پیمان یوسفی
روایت تاثیر بشر در انقراض گونههای زیستی، قصه پر غصهایست که سالهاست نه تنها در ایران، بلکه در صدر اخبار غالب کشورهای دنیا قرار دارد. بر اساس آمار ارائه شده توسط برنامه زیست محیطی سازمان ملل، زمین در معرض انقراض گسترده گونههای زیستی قرار دارد به نحوی که بر اساس تخمین دانشمندان، امروزه نرخ انقراض گونههای زیستی اعم از گیاهان، حشرات، پرندگان یا پستانداران 1000 برابر بیشتر از نرخ طبیعی و عملاً بحرانی ترین شرایطی است که زمین از زمان انقراض دایناسورها در 65 میلیون سال پیش، تجربه کرده است. امروزه حدود 15 درصد از پستانداران و 11 درصد از پرندگان در دسته بندی گونههای در معرض انقراض قرار دارند. کشور ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و امروزه بیش از 74 گونه زیستی در ایران، در لیست قرمز اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت قرار دارند. در میان تمامی گونههای زیستی در حال انقراض در ایران، یوزپلنگ آسیایی (نام علمی Acinonyx jubatus venaticus) که به یوز ایرانی نیز شهرت دارد، در سالهای اخیر سهم بیشتری از اخبار و توجهات را به خود اختصاص داده و در برخی از دیدگاهها، تبدیل به نماد ملی کشور در مبارزه با انقراض گونههای زیستی شده است. نمود علنی این موضوع را میتوان در درج تصویر این جاندار بر روی پیراهنهای ورزشی تیم ملی قوتبال ایران، مشاهده کرد.
با این وجود، خبرها حاکی از این است که هم اکنون تنها فقط چند ده قلاده از یوز ایرانی در ایران یافت ميشود که بیشتر آنها در بیابانهای مرکزی ایران و نیز در نواحی خشک بین مرز ایران و پاکستان زندگی ميکنند. تخریب زیستگاه یوزپلنگ آسیایی به وسیله احداث جاده و معدن، تصادفات جاده ای، چرای بی رویه دامهای اهلی و نیز شکار طعمههای حیوان (و البته خود حیوان) از جمله مهم ترین خطراتی است که زندگی این گونه ی ملی را در ایران تهدید ميکند. از سال 1380 پروژه ای با نام پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی تعریف شده است که با همکاری سازمان حفاظت محیط زیست و بخش برنامه ریزی برای توسعه سازمان ملل در حال اجرا بوده که هدف از آن نجات یوزپلنگ ایرانی ميباشد. سازمانهای ملی و بین المللی متعددی از جمله پانترا، انجمن حفاظت از حیات وحش، صندوق حفاظت از یوزپلنگ، گروه متخصصين گربه سانان اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت، انجمن یوزپلنگ ايرانی و انجمن طرح سرزمين با این پروژه همکاری ميکنند. با این حال، مرتضی اسلامی دهکردی، مدیرعامل انجمن یوز ایرانی، در نشست خبری دهمین گرامیداشت روز یوزپلنگ ایرانی چنین گفته است: «بر خلاف چیزی که تصور میشود، اوضاع یوزپلنگ ایرانی خیلی نگران کننده شده است.»
وی با اشاره به کاهش نسبی جمعیت مادهها توضیح داد: «در سال ۹۲ مجموعا از ۲۰ یوز تصویربرداری کردیم که ۷ یوز ماده یعنی ۳۵ درصد جمعیت در میان آنها بود.» اسلامی افزود: «در فاز دوم یعنی طی سال ۹۳ و ۹۴ از ۲۳ یوز تصویربرداری شد که در آن میان تنها ۴ یوز ماده داشتیم، اما با تلف شدن ۲ یوز ماده، الان در کل کشور فقط ۲ یوزپلنگ ماده شناسایی شده و یوزپلنگ یک قدم تا انقراض فاصله دارد». هر چند ذکر این نکته در این مجال حائز اهمیت است که در میان کارشناسان، اختلافات گوناگونی در رابطه با دقت روشهای سرشماری گوشتخواران با تراکم جمعیتی پایین (از جمله یوز ایرانی) که توسط دوربینهای تله ای صورت ميپذیرد، وجود دارد و عدم مشاهده یوز در دوربینهای مذکور را نميتوان قاطعانه به کاهش جمعیت آنها نسبت داد. اما در هر حال، در نگاه تمامی کارشناسان و فعالان حیات وحش در این حوزه، «بحرانی» بودن شرایط مربوط به یوز ایرانی، مورد مشترکیست که همگان بر آن اجماع نظر دارند. اما خطر انقراض نماد ملی یک کشور، صرفاً مختص کشور ایران نبوده و در دهههای گذشته، موارد این چنینی زیادی در سطح بین الملل مطرح شده است که شاید بتوان مهمترین آن را خطر انقراض عقاب سرسفید یا عقاب گَر (نام علمی: Haliaeetus leucocephalus) در کشور آمریکا نام برد. در اواخر قرن بیستم، این پرنده در محدوده کشور آمریکا در خطر انقراض قرار گرفت در حالی که تعداد آنها در آلاسکا و کانادا زیاد شده بود. با تمهیدات صورت گرفته توسط دولت فدرال و مردم کشور آمریکا، در سالهای بعد، جمعیت عقابهای سرسفید در آمریکا افزایش یافت و در 28 ژوئن سال 2007 از فهرست حیوانات در معرض خطر انقراض خارج شد. این مقاله سعی دارد به طور اجمالی اقدامات به عمل آمده توسط سیستم حاکمه و مردم کشور آمریکا به منظور جلوگیری از خطر انقراض عقاب سر سفید را مورد بررسی قرار داده و تلویحاً آن را با شرایط کنونی در کشور ایران مقایسه کند.
