شناسهٔ خبر: 29396372 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

​به مناسبت بیستمین سالگرد درگذشت استاد علامه محمدتقی جعفری(ره)

وجدان؛ صدای خاموش نشدی!

رامین نعمتی در برداشتی از کتاب «وجدان» اثر علامه جعفری(ره) نوشته است: منم وجدان! شگفت‌انگیزترین آشناى روح انسانى. سخنی چند با شما انسان‌ها دارم، پس گوشِ جان را بگشایید و سخنم را بشنوید.

صاحب‌خبر -
 
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- در آستانه برگزاری  بیستمین سالگرد درگذشت استاد علامه محمدتقی جعفری(ره) و بزرگداشت آن در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، رامین نعمتی نویسنده و پژوهشگر با برداشتی از کتاب «وجدان» علامه محمدتقی جعفری این‌گونه نوشته است: «منم وجدان! شگفت‌انگیزترین آشناى روح انسانى. سخنی چند با شما انسان‌ها دارم، پس گوشِ جان را بگشایید و سخنم را بشنوید.

شما انسان‌ها، چرا در جست‌وجوى کلمه‌ای كه به‌عنوان يک كالبد شايسته، روح مرا را در بر گيرد، بيهوده تلاش می‌کنید؟ مگر می‌توان اقيانوس پرتلاطم و بی‌ساحلی را كه كرانه و ژرفايش پيدا نيست، در پیمانه‌ای كوچک جاى داد؟! منم خورشيدِ روح‌افروز که هرگز پرتو خود را از شما دریغ نمی‌دارم. منم مشعلِ فروزانِ شب‌های تاريکِ شما. چرا ستایشم نمی‌کنید؟! من هستم که در هنگام خروش توفانیِ گردبادهای تمایلات نفسانی، مقاومت‌های آهنین از خود نشان می‌دهم و چنان نیرویی در دفاع مخلصانه از شخصیت شما صرف می‌کنم که حد و اندازه‌ای برای آن متصوّر نیست. تا آن زمان که آبِ زلالِ روح، خشک نشده، در زلال آن آب می‌لرزم و می‌لرزم و تمام وجود شما را نيز می‌شورانم.

آیا می‌دانید که چه کوشش‌ها براى ادامه درخشندگىِ شعله‌های ملكوتىِ خود انجام می‌دهم؟! در تاريكىِ شب‌های ظلمانى، آنجا كه همه دادگران و دادپروران و دادرسان به خواب عميق فرو می‌روند، من همواره بيدار هستم! در بستر کاخ‌های مجلّل كه انسانى نيرومند سر بر بالش حرير و ابریشمی‌اش نهاده و به درياى خويشتن خم شده، و يا در بیغوله‌ای از کوخ‌های محقّر كه انسانى ضعيف، جسد آزرده خود را روى آن فرش كرده و به ناله‌های حزينِ خويشتن گوش فرا می‌دهد، در هر دو صحنه، بساط محاكمه می‌گسترانم و شرافتِ توأم با خرسندى يا رذالتِ توأم با ندامت را در چهره درونىِ هر دو انسان برايشان نمايان می‌سازم.

در آن هنگام كه می‌خواهید از قضاوت عادلانه و انعطاف‌ناپذیر من روی‌گردان شده و نادیده‌ام انگاريد، به هر طرف كه می‌نگرید، بِسان نورافكنى دوّار، با شما می‌گردم و نور خود را بر چهره تاريک و درهم پيچيده شما می‌افکنم. شما انسان‌ها راهى براى فرار از خويشتن سراغ نخواهید داشت! من به‌سان كبوتر ضعيف و هُماى سعادت، در مبارزه با كركسِ تمايلات، تا زنده هستم و بيدار، كوشش می‌کنم و دَمى از مقاومت نمی‌ایستم، تا آنگاه كه بال و پرم شكسته شود و موجوديت خود را از دست بدهم.


منم وجدان! صداى خاموش ناشدنى‏.
افسوس که عده‌ای از شكّاكان و ساده‌لوحان هميشه می‌خواهند صداى مرا خاموش كنند! اينان با تفرعنِ شفقّت‌آمیز و بهانه‌جویی، با دليلى كه شايد بلاتكليفىِ منطق را هم فراهم می‌آورد، برای شما فلسفه‌ها می‌بافند! و از راه دلسوزى و شفقّت، چنين به شما اندرز می‌دهند كه: بياييد در جهان هستى، قاضى، محكمه، ناظر و شكنجه درونى را احساس نكنيم و موضوع نيک و بد را هرگز براى خود مطرح نسازيم. اى كاش، آنها در اين گفتارِ خود فراموش نمی‌کردند كه درحقيقت، آنان نيز می‌خواهند شما را با نداى من ارشاد كنند. شايد اين هم يک منطق است كه براى انكار يک حقيقت، از وجود همان حقيقت بهره‌برداری می‌شود. اينان در فلسفه خود به شما اندرز می‌دهند كه: به راه خود برويد و اين صداى درونى را نشنويد، زيرا اگر اين ندا اصالت داشت، اين‌همه هياهو و جنجال‌های متنوّع به راه نمی‌افتاد. اگر فيلسوفى پاک‌دل كه شب‌ها و روزهايى را در ژرفاى اقيانوس انسانى فرو می‌رفت و در راهِ شناختِ شخصيتِ عالىِ انسانى، تلاش‌هایی خستگی‌ناپذیر را تحمل می‌کرد، اطمينان دارم فقط مرا می‌جست و از من سراغ می‌گرفت!

