روز بیست و چهارم آبان ماه، آغاز هفته کتاب و کتاب خوانی است. هفتهای که هدف اصلی آن ترغیب به افزایش سطح مطالعه در جامعه است. اما در میان کتاب های فراوانی که وارد بازار کتاب میشود، هر نوع کتابی می تواند خودنمایی کند. در واقع هم آثار مفید و خوب به میدان می آید و هم کتاب های بی فایده و گاه با ضرر و زیان. بر این اساس، در مسئله انتخاب کتاب برای مطالعه، باید دقّت فراوانی صورت گیرد و کتاب های سودمند انتخاب شود، تا هم خوب کتاب بخوانیم، و هم کتابِ خوب مطالعه کنیم.
از اینرو «خبرنامه دانشجویان ایران» در تلاش است با معرفی کتابهایی که مورد توجه جدی جامعه کتابخوان قرار گرفته است، سهمی هرچند کوچک در ارتقای سطح کتابخوانی داشته باشد.
1- مرشد و مارگاریتا
اگر رمانباز هستید که هیچ! قاعدتا «مرشد و مارگریتا» را خواندهاید و اذعان خواهید کرد که با یک داستان شگفتانگیز طرفیم. اما اگر بعضی هنوز این کتاب را نخواندهاند، حتما از جمله بالا فهمیدهاند که نخواندن این رمان قبل از مرگ عین خسران است.
این تعاریفی که برای «مرشد و مارگریتا» بهکار میبریم از سر علاقه یا سلیقه نیست (ضمن اینکه ابدا قصد نداریم این علاقه را کتمان کنیم.) رمانی که درباره آن بیش از صد کتاب و مقاله ( تنها به زبان انگلیسی) نوشته شده حتما یک مایهی درونی دارد که برای افراد زیادی چنین محل بحث قرار گرفته است.
میخائیل بولگاکف نویسندهی داستان، سیزده سال آخر عمر خود را مخفیانه صرف نوشتن این رمان کرد. قضیه وقتی جالبتر می شود که بدانیم رمان بیست و پنج سال بعد از مرگ بولگاکف بالاخره در سیصد هزار نسخه اجازهی انتشار یافت که یک شبه فروش رفت و بعد از این هر نسخهی آن در بازار سیاه تا صد برابر قیمت اولیه فروخته شد. خوانندگان تیزهوش میدانند که این استقبال از کتاب بعد از فضای تنگ ادبی در دورهی استالین چه معنایی دارد.
«مرشد و مارگریتا» از سه داستان موازی تشکیل شده است که در پایان کتاب به یک نقطه میرسند. ابدا قصد نداریم داستان را لو بدهیم و فقط به تاکید دوباره روی عنوان همین متن اکتفا میکنیم! خلاصه بدانید که خواندن و نخواندن «مرشد و مارگریتا» هر دو باعث حسرت است!
اگر نخوانید که از یک داستان گیرا و لذتبخش محروم شدهاید. اگر بخوانید هم در پایان حسرت میخورید که چرا از غافلگیریهای داستان آگاه شدهاید و لذت متعجب شدن دفعه دوم خواندن کتاب، بهخوبی دفعه اول نیست.
2- سووشون
رضا امیرخانی جایی گفته بود که: "با خواندن «سووشون» با چیزی بهنام رمان ایرانی آشنا شدم." در نقطه مقابل امیرخانی، هوشنگ گلشیری قرار میگیرد که او هم معتقد است «سووشون» معیار رمان در زبان فارسی است. حتی تحلیلی وجود دارد که این کتاب با حسهایی مانند ظلمستیزی و مبارزهجویی که به طرزی هنرمندانه در مخاطب خود بهوجود میآورد در وقوع انقلاب اسلامی تاثیر داشته است.
«سووشون» عاشقانهای هست دربارهی یوسف و زری. اما فقط عاشقانه نمیماند و بستر این عشق شهر شیراز است در پایان جنگ جهانی دوم و سالهای اشغال وطن از سوی انگلیسیها. «سووشون» پر از نماد و تمثیل است بی آنکه مخاطب متوجه تند و تیز بودن این رمزیات شود. از شخصیتهای خان کاکا (نمایندهی تازه به دوران رسیده) و آقای فتوحی (معلم مارکسیست) بگیر تا ملک سهراب و یوسف که مانند سیاوش غریبانه خونش را میریزند.
مرحوم سیمین دانشور (نویسنده کتاب) روی این داستانش حساسیت خاصی داشت و عموما به کسی اجازهی اقتباس از آن برای ساخت یک اثر سینمایی را نمیداد. دانشور، این بانوی بزرگ ادبیات ما با «سووشون» جایگاهی دست نیافتنی در تاریخ داستان ایرانی پیدا کرد. جایگاهی که همسرش جلال آل احمد هم با آثاری مانند «مدیر مدرسه»، «سنگی بر گوری» و «زن زیادی» در میان نویسندگان مرد دارد.
حالا بماند که از نظر بعضی در «سووشون» زری خود سیمین است و جلال هم مانند یوسف مرگی ناگهانی داشت...
3- یادت باشد ...
کتاب «یادت باشد» روایتی کاملاً عاشقانه از چهار سال زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالیمرادی است که از پنجره نگاه همسر بزرگوار ایشان روایت شده و توسط محمدرسول ملاحسنی به رشته تحریر درآمده است، کتابی که در 10 فصل فراز و فرود یک زندگی عاشقانه را از روز نخست خواستگاری تا روزهای بعد از شهادت به تصویر میکشد.
