شناسهٔ خبر: 29437819 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

نگاهی به تنوع ادبیات داستانی ایران در بازار کتاب

دست‌های خالی

وضعیت مطالعه در ایران و تلاش ناشران برای بقا، محتوای کتاب‌های نویسندگان ایرانی را هم تا حد زیادی تحت تاثیر قرار می‌دهد. انتشارات‌ها دنبال کتابی هستند که بازار داشته باشد.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، ۲۴ آبان‌ماه روز بزرگداشت علامه‌طباطبایی(ره)، آغاز هفته کتاب و کتا‌بخوانی است. به‌راستی چه چیزی بین این صفحه‌های صحافی شده وجود دارد که این‌گونه بشر را درگیر خود می‌کند؟ هر‌کدام از کتاب‌ها دریچه‌هایی هستند به‌سوی یک دنیای متفاوت. هیچ انسانی در دوران زندگی خود نمی‌تواند یک اژدها را ببیند اما می‌تواند یکی از آنها را بین کلمات یک کتاب پیدا کند. شاید برای ما عجیب باشد که یک آدم باهوش از روی یک چاقوی جراحی ظریف و کوچک، معمای گم‌شدن یک اسب مسابقه را حل کند اما شرلوک هلمز قهرمان داستان‌های سِر آرتور کانن دویل، از پس حل‌کردن این رازها برمی‌آید. پس کتاب‌ آن چیزی است که انسان را قادر می‌سازد تا پرواز کند.

با این وضعیتی که ارز امروز در کشور دارد، سفرهای خارجی خیلی گران تمام می‌شود. اما نگران نباشید؛ هنوز با کتاب خواندن می‌شود روی یک مبل توی خانه نشست اما به جاهای دیگر سفر کرد. کتاب هابیت جی.‌آر.‌آر تالکین را دست بگیرید تا از همان نقطه، یکی از همراهان بیلبو بگینز باشید که حفره گرم و نرم خود در هابیتون را ترک کرد تا برای پس گرفتن خانه دورف‌ها، به کوه تنها برود. همین‌طور می‌توانید همانجا که نشسته‌اید، یکی از کتاب‌های گابریل گارسیا مارکز را تورق کنید تا در خیابان‌های شهرهایی از آمریکای‌لاتین قدم بزنید و حتی در فتح کاخ دیکتاتور در «خزان پیشوا» شریک باشید.

البته سفر در زمان هم هنوز به قد و قواره علم امروز در دنیا نرسیده است. اصلا برای این مثال، همین ایران زیبای خودمان را درنظر می‌گیریم و کاری با سرزمین‌های دور نداریم. تا حالا گذرتان به چهارراه سیروس افتاده است؟ اگر بگویم این چهارراه شلوغ‌ترین نقطه تهران است، نهایتا شاید دو، سه‌تا رقیب دیگر برای کسب این افتخار برایش بشود دست و پا کرد. حالا برای ما که نسل بعد از انقلابیم و تهران خلوت را اصلا به یاد نمی‌آوریم، «فیل در تاریکی» قاسم هاشمی‌نژاد، کتاب خوبی است. اثری که ما را چند‌دهه عقب می‌برد. مخصوصا وقتی راوی، از پرنده پر نزدن در چهارراه سیروس می‌گوید! می‌شود امروز این را تصور کرد؟ اینها را نوشتم که بگویم کتاب‌ها موجودات عجیب و غریبی هستند که مرزهای قوانین طبیعت را هم می‌شکنند؛ البته نماینده‌های فرهنگی هستند که از دل آن متولد شدند. اما در این گزارش که به بهانه فرا رسیدن هفته کتاب می‌نویسم، می‌خواهم به این موضوع بپردازم که سهم نویسنده‌های ایرانی از این جهان پر رمز و راز چقدر است؟

کتاب‌هایی که می‌نویسند

 تولید یک کتاب مرحله‌های مختلفی دارد که لازم نیست مفصل به همه آنها بپردازیم. اما به‌طور خلاصه اگر بخواهیم این روند را در چند کلمه تعریف کنیم، در اغلب موارد این‌گونه است: نویسنده‌ای کتاب را می‌نویسد، ناشری پیدا می‌کند، ناشر پروسه کارهای اداری و فنی را انجام می‌دهد، فایل کار هم بعد از اخذ مجوزهای لازم به چاپخانه فرستاده می‌شود. بعد از آن هم کتاب در چرخه پخش و عرضه قرار می‌گیرد. این روند کاری، روندی است که اقتصاد حوزه نشر را هم در دل خود دارد و از عواید فروش کتاب‌ها، ابتدا ناشر و سپس نویسنده اثر بهره‌مند می‌شوند.

