزاد آفريده شده و بزرگترين آزادي، آزادي خواندن و نوشتن است؟ پس چرا در جمهوري اسلامي، اين حق را از ما گرفتهاند؟» رهبر انقلاب، در حمايت از موضع انتقادي اين دانشجو و با اشاره به همين جلسات پرسش و پاسخ، جواب ميدهند:
«من نميدانم چه کسي اين حق را گرفته است! هرکس گرفته، به من معرفيش کنيد، تا من بروم حقّتان را از او بگيرم و به شما بدهم! امروز خوشبختانه در ايران، آزادي فکر کردن و فکر را بيان کردن، در دنيا کمنظير است. البته من نميخواهم بگويم که اسلام اين آزادي را بدون قيد و شرط داده است؛ نه، اينطور نيست. محدوديتهايي در همين زمينه وجود دارد که در قوانين ما هم آن محدوديتها پيشبيني شده است؛ که شايد آنچه محصول همهي اينها است، با همان معارف قرآني که شما ذکر کرديد، منطبق است. اما آنچه که امروز محصول همهي اينها است، آزادي است و خوشبختانه وجود دارد؛ خيلي هم خوب است. اين وضعي هم که الان شما ميبينيد من و شما اينجا نشستهايم و شما ميگوييد و من حرف شما را ميخوانم، اين هم جزو چيزهاي کمنظير در دنيا است.» (26)
يکي ديگر از پرسشهايي که در همين موضوعات مطرح شده، دربارهي کاهش محبوبيت روحانيون است. دانشجويي در دانشگاه تهران پرسيده است: «اينجانب روز يکشنبهي همين هفته شاهد مجروح شدن يک روحاني توسط يک نفر در خيابان کارگر بودم. به نظر شما علت کاهش محبوبيت روحانيون بعد از انقلاب چيست؟» رهبر انقلاب پاسخ ميدهند:
«ايشان شاهد مجروح شدن يک روحاني بودند؛ اما من تقريباً شاهد شهيد شدن چندين روحاني بودم... يک روحاني در خيابان مجروح شده؛ در همان ساعت، دهها نفر غيرروحاني هم اينطرف و آنطرف مجروح ميشوند؛ اين دليل کمبود محبوبيت نيست. نميشود هم بهطور کلي گفت که بعد از انقلاب، محبوبيت روحانيون بالا رفته، يا پايين آمده است. بعضيها محبوبيتشان زياد شده، بعضيها هم کم شده است... البته من نبايد اين را نگفته بگذارم، که ممکن است يک انسان قدسي، اگر در هيچ کاري دخالت نکند و کنار بِايستد، مقام قداست و آن حالت جنّتمکانيش محفوظ باشد؛ اما به مجرّد اينکه وارد ميداني شد، بالاخره يک عده مخالف و يک عده موافق پيدا ميکند.» (27)
شبههي دُور در عملکرد شوراي نگهبان يکي ديگر از پرسشها است. يکي از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس پرسيده است: «بررسي صلاحيت کانديداها توسط شوراي نگهبان، کموبيش مشکلات دُورِ مورد اشارهي منتقدان را دارد. آيا بهتر نيست با توصيهي حضرتعالي، شوراي نگهبان اين امر را به مراجعِ معرفيشده از سوي جامعهي مدرسين ارجاع دهد تا اين شائبه رفع گردد؟» حضرت آيتالله خامنهاي در پاسخ به اين پرسش که يکي از شبهات عمومي جامعه بود، اينگونه پاسخ ميدهند:
«اين شبههي دُوري هم که گفتهاند، حرف غلطي است؛ بهخاطر اينکه اين شوراي نگهبان را رهبريِ فعلي که معين نکرده؛ رهبريِ قبل معين کردهاند. اين خبرگاني هم که ميآيند، نميخواهند که رهبريِ فعلي را انتخاب کنند؛ رهبري بعد را انتخاب خواهند کرد. اين چه دُوري است؟ اگر اين رهبري فوت کند، يا به هر دليل ديگري کنار برود، آنوقت رهبريِ بعد را آنها انتخاب خواهند کرد، وَالّا رهبر فعلي را که نميخواهند انتخاب کنند. بنابراين هيچ دُوري نيست.» (28)
گاهي پرسشها به مسائل روز ميپردازند و نظر رهبري انقلاب را در رابطه با اين مسائل جويا ميشوند. مثلاً در ايام برگزاري دادگاه بررسي اتهامات شهردار اسبق تهران در دههي هفتاد، همين مسئله، موضوع يکي از پرسشهاي دانشجويي را شکل ميداد: «سرانجام و پايان کار شهرداري به کجا خواهد رسيد؟» رهبر انقلاب نيز به اين پرسش پاسخ دادند:
