برابري در دموكراسي
مهدي رجبي در كتاب «برابري در دموكراسي» بحثي جالب درباره برابري و دموكراسي را در 13 فصل «دموكراسي برابري افراد آزاد يا شهروندان است، درك از برابري، انواع نابرابري ريشهها و عوامل ايجاد نابرابري، برابري و استقلال فردي، نابرابري در ذهنيت جامعه، رشد تدريجي برابري، برابريخواهي و راهكارهاي پيشبرد برابري، برابري و عدالت، برابري فرصت، برابري بخت، برابري شرايط و برابري و ساختار جامعه، ستيز با برابري بهگونهاي ديگر و برابري و آزادي» پيگيري ميكند. رجبي در سير بحثها به پيوند كلي ميان برابري و دموكراسي ميپردازد و نشان ميدهد كه برابري، عنصر جوهري دموكراسي و پاره جداييناپذير آن است و تاكيد دارد كه با نگاهي به سير تاريخ: آنجا كه دموكراسي نبود، نشاني از برابري در جهان سياست در ميان نبود. آنجا هم كه دموكراسي شكل گرفته بود، برابري شالوده پيريزي بناي آن بود.
اما رجبي در رابطه با اين ادعا كه با حركت بهسوي برابري بيشتر، آزادي واپس مينشيند، بر آن است كه داوري دادگرانه بايد به دو نكته كلي و آشكار نظر اندازد: نخست اينكه اگر قرار است كه حقوق لازم براي آزادي پاس داشته شوند، نبايد كه آنها تنها جنبه صوري داشته باشند، مانند اينكه هر كسي حق دارد تا در يك هتل 5 ستاره شام بخورد، مستقل از اين واقعيت كه برخي از مردم حتي توانايي گذر كردن از آستانه آن را ندارند. بلكه اين حقوق بايد همراه با شرايطي باشد كه عملي ساختن آنها را در لحظه مناسب تضمين نمايد. پرروشن است كه حق برخورداري از آموزش براي بينواياني كه آن را در نيمه راه متوقف ميسازند، آسيب خورده و ابتر است. حق گزينش آزادانه يك شغل اگر هزينه ورود به آن بازدارنده باشد، حق داشتن مسكن اگر بيكاري اجباري تكرار شود، حق بهرهمندي از دادرسي اگر هزينههاي آن تنها از جانب گروهي محدود ميتواند پاسخ گفته شود، حق زندگي، آزادي و جستوجوي خوشبختي اگر شرايط تأمين آنها فراهم نباشد، و بسياري حقوق ديگر از اين دست، درصورتي كه شرايط تأمين آنها فراهم نباشد، تنها جنبه صوري و نظري داشته و در عمل بيفايده خواهند بود. اقداماتي كه براثر سياست كاهش نابرابريها كمك نمودهاند تا اين حقوق پيشگفته از سطح نام به قدرت عملي تبديل شوند، بهمعناي دقيق به آزادي خدمت كردهاند. اين اقدامات مانند فراهم كردن آموزش رايگان و بهداشت رايگان، نقش مهمي در راستاي اين داشتهاند كه آزادي را از سطح يك انتزاع درخشان به واقعيت سخت زندگي روزمره تبديل كنند. نكته دوم پيش پا افتادهتر و آشكارتر از آن يك است. به اعتبار اينكه فردي سياهپوست ميتواند در كشور آمريكا به مقام رياست جمهوري برسد، آيا ميتوان نتيجه گرفت كه رويكرد نژادپرستانه از جامعه آمريكا رخت بربسته است؟ حتي بخش مهمي از سپيدپوستهاي آمريكا بدين پرسش، پاسخ منفي ميدهند. بههمين ترتيب، ميتوان توجه کرد كه به اعتبار اينكه 7 ـ5 درصد از دانشجويان دانشكدههاي عالي و باكيفيت بالا از خانوادههاي كارگري هستند، نميتوان نتيجه گرفت كه امكانات آموزش عالي براي فرزندان همه اقشار اجتماعي فراهم است... جامعهاي آزاد است كه نهادها و سياستهاي آن بتوانند، تا آنجا كه طبيعت، دانش و منابع ميسر ميسازند، به همه اعضايش امكان دهد تا بنابر اندازه توانايي خود رشد كنند، وظيفههاي خود را آنطور كه ميبينند، اجرا كنند و نيز خوشگذرانيهاي خود را زمانيكه مايل بودند، انجام دهند. آزادي ميوه شيرين زندگي است و نبايد تند و تلخ و رياضتبار باشد. اگر فرصت پيشبرد يك زندگي شايسته ، تنها در اختيار اقليتي محدود باشد، حقوق و آزاديهايي مانند حق مالكيت و آزادي انباشت ثروت كه آن را ميسر ميسازند، بهدرستي از سوي خرد بشري بهعنوان امتياز محكوم خواهند شد. كوششي كه موجب ميشود تا اين فرصتها بهگونهاي گسترده مشترك شوند، بهفراواني محترم شمرده خواهد شد. این مساله نه تنها نابرابري را كاهش خواهد داد، بلكه بر آزادي نيز خواهد افزود. البته رجبي با يادآوري يك خاطره تاريخي خاطرنشان ميكند كه كشورهاي اردوگاه سوسياليست اغلب آزاديهاي نخستين را قرباني هدفهاي عمومي و اجتماعي ساخته، و درعمل آنها را پايمال كردند. آنها نتوانستند بهشت برابري را بهوجود آورند، آنها در آغاز درخواست برابري را در حد بهچنگ گرفتن سرمايههاي كلان و مالكيتهاي بزرگ پاسخ گفتند، سپس به مالكيتها و سرمايههاي خرد يورش بردند، ولي با گذشت زمان نابرابريهاي نويني را در جامعه گسترش دادند. يكي از كارهاي ناشايست رايج در كشورهاي اردوگاه سوسياليست، سركوب آزاديهاي نخستين و بهويژه ترويج اين پنداره بود كه آزادي انديشه، بيان و گردهمايي ارزشهايي بورژوازیاند. آنها نه بهطور مستقيم و آشكار، ولي در عمل اين پنداره اخير را در ذهن مردم مينشاندند و هر آنكس را كه از اين ارزشها دفاع ميكرد، نماينده بورژوازي و وابسته به سرمايهداري جهاني قلمداد ميكردند... و با نگاهي به تجربههاي جديد بشري نويد ميدهد كه: جنبشهاي برابريخواهانه در صد سال گذشته، با وجود گسترش نابرابريها به پيروزيهايي دست يافتهاند و توانستهاند سياستهاي اجتماعي باز توزيع را به دولتها بپذيرانند، ولي نه با يورش به آزاديهاي اصلي شهروندان، بلكه با نيروي برآمده از بهكار بردن آنها. «برابري در دموكراسي» كتابي از مهدي رجبي را انتشارات دنياي نو در 384صفحه و رهسپار بازار كتاب كرده است.
نظر شما