شروع داستان
در سال 1782 که کشور آمریکا، عقاب سرسفید را به عنوان نماد کشور خود برگزید، هرگز تصور نميکرد که روزی این گونه زیستی که در آن روزها هزاران جفت از آنها در آسمان این کشور پرواز ميکردند، در خطر انقراض قرار گیرند. با اینکه در سال 1940، قوانینی مبنی بر ممنوعیت شکار این پرنده در کشور آمریکا وضع گردید، فرایند کاهش جمعیت عقاب سرسفید با شتابی گسترده، تا جایی ادامه یافت که در سال 1963، تنها 487 جفت از این گونه در کشور آمریکا یافت شده بود. این اتفاق، زنگ خطری ملی را در کشور آمریکا به صدا در آورد و در نهایت منجر به اضافه شدن نام این پرنده به لیست گونههای در معرض خطر در سال 1967 و سپس لیست گونههای در خطر انقراض در سال 1972 گردید. روایت تلاش به منظور مقابله با انقراض عقاب سرسفید، از این نقطه، شتاب دو چندانی به خود گرفت و با عزم عمومی مردم و دولت همراه گردید.
ریشه یابی دلایل
عمده غذای عقاب سرسفید را ماهیها تشکیل ميدهند و در نتیجه، این گونه از عقابها غالباً در نزدیکی دریاچهها و رودخانهها زندگی کرده و در اطراف این مکانها به لانه سازی و تولید مثل روی ميآورند. البته به جز ماهی، عقابهای سرسفید، از سایر پرندههای آبی، لاکپشت، خرگوش، مار و سایر حیوانات کوچک جثه تر نیز تغذیه ميکنند. با در نظر گرفتن هرم غذایی و محل زندگی عقابهای سرسفید، تحقیقات گسترده ای در رابطه با شناسایی علل کاهش جمعیت این پرندگان، به عمل آمد که نتایج این تحقیقات، نقش عمده ای در موفقیتهای بعدی طرح مبارزه با انقراض عقاب سرسفید ایفا نمود. مهمترین دلایل کاهش جمعیت عقابهای سرسفید به شرح زیر ذکر گردیدند:
* تخریب زیستگاه پس از تخریب جنگلهای بکر در کشور آمریکا
* کاهش برخی از طعمههای عقاب سرسفید (مانند پرندههای دریایی و اردکها) به سبب شکار بی رویه این پرندهها
* شکار خود عقابها به سبب تصور نادرست تهدیدآمیز بودن این پرندهها برای حیوانات اهلی و دام
با این وجود، فارغ از دلایل ذکر شده فوق (که دارای شباهت زیادی با دلایل ذکر شده برای کاهش جمعیت یوز آسیایی در ایران نیز هستند)، نتایج تحقیقات، پرده از عامل مهمتری در خطر انقراض عقابهای سرسفید برداشت. پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، استفاده از آفت کش
(DDT (dichlorodiphenyltrichloroethane برای مقابله با آفتها و حشرات در اقصی نقاط جهان و از جمله کشور آمریکا، شدت گرفت. با وجود تاثیر مثبت DDT در مبارزه با آفتها، اثرات مخرب زیست محیطی این ماده تا زمان انتشار کتاب Silent Spring توسط Rachel Carson (که در ایران با نام «بهار خاموش» توسط انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد و با تلاش عبدالحسین وهاب زاده و همکاران به فارسی ترجمه شده است.) به درستی شناخته نشده بود. بررسیها در این راستا نشان داد که DDT به مانند بسیاری دیگر از مواد شیمیایی، پس از مصرف، وارد آبهای سطحی و غیر سطحی شده و در نهایت در بافتهای بدن جانداران آبی از جمله ماهیها، تجمع ميکند. تحقیقات دانشمندان نشان داد که حضور DDT در رژیم غذایی عقابهای سرسفید که از ماهیهای به عنوان اصلی ترین منبع غذایی بهره ميبردند، سبب مسموم شدن این موجودات و عدم توانایی آنها در فرایند تولید مثل گردیده است.
