به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، شورای شهر تهران، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه و محمود حجتی، وزیر جهاد کشاورزی هفته پرحاشیهای داشتند:
پاس گل ظریف
صحبتهای وزیر امور خارجه درباره پولشویی در ایران را به جرأت میتوان مهمترین جنجال رسانهای هفته گذشته دانست. جناب ظریف با بیان اینکه پولشویی یک واقعیت در کشور است، مخالفتها با تصویب لوایح مرتبط با FATF را ناشی از این موضوع دانست و گفت خیلیها از پولشویی منفعت میبرند. او اگرچه گفت که نمیتواند کدهای موجود در این زمینه را علنی کند، اما مدعی شد جاهایی که هزاران میلیارد پولشویی میکنند، حتما آنقدر توان مالی دارند که دهها و صدها میلیارد هزینه تبلیغات و فضاسازی کنند.
همین اظهارات آن هم از زبان بلندپایهترین مقام دستگاه دیپلماسی کافی بود تا موج جدیدی از فشارهای رسانهای علیه کشور ایجاد شود؛ فشارهایی که پیشبینی میشود محملی برای فضاسازیهای دیپلماتیک در آیندهای نزدیک باشد. این البته تنها یک روی ماجرا است؛ از همان ساعات اولیه پس از انتشار این اظهارات فضای سیاسی و رسانهای داخلی هم به گفتههای ظریف واکنش نشان داد و انبوهی از تخریبها و اتهامات بود که در این یکیدو روزه توسط گروههای مختلف نثار هم شد. درک چرایی بیان این موضوع آن هم در بزنگاه تعیینتکلیف نهایی لوایح مرتبط با FATF البته خیلی سخت نیست و میتوان آن را روی دیگری از فضاسازیها در آستانه تصویب برجام دانست؛ جایی که پیغام خزانه خالی و نابودی سیستم دفاعی کشور با یک بمب آمریکا به بیرون مخابره شد و موقعیت دست بالا در میز مذاکره را دودستی تقدیم حریف کرد.
به هر ترتیب شاید ظریف و رفقا تا حدی به نتیجههایی که در داخل و خارج به دنبالش بودند رسیده باشند، اما در کنار آن حالا یک سوال باقی میماند و آن اینکه اساسا دولت در این پنج سال درباره آنچه ظریف میگوید، چه کرده؟ احتمالا مردم حق داشته باشند بپرسند آیا این گفتهها و گفتههایی از این دست که کیفیت خودروها پایین است و قاچاق بنزین وجود دارد و زورمان به مافیای کنکور نمیرسد و... کافی است یا آنکه در پنجمین سال از عمر دولت بالاخره باید فکری برای این مشکلات کرد؟ و اساسا چه کسی متولی رسیدگی به آنها است و اگر بنا فقط بر بازگویی مشکلات باشد، چه فرقی میان مردم عادی و مدیران است؛ اگر هر دو فقط تماشاچی باشند؟
آقایان وزیر گوش میدید یا نه؟
عمق چین و چروک چهرهاش هزارتوی دردی را فریاد میزند که کولهباری از تجربه برایش به ارمغان آورده. حلقه لبخندزنان اطراف آقای وزیر را کنار میزند و همچون پدری که خطای پسر را به چشم دیده باشد، چشم در چشم محمود حجتی سر درددلش باز میشود، ولی محکم است: «یک دانه گوجه فرنگی در مملکت شده هفتصد تومن! گوش میدی یا نه؟!»
پیرمرد طبسی را میگویم که سفر وزیر جهاد کشاورزی به استان خراسان جنوبی را خبرساز کرد. آقای وزیر ولی به «خب خب» گفتن بسنده میکند.
پیر پشمینهپوش، دستان زحمتکشیدهاش هم برای اثربخشی بیشتر نصیحتش به کمک آمده و با عبارت «گوش میدی یا نه؟!» خب خبهای سرسری آقای وزیر را پاسخ میدهد، ولی همچنان با «خب» پاسخ میگیرد. پیرمرد اما عزمش جزم است که آنچه شرط بلاغ است، با محمود حجتی بگوید. به شانه وزیر میزند و شعر میخواند، باز هم «خب خب» میشنود. درنهایت «خود دانید و مملکتتان» را چاشنی خداحافظیاش میکند و آقای وزیر و لبخندزنان اطرافش را ترک میکند... . فیلم نحوه مواجهه وزیر جهاد کشاورزی با پیرمرد طبسی، طی چند روز گذشته بارها در شبکههای مجازی دستبهدست شد. از نصیحتها و دردهای پیر ناصح که بگذریم، نحوه مواجهه آقای وزیر قابلتأمل است و حقایقی نهچندان خوشایند را آشکار میسازد.