وضعیت مطالعه در ایران و تلاش ناشران برای بقا، محتوای کتاب‌های نویسندگان ایرانی را هم تا حد زیادی تحت تاثیر قرار می‌دهد. انتشارات‌ها دنبال کتابی هستند که بازار داشته باشد. اگر طیف عمده ناشران را به دو بخش جبهه انقلاب و جبهه روشنفکری تقسیم کنیم، هر دو جبهه کتابی می‌خواهند که فروشش تضمین شده باشد. گاهی یک کتاب می‌تواند یک نشر را از خاک بلند کند. گاهی یک کتاب که ناشر تصور می‌کرده می‌تواند سودی برایش داشته باشد، او را به خاک می‌نشاند. بنابراین، عرضه‌کننده کتاب که قرار است سرمایه خود را به این کار اختصاص دهد، معمولا تلاش می‌کند از افتادن به خاک جلوگیری کند و در نتیجه کتاب‌هایی که نویسندگان ایرانی می‌نویسند به چند‌گونه خاص محدود می‌شود و ژانرهایی مغفول می‌ماند.

اگر سه ضلع تولید (نویسنده)، عرضه (ناشر) و تقاضا (افراد اهل مطالعه) را در نظر بگیریم، هر سه در فراموش شدن برخی گونه‌های ادبیات داستانی نقش دارند. نویسنده به‌دنبال موضوعی است که خواهان داشته باشد و ناشری پذیرای آن باشد. وقتی می‌داند رمان پلیسی او ممکن است مورد کم‌لطفی انتشارات قرار بگیرد، سراغ یک رمان عاشقانه می‌رود و ناشر نیز زمانی که مخاطب خود را می‌شناسد و تصور می‌کند که اگر یک رمان علمی تخیلی از نویسنده‌ای ایرانی چاپ کند، ماه‌ها در قفسه‌های کتابفروشی خاک می‌خورد، ریسک این کار را نمی‌پذیرد. او هم خواستار رمان عاشقانه می‌شود. رمان‌هایی که انواع مختلف آن در ردیف قفسه‌های کتابفروشی‌ها چیده شده و اگر رگ خواب خواننده را داشته باشند، تجدید چاپ هم می‌شود. یا اگر از گردنه‌های ارشاد عبور نکند، در یکی از صدها سایت و انجمن‌های اینترنتی در دسترس علاقه‌مندانش قرار می‌گیرد و هزاران‌بار خوانده می‌شود. البته در این فقره، بازار کتاب شباهت‌هایی با دنیای موسیقی هم دارد که برخی خواننده‌ها ابتدا زیر زمین می‌خوانند و وقتی که تا حد زیادی چهره شدند، از پله‌های ارشاد بالا می‌آیند و کارشان را با اعتباری که زیر زمین به‌دست آورده بودند، روی زمین ادامه می‌دهند. برخی رمان‌نویس‌ها به همین صورت کارشان را شروع کردند، بعد از آن توانستند مجوز انتشار کتاب‌های‌شان را بگیرند و با نامی که پیش از این با انتشار آثارشان روی وب برای خود دست‌ و پا کرده بودند، به یک نویسنده پرفروش تبدیل شوند.

 کتاب‌هایی که نمی‌نویسند

 همین نگاه دلیلی بر آن شده است تا سبد خرید کتاب نویسنده‌های ایرانی از لحاظ تنوع ژانر، ناقص باشد. گاهی اوقات ناشران به‌دنبال یک چهره می‌گردند تا درج شدن اسم آن نویسنده روی جلد و عطف کتاب، خواننده را به خرید اثر ترغیب کند. به‌خاطر همان مسائل اقتصادی که گفتیم، دنبال چهره‌ای می‌گردند که چهره باشد نه استعدادی که قابلیت چهره شدن را دارد. همین منطق، بیشتر اهالی نشر را به‌ سمتی می‌برد که ترجمه آثار پرفروش جهان را در دستور کار خود قرار دهند. مطمئنا ترجمه کتابی از کازئو ایشی‌گورو، نویسنده ژاپنی برنده نوبل ادبیات سال ۲۰۱۷ یا برندگان جایزه «من بوکر» برای ناشر جذاب‌تر است. زیرا از یک‌طرف هزینه‌ای برای چهره‌سازی نمی‌شود چون شخص با برنده شدن یکی از معتبرترین جوایز ادبی جهان، بین تمام اهالی ادبیات شناخته و نامش به تناوب در رسانه‌های مختلف برده می‌شود. بنابراین به‌جای تشویق نویسنده‌های داخلی برای نوشتن آثاری بهتر و حتی ترجمه آثار آنان به زبان‌های خارجی برای معرفی ادبیات ایران، بیشتر روی خوش به آثار خارجی نشان می‌دهیم.