افرادی که کتابهایی همچون«اینک شوکران» شهید مدق یا مجموعه«نیمه پنهان ماه» را دنبال کردهاند، اکنون میتوانند با مطالعه این کتاب لحظه به لحظه با زندگی«فرزانه و حمید» همراه شوند، در هوای این کتاب نفسی تازه کنند و درسهای فراوانی از یک سبک زندگی اسلامی ایرانی را با مطالعه این کتاب بیاموزند.
کتاب «یادت باشد» عاشقانهترین کتاب شهدای مدافع حرم برای شهید پاییزی دفاع از حریم عقیله عقلا زینبکبری است که در پاییز سال 89 به کربلا رفت، در پاییز سال 91 عقد کرد، در پاییز سال 92 ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال 94 به شهادت رسید!
طراحی جذاب جلد این کتاب گویای همین غربت همسرانه از جنس پاییز است که کتاب«یادت باشد» را بیش از هر چیزی به کتابی سراسر عشق و محبت و دلدادگی بدل کرده است، عشقی که شاید در زندگی زمینی به جدایی رسیده باشد اما این تعلق خاطرها هیچگاه کهنه نمیشود.
مخاطبانی که مستند ملازمان حرم را دنبال میکنند به خوبی میدانند قسمت چهاردهم این مستند در خصوص همین شهید بزرگوار است که یکی از پربینندهترین قسمتهای این مجموعه مستند بود و بازخوردهای بسیاری درسطح کشور داشت بهگونهای که بسیاری از مردم«حمید و فرزانه» را با همین مستند میشناسند، بدون شک کتاب یادت باشد تفصیل زیبای همین مستند است که در 378 صفحه با روایتی گیرا، خط به خط خواننده را وارد یک زندگی کاملاً عاشقانه میکند.
کتاب «یادت باشد» استعارهای از تمام یادت باشدهای همسران شهدای مدافع حرم است که در لحظات وداع تقدیم گامهای راسخ این مردان از خودگذشته کردند، یادت باشد از همان جمله معروف شهید حمید سیاهکالیمرادی روز قبل از اعزام به سوریه آغاز میشود که خطاب به همسرش گفت: «دلم را لرزاندی اما ایمانم را نمیتوانی بلرزانی!»، یادت باشد قصه ربابهای سرزمین ماست که زینب گونه صبوری پیشه کردهاند و پرچم پاسداری از حریم حرمت این زندگی عاشقانه را به دوش میکشند.
در متن پشت جلد کتاب«یادت باشد» این گونه آمده است: سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!»؛ گفت: «کاش میشـد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم منو بی خبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو میفهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم:«یادم هست! یادم هست!».
4- هرس
«هرس» به عنوانی کتابی که داستان آن در دورانی روایت میشود که نویسندهاش در آن زمان خود یک کودک بوده، حتی میتواند جذابیتهای فرامتنی هم داشته باشد و به سادگی میشود خواندنش را به هر سختپسندی توصیه کرد.
این کتاب، درباره رازهایی است که سرنوشت پسران و مادرانی را رقم زدند که در لایه های تاریخی غلیظ گم شدند. رمان «هرس» صد و بیستمین عنوان مجموعه «کتاب های قفسه آبی» است که این ناشر چاپ می کند و با این حساب، یک اثر قصه گو محسوب می شود.
آدم های این رمان، برای گذشتن از خاطرات دور یا نزدیک خود ناچارند به بازخوانی آن ها بپردازند. «هرس» در عین روایت اصلی، چندین روایت فرعی را هم در بر می گیرد .
مرعشی؛ نویسنده این کتاب با بیان اینکه نوشتن رمان "هرس" دو سالونیم زمان برده است، بیان کرد: قبل از اینکه رمان "پاییز فصل آخر سال است" را بنویسم، طرح رمان "هرس" را داشتم، البته نه به این شکل مفصل. ایده ماجرای اصلی را داشتم و میخواستم آن را بنویسم اما به عنوان کار اول برایم رمان سختی بود. خوشحالم که نوشتن رمان "هرس" را به تأخیر انداختم زیرا اگر رمان را آن موقع مینوشتم، با آن بیتجربگی، واقعا نمیتوانستم کاری را که میخواستم در رمان انجام دهم.
5- مرد پشت روزنامه
این کتاب داستان پسر بودایی میانماری است که در اثر نبوغی که در فضای مجازی از او کشف میشود، از میانمار به آمریکا و سپس تلآویو دعوت میشود و تحت تربیت و آموزش قرار میگیرد تا خلاقیتهای ذهنی خود را برای اسلام ستیزی در جهان ارائه دهد.
پسر از نوجوانی عاشق دختر همسایهشان است و در تمام سالهای دوری از میانمار، همچنان در عشق آن دختر به سر میبرد؛ درحالیکه هیچکس خبری از خانوادۀ دختر ندارد و بعدها متوجه میشود که آنها در پی مهاجرت به شهری دیگر در اثر طوفان از بین رفتهاند.
اما او دست از تلاش برنمیدارد و مرگ معشوق خود را باور نمیکند؛ تا اینکه دختر محبوبش را درحالی پیدا میکند که مسلمان شده و در کشتار مسلمانان میانمار توسط بوداییها سوزانده شده است. کشتاری که خود پسر طراح اصلی آن بوده است.
رمان «مرد پشت روزنامه»، نوشتهی محبوبه زارع است توسط انتشارات «کانون اندیشه جوان» به چاپ رسیده است.
∎
نظر شما