شناسهٔ خبر: 29162649 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

گزارش ویژه:

نسخه غربی برای نجات ایران!

پیش بینی از آینده روابط ایران و اتحادیه اروپا نمی تواند بیش از اندازه سخت باشد، چرا که بازخوانی برخی از رویدادها در چهار دهه اخیر گویای یک خط سیر واحد در برخورد با تهران است.

صاحب‌خبر -

به گزارش جام‌جم آنلاین- در محافل رسانه ای غربی و ایران به عنوان یک کشور «غیرعادی»، «متحجر» ، و دهها برچسب ریز و درشت دیگر توصیف می شود. از شروع پیروزی انقلاب اسلامی ایران، روابط تهران و غرب و چه بسا باید گفت بیشتر کشورهای جهان دچار چالش و حتی بحران شد. توطئه جهانی برای شکست انقلاب اسلامی در قالب ائتلاف های بین المللی به راه افتاد. انقلاب نوپای اسلامی در همان بدو حیات خود می بایست در چند جبهه به مقابله با جریان های داخلی و خارجی برانداز بپردازد. به مرور و با ریشه گرفتن جمهوری اسلامی، دیگر سخت بود تا به راحتی بتوان حاکمیت جدید را از پا درآورد. اما در این میان همواره نخبگان سیاسی و همچنین روشنفکرانی در پی احیای روابط با غرب علی رغم دشمنی ها بودند.

روشنفکران غربگرا، مشکل را از انقلاب اسلامی و آرمان های آن می دانستند که در قانون اساسی نیز تبلور یافته است. یکی از واقعیت های انقلاب، صدور آن به جهان بود. این محور از انقلاب مورد هجمه همه جانبه دشمنان قرار داشت. بیشتر کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا خودکامه یا سلطنتی بودند و انقلاب اسلامی ایران با سرنگون کردن یکی از پادشاهی های منطقه یعنی محمدرضا شاه پهلوی، الگوی عملی – انقلابی را در پیش روی ملت ها و جنبش های مبارزاتی قرار داده بود. رنگ و بوی اسلامی انقلاب ایران جنبش های مذهبی – ملی را تهییج کرد تا از این مدل برای مبارزه علیه حاکمیت های جور بهره ببرند.

در کنار فضای انقلابی، واقعیت های دیگری نیز به مرور بر تحولات جاری کشور و جهان تاثیرگذار بود. روح انقلابی و مبارزه علیه استکبار جهانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی را به سمت تغییر وضع موجود با اعتراض بر نُرم های بین المللی کشاند. شعار «نه شرقی ، نه غربی» تکلیف را برای مقامات و مسئولان کشور روشن ساخت. این رویکرد با تسخیر لانه جاسوسی وارد مرحله جدیدی شد. مرحله ای که تقابل با آمریکا را در همان سال نخست انقلاب به اوج رساند. اما در قالب این تحول عظیم، روابط ایران – غرب نیز وارد دوران جدید خود شد. بنای غرب که می توان آن را کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی در نظر گرفت، دشمنی با ایران بود و در نتیجه هرگونه تعهدی که در شرایط اضطرار برای ایران در نظر می گرفت با هدف امتیازگیری و در ادامه برهم زدن توافقات بود. بررسی تاریخی تحولات مربوط به چهاردهه روابط تهران و غرب نشان می دهد که این ویژگی باعث ایجاد «بدبینی واقع بینانه» در میان مسئولان ارشد جمهوری اسلامی به غرب شده است.