گونه‌های مختلف ادبیات داستانی که عامه‌پسندتر است، مطمئنا طرفداران خود را بین کتاب‌بازهای ایرانی دارد. چاپ و فروش‌ داستان‌های خارجی از ژانرهای مختلف فانتزی، پلیسی، جاسوسی، علمی تخیلی و وحشت، نشان می‌دهد مخاطب ایرانی خواستار مطالعه آثاری از این‌گونه‌هاست و تقاضا وجود دارد. اما به‌دلایلی که بر‌شمردیم، از یک‌سو نویسنده‌های زیادی به سراغ نوشتن این دست کتاب‌ها نمی‌روند چون پارامترهایی که ناشران در ذهن دارند بیشتر با نگاه به آثار خارجی همخوانی دارد و اکثرا خواستار این کتاب‌ها نیستند.

برای اینکه اطلاعاتم را درباره موضوع گزارش تکمیل کنم با یکی از خبره‌های حوزه کتاب تماس گرفتم. او می‌گفت در گونه‌های مختلف کتاب‌هایی به چاپ رسیده است اما به تعداد انگشتان یک دست. نکته مهم درباره نگاه ناشران به ترجمه آثار خارجی این است که در ایران، چیزی به نام کپی‌رایت وجود ندارد بنابراین دست انتشارات برای چاپ آثار پرفروش باز است. مثلا کتاب «انتخاب‌های سخت» هیلاری کلینتون اگر دقیق بتوانم بگویم حداقل از سوی دو انتشارات به بازار عرضه شده است. یا از مجموعه کتاب‌های پرفروش هری پاتر، چندین ترجمه از چند مترجم و انتشارات در کتابفروشی‌ها وجود دارد. یا کانن دویل، تالکین، کارهای مارکز، کوئیلو، تولستوی و نویسندگان شهیر دیگر که چندین ترجمه با‌کیفیت یا به‌درد‌‌نخور از آنها و آثارشان در بازار وجود دارد.

نبود کپی‌رایت از آن جهت رونق‌دهنده بازار ترجمه است که انتشارات پولی برای خرید حق انتشار کتاب به صاحب اثر پرداخت نمی‌کند یا وقتی یک کتاب از نویسنده‌ای خارجی و مشهور به بازار عرضه می‌شود، حتی اگر رایت آن توسط یک بنگاه نشر خریداری شده باشد، وقتی پرفروش می‌شود هیچ عامل بازدارنده‌ای وجود ندارد که انتشارات دیگری دست به ترجمه، چاپ و عرضه آن نزند.

 کمیک‌استریپ‌های فراموش‌شده

 داستان‌های مصور از آن دسته کتاب‌هایی هستند که می‌توانیم بگوییم بین نویسنده‌های ایرانی فراموش شده‌اند. البته اگر سری به کتابفروشی‌ها بزنید، بعضا می‌شود کمیک‌های ایرانی را دید که بین ردیف کتاب‌ها قرار دارند و به‌فروش می‌رسند اما آنقدر تعداد این آثار محدود است که اگر مخاطبی خواهان داستان‌های مصور باشد، گستره انتخاب‌هایش بین نمونه‌های خارجی بیشتر است. چند وقت قبل در چند سوپرمارکت‌ در جاهای مختلف تهران، استندهای فروش کتاب‌های مصور کودکان را دیدم که کارهای مختلف خارجی با رنگ و لعاب و طراحی زیبا برای فروش عرضه شده بودند. یا سال‌هایی که دانش‌آموز بودم خاطرم هست که کمیک‌های بتمن، مرد عنکبوتی و سوپرمن در بعضی از دکه‌های روزنامه‌فروشی پیدا می‌شد. هنوز هم مجموعه «ماجراهای تن‌تن و میلو» که هرژه، نویسنده و طراح معروف بلژیکی آن را در سال‌های دور نوشته بود در ایران خواهان دارد.