تلاش برای بهبود
پس از مشخص شدن دلایل اصلی کاهش جمعیت عقابهای سرسفید و تبعات فاجعه آمیز رفتارهای بشر در انقراض این گونههای ملی، اذهان عمومی و دولت آمریکا در صدد جبران مافات برآمده و در نهایت، سازمان حفاظت از محیط زیست آمریکا در سال 1972 در حرکتی انقلابی (و در آن زمان، بحث برانگیز) استفاده ازDDT در کشور آمریکا را به طور کامل ممنوع کرد.
این تصمیم با حمایت دولت و سپس مردم، گام بسیار بزرگی در بهبود وضعیت عقابهای سرسفید محسوب ميشد. در کنار تصمیم منع استفاده از DDT در آمریکا و توامان افزایش تلاشها برای بهبود کیفیت آبهای سطحی و طبعاً آبزیان، بسیاری از زیستگاههای عقابهای سرسفید نیز، به لیست مناطق حفاظت شده اضافه و هرگونه شکار این عقابها ممنوع و مجازاتهای بسیار سنگینی برای آن وضع گردید. این تصمیمها در نهایت منجر به افزایش جمعیت و در نهایت بهبود وضعیت بسیار وخیم عقابهای سرسفید در کشور آمریکا گردید.
امروزه با وجود اینکه عقاب سرسفید از لیست گونههای در خطر انقراض در کشور آمریکا خارج شده است، اما تمامی قوانین و لایحههای مربوط به حفاظت از این گونه زیستی و زیستگاه آن همچنان ادامه داشته و هرگونه اقدام تهدید آمیز بر جمعیت عقاب سرسفید، تبعات قانونی شدیدی را در پی خواهد داشت. مردم و دولت کشور آمریکا، همواره از داستان بهبود دوباره اوضاع عقابهای سرسفید به عنوان یک موفقیت ملی یاد ميکنند.
نکاتی برای تفکر
همانطور که ذکر گردید، در بحث یوز ایرانی، تقریباً غالب دلایل تاثیرگذار در کاهش جمعیت این گونه زیستی، کاملا مشخص و عبارتند از تخریب زیستگاه به سبب حضور انسان، چرای بی رویه دامهای اهلی، تصادفات جاده ای، شکار طعمههای حیوان و البته متاسفانه شکار خود حیوان. در مقایسه با شرایط مشابه در آمریکای دهه شصت میلادی، همین فهم دقیق از عوامل موثر بر کاهش جمعیت یوز ایرانی، خبر بسیار مسرّت بخشیست که بخش اعظمی از آن را مرهون تلاشهای محققین و فعالان محیط زیست کشور هستیم. اما با این وجود، شاید بتوان مهمترین تفاوت (و یا رمز موفقیت یا عدم موفقیت) این گونه تلاشها را در وفاق ملی و تصمیمات بالادستی در مقابله با خطر انقراض این گونهها دانست. بخشی از این تفاوت را بدون شک ميتوان در اختلافات فرهنگی این کشورها در میزان ارزش نهادن به نمادهای ملی نیز جستجو کرد. با وجود اینکه در سالهای اخیر، در فضاهای مختلف، دائماً به یوز ایرانی و حواشی مربوط به آن اشاره ميگردد و به لطف آموزشهای سازمانهای مردم نهاد و فعالان حوزه محیط زیست در جامعه، یوز ایرانی، حالا نماد شناخته شده ای برای مبارزه با مفهوم انقراض در ایران شده است، اما شاید هنوز نیز نتوان نتیجه گرفت که ایرانیان، یوز ایرانی را آنگونه که مردم کشور آمریکا عقاب سرسفید را نماد ملی کشور خود ميدانند، نماد کشور ایران بدانند. این تفاوت را به راحتی ميتوان در سبک زندگی و حضور عکس و نماد این گونهها در زندگی عامه مردم این دو کشور، مشاهده نمود در جایی که تصاویر عقاب سرسفید حتی در صفحات گذرنامه آمریکاییان نیز به چشم میخورد.