قرارداد الجزایر

تسخیر لانه جاسوسی روابط تهران و واشنگتن را وارد مرحله جدیدی کرد که تا به امروز نیز قطع روابط دو کشور از آن تاریخ به بعد ادامه داشته است. آمریکا با استفاده از سفارتخانه خود در پی عقیم گذاشتن انقلاب اسلامی و توطئه علیه حرکت مردمی بود، در 13 آبان 1358 دانشجویان پیرو خط امام در یک حرکت انقلابی سفارت را تسخیر و 53 دیپلمات آمریکایی را برای 444 روز در محل سفارت نگاه داشتند. در این بین با وجود تلاش دولت کارتر برای آزادی دیپلمات ها وی توفیقی نیافت و رونالد ریگان جمهوری خواه با سیاست فشار و تطمیع سعی کرد تا بحران را به نام خود به پایان ببرد. به دنبال بالا گرفتن تنش ها و نیاز مبرم کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری به رها شدن کارمندان و وابسته های آمریکایی لانه جاسوسی، الجزایر واسطه می شود و بین ایران و آمریکا قرارداد الجزایر منعقد می گردد.

وارن کریستوفر، که در دوره کلینتون به وزارت خارجه رسید،‌ به عنوان معاون وزیر مسئول تیم مذاکره‌کننده آمریکا در الجزایر بود. این تصویر از او (نشسته،‌سمت چپ) در روز امضای توافق‌نامه گرفته شده است.

بیانیه الجزایر حاوی 3 بیانیه یا 3 سند است؛ سند اول به عنوان بیانیه عمومی حاوی تعهدات کلی طرفین از قبیل آزادی گروگان‌ها در قبال آزادی دارایی‌های ایران و لغو تحریم تجاری است، بیانیه دوم به حل و فصل دعاوی 2 دولت می‌پردازد و بیانیه سوم نیز روش‌های اجرای تعهدات مالی طرفین را تعیین کرده است. در این بیانیه‌ها دولت آمریکا تعهد داد اموال رژیم شاه را به ایران بازگردانیده، تحریم تجاری را لغو، دارایی‌های ایران را آزاد و تضمین بدهد در ایران دخالت نخواهد کرد. در مقابل ایران نیز تعهد داد خروج سریع دیپلمات‌های آمریکایی را تضمین کرده و وجوه شخصی را در 2 حساب جداگانه برای تسویه‌ بدهی‌های بانکی مختلف خود به آمریکا و همچنین پرداخت مبالغ احکام صادره احتمالی علیه خود گشایش نماید. در حساب دوم یک میلیارد دلار واریز و ایران تعهد داد موجودی حساب، هیچ‌گاه از نیم میلیارد دلار کمتر نشود. همچنین طرفین توافق کردند یک هیات داوری ویژه برای حل و فصل دعاوی اتباع طرفین تشکیل دهند. این هیات داوری اکنون به «دیوان دعاوی ایران و آمریکا» تعبیر می‌شود که تاکنون کار رسیدگی به پرونده‌های مختلف اتباع دو طرف را برعهده دارد. دیوان، مرکب از 3 شعبه و هر شعبه دارای 3 عضو است: یک داور ایرانی، یک داور آمریکایی و یک داور مشترک به انتخاب طرفین. به این ترتیب بیانیه الجزایر حالت اجرایی به خود گرفت.

مسئولان دولت موقت: از راست به چپ؛ امیرانتظام، بازرگان، صباغیان و یزدی

در اولین توافق میان ایران و غرب پس از انقلاب اسلامی، آمریکا بنای بدعهدی را گذاشت. براساس اسناد منتشر شده اجرایی از بیانیه الجزایر، آمریکا از تعهد خود برای 5 دسته دارایی موجود، تنها به 2 دسته به طور مشروط عمل کرده است. یعنی بخش عمده وجوه نقدی، طلا و اوراق بهادار ایران را بازپس‌داده و بخشی از تعهدات خود به شرکت‌های خصوصی ایرانی را نیز پرداخته است، اما کماکان از عمل به تعهدات خود در تحویل کالاها و اموال نظامی ایران، بازپس‌دادن اموال شاه معدوم و اموال بنیاد علوی و اموال دیپلماتیک ایران خودداری می‌کند. نگاهی به اعمال تحریم‌های هسته ای، موشکی و حقوق بشری آمریکا علیه ایران این نکته را آشکار می‌سازد که آمریکا با تکیه بر همین 3 دسته اموال تحریم‌های جدیدی را علیه ایران در سال های گذشته وضع کرده بود. به عبارت بهتر وقتی صحبت از اموال ایران می‌شود، احتمالا مقصود همان 3 دسته اموالی است که آمریکا حاضر به رفع توقیف و بازگردانیدن آن به ایران نشده و هر تخریبی که صورت می‌دهد نیز با تکیه بر همین اموال است.