ممکن است بگویید داستان‌های مصور هنوز در برخی مجله‌های کودکان جا دارند. این نکته صحیح است اما بحث ما درباره کتاب‌های مصور است. داستان‌های مصور برای اولین‌بار از طریق مجله‌ها در دهه ۴۰ وارد ایران شدند و هنوز هم ادامه دارند. اما کتاب‌های مصور به‌خاطر همان بحث اقتصادی نشر که پیش از این به آن پرداختیم، مورد استقبال قرار نمی‌گیرند. در این حوزه هم که خود می‌تواند مجمعی از ژانرهای گوناگون ادبی باشد، کارهای انگشت‌شماری مثل داستان‌های شاهنامه انجام‌شده اما به‌اندازه‌ای نیست که باعث افتخار ما باشد.

برای تولید یک اثر مصور، معمولا دو نفر نیاز است. نویسنده و تصویرگر؛ البته ممکن است این دو هنر در یک‌نفر تجمیع شده باشد. روند تولید یک کتاب کمیک هزینه‌بر است؛ شاید بیش از ۱۰ میلیون تومان فقط دستمزد طراح کار باشد و البته دستمزد طراح بیشتر از نویسنده است زیرا در کارهای مصور، تصاویر رکن اصلی هستند و کلمات مکمل نقش‌ها می‌شوند. در بحث چاپ نیز چون باید کتاب چاپ چهاررنگ داشته باشد، هزینه‌ای به مراتب بالاتر از چاپ کتاب‌های معمولی برای ناشر دارد. با این اوضاع مالی، ناشر اگر بخواهد در زمینه چاپ کتاب‌های کمیک‌استریپ فعال باشد بدون اینکه رایت کتابی را خریداری کند، دست به ترجمه می‌زند و کتاب‌های کم‌حجم به بازار عرضه می‌کند.

دست بالا در کتاب‌های مصور را همیشه آمریکایی‌ها دارند و دلایل آن را هم قبلا در یادداشتی با عنوان «کتاب‌های قهرمان‌ساز» برای «فرهیختگان» نوشتم و توضیح داده‌ام. آمریکای امروز تاریخ ندارد. هرچه تاریخ هست برای سرخ‌پوست‌هاست و هرچه برای ایالات متحده باشد بیشتر از دویست و چند سال قدمت ندارد.

اما ما مدعی هستیم که تاریخ داریم و مرکز تمدن بشری هستیم و همه‌چیز جهان ریشه در ما دارد. اما با این ادعاهای طویل، مقایسه‌ای کنید بین پرداختن به اسطورها و قصه‌های ایران (نه الزاما اساطیر کهن و داستان‌های شاهنامه) و نگاه آمریکایی‌ها به فرهنگ‌شان و گردش مالی‌ای که کتاب‌های مصور برای هنرمندان و ناشران مجموعه‌های کمیک دارد. این موضوع حتی یک‌بار اگر درست خاطرم باشد سوژه روی جلد گل‌آقا شد که بتمن و سوپرمن را به‌همراه رستم تصویر کرده بود؛ یعنی پرداختن به قصه‌های ایرانی سال‌هاست که دغدغه انسان‌های دردمند است اما مثل خیلی از دغدغه‌های دیگر روی زمین می‌ماند.

 فانتزی‌های دور و دراز

 دنیای خیال برای دور شدن از روزمرگی‌های این دنیا که ما را احاطه کرده، گزینه خوبی است. بد نیست برای دور شدن از این شلوغی‌ها در یک کمد را باز کنیم و از پشت آن به سرزمینی پا بگذاریم که اصلان حکومت می‌کند. یا شاید از پا درآوردن اورک‌ها و کمی جادو حال‌مان را خوب کند. اولین چیزی که باید در مورد قصه‌های فانتزی بدانیم این است که بر‌خلاف تصور عموم، متعلق به کودکان نیستند. فانتزی، ژانری است که از کودکان تا بزرگسالان را می‌تواند درگیر خود کند. مثل مجموعه کتاب‌های جرج آر.‌آر مارتین که رقابت‌ها برای تصاحب تاج و تختی که در آن روایت می‌شود خواننده را میخکوب می‌کند.

اما سهم ما از این دنیایی که هیچ‌کس تا امروز نتوانسته انتهای آن را کشف کند، باز هم خواندن شاهکارهای خارجی است. یک بچه ایرانی که از‌ قضا کتابخوان هم هست اگر مورد سوال قرار بگیرد، شاید نتواند دو تا کتاب فانتزی از نویسنده‌ای ایرانی نام ببرد یا حتی نویسنده ایرانی این ژانر را بشناسد اما هابیت‌ها را می‌شناسد و گروه‌های مدرسه هاگوارتز را به تفکیک رنگ، حیوان و نشان برا‌یتان تشریح می‌کند.