در نتیجه، به همان نسبت، طبیعیست که شاهد عزم ملی کمتری در مبارزه مستمر با کاهش جمعیت یوز ایرانی باشیم. در کنار این تفاوت فرهنگی، داستان مبارزه با کاهش جمعیت عقابهای سرسفید در کشور آمریکا، به خوبی نقش موثر نهادهای تصمیم گیرنده دولتی و غیر دولتی را مشخص کرده است. این در حالیست که در ایران، اولویتهای بنیادی تری همچون شرایط سیاسی و اقتصادی بر تخصیص بودجه و زمان به مبارزه با انقراض یوز ایرانی سایه افکنده است. شاید به همین سبب باشد که با وجود تلاشهای شبانهروزی فعالان محیط زیست و محیطبانان غیور ایرانی، هنوز هم از گوشه و کنار، خبرهایی مبنی بر ادامه روند تخریب زیستگاه و شکار این حیوانات، شنیده ميشود که بدون شک بدون عزمی راسخ از جانب مردم و نیز اولویتدهی سیستمهای تصمیم گیرنده در حمایت از گروههای فعال و نیز وضع قوانین سفت و سخت تر، شاید هرگز نتوان به این مهم دست یافت.
چه باید کرد
آموزش: این واقعیتی انکار نشدنی است که در تمامی ادوار تاریخ، خواسته عمومی مردم در نهایت قوای تصمیم گیرنده را مجاب به اقدام عملی کرده است. حال اینکه چگونه ميتوان جامعه را نسبت به نیازهای اولیه و دغدغههای اصلی خود آگاه نمود، بدون شک تنها در مفهوم آموزش عمومی خلاصه ميگردد. حمیدرضا میرزاده، خبرنگار و فعال محیط زیست در وب سایت شخصی خود، در این زمینه اینگونه مينوسید: «تجربههای موفق حفاظت در سراسر جهان نشان داده که علاقه قلبی افراد جامعه نسبت به یک گونه، راه را برای حفاظت آن گونه هموار ميکند و این علاقه، تنها با آموزش از درون جامعه (نه آموزش از سوی دولتها) به دست میآید.
افراد جامعه هستند که به یکدیگر اعتماد دارند و از طریق این اعتماد، آموزش عمومی موثر امکان پذیر میشود. یوزپلنگ یکی از این نمونهها در ایران است که البته، هنوز در نیمه راه است…» تامین امنیت زیستگاههای یوز ایرانی: با اینکه هر کدام از زیستگاههای یوز ایرانی، خصوصیات مختص خود را دارند، اما امنیت این زیستگاهها در برابر شکار غیر مجاز و حضور انسان به منظور بهره برداری از زمین و چرای دام، امریست که لزوم آن در تمامی زیستگاههای این حیوان، از واجب ترین اقدامات به حساب میآید. بدون شک اینگونه تصمیمها نیازمند اقدام بالادستی از سوی دولت و نهادهای ذیربط در این زمینه است که علی رغم تلاشهای به عمل آمده، به نظر میرسد همچنان نیاز نگاه ویژه مسئولین به این موضوع احساس میشود. صرفاً به منظور نشان دادن اهمیت چنین تصمیمات بالادستی، ميتوان به اقدام اخیر دولت استرالیا در فنس کشی محوطهای 94 کیلومتر مربعی به منظور حفاظت از نوع خاصی از گونه ملی کیسه دار به نام marsupial در برابر حملات گربههایی که تا کنون منجر به انقراض بیش از 20 گونه محلی در این کشور شدهاند، اشاره نمود.
حمایت از فعالان محیطزیست و سازمانهای مردم نهاد: در تمامی مثالهای موفق مبارزه با انقراض گونههای زیستی، گروههای متخصص غیردولتی، پررنگ ترین و اصلی ترین نقش را به عهده گرفتهاند چراکه موضوع کاهش جمعیت یک گونهزیستی با وجود اینکه شاید در مواردی به سادگی ریشه یابی گردد، نیازمند دانش تخصصی ویژه و در نظر گرفتن تمامی موارد و زنجیرههای نادیدنی در این موضوع میباشد. این امر، بدون شک تنها با حضور گروههای فعال محیط زیست و سازمانهای مردم نهاد متخصص در این امر میسر ميگردد.
در سالهای اخیر، با اینکه افراد و گروههای بسیار زیادی در این زمینه به تلاش خالصانه و بیمنت پرداختهاند، همچنان نیاز بسیار زیادی به حمایت ویژه دولت در تخصیص بودجه و فضای تحقیق و تلاش به این افراد دیده میشود.
نظر شما