با توجه به بیش از 20 میلیارد دلار با توجه به سود ( 3.5 میلیارد دلار طلا و وجوه نقد، 13.5 میلیارد دلار مطالبات نقد ایران از آمریکا که تنها دو قسط آن پرداخت شد)، آمریکا تنها پس از چند دهه دولت اوباما 1.7 میلیارد دلار در قالب 400 میلیون بدهی تهران از آمریکا به همراه سود آن برای خرید تجهیزات نظامی که در صندوق سپرده ای قرار داشت، به ایران در قالب برجام پرداخت کرد. اما این اقدام نشان داده که همچنان میلیاردها دلار ایران از آمریکا طلب دارد و این کشور هر بار به بهانه ای به اموال ایران دست اندازی می کند.رویه سختگیرانه غرب علیه ایران پس از پایان بحران تسخیر لانه جاسوسی بیشتر شد و زدن زیر میز توافقات به رویه ثابت این روابط تبدیل شد، در حالیکه ایران همواره با انجام توافقات به تمامی تعهداتش پایبند بوده است. اما این تجربه باعث نشد تا نگاه غربگرایان معتدل تر شود و همواره از نگاه آنان این ایران بوده که باعث شده تا روابط عقیم بماند و برحسب همین رویکرد بوده که در طول سال های بعد بازهم شاهد تلاش هایی برای نزدیکی تهران و غرب بودیم.

رسوایی مک فارلین

اگر بحران تسخیر لانه جاسوسی برای کارتر گران تمام شد، رونالد ریگان در ماجرای مک فارلین یا «ایران کنترا» بدترین رسوایی تاریخ آمریکا پس از رسوایی« واترگیت» را رقم زد. در بحبوحه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، چند تن از مقامات آمریکایی در ایران حضور یافتند تا علاوه بر فروش تجهیزات نظامی به ایران بتوانند طیف میانه رو ایران را نیز تقویب کنند. مجله الشراع لبنان در شماره دوم نوامبر 1986 (11 آبان 1365) خبری را افشاء کرد که سیاستمداران ایرانی ترجیح داده بودند نزدیک به 13 ماه آن را سرّی نگاه دارند.

خبر مربوط به «معامله تسلیحاتی ایران با ایالات متحده آمریکا» از 29 مرداد 1364 تا 13اسفند 1365 بود. در ماجرای مک فارلین نیز داستان گروگان ها در میان بود. آمریکا سعی داشت از طریق نفوذ ایران گروگان های آمریکایی را که در دست یک گروه اسلامی بودند، آزاد سازد و در ازای آن برخی قطعات و ادوات جنگی و نظامی را که به واسطه تحریم امکان فروش آنها به ایران نبود، در اختیار ایران قرار داد.

سرهنگ «اولیور نورث» از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا در اواخر سال 1985 ،اقدامات خود را برای اجرای طرحی آغاز نمود تا گروه های ضد انقلاب نیکاراگوئه موسوم به «کنتراها» که علیه رژیم ساندنیست و ضد آمریکایی «ژنرال اورتگا» می جنگیدند، با درآمد ناشی از فروش سلاح های آمریکایی، تقویت و تجهیز شوند. علی رغم این که ریگان از حامیان چنین طرحی بود، اما هیچ مدرک افشا شده ای وجود ندارد که نشان دهد وی اجازه چنین کاری را صادرکرده بود. پس از افشای این معامله تسلیحاتی در نوامبر 1986، رونالد ریگان در تلویزیون ملی آمریکا ظاهر شد و با اعلام واقعی بودن چنین معاملات تسلیحاتی ای، یادآوری کرد که این معاملات در برابر آزادی گروگان ها، صورت نگرفته است. البته پس از نابودی و از بین رفتن بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به این معاملات از سوی همقطاران رونالد ریگان ، روند تحقیقات با مشکلات زیادی روبرو شد.