شاید ورود نکردن گسترده ما به دنیای ادبیات فانتزی، به‌خاطر عدم اعتمادبه‌نفس باشد؛ یعنی من نوعی به‌عنوان یک نویسنده ایرانی فکر می‌کنم اگر کتابی در گونه فانتزی بنویسم، مخاطبی نخواهم داشت یا اصلا نمی‌توانم چنین کتابی بنویسم. یا همان دلایل اقتصادی و نگاه به بیرون که بیشتر ناشران دارند، قفلی است که بر دروازه دنیای فانتزی ایرانی زده شده است.

 میکروفیلم، شنود و هیجان

در آخرین بخش گزارش، به کتاب‌هایی می‌پردازیم که در دنیا طرفداران زیادی دارد. کسی که از دیدن یک فیلم جاسوسی دوران جنگ سرد لذت می‌برد، اگر اهل مطالعه باشد حتما «جاسوسی که از سردسیر آمد» از نویسنده معروف انگلیسی، جان لوکاره را با جان و دل می‌خواند. وقتی جاسوس KGB وارد دفتر کار سفیر آمریکا می‌شود تا دوربین کوچکش را به‌کار بیندازد و از اسناد محرمانه درون گاوصندوق عکس بگیرد، ضربان قلب خواننده کتاب بالا می‌رود و فکر می‌کند که او چطور می‌خواهد میکروفیلم‌ها را به ایستگاه اطلاعاتی شوروی در لندن برساند؟ این صحنه شما را درگیر نمی‌کند؟ حالا ‌دنبال نمونه‌های این کارها در ادبیات خودمان یا مسائل کشور بگردیم. هر سال در ایران ماموران سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه بازداشت می‌شوند. البته خبر بعضی‌ها را می‌شنویم و از خیلی‌ها هیچ‌وقت باخبر نمی‌شویم. ایران هم مثل تمام کشورهای دنیا سازمان‌های امنیتی دارد و پای ثابت جنگ پنهان و آشکار اطلاعاتی با کشورهای دیگر است. اما کسی در ایران رمان جاسوسی نمی‌نویسد! یک‌بار دوستی فرنگی در اینترنت می‌گفت آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها که اجازه می‌دهند افسران اطلاعاتی بعد از بازنشستگی کتابی از خاطرات‌شان منتشر کنند، یکی از دلایل‌شان این است که آنچه می‌خواهند را از دستگاه‌های اطلاعاتی‌شان به جهان معرفی کنند. درخصوص این مورد اول یعنی خاطرات ماموران امنیتی، شرایطش در ایران نیست و چقدر هم خوب است که نیست. اما در مورد دوم یعنی ادبیات و داستان‌های جاسوسی که یکی از پرطرفدارترین گونه‌های کتاب در سراسر جهان هستند، کسی دست و پای ما را نبسته است. ما باید قدم‌هایی در‌این‌باره برداریم و منتظر پشتیبانی‌های دولتی هم نباشیم. چون کتابی که بخواهد این‌گونه نوشته شود، نهایتا در چند همایش کنار میوه‌ها و شیرینی‌ها چیده و به مدعوین هدیه داده می‌شود.

 سبدمان چقدر خالی است؟

چنین کتاب‌هایی، یعنی همه این‌ گونه‌های داستانی که در ایران از آنها غافل شده‌ایم، سهم زیادی در سبد فرهنگی خانواده‌های کتابخوان دارند. آن حوزه‌ای که مورد غفلت ماست، جایش در این سبد خالی نمی‌شود بلکه با یک نمونه خارجی پر می‌شود.

کتابی هم مثل بقیه کالاهای مصرفی، تا جایی که می‌شود باید نمونه‌های مرغوب ایرانی داشته باشد. یعنی تولیدکننده (نویسنده و ناشر) باور کند که می‌تواند در دنیای ادبیات تاثیر بگذارد؛ اول ایران را و بعد فراتر از مرزها را فتح کند. کتاب‌بازها باور کنند که کتاب نویسنده ایرانی خوب است و ایرانی‌ها فقط رمان‌های عاشقانه و خاطرات دفاع‌مقدس نمی‌نویسند. رسانه‌ها پای کار بیایند و با کتاب مانند کالای دیگر برخورد و آن را تبلیغ کنند. همان‌قدر که چیپس و پفک خوشمزه و قابلمه ایرانی خوب است، کتاب ایرانی هم خوب است.

 

* نویسنده : محسن صالحی‌خواه روزنامه‌نگار

نظر شما