شناسهٔ خبر: 28948614 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: ابنا | لینک خبر

نویسنده مطرح ترکیه مطرح کرد؛

از بزرگِ خاندان آل سعود که دستور کشتن «مشاعل بنت فهد» نوه ۱۹ ساله‌اش را صادر کرد تا قتل خاشقجی

اختصاصی ابنا

«مراد بارداکچی» (Murat Bardakçı) از نویسندگان ترکیه در سایت هابر تورک (haberturk) به تحلیل قتل خاشفجی پرداخته است و اینکه آل سعود در این جنایت های وحشیانه سابقه دار است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ قتل «جمال خاشقچی» روزنامه نگار میانه رو سعودی در کنسولگری استانبول در ترکیه از سوی مأموران آل سعود، بازتاب جهانی پیدا کرد و محکومیت های این قتل فجیع از سوی سران کشورهای دنیا هر روز مخابره می شود و نویسندگان در روزنامه ها و پایگاه های خبری به بررسی زمینه ها و عواقب این حادثه می پردازند.

«مراد بارداکچی» (Murat Bardakçı) از نویسندگان مطرح ترکیه در سایت هابر تورک (haberturk) به تحلیل قتل خاشفجی پرداخته است و اینکه خاندان آل سعود در این جنایت های وحشیانه سابقه دار هستند.

متن نوشتار این روزنامه نگار ترک به شرح ذیل است:

«در مورد جنایت خاشقجی در حیرت هستیم اما در برابر کسانی قرار داریم که دستور کشتن نوه 19 ساله خود را صادر کردند!

جزئیات کشتن جمال خاشقجی در کنسولگری عربستان در استانبول که لرزه بر بدن انسان می اندازد، آرام آرام مشخص می شود و این پرسش که "انسان ها چگونه جرأت اینگونه جنایت را پیدا می کنند؟" را با خود گفته و تعجب می کنیم.

آنچه باعث ایجاد حیرت در ما می شود این است که در گذشته بزرگِ خاندان آل سعود گستاخانه اینگونه اقدامی را انجام داده است. حتی بدون پلک زدن، دستور کشتن زنی 19 ساله که منتسب به همین خاندان بود را صادر کرد.

برای شما از جنایت های آل سعود علیه یکی از شاهزادگان را نقل می کنم. قتل «مشاعل بن فهد بن محمد السعود»را بازگو می کنم:

مشاعل دختر فهد، و فهد پسر محمد فرزند بزرگ عبدالعزیز بنیانگذار عربستان سعودی بود. هرچند محمد ـ پدربزرگ مشاعل ـ فرزندِ بزرگ عبدالعزیز بود؛ اما خاندان آل سعود به خاطر اینکه زندگی او با پادشاهی عربستان سازگار نبود و اعتیاد زیاد به الکل داشت، سلطنت را به  محمد ندادند و به همین خاطر "خالد" برادر کوچک او پادشاه عربستان شد.

مشاعل که در سال 1958 میلادی به دنیا آمد، از طرف خانواده برای تحصیلات به بیروت اعزام شد، در دانشگاه آمریکایی ثبت نام و برای اقامت در بیروت ویلای کوچکی اجاره کرد. «علی حسن الشاعر» سفیر عربستان در لبنان مراقب شاهزاده جوان بود و دائماً وی را دعوت می کرد، خواسته های او را جویا می شد، برای غذا خوردن وی را در سفارت نگه می داشت و سپس با راننده خود به ویلا بدرقه می کرد.

فاجعه از بیروت آغاز شد

سفیر عربستان در لبنان پسرعمویی به نام خالد داشت. مشاعل با خالد بسیار ملاقات می کرد و به همدیگر علاقمند شدند.

در یکی از روزها فردی از ریاض با مشاعل تماس گرفت. شخص تماس گیرنده "محمد" پدربزرگ او بود و دستور داد تا سریع به ریاض برگردد. مشاعل در ریاض متوجه شد که بدون اطلاع او نامزدِ فرد ثروتمند سعودی هم سن پدربزرگش شده است و در صدد ثبت ازدواجش بودند. مشاعل واکنشی نشان داد که مرسوم نبود دختران آن دوران چنین عکس العملی نشان دهند. وی با شجاعت به چنین ازدواجی جواب نفی داد و گفت که فرد دیگری را دوست دارم و می خواهم با او ازدواج کنم. پس از آن در حضور پدربزرگ خود در را محکم بست و آنجا را ترک کرد.