هرچند تا کنون ابعاد زیادی از ماجرای مک فارلین در ایران شفاف سازی نشده ولی از برخی از روایات می توان به گوشه هایی از واقعیت پی برد. درست ۱۳ آبان سال ۱۳۶۵ بود که هاشمی رفسنجانی در میان شعارهای مرگ بر آمریکا پشت تریبون رفت و بعد از حمله به لیبرال‌ها و غربزده‌ها، تأملی‌کرد و گفت: «من نمونه بسیاری از استیصال آمریکایی‌ها در سینه انباشته ام و مطالبی دارم که نمی‌شود اینجا همه آن را مطرح کرد و شاید در آینده چنین فرصتی پیش آید.»

رئیس وقت مجلس شورای اسلامی سپس به ماجرای درخواست آمریکایی‌ها برای آزادی گروگان‌های خود در لبنان و واسطه‌گری نخست وزیر ژاپن اشاره کرد و درنهایت به واسطه گری دلال‌های اسلحه و ورود هواپیما حامل سلاح و قطعات پیچیده برای ایران که تمام سرنشینان آن در حالی با پاسپورت ایرلندی وارد ایران شدند که به قول آقای هاشمی به علت این ورود با هویت جعلی، جمهوری اسلامی می‌توانست به جرم ورود غیر قانونی و جاسوسی آنها را بازداشت کند! هاشمی رفسنجانی در حالی که همه سکوت کرده بودند تا ببینند افشاگری‌ها تا به کجا پیش می‌رود، گفت: «در فرودگاه مهرآباد معلوم شد اینها آمریکایی هستند و از طرف ریگان برای مسئولین عالی رتبه کشور پیام آوردند ما فوری با دوستان خود جلسه گذاشتیم و اینها را سه ساعت و نیم در فرودگاه معطل و متوقف کردیم، خدمت امام مسأله عرض شد امام فرمود با اینها جلسه نگذارید پیامشان را هم نگیرید و ببینید اینها برای چه به ایران آمدند. آنها را به هتل منتقل کردیم و در هتل گفتند، هیأت با مدیریت مک فارلین از طرف ریگان هدیه آوردند، هدیه برای هر یک از ما [روسای قوا] یک سلاح کمری و پیام هم می‌خواستند حضورا در جلسه اعلام کنند. یک کیک صلیبی شکل هم آورده بودند که این کلید فتح روابط است، بچه‌ها که در فرودگاه معطل بودند و گرسنه کیک را گرفته بودند و خورده بودند و دیگر چیزی نمانده بود که به ما برسد. ما اینها را قبول نکردیم و کسی با اینها درست صحبت نکرد تا بفهمیم واقعاً آن فرد مک فارلین بوده یا نه! ما یکی از دوستان [محمدعلی هادی نجف‌آبادی] وارد به زبان را وارد اینها کردیم که البته مقام مسئول نیست هدف اینها این بود که بیایند یخ روابط را بشکنند هدف دیگر آنها ایجاد روابط حسنه و ایجاد دوران طلایی به قول خودشان بود تا نیازهای ایران را هم مرتفع کنند. آنها درخواست داشتند پیام رئیس‌جمهور کشورشان را به مقامات رسمی کشور تحویل دهند که ما حاضر نشدیم و گفتیم ما با آمریکا قهر هستیم. بالاخره بعد از 5 روز اینها را مرخص کردیم، تلفن هواپیمایشان را هم اجازه ندادیم استفاده کنند و از تلفن عمومی که تحت نظر بود استفاده کردند و الان ما صدای مک فارلین را داریم یک انجیل هم با خط ریگان دادند که ماکپی آن را داریم و خود انجیل را نخواستیم.»(روزنامه جمهوری اسلامی ۱۴ آبان ۶۵)

