شناسهٔ خبر: 29129336 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

زایش تراژدی؛ چند خطی برای آبی های غمگین پایتخت

محمد عامریان

ببین، همیشه خراشی است روی صورت احساس (سهراب)

صاحب‌خبر -

اختصاصی طرفداری- ما عشق فوتبال ها توی زندگیمان یک سری چیزهایی را می بینیم که خیلی ها از تجربه آن لحظه ها بی بهره هستند، لحظه هایی که خوب و بد ندارد، متفاوت است، جنسش چیز دیگری است، آفرینش و نگارشِ لحظه های ناب بودن، حس زیبایِ شدن، گرمای لطیف پرکشیدن و شعله نرم عشق ورزیدن، لذت هایی که چشیدنش همان‌قدر غریب و غیر قابل توضیح است که توصیفش برای دیگرانی که هیچ تصوری از آن لذت ها ندارد. مایی که همه ما یک جزیره دورافتاده ای توی قلبمان داریم که تیم محبوبمان است، خلوتی که فقط و فقط برای خودمان است، حریمی که آنقدر قدسی است که هیچ دهن کجی و بی حرمتی را به آن بر نمی تابیم. حس و حالی که خیلی اوقات ما را می‌برد روی پل و ضربه فنی می کند و یک وقت های خیلی خیلی نابی هم می آید که سوار بر اسب سپید تک شاخ می برد و می‌گذارد پشت قله قاف. حس و حالی که خیلی شوخی شوخی تو بچگیمان پا می‌گیرد و جدی جدی تا خود قیامت می‌شود یک چیزِ خیلی خیلی ضروری توی زندگی که نبودش استخوان هایمان را به لرزه می‌اندازد و اصلا عمقِ خنجر زخم های همین رابطه است که باعث می شود هیچ دیوانه فوتبالی نباشد که یک روز و یک جا از بی رحمی این زنجیر اسارت خسته نشده باشه، با خودش نگفته باشد آخر چرا برای چه، چرا من، گور پدرش و اصلا لعنت به هر چی وابستگی.

این یادداشت را برای طرفداران استقلال نوشتم، برای یک تراژدی که انگار دوباره متولد شده، برای دُملی که دوباره سر باز کرده، برای بُغضی که با امسال می شود چند سالی که بغض مانده، برای دلخوشی هایی که هی به تعویق می‌افتد و دلخوشی هایی که مدام از دست می رود، برای دیوانه هایی که می روند همه دوستت دارم های عالم را انبار می کنند و یک عمر به دوش می کشند. سر صحبتم با آن هایی نیست که فوتبال را از اخبار ساعت شیش و چهل و چند دقیقه دنبال می کنند یا آنها که فوتبال برایشان ابزاری برای تخلیه حقارت های زندگی شخصی است. روی صحبتم توی این چند خط با آن هایی است که تلخی یک شکست هفت روز زیر دندانشان است. با خودمانم، ما که شب‌هایی مثل دیشب می تواند نسخه یک هفته مان را بپیچد، ما که اگر بزرگ و بالغ هم باشیم و آلوده کار و زن و زندگی هم که شویم این زنجیر اسارت به گردنمان است، مایی که مثل هرویینی‌ها توی هر جمعی هم را پیدا می کنیم و هر جایی که پا بدهد، هر جا، از عروسی پسر دایی و عمو گرفته تا ختم مادربزرگ و پدر بزرگ دور و بر فوتبال پرسه می زنیم و هر هفته با آن می میریم حداقل یک هفته طول می کشد که دوباره زنده شویم.

