راه حل بهلول برای پرداخت پول بخار
صاحبخبر - 1-یک روز عربی از بازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراکپزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد.هنگام رفتن صاحب دکان گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی.مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا عاجز بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت.از بهلول درخواست قضاوت کرد بهلول به آشپز گفت: آیا این مرد از غذای تو خورده است؟آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است.بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر.آشپز با کمال تحیر گفت: این چه طرز پول دادن است؟بهلول گفت: مطابق عدالت است کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند.2-حکایت غفلت، حکایت آن سه فیلسوفی است که در ایستگاه راه آهنی منتظر ورود قطار بودند.آنها آن قدر گرم بحث و جدل بودند که غافل از ورود قطار شدند.لحظهای که قطار خواست ایستگاه را ترک کند دو نفر از آنها با عجله خود رابه درون قطار رساندند.نفر سوم اما که خیلی هم عجله داشت نتوانست سوار شود.از بس که ناراحت بود گریه میکرد، باربری که ماجرای آنها را از نزدیک مشاهده کرده بود به وی نزدیک شد و به او دلداری داد وگفت خدا را شکر که حداقل دو نفر از شما سوار قطار شد.فیلسوف به جا مانده گفت: مشکل همین جاست.آن دو نفر برای بدرقه من آمده بودند من ماندم و آنها رفتند.مطمئناً آنها هم در قطار دارند مانند من گریه میکنند.بله قطار زندگی در حرکت است چه سوار بشوی یا نشوی آن میرود وغفلت از آن قابل جبران نیست.3-شاگردی از معلّم پرسید: «چرا اشخاص نفهم رابه گاو تشبیه میکنند؟»معلّم پاسخ داد: «روزی یک نفر به باغ وحش رفت و دید همه حیوانات میخندند غیر از گاو.روز دیگر، باز به آنجا رفت و مشاهده نمود که گاو میخندد و سایر حیوانات، ساکت هستند.وقتی از مسئول باغ وحش جریان را پرسید، او گفت: دیروز، میمون لطیفهای برای حیوانات تعریف کرده بود که همه حیوانات خندیدند، اما این گاو تازه امروز فهمیده و دارد میخندد!»فیلسوف شهیر «الکوت» میگوید :غفلت از نادانی خود، دردی است که نادانها به آن گرفتارند.4-حکیم فرزانه اى پسرانش را چنین نصیحت مى کرد: عزیزان پدر! هنر بیاموزید، زیرا نمى توان بر ملک و دولت اعتماد کرد، درهم و دینار در پرتگاه نابودى است، یا دزد همه آن را ببرد و یا صاحب پول، اندک اندک آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاینده و دولت پاینده است، اگر هنرمند تهیدست گردد، غمى نیست زیرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مایه ثروت است، او هرجا رود از او قدرشناسى کنند، و وی را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دریوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد.∎
نظر شما