با این وجود در قالب معاملات و نقش دلالان اسلحه در این بین برای ورود تجهیزات نظامی به کشور، در مجموع حدودا 5 مرحله معامله به صورت درست انجام می گیرد. منتهی دلال های اسلحه چون فقط به فکر کسب منافع خود بودند، به ایرانی ها گفتند این فقط راهی است برای انتقال اسلحه اما از طرف دیگر به آمریکا گفتند که این آغازی است برای ارتباط بیشتر با ایران. پس از 5 مرحله معامله آمریکا با الهام از ماجرای کسینجر، آقای مک فارلین با لباس مبدل و به عنوان مهاندار هواپیمای ایرلندی و با پاسپورت جعلی ایرلندی همراه با تیمش که یک شخص ایرانی الاصل اسرائیلی نیز همراه آنها بود به خاک ایران وارد شدند؛ آنها یک انجیل که توسط ریگان امضا شده بود را برای امام فرستادند، 3 قبضه اسلحه کمری طلایی برای سران 3 قوه و یک کیک که روی آن یک کلید طراحی شده بود را همراه داشتند. این اتفاق کاملا بدون اطلاع قبلی انجام شد و وقتی آنها وارد ایران شدند به اطلاع امام رسانند و ایشان دستور دادند که هیچ یک از مسئولین با آنها دیدار نکنند.

مک فارلین در جریان مذاکراتش با ایران بسیار عصبانی بود و جمله معروفی در این خصوص دارد که «من اگر برای فروش پالتوی پوست به روسیه رفته بودم، گورباچف شخصا به ملاقات من می آمد و قالی قرمز برای من پهن می کرد شما مگر کی هستید که نه به ملاقات من نمی آیید و حاضر نیستید راجع به مسئله ارتباط بین دو کشور صحبت کنید. » بنابراین وی پس از دو روز دست خالی به آمریکا برگشت. مک فارلین در حقیقت آمده بود برای آب کردن یخ روابط میان ایران و آمریکا؛ اما در عمل چیزی حاصل نکرده بود و فقط در جریان مذاکرات معامله سلاح و گروگان های آمریکایی انجام گرفت و نهایتا بهره‌ای که ریگان از این ماجرا برد آزادی گروگان ها بود.

منوچهر محمدی پژوهشگر تاریخ درباره نقش هاشمی رفسنجانی در مذاکرات عنوان می کند:« مطالبی از درون خاطرات اولیور نورث استخراج شده است و نشان می دهد که آقای هاشمی و خانواده اش نقش اساسی در این ماجرا داشتند و حتی یکی از فرزندان ایشان به کاخ سفید رفتند و در جلسات آنها حضور داشتند؛ به طوری که برادر زاده آقای هاشمی نقش کلیدی در این ماجرا داشته است. واقعیت این است که در زمان امام آقای هاشمی بسیار انسان با نفوذی بودند و حتی از آقای خامنه ای هم بیشتر نفوذ داشتند و این به دلیل آن بود که هاشمی کارهای سیاسی به معنای امروزی اش که همان سیاست ماکیاولی است را قبول داشت و در حقیقت هم در کسوت ریاست مجلس بود اما در حقیقت رئیس کل دولت هم بود و واقعا هم خوب وارد مسائلی می شد که حتی در قوانین بین الملل خلاف بود مانند فرستادن مواد منفجره به مکه در سال65 و خیلی مباحث دیگر.»

ماجرای میکونوس و ناز و کرشمه های اروپایی ها

در 17 سپتامبر سال 1992 ساعت 11 شب دو مرد مسلح که ماسک بر چهره داشتند وارد یک رستوران یونانی به نام میکونوس در منطقه ویلمرسدورف برلین شدند و اتاق پشتی رستوران را با اسلحه اتوماتیک یوزی و لاما ـ اسپیشال رولور به رگبار بسته و 4 مرد از جمله صادق شرفکندی دبیر کل تبعیدی حزب دموکرات کردستان ایران ـ حزبی سیاسی که در ایران رسماً منحل شده ـ را به قتل رساندند.