«اين را بايد از دستگاه قضايي پرسيد؛ چون من هيچ دخالتي در اين قضيه ندارم. الان اطلاع هم ندارم که اين پرونده در چه وضعي است. البته آن هنگام که گرهاي ايجاد شده بود و من واقعاً ديدم معضلي هست، اين معضل را به شکلي موقتاً حل کردم و اين بهملاحظهي اطراف قضيه بود. من ديدم که اطراف قضيه -که مسئولان عاليرتبهي کشورند- سر اين قضيه دچار مشکل ميشوند؛ لذا من دخالت کردم و موقتاً اين قضيه را حل نمودم؛ ليکن اين حل نهايي نبوده است. بالاخره پروندهاي است، به دادگاه ميرود و نتيجه معلوم ميشود. به نظر من، دادگاه چيز بدي نيست؛ خوب است.» (29)
رابطهي رهبري با دولت اصلاحات نيز يکي از پُربسامدترين پرسشهاي دانشجويان در آن مقطع بود. يکي از دانشجويان دانشگاه تربيت مدرس، در همين رابطه از حضرت آيتالله خامنهاي ميپرسد که «چرا شما بهعنوان رهبر انقلاب، مانع سنگاندازي گروههاي فشار در جهت حرکتهاي متعالي اين دولت نميشويد و جلوي آنها را نميگيريد؟» رهبر انقلاب، در پاسخ به اين پرسش ميگويند:
«من اگر ببينم و بدانم که کسي حقيقتاً در کار اين دولت سنگاندازي ميکند، بدانيد که قاطعاً جلويش را خواهم گرفت؛ ملاحظه هم نميکنم... اگر واقعاً کساني بخواهند اذيت کنند، من جلوشان را ميگيرم. البته بعضي از کارها ممکن است مخالفخواني باشد؛ اما مانع به حساب نميآيد. مخالفان دولتها هميشه هستند. اگر يک نفر در مسئلهاي مخالف هم باشد و انتقادي هم بکند، مادامي که به سنگاندازي نينجاميده باشد، اشکالي ندارد؛ اما اگر به آنجا برسد، قطعاً جلويش گرفته خواهد شد.» (30)
اما بخش اعظم پرسشهاي دانشجويان در اين چند جلسهي پرسش و پاسخ دوران رهبري، به عملکرد شخص رهبري و نهادهاي زيرمجموعه و منصوب ايشان اختصاص دارد. صراحت موجود در اين سؤالات در نوع خود جالب توجه است. مثلاً يکي از دانشجويان، با ذکر الفاظي، اغلب انتصابهاي رهبري را زير سؤال برده و ميپرسد: «چرا افرادي که از طرف حضرتعالي به سِمَتها و مسئوليتها گمارده ميشوند، نه داراي سلامت نفس، نه توانايي مديريت و نه شيفتهي خدمت هستند؟! خواهشمندم براي تقويت اسلام عزيز و جبههي ولايت، افراد بيطرف و مستقل و توانا را منصوب فرماييد.» آيتالله خامنهاي، پرسش اين دانشجو را با سعهي صدر ويژهاي پاسخ ميدهند:
«البته شما بدانيد، من نيتم اين است که بهترين آدمها را در رأس مسئوليتها ببينم و بگمارم؛ در اين شکي نداشته باشيد. در اين زمينههايي هم که حالا مواردي را ذکر کرديد و من نام و مسئوليت آنها را نخواندم، سعي کردهام بهترينها را انتخاب کنم. البته گزينش سخت است. آدم، کنار که نشسته، عيبها را ميبيند. احياناً بعضي انگيزهها ممکن است دخالت کند و آدم عيبي را بزرگتر از آنچه که هست، ببيند؛ محسّنات را نبيند و مقايسه بين آدمهاي مختلف برايش ميسر نباشد. اين کار خيلي سختي است. ما سعيمان اين است که از آدمهاي خوب و توانا استفاده کنيم. البته بعضيها را در جاهايي ميگماريم، اما بعد از مدتي احساس ميکنيم که مناسب آن جاها نيستند؛ طبيعتاً آنها را برميداريم؛ از اين کارها هم بلديم. اينطور نيست که هميشه نصب باشد؛ گاهي هم عزل است. منتها عزل هم دوگونه است: گاهي از روي خشم و ناراحتي است؛ گاهي نه، از روي مصلحتانديشي است. اينها هم وجود دارد.» (31)
در پرسشي ديگر، يکي از دانشجويان، نظر حضرت آيتالله خامنهاي را دربارهي نظارت خبرگان بر اعمال ايشان جويا ميشود: «آيا شما نيز يادآوري وظيفهي خبرگان رهبري در مورد نظارت بر وليّفقيه را توهينآميز و تضعيفکننده ميدانيد؟» پاسخ رهبر انقلاب، صريح و جالب توجه است:
«بايد بگويم که نه، چه توهيني؟ مجلس خبرگان، کميسيوني به نام «کميسيون تحقيق» دارد؛ تحقيقش هم طبق خود اصل قانون اساسي است. تحقيق در اين است که آيا اين رهبري که خبرگان يک روز تشخيص دادند که او حائز شرايط است، باز هم حائز شرايط هست يا نه؟ اصلاً کارشان اين است؛ الان هم هستند و کار هم ميکنند.» (32)