محمود حجتی در کابینه دولت حسن روحانی جزء معدودانی محسوب میشود که رنگ و بوی مردمی بیشتری به خود دارند. با اینحال تجربه نشان داده که حتی حجتی نیز در مواجهه با مردم گوش شنوای درخوری ندارد. اتفاقا سال گذشته حوالی همین روزها بود که واکنش حجتی به کشاورز گیلانی و توصیهاش به خوردن سبوس خبرساز شد. چند وقت قبل هم «خودت بمال»گفتن قاضیزاده هاشمی، وزیر بهداشت اعتراضات را برانگیخت؛ رفتارهایی که بعد از اعتراضات مردمی از طرف وزرای حاشیهساز مزاح خوانده میشود، ولی از عمق فاصله میان مردم و مسئولان دولتی حکایت دارد.
حکایت همین فاصله است که برندپوشی رئیسجمهور و تلهکابین گردیاش در تنگنای اقتصادی مردم یا درنیاوردن کفش جهانگیری در چادرهای زلزلهزدگان کرمانشاه یا مواردی از این دست را رقم زده است؛ فاصلهای که باعث شده دولتیها تنها از پشت شیشههای دودی مردم را بنگرند و در برخی موارد هم که میان مردم میآیند، حضورشان همراه با نمکپاشی بر زخم مردم باشد.
جلوس حناچی؛ خروج آخوندی
یک سال و چند ماه بعد از آغاز به کار شورای پنجم، چشم مردم تهران به جمال سومین شهردار شهرشان هم روشن شد.
هت تریک شورای شهر البته به این سادگیها هم نبود و ماجراهای دنبالهداری را در پی داشت. آغاز اجرای قانون منع بهکارگیری بازنشستگان، اعضای شورا را سخت به صرافت انداخت تا هر طور که هست نگذارند کار به اینجا بکشد. تلاشها و رایزنیها و لابیها اما بینتیجه بود؛ این یعنی طیفهای اصلاحطلب شورا بار دیگر باید خود را برای یک رقابت تمامعیار آماده میکردند؛ رقابتی که اگرچه در دو انتخاب پیشین همواره در پس پرده و در مناسبات درون خانوادگی به نتیجه میرسید، اما این بار حکایت متفاوتی داشت برای خود. هرچه بود حالا پردهها افتاده و طیفهای سیاسی حاضر در شورا ابایی از علنی شدن اختلافاتشان ندارند؛ اختلافاتی که در یک سر کارگزاران و در سر دیگر اتحاد ملت و اعتماد ملی و ندای ایرانیان صفبندی کرده بودند.
به هر ترتیب نمایندگان که صرفا مخیر به انتخاب میان دو گزینه اتحاد ملت بودند، ریسک انتخاب آخوندی را نپذیرفتند و و حناچی را بر او ترجیح دادند؛ ریسکی که فارغ از عملکرد و سابقه درخشان(!) وزیر مستعفی دولت و برنامههای او، به منزله تقابل علنی میان بهشت و پاستور تلقی میشد. آخوندی در متن استعفای خود اختلافاتش با دولت را علنی کرده بود و آنطور که در خبرها آمد، دولت هم مخالفت خود را با شهرداری او به اطلاع رئیس شورا رسانده بود؛ این یعنی انتخاب آخوندی آسمان روابط شورا و دولت را حسابی تیره و تار میکرد. پیروز حناچی هم در حالی موفق به شکست رئیس سابقش شده که تایید صلاحیت او در هالهای از ابهام است و آنطور که گفته میشود، وزارت کشور و وزارت اطلاعات حاضر به تایید صلاحیت او نیستند.
حالا این پرسش مطرح است که اگر دولت پیشتر نظر خود را در اینباره اعلام کرده بود، اساسا چرا انتخاب حناچی در دستور کار قرار گرفت و اگر این نظر اعلام نشده بود، چرا دولت زودتر در اینباره به شورا اطلاعرسانی نکرده. مجموع این شرایط و فرآیند فرسایشی پدیدآمده این گمانه را تقویت میکند که دست آخر ردای شهرداری تهران بر دوش محسن هاشمی انداخته خواهد شد؛ اتفاقی که به نظر میرسد تا محقق شدنش فاصله زیادی نمانده باشد.
نظر شما