با جوسازی رسانه‌های غربی به بحرانی علیه ایران بدل شد که موجبات جبهه‌گیری غرب نسبت به جمهوری اسلامی ایران را فراهم کرد. به دنبال این حادثه دادگاه برلین طی یک حکم مغرضانه و بدون استناد، ایران را مسئول مستقیم این تیراندازی خواند در حالی که هیچ سندی مبنی بر محکومیت ایران ارائه نکرد. سیاسی ترین دادگاهی که بسیاری از مقامات ایران را متهم کرد و برخی را تحت تعقیب قرار داد. این دادگاه در آلمان، مقامات بلندپایه نظام جمهوری اسلامی را به دست داشتن به قتل مخالفان در میکونوس در خارج از ایران متهم کرد و برای اولین بار به خاطر «تروریسم دولتی» توسط دادگاه میکونوس محکوم شد. همچنین چند ماه بعد، «رونالد جورج» دادستان کل آلمان مقام معظم رهبری، رئیس جمهور وقت؛ علی اکبر هاشمی رفسنجانی، وزیر امور خارجه (علی اکبر ولایتی)، و وزیر اطلاعات (علی فلاحیان) وقت کشورمان را نیز به دخالت در این ماجرا متهم کرد. ابوالحسن بنی‌صدر؛ رئیس جمهور عزل شده و فراری ایران در اوایل انقلاب اسلامی نیز در دادگاهی که برای واقعه ترور میکونوس در آلمان تشکیل شد و مقامات عالی نظام جمهوری اسلامی را به دست داشتن به ترور رهبران مخالف کرد، متهم کرد، علیه نظام جمهوری اسلامی شهادت داد و پرونده خیانت های خود را پربارتر ساخت.

به دنبال این جوسازی و به منظور تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی، 12 کشور اروپایی سفرای خود را از ایران خارج کردند. این حرکت در اصل به منظورانزوای ایران در نظام بین الملل و با این هدف که حاکمیت جمهوری اسلامی با در چالش قرار گرفتن وارد بحران جدیدی شود، صورت گرفت. فشار دیپلماتیک و خروج دیپلمات های اروپایی برای عقب نشینی و امتیاز دادن بیشتر با سیاست قاطعانه ایران روبه رو شد. در ظاهر همه چیز در حال به حاشیه راندن ایران بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی در یک واکنش صریح، حجت را برای غربیان تمام کرده و فرمودند: «در مرحله اول، سفیر آلمان را فعلاً تا مدتی نباید راه بدهند که به ایران بیاید. بقیه هم که می‌خواهند به عنوان یک حرکت به اصطلاح آشتی‌جویانه برگردند، مانعی ندارد. خودشان رفته‌اند، خودشان هم برمی‌گردند. دیدند که رفتن شان هیچ اهمیتی ندارد.»

به دنبال بیانات قاطعانه مقام معظم رهبری، کشورهای اروپایی که به شکست اهداف و سیاست های خصمانه خود پی بردند، تلاش کردند تا به‌منظور کاستن از رسوایی ماجرای میکونوس سفرای خود را به تهران بازگردانند اما جمهوری اسلامی ایران به فرمان رهبر معظم انقلاب با بازگشت سفیر آلمان به تهران به همراه سفرای دیگر کشورها مخالفت کرد.پیامدهای سیاست کینه توزانه اروپا علیه ایران با درخواست سفرای اروپایی برای ورود مجدد به کشور وارد مرحله جدیدی شد. مقام معظم رهبری در سال 1377 در همین رابطه یادآور شدند: «همه اروپا با هم همدست شدند تا سرِ قضیه دادگاه میکونوس که بنده گفته بودم چون در این قضیه، آلمان این‌گونه رفتار کرده است و سفرا رفتند، اگر سفرای دیگر می‌خواهند بیایند، بیایند؛ ولی سفیر آلمان، باید بعداً بیاید. حق ندارد با آنها برگردد؛ این حرف را از بین ببرند، که سفیر آلمان، اگر شده با یک نفر دیگر با هم بیایند. دولت و ملت ایران ایستادند... ما مجبور به رابطه نیستیم، بلکه ما بر روی مواضع سرشار از عزت خود که ناشی از اسلام و قدرت ملی و اسلامی ملت ایران است، می‌ایستیم، تا همه کسانی که بیگانه از ما هستند، احساس کنند که در مقابل این ملت، نمی‌شود با قلدری حرف زد.»

