البته فرمایش این دوست خردمند و دلسوز مرا به تأمل واداشت، اما پاسخش را دادم و گفتم که اینجا خانه و کاشانه ماست. ایران همه چیز ما بوده، هست و خواهد بود. نه میتوانم و نه میخواهم که نسبت بدان بیتفاوت باشم. اتفاقاً چون نگفتیم و تکرار نکردیم و مراقب نبودیم، اینهمه مشکلات و نقایص به وجود آمد و این همه واپسماندگی و آسیب نصیبمان شد. چرا باید از گفتن حقایق، ولو آن که دیگران در وقت و جای دیگری گفته باشند سر باز زنیم؟
فساد در جایی رشد میکند که ناظر و بازرس و افشاگر نباشد. زمانی که در دولت معجزه هزاره سوم!، فلان دادستان، که از قضا بعدها ریاست تأمین اجتماعی را هم برعهده گرفت تا سرنوشت بازنشستگان و مستمریبگیران را نیز تباه کند، روزنامههای منتقد را قلع و قمع و روزنامهنگاران مستقل را احضار و محبوس میکرد، قارچهای سمّی رشد کردند و همه جا را اشغال نمودند. حالا هرجا پا میگذاریم هستند و از قضای روزگار ظواهر و تعصبات ظاهرگرایانه و ریاکارانه را هم خوب بلدند!
با این همه، ما در مطبوعات مثل قطره آبیم که آنقدر به سنگ میچکد تا سوراخ شود، راهی بگشاید و به پیش رود. نمیخواهم تخیّل کنم و امیدهای واهی را گسترش دهم. اما کجا برویم و به که امید بندیم، وقتی خانه پدری هست و خودمان در آن زندگی میکنیم؟
باری، سختی کار را اما نباید انکار کرد. درباره نفت و اثرش بر زندگی تک تکِ شهروندان ایرانی یک نکته کمتر مورد توجه بوده است و آن ایجاد گریزگاه برای امیدهای واهی است. ما از کارهای یَدی و جدّی، تولیدی و خلاقانه، درازمدت و پایدار، و خلاصه تمام آن چیزهایی که زیرساز توسعه و ثروت آفرینی است، سرباز میزنیم.
پول نفت، از حیث روانی ما را دچار استغنای کاذب کرده است. «خودپولدارپندار» شدهایم و این مرضی است که میکروب «پتروپول» در انسانها و جوامع ایجاد میکند. خود را دارای کشوری ثروتمند میپنداریم. اما ثروت تولید میشود، مصرف میشود، افزایش مییابد و محافظت میشود؛ چگونه؟ به واسطه عقل و تدبیر آدمیان. اگر توسعه و تعقل از جامعهای رخت بربندد، آن جامعه فاقد صلاحیت کافی برای حفظ و افزایش داراییهایش خواهد بود و شک نکنید که دست روزگار یا طمع و تجاوز بیگانه، از آن دور نخواهد بود!
لیبی و سلطان معزولش سرهنگ معمّر قذافی، نمونه خوبی در تاریخ معاصر است. اگرچه این موضوع در موازنه با کشورِ ما قیاس معالفارق است و جامعه و نظام سیاسی ایران تفاوتهای اساسی با آن سیستم دارد، اما نفت، چه به روزگارشان آورد؟ داستانش را همه میدانند و من تکرار نمیکنم. نفت بسیاری از فرصتهای حیاتی ما را نیز بلعیده و مثل سدّ سکندر جلوی توسعه اقتصادی و سیاسی ایران را گرفته است. نفت، فرصتی بوده است برای زیرساختهای اقتصادی و صنعتی و تولیدی، و در همان حال تهدیدی بوده است برای مصرفی کردن و غیرتولیدی کردن اقتصاد کشور. برنامهریزان و سیاستگذاران در این میان چه کردهاند؟ آیا دیروز تهدید را به فرصت تبدیل کردند تا امروز به حالت عکس آن گرفتار نشویم؟
همین امروز یکی از خبرنگاران آگاه و زبده اقتصادیِ روزنامه، درباره بنگاهها و واسطههای زمینخواری در شمال کشور سخن میگفت و از دستاندازی بیحاشیه و بیواسطه جماعات زمینباز و حیلهگر به اراضی کشاورزی و جنگلها گفت. روش کارشان ساده و بر اساس نیازها و مبادلات و ربح پول در لحظه است. نتیجه معلوم است: ایجاد ولع و حرص کاذب با تبلیغات و نهایتاً سوءاستفاده از خریدار و فروشنده و گذاشتن گشادترین کلاه بر سر مردمانی کمدانش و سادهلوح.
مؤسسات اعتباری و صندوقهای بومی یا سراسری، از ضعف نظام بانکی و مجوّزها و اعتباراتش بهره میگیرند و نهایتاً با تطمیع و یا تهدید، زمینها را به پول و ویلا و مراکز تجاری یا مال و پاساژ و مُتِل و هتل و امثال ذلک تبدیل کردهاند. آشفتگی مدیریت استانی و فقدان اراده قدرتمند و اصلاحگر راه مالرو را برای حضرات به اتوبان دهبانده و شاهراه تبدیل کرده که بگازند و بتازند و بیمانع جولان میدهند. چند روز پیش رئیس جمهور رقم غیر قابل باوری ذکر کرد که مربوط به نقدینگی صندوقهای کذایی بود و تازه اینها فقط یک شعبه از این مافیای مالی و دلالی و ربح و قاچاق در کشور محسوب میشوند.
بسته شدن مجرای نفت به روی اقتصاد کشور، یا کاهش آن در حد ضرورت و مصارف اساسی، میتواند آغازی برای پایان دادن به این استثمار دلالی و شبهتجاری باشد. البته اگر ارادهای در کار و علاقهای به مُلک و ملت باشد تا نظام اقتصادی، کشاورزی، صنعت و تجارت و محیط زیست میهن را از چنگال هیولای ناپیدا و بیاسم و رسم دلالان و قاچاقچیان نجات دهند. این آقایان قاچاقچی البته خیلی ابزارها دارند، اما بند نافشان به پول وصل است. و اگر نباشد، دولت و ملت میتوانند حداقل آنچه را به یغما نرفته حفظ کنند و کشورمان به سامانه معقولی برای تحرک اقتصادی و پویش اجتماعی و سیاسی بازگردد.
نظر شما