منم وجدان! پیک امین الهی. در مقابل نغمه‌های گوناگونِ من كه همه نوازشگرِ يک آهنگ هستند، كيست كه پنبه در گوش فرو كند؟ اگر روزى فرا رسد كه شما براى تفريحات فكرى و ورزش در انديشه و شطرنج‌بازی در عالم پندار و خيالات، مرا از منصب عالی‌ام ساقط نمایید، يا كارى كنيد كه وجدان‌ها را در درون انسان‌ها بكُشيد، كدام سپر شما را در مقابل اصل تنازع در بقا كه حتى چنگال‌های خونينِ خود را از مکتب‌های فلسفى نيز نشان می‌دهد، حفاظت خواهد كرد؟ من چون خورشیدی درخشان بر وجود شما می‌تابم، اما خودخواهی‌های شما به‌سان سایه‌ای است که مرا در کسوف فرو می‌برد! پس تا می‌توانید خودخواهی را تعدیل کنید!

بياييد و مرا ناديده نگيرید! زيرا شخصيت و آزادىِ درونىِ شما از وجود من سرچشمه می‌گیرد. منم نيروى رادمردانِ نيرومند! بگذارید امروز كه يأس و نوميدى، پرده‌های تاريکِ خود را فرود آورده و بانگِ شومِ: «بخوريد و بخوابيد و فكر نكنيد، مرگ در راه است!»، همه‌جا طنین‌انداز شده، بیایم و دست شما را بگيرم. اگر با من به راز و نياز بنشینید، خواهید دید که به روى شما خيره شده‌ام. اشارت‌های مرموزى از من درمی‌یابید، ولى تفسير آن اشارت‌ها براى شما بسيار دشوار است، زيرا هر مفهومى كه براى اين توضيح در نظر بگیرید، زيبايى و شور و هيجانِ ملكوتىِ مرا را سلب می‌کند.

منم وجدان! گيرنده و منعکس‌کننده صداى رساى خداوندی. اين من هستم كه می‌توانم تضادّ غير قابل تحمل افراد انسانى را قابل تحمل ساخته، از حق‌کُشی‌ها و زورگویی‌های نيرومندان جلوگيرى كنم. به‌جز من، كدام‏ عامل می‌تواند حسِ بت‌پرستیِ «شخصيت» را كه فقط می‌خواهد در اجتماع براى خودش مقام و شخصيت احراز نمايد، خنثى كند؟ منم وجدان! عنصری که بایستگی‌ها را از نبایستگی‌ها، و شایستگی‌ها را از ناشایستگی‌ها تفكيک می‌کنم.

منم وجدان! نظاره‌گری امين که در نظاره خود، هيچ نوع بازيگرى روا نمی‌دارم! در میان شما انسان‌ها، اشخاصى پيدا می‌شوند كه جهان بشريت را در وجود من لمس می‌کنند؛ اينان هستند كه می‌توانند رهبرانِ واقعىِ جوامع باشند. اگر كمى در تاريخِ زندگىِ امیر مؤمنان علی(ع) دقت نمایید، حضور مرا در تمام لحظات زندگیِ پرفراز و نشیب آن مسافر دیار ابدیت خواهید دید. او بود که فرمود: «آيا من درباره شخصيت خودم به اين اندازه قناعت كنم كه به من بگويند: على زمامدار مسلمين است، ولى در ناملايمات روزگار با آنها مشاركت نورزم؟!»

منم وجدان! مگذارید شعله‌های سرکش تمایلات، وجودم را خاکستر کند!
بدانید: اگر ظلمتِ متراكمِ تمايلات و تبهکاری‌های شما انسان‌ها تلاشِ بی‌نهایتِ مرا را خنثى کند، هنگام خاموشی‌ام فرا می‌رسد! آنگاه، صداى ضعيف مرا زير پنجه حيوانىِ هواوهوس‌ها كه با آخرين نفس‌هایم همراه است خواهید شنید. در این زمان است که پايان انسانيت را اعلام‏ می‌کنم و به راه خود می‌روم و از افق روح شما ناپديد می‌شوم! آیا پس از من، جز مشتى رگ و پوست، استخوان و اندک غرايز كوركورانه، چيزى خواهد ماند؟!

بااين‌حال، نااميد نیستم، زیرا بسيارى از پاكان اولاد آدم كه در تمام اعصار و قرون به اين کهنه‌سرا گام می‌گذارند و به جهان هستى با ديده‏‌اى پاک می‌نگرند و می‌خواهند انسان را به‌طور جدّى تفسير كنند، دنبال من خواهند گشت و مرا را به‌عنوان «اولين و آخرين واحدهاى شخصيتِ انسانى» معرفى خواهند نمود.»

* این نوشته برداشتی است از کتاب«وجدان» اثر علامه جعفری(ره)

نظر شما