در پی اتهامات و جنجال سازی های غرب بر سر ماجرای ترور میکونوس، سیاست گفت وگوهای انتقادی بن با تهران به دنبال موضوع احضاریه برای حجت الاسلام علی فلاحیان؛ وزیر اطلاعات، دچار ضربه سختی شد، این موضوعی بود که فضای سیاسی را ابری و تار ساخت.

گفتگوهای انتقادی از چند سال قبل از حادثه مینوکوس آغاز شده بود. هرچند در ابتدا اروپایی ها در موضعی طلبکارانه وارد این گفتگوها شدند. با روی کار آمدن اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهور در سال 68 شمسی، رویکرد جدیدی برای ایجاد سیاست «تنش زدایی با غرب» در دستگاه سیاست خارجی کشور شکل گرفت و حمایت رئیس جمهور از این سیاست دور جدیدی از گفتگوها را با اروپا به دنبال داشت. در 20 آذر 1371 سران 12 کشور عضو اتحادیه اروپا نشست مشترک خود را در «ادینبورگ» انگلستان با هدف ایجاد هماهنگی در نوع روابط آتی با ایران تشکیل دادند. در پایان این نشست 2 روزه که در زمان ریاست دوره‌ای انگلیس بر اتحادیه اروپا برگزار شد. بیانیه‌ای انتشار یافت که در آن بر لزوم انجام یک رشته «گفت‌و گوهای انتقادی» مستمر با ایران تأکید شده بود.

هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران در تاریخ دوم اسفند 1371پیامی خطاب به یک یک سران کشورهای عضو اتحادیه اروپایی صادر نمود. در این پیام مشترک چنین آمده است: «در قطعنامه اخیر اجلاس سران جامعه اروپا، علاقمندی و اعتقاد شما بر ضرورت گفت و گو صریح و انتقادی با جمهوری اسلامی ایران تأکید گردیده بود. ما نیز آمادگی و تمایل به بحث و تبادل نظر جدی و صریح و انتقادی با جامعه اروپا و اعضای آن داریم و بر این باوریم که مشکلات و چالشهایی که در جهان و بویژه در منطقه شما و ما بروز می‌نماید ضرورت چنین تماسها و رایزنی‌ها را افزایش داده است.» هرچند واکنش رئیس جمهور ایران، تا حدی حق انحصاری کردن مذاکرات انتقادی را از اروپایی ها گرفت و این شکل از مذاکرات را متقابل ساخت ولی اروپائیها سعی کردند در تمامی ادوار گفت‌و‌گوها، خود را جبهه‌ای یکدست و طلبکار نشان دهند. در چنین شرایطی 7 دوره مذاکره در سطح معاونین وزارت خارجه در پایتخت‌های اروپایی صورت گرفت. مداخله آمریکا برای عقیم گذاشتن این گفتگوها نیز به صورت موازی در فشار به اروپا همراه بود.