پرسشِ نمونهي ديگر، دربارهي کانالهاي ارتباطي رهبر انقلاب با وقايع و حقايق جامعه است؛ شبههاي که ذهن بسياري از افراد را به خود مشغول کرده است: «شما از چه کانالهايي و چگونه در جريان امور و مسائل جامعه قرار ميگيريد؟ آيا همهچيز را به شما ميگويند؟» حضرت آيتالله خامنهاي در پاسخ به اين شبهه و احتمال کاناليزه شدن رهبري ميگويند:
«من از طُرق رسمي و غير رسمي سعي ميکنم با واقعيات در تماس باشم. گزارشهايي که به من داده ميشود، بسيار متنوع است؛ هم گزارشهاي دستگاههاي مختلف اطلاعاتي است -چه اطلاعات مربوط به وزارت اطلاعات، چه آنچه که مربوط به اطلاعات نيروهاي مسلح است، چه آنچه که مربوط به بعضي از دستگاههاي خبررساني دستگاههاي دولتي است- هم بخشي از دفتر ما کارش اطلاعرساني است؛ مثل دفتر ارتباط مردمي و دفتر بازرسي، که اينها از طريق نامه و تلفن مرتباً با مردم در تماسند.
با اشخاص و تيپهاي مختلف اجتماعي هم ملاقاتهاي فراواني دارم و نامه هم زياد دريافت ميکنم. بههرحال گوش من، گوش فعالي است؛ اما درعينحال مدعي نيستم که همهچيز را ميدانم. ممکن هم نيست که همهچيز را بدانم؛ البته ممکن است چيزهايي را بدانم و چيزهايي را هم ندانم. معتقدم که براي يک مسئول در دستگاه حکومتي -اعم از مسئوليتي که بنده دارم يا مسئوليتي که ديگر مسئولان دارند- انقطاع از واقعيات و دوري از مردم، عامل انحطاط است. معتقدم که يک مسئول نبايد اجازه دهد که از واقعيات جامعه و از خبرهايي که در جامعه جاري است، دور بماند... من به خانههاي اشخاص هم ميروم. يکي از کارهايي که بحمدالله من از اوايل رياست جمهوري تا به حال انجام دادهام -البته گاهي بيشتر است، گاهي کمتر- اين است که به منازل اشخاصي از آحاد و تودههاي مردم ميروم، روي فرششان مينشينم، با آنها حرف ميزنم و زندگيشان را از نزديک لمس ميکنم. البته به شما عرض کنم، اطلاع از مردم، يک بخش از اطلاع است؛ بخش ديگرش اطلاع از دشمن است.» (33)
اين پرسشها، گاهي با لحن کنايهآميز و اصلاً در قالب نصحيت به ائمهي مسلمين و بدون شکل سؤالي مطرح ميشوند. مثلاً يکي از دانشجوها، با متهم کردن تلويحي رهبري انقلاب به اينکه همهي مشکلات کشور را از آمريکا ميدانند، مينويسد: «همهي مشکلات را به گردن نيروهاي خارجي (آمريکاي بيچاره!) نيندازيد. رهبر کشور، خود بايد پاسخگوي مشکلات کشورش باشد، نه يک کشور بيگانه». حضرت آيتالله خامنهاي، به اين نصيحت و خيرخواهي هم پاسخ قابل توجهي ميدهند:
«کاملاً درست است. اولاً آمريکا خيلي هم بيچاره نيست؛ آنچنان هم که بعضي خيال ميکنند، باچاره نيست! يک چيز ميانهاي است. ما همهي مشکلات را به گردن آمريکا نمياندازيم -مشکلات ما از خودمان است- منتها دشمن ميخواهد از اين مشکلات حداکثر استفاده را بکند و پدر کشور و ملت را دربياورد؛ اين را هم نگوييم؟!» (34)
روابط حضرت آيتالله خامنهاي با دانشجويان در دورهي رهبري، بسيار گستردهتر از آن است که بتوان آن را در قالب يک گزارش جمعبندي کرد. در اين مقاله، صرفاً به ذکر برخي نکات پيرامون جلسات پرسش و پاسخ دانشجويي در دوران رهبري و اين ميل و اشتياق ايشان براي گفتوشنود مستقيم با دانشجوها اکتفا کرديم. اين جلسات، اگرچه به همين شکل به دليل آنچه رهبر انقلاب، مشکلات سنوسال و اشتغالات ذکر کردهاند،(35) در سالهاي اخير تکرار نشد اما جلسات ديدار ساليانهي ايشان با دانشجويان، همچنان فرصت اين مراودهي رو در رو و دوطرفه را زنده نگه داشت. رهبر انقلاب اسلامي علاوه بر جلسات پرسش و پاسخ و نيز ديدارهاي ساليانه در ماه رمضان با دانشجوها، در سفرهاي استاني نيز با دانشجويان شهرها و استانها ديدار کرده است.