فردا سر صبح پرسپولیس فینال آسیا را بازی می کند و دیروز آبی ها از جام حذفی کنار رفتند. آن هم روزی که نود دقیقه وقت داشتند تا به یک تیم ده نفره گل بزنند و نزدند، آن هم همان تیمی که در ناهموارترین زمین چمن ممکن همین چند هفته قبل، نود دقیقه برده بودندش گوشه رینگ و مثل کُشتی های قدیمی انواع و اقسام تاکتیک ها و فنون را رویش اجرا کرده بودند. امروز در حالی آخرین رشته پیوند آبی ها با این فصلِ بی نهایت دراز و احتمالا آزاردهندهِ فوتبالی پاره شده که رقیب دیرینه در حوالی یکی از مهم ترین خطوطِ قرمزِ آبی ها پرسه می زند، قهرمانی آسیا اصلا خودِ فینال آسیا. طعنه ای که از دهان تیفوسی های آبی پوش نمی‌افتاد امروز 180 دقیقه با سید جلال و پرسپولیسی ها فاصله دارد. امروز خیلی ها توی ایران خوش حال اند و از روی تردمیل و توی صف نانوایی و نوک درخت و پشت کوه گرفته تا وسط بازی بارسلونا با تاتنهام همه جا صحبت از این شادی است، از این پیروزی، از این موقعیت ملی، از اینکه همه ما خوشحالیم، از اینکه برانکو با دستان خالی با محرومیت از نقل و انتقالات با سیزده بازیکن و یک تیم نیم بند، علی رغم خِیریت و کلی سد طبیعی و انسان ساخت به فینال آسیا رسیده آن هم توی فرمت جدید. خب پرسپولیس کلا تیم دراماتیکی است. از قهرمانی آن سالی که استقلال هفته آخر یک مساوی توی انزلی نگرفت تا با گل ابراهیم اسدی قرمزها قهرمان شوند، تا روزی که شش امتیاز از آنها کم شد و دقیقه نود و ششم سپهر حیدری گل قهرمانی را زد تا همین قهرمانی های اخیر در سوگ کاپیتان در همه جا سیر دراماتیک داستان با قرمزها بوده و انگار یک چیز غیر قابل توضیحی در نهاد آن به یادگار مانده که امروز فکر کردن به هت تریک در قهرمانی لیگ و سه گانه و تقابل با رئال مادرید  و این چیزهای خوب و خواستنی را توی ذهشنان شدنی می کند، ولی وسط این همه سرخوشی و حس و حال خوب، وسط خنده ها جواد و شوخی هایی که دل آدم را غنج می برد، یک غم خیلی بزرگ را می شود توی نگاه خیلی ها روی همان تردمیل ها و توی همان صفوف نانوایی و نوک همان درخت‌ها و پشت همان کوه ها و ...دید، تراژدی استقلال را.

فصل درحالی برای استقلال شروع نشده تمام شد که همین شش ماه پیش بود شاید که همه از فوتبال شناور تیمِ شفر می گفتند. از پایان لیگ های یک طرفه. از استقلالی که پس از کادوپیچ کردن دو قهرمانی به رقیب، بیدار شده و خودش را به یاد آورده، از اینکه بعدِ کلی نشدن بالاخره می شود، از اینکه شیر ژرمن نقطه سرخطی بر دور باطل خوانین و ژنرال ها گذاشته، خب عجیب هم نبود چرا که امید ابراهیمی به اوج فوتبالش رسیده بود، سید مجید در کنار روزبه یک زوج دفاعی ایده آل را ساخته بودند، سرور در سی و پنج سالگی دوباره متولد شده بود و وریا قدرتمندانه طول زمین را هر روز صدبار می رفت و می آمد، تیمی هماهنگ که در یک نمایش خارق العاده در هوای بارانی اهواز چهار گل به فولاد زد، یکی از سخت ترین ورق ها را جلوی ذوب آهن چغر قلعه نویی برگرداند، جام حذفی را برد و در یک بازی یک طرفه مچ برانکو و تیم قهرمانش را توی دربی خواباند و از غرور لگدمال شده اش به تمامی دفاع کرد. درست همان روزها بود که جوانهِ کلی رویای دور توی ذهن ساده آبی ها سبز می شد و آبی هایی که رفته بودند رد کار و زندگیشان پیوندی دوباره با عشق قدیمی پیدا کردند. تیمی که روان تر از هر تیمی بازی می‌کرد، خوب دفاع می کرد و خوب گل می زد، دروازبانی که هشتصد دقیقه گل نمی‌خورد و مهاجمی که از هیچ گل می‌ساخت، آن هم چه گل‌هایی، گل هایی که حتی دروازبان های ملی پوش بجای شیرجه زدن باید ایستاده برایش کف می زدند. با آن تیم حقیقتا رویا پردازی کار سختی نبود و می شد با روزهای خوب احتمالی فرداهایش، چمدانی از خاطرات تلخ دیروزها را مثل دو جین موقعیت گلی که سید علی موسوی جلوی جوبیلو زد توی آسمان یا چند سال بعدش که توی نیمه نهایی جلوی رقیب کره ای به جای فوتبال مجبور به شنا شدیم را از یاد برد و نشان داد سهم داستان ما از فوتبال تراژدی نبوده و نیست.