گفتگوهای انتقادی در نیمه اول دهه هفتاد با وجود کارشکنی های واشنگتن و تلاویو ادامه یافت تا اینکه پس از ماجرای مینوکوس و رای سیاسی دادگاه آلمان در فروردین 76 این گفتگوها ناتمام ماند. فراخوانی سفرای اروپائی از تهران و سفرای ایران از کشورهای اروپایی هفت ماه، تیرگی را بر فضای روابط دو طرف حاکم کرد. با پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری خرداد 76 سیاست تنش زدایی بار دیگر از سوی دولت اصلاحات با اشتیاق بیشتری دنبال شد. کشورهای اروپایی سفرای خود را در پائیز این سال به تهران باز گرداندند. از تیرماه 1377 گفتگوهایی جدیدی هرچند در قالب انتقادی با کشورهای اروپا آغاز شد.

با وجود پیشرفت هایی که در روابط ایران و اروپا وجود داشت، نگاه خصمانه غرب به تهران مانع از آن شد تا این روابط فراگیر و باثبات شود. برهمین اساس، پس از یازده سپتامبر 2001، کشورهای اروپایی با آمریکا بیشتر همنوا شدند و تحت فشار آمریکا،گفتگوهای خود را با ایران «مشروط» کردند. پس از «11 سپتامبر» قادر نبود مثل گذشته تحریم های آمریکا بر ضد ایران را نادیده بگیرد، همکاری های تجاری خود با ایران را به مسائل سیاسی گره زد. 15 کشور عضو اتحادیه اروپا در خرداد 1382 با صدور بیانیه‌ای به ایران هشدار دادند که مذاکرات اتحادیه با ایران مشروط به پیروی ایران در زمینه احترام به حقوق بشر، جلوگیری از گسترش سلاح‌های هسته‌ای، مبارزه با تروریسم و تغییر برخورد با روند صلح خاورمیانه( گفتگوهای میان فلسطین و اسرائیل) است. این چرخش به روشنی نشان می‌داد که اتحادیه اروپا تحت تأثیر آموزه‌های جدید آمریکا پس از 11 سپتامبر قرار دارد. اروپایی‌ها این سیاست را کم و بیش تا پایان دوران ریاست جمهوری خاتمی ادامه دادند.هر چند که در اواخر دور دوم رئیس دولت اصلاحات بهانه گیری هسته ای نیز به اصل گفتگوها لطمه وارد کرد و زیاده خواهی غرب برای محدودسازی هسته ای تهران، بن بست جدیدی را در روابط ایجاد ساخت.

در تمامی این سال ها جریان های غرب گرا همواره سعی بر آن داشتند که گفتمان نگاه به غرب را بر سیاست خارجی کشور حاکم سازند. این جریان کل جهان را غرب می دید و پیشرفت و توسعه را نیز تنها در قالب روابط همه جانبه با کشورهای غربی تفسیر می کرد. تلاش های بسیاری از سوی این جریانات برای برقراری روابط ایران- آمریکا صورت گرفت ولی واشنگتن با حمایت از گروه های مخالف برانداز و افزایش فشارهای اقتصادی و تهدید به حملات نظامی نشان داد که نمی تواند دیوار بی اعتمادی میان دو کشور را کوتاه سازد. روشنفکران غرب گرا که در زمان دولت خاتمی بر مطبوعات مسلط بودند معتقد بودند که سیاست خارجی ایران بر پایه هایی چون ایدئولوژی گرایی، آرمانخواهی در سیاست، صدور انقلاب، حمایت از فلسطین، آمریکاستیزی و حتی اسرائیل ستیزی استوار است و همواره خواهان تجدیدنظر در اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی بودند و بر این اعتقاد بودند که بر اساس منافع ملی وقت تجدیدنظر فرا رسیده است. در واقع این افراد برای کوتاه کردن دیوار بی اعتمادی میان تهران و غرب، رویکرد تساهل گرایی را در پیش گرفته و باید اذعان کرد منافع ملی آمریکا را بیشتر اصل قرار می دادند و همچنان نیز می دهند و خواستار تحول و دگرگونی اساسی در آن دسته از منافع و اهداف ملی جمهوری اسلامی ایران هستند که در تقابل با اهداف فرامرزی و مداخله جویان آمریکا قرار می گیرند.

نظر شما