ديدارهاي گهگاه با تشکلهاي دانشجويي که بخش مهمي از آنها رسانهاي نشده است، بخش ديگري از اين ملاقاتهاي رو در رو است. به تصريح ايشان، «همهي گروههاي دانشجويي -چه خود گروهها و چه افراد دانشجويي- با من ارتباط دارند... من هم همهشان را به يک معنا حمايت ميکنم؛ البته نه حمايت مادي؛ من که از کسي حمايت مادي نميکنم.»(36) همهي اينها، جداي از حساب جداگانه و بسيار بالايي است که رهبر انقلاب براي تسريع حرکت کشور به سوي پيشرفتهاي مادي و معنوي و نيز مطالبهگري براي تحقق آرمانهاي بلند دين و ملت، براي دانشجويان باز کرده است؛ امري که انکار آن، انکار خورشيد تابان در آسمان نيمروز است.
حضرت آيتالله خامنهاي در صدر دههي 90، بار ديگر مسئولان کشور را براي پاسخگويي به دانشجويان فراخواندند. ايشان تأکيد کردند که مسئولان بايد خود را در معرض پرسشگري دانشجويان قرار بدهند: «من عقيدهام اين است که مسئولين بايد در دانشگاهها شرکت کنند؛ رؤساي سه قوه، مسئولين مياني، رئيس صداوسيما، مسئولين سپاه و نيروهاي مسلح؛ اينها بروند با دانشجوها جلسه بگذارند و حرفهاي گفتنيِ دانشجوها را بشنوند. و من به شما عرض بکنم؛ آنها هم براي دانشجوها حرفهاي گفتني زيادي دارند. هيچ چيزي جاي اين گفتگوي رو در رو و چهره به چهره را نميگيرد.»(37)
قضاوت دربارهي اينکه حضور مسئولان کشور در دانشگاه طي سالهاي اخير، تا چه اندازه راضيکننده بوده است، بر عهدهي دانشجويان و آحاد جامعه ميباشد.
منابع:
1. بيانات در ديدار وزير علوم و اساتيد دانشگاه تهران، 1388/11/13
2. بيانات در ديدار با دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد، 1386/2/25
آيتالله خامنهاي نظر شهيد باهنر را دربارهي جلسات دانشجويي پيش از انقلاب در مشهد هم اينگونه روايت کردهاند: «يک شب مرحوم شهيد باهنر (رحمةاللهعليه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعيت را که ديد، شگفتزده شد. حالا آقاي باهنر کسي بود که در تهران با مجامع جوان و دانشجويي هم مرتبط بود. ايشان گفت که من به عمرم اينقدر جمعيت دانشجويي و جوان در يک مسجد نديدهام.» 1389/4/20
3. آيتالله خامنهاي خاطرهي جالبي از بازديدشان از دانشکدهي حقوق دانشگاه تهران در سالهاي قبل از انقلاب تعريف ميکنند: «من که در ميدان مبارزه بودم و زندان رفته بودم، حتي در دانشگاه به قدر ده دقيقه که جلوِ دانشکدهي حقوق ميايستادم، مورد فشار نگاه سوءظنآميز مأموران بودم. بنابراين، زندگي تلخ بود. من جلوِ دانشکدهي حقوق همين دانشگاه آمدم، منتظر برادري بودم؛ با هم قرار داشتيم که من بيايم و با هم برويم. شايد به اندازهي ده دقيقه من در اينجا منتظر ايستادم. احساس کردم از سوي عناصري که همهجا پُر بودند -عناصر ساواکي و مأموران اطلاعاتي و حراستي دانشگاهي- با چشم سوءظن به من نگاه ميشود؛ چون من دانشجو که نبودم؛ با خود ميگفتند اين آقاي معمّم در اينجا جلوِ دانشکدهي حقوق، با چه کسي کار دارد؛ چه کار دارد و هدفش چيست؟ مبادا کار سياسي بکند!» بيانات در جلسهي پرسش و پاسخ دانشگاه تهران، 1377/2/22
4. جلسهي پرسش و پاسخ دانشگاه شهيد بهشتي، 1382/2/22.