آبی ها از همه اتفاقاتی که این روزها در فوتبال ما در حال رخداد است ناراحتند. آنها سد نامرئی را مقابل خود می بینند که نمی دانند چیست. جوری ناراحت که شاید ناراحتی بی خاصیت ترین و به درد نخورترین واژه ی ممکن برای توصیف حالشان باشد و تقلیلِ این ناراحتیِ صرفا به وضعیت تیم رقیب و تمسخر این حال با تکیه بر واکنش چند هوادار احساسی که در اردوگاه هر تیمی در هر کجای جهان پیدا می شوند، هیچ توجیهی جز فقدان شرافت ندارد. خشم آبی ها خیلی بیشتر از صعود رقیب و قهرمانی احتمالیش به خاطر این است که آنها احساس می کنند چیزی از آنها ربوده شده،. اینکه آنها اگر نه لایق حضور در فینال که لایق حضور در نیمه نهایی و آزمودن بخت خود برای رسیدن به فینال در مقابل پرسپولیس بودند. اینکه تیمی که بی سپر تر از هر چه بشود فکرش را کرد توی آزادی مقابل ژاوی و یارانش مرگ مغزی شده بود، قبل از تجزیه شدن السد را می بلعید، اینکه این همه بدبیاری تاوان کدام گناه است و اساسا چگونه می شود در چنین زمان کوتاهی اینجوری یک مجموعه را متلاشی کرد که کمترین شباهتی به خودش نداشته باشد.

حس و حال استقلالی ها درست مثل کهنه سربازی  است که بعد کلی جنگ و خونریزی و جراحت و صدمه و آسیب، بعد طی کردن کویر و کوه و رود و صخره و برف و باران و آفتاب، سرزمین موعودش ثانیه هایی قبل از فتح بخار شود و برود توی آسمان. کهنه سربازی که لحظاتی پیش از کوبیدن آخرین پرچم و ترفیع، ستاره های روی شانه اش مثل ستاره های توی آسمانش ناپدید شود و به یک باره چکاچک شمشیرهایی که زد و خون هایی که ریخت و سرزمین هایی که فتح کرد یکسره زیر رگبار تبلیغاتی به دست فراموشی سپرده شود و عجیب اینکه وسط این همه تحیر و شگفتی، وسط این همه علامت سوالی و پرسش بی جواب و میان غیر قابل تحلیل ترین وضعیت ممکن، نه ابرویی بالا رفته و نه علامت سوالی ته جمله ای کاشته شده، نه کسی توبیخ شده نه جوابی داده شده و کلا  همه چیز جورى عادی است که انگار اصلا همین بوده که هست.

اين را هم بسيار مايلم متذكر شوم كه کسی درخواست دادگاه صحرایی برای مدیری نداده، کسی نخواسته پشت بام مدرسه ای محل تسویه حساب با خائنین شود، پسر وزیر و پدر سفیر و این جور چیزها هم یک مشت مزخرف است لطفا چیزی که نگفتم را نچسبانید به یاداشتم، حرف این است که انتظار پاسخ گویی در قبال اين وضعيت انتظار عجیبی نیست، بیایید و این سقوط را حلاجی کنید، حالا که نود در غیبت صغری است از شوک کمک بگیرید، بگویید یعنی دقیقا آخرین روز یک تابستان سه ماهه، تیام و سرور خواسته های به زعم شما نامعقول خود را مطرح کردند، بگویید ما به‌التفاوت رفته ها و آمده ها دقیقا چقدر بود، بگویید چطور می شود احساس میلیون ها آدم را به سخره گرفت و بعد رفت پى زندگى، نمود نگاه ملی به استقلال در تابستان چه بود؟ پرسپولیس سرمایه ملی‌است، بر منکرش لعنت مگر غیر این است؟ ولی استقلال هم که ایادی استکبار نیست، هست؟ توضیح دهید که چطور می‌شود سینوس رفتار یک تیم این‌قدر در محور عرض ها کشیده شود، چطور می شود اینجور آن تیم را به این روز نشاند، چطور می شود مدعی اصلی قهرمانی آسیا حتی شانس حضور در تورنمنت سال بعد را هم نداشته باشد، دو هزار کلمه از خودمان گفتم، دو کلمه هم شما بگویید، بگوییداصلا ما زاده تراژدی هستیم، ما که می دانیم همیشه خراشی هست روی صورت احساس.

نظر شما