آيتالله خامنهاي دربارهي فشارهايي که بر دانشگاهيان وجود داشت و نقش آنها در مبارزه، جمله جالبي دارند؛ ايشان معتقدند که «روحانيون و دانشجويان، عمدهي زندانيها را تشکيل ميدادند.» بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان دانشگاه علم و صنعت 1387/9/24
5. بيانات در ديدار دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1
6. گزارش ساواک دربارهي محتواي توصيههاي آيتالله خامنهاي به شهيد مهدي باکري: «1. براي رفع اشکالات [=سؤالات ديني، فقهي] به حاجي نصرالله شبستري و شربياني رجوع کنيد؛ 2. کتب شريعتي را بايستي بيشتر خواند و بررسي دقيق نمود؛ 3. دانستن زبان عربي؛ 4. کار روي موضوعهاي مشروح و بسطدار از قبيل نوبت و بررسي بُعد تاريخي... [آنها]؛ 5. برداشتهاي خود را از قرآن استخراج کردن و حرکت مطابق شرايط موجود؛ 6. بيشتر با حديث آشنا شدن (کتاب تحفالعقول را بيشتر ياد کرد)؛ 7. تماس با علما گرچه در سطح پايين باشند، براي انسگيري بيشتر؛ 8. نداشتن تعصب و پيشداوري در تحقيق و بررسي؛ 9. آشنايي با افکار و روشهاي علمي و تحقيقي در سطح جهان و کلاً نتايجي که به آن رسيدهاند، در بررسي قرآن لازم است.»
7. 1389/4/20
8. بيانات در ديدار دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف، 1378/9/1
9. صحيفهي نور، جلد 8، ص 134
10. روزنامهي جمهوري اسلامي، 21 آذر 1358
11. بيانات در ديدار جمعي از دانشجويان، 1394/4/20
12. بيانات در ديدار اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاه تهران، 1376/11/11
13. روزنامهي جمهوري اسلامي، 29 آذر 58
14. روزنامهي جمهوري اسلامي، 2 بهمن 1358
15. روزنامهي جمهوري اسلامي، 2 بهمن 1358
16. روزنامهي جمهوري اسلامي، 29 آذر 1358
17. بيانات در جلسهي پرسش و پاسخ در مسجد ابوذر تهران، 1360/4/6
18. 1376/11/20
19. جلسهي پرسش و پاسخ با دانشجويان دانشگاه تهران در مسجد دانشگاه، 1364/9/13
20. جلسهي پرسش و پاسخ با دانشجويان دانشگاه تهران در مسجد دانشگاه، 1364/9/13
21. جلسهي پرسش و پاسخ در مسجد دانشگاه تهران، 1366/8/17
22. البته آقاي هاشمي رفسنجاني، رئيسجمهور وقت، در چند جلسهي پرسش و پاسخ دانشجويي در دانشگاههاي کشور شرکت کرد.
23. 1376/11/20
24. بيانات در ديدار جمعي از اساتيد دانشگاهها، 1395/3/29.
اصل سخنان آيتالله خامنهاي در تاريخ 1372/8/12 بيان شده است که در پيوند زير قابل دسترسي است:
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2691
25. بيانات در ديدار دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي، 1382/2/22
26. بيانات در جلسهي پرسش و پاسخ دانشگاه تهران، 1377/2/22
27. همان
28. بيانات در جلسهي پرسش و پاسخ دانشگاه تربيت مدرس، 1377/6/12
29. بيانات در جلسهي پرسش و پاسخ دانشگاه تهران، 1377/2/22
30. بيانات در جلسهي پرسش و پاسخ دانشگاه تربيت مدرس، 1377/6/12
31. همان
32. همان
33. بيانات در جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتي اميرکبير، 1379/12/9
34. بيانات در جلسهي پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي، 1382/2/22
35. بيانات در ديدار دانشجويان، 1391/5/16
36. بيانات در جلسهي پرسش و پاسخ دانشگاه تهران، 1377/2/22
37. بيانات در ديدار دانشجويان، 1391/5/16
**1601**
انتهاي پيام /*
نظر شما