در آن زمان خالد در ریاض بود. همان شب مشاعل با خالد به شهر جده فرار کردند و با یکدیگر به خانه شیخی رفتند که مشاعل سال های پیش با او مرتبط بود. دختر جوان از شیخ درخواست و اصرار کرد که عقد ازدواج او را با خالد بخواند و او هم قانع شد و عقد ازدواج آنان را خواند.

آن دو دیگر زن و شوهر بودند؛ ولی مشاعل سایه پدربزرگ را بالای سر خود مثل شمشیر احساس می کرد. خالد و مشاعل قبل از اینکه شب اول عروسی را تجربه کنند برای فرار برنامه ریزی کردند. مشاعل موهای خود را کوتاه کرد و با قیافه مردانه در هتلی بیرون از شهر جده مثل دو فرد خارجی اقامت کردند. فردای آن روز با کمک دو مهماندار ارمنی در حال رفتن به طرف فرودگاه بودند و می خواستند به طرف آزادی پرواز کنند. اما در همان لحظه ای که پا از هتل بیرون گذاشتند نیروهای مسلح که از سوی پدربزرگشان آمده بودند را در مقابل خود دیدند. دو مهماندار همانجا کشته شدند ولی مشاعل و خالد به طرف فرودگاه فرار کردند. سوار هواپیما شدند؛ موتورهای هواپیما روشن شد. اما مأموران پدربزرگِ مشاعل وارد هواپیما شدند. آن دو فریاد زنان در برابر تعجب مسافران از هواپیما کشان کشان پیاده شدند.

محمد بن عبدالعزیز، مشاعل و خالد را پیش یک قاضی برد که مطیع او بود. پدربزرگ مشاعل به روی نوه خود یک بار هم نگاه نکرد و فقط گفت: "این دو زنا کرده اند و بر اساس شریعت اسلام باید کشته شوند." قاضی هرچند چندین سال بود که هرچه محمد بن عبدالعزیز گفته بود انجام می داد، اما رأی او در این قضیه منفی بود و پاسخ داد: "این دو با هم ازدواج کرده اند و زنایی در میان نیست به همین خاطر مجرم نیستند."

اما پدربزرگ مشاعل به لجاجت افتاده بود و سر خالد و نوه اش را می خواست! هرچند پادشاه نبود اما در آل سعود بزرگ و رئیس خاندان بود. بدون چشم بر هم زدن به عنوان رئیس خاندان دستور داد: "هر دو باید کشته شوند." گرچه عقد نکاح بدون اجازه خانواده منعقد شده بود و با سیستم حقوقی جرم شناخته نمی شد ولی دستور بزرگِ خاندان آل سعود باید اجرا شود.

دستور محمد بن عبدالعزیز روز 15 ژوئیه 1977 میلادی در شهر جده اجرا شد. پیش از اجرای حکم در مورد چگونگی کشتن این دو جوان، گفتگو شد. چون مشاعل از دیدگاه شریعت اسلام مجرم نبود، نباید سنگسار می شد و همچنین ممکن نبود او را به دست جلّاد رسمی دولت سپرد زیرا تصمیم را نه محکمه، بلکه بزرگِ خاندان اتخاذ کرده بود. در نهایت از سلاح جنگی استفاده کردند. مشاعل و خالد را به پارکینگی بردند و از پشتِ سر تیری به سوی شاهزاده جوان شلیک کردند. پس از آن نوبت به خالد رسید. در مقابل چشمان او زنش را کشته بودند دیگر متوجه پایین آمدن شمشیر روی گردنش نشد.

مارگارت تاچر روسری سر خود کرد و به عربستان رفت!

سه سال از وقوع این حادثه گذشت. در انگلیس "آنتونیو توماس" پس از تحقیقاتی درباره این قضیه، مستند تلویزیونی تهیه کرد. بعد از اینکه مستند "مرگ شاهزاده" شب 9 دسامبر 1980 میلادی در یکی از کانال های انگلیس پخش شد، عربستان سعودی جنجال به پا کرد. به دستور خالد پادشاه عربستان، سفیر انگلیس در ریاض فوراً اخراج شد. زمانی که معلوم شد پادشاه عربستان در قبال پخش نشدن فیلم مستند، برای شرکتی که آن را ساخته رشوه 11 میلیون دلاری پیشنهاد کرده است، اوضاع بدتر شد. عربستان سعودی، اموال شهروندان انگلیسی را مسدود و تمام قراردادهای تجاری دو طرفه را فسخ کرد و حتی یک شرکت آمریکایی که در ساخت فیلم مستند مشارکت کرده بود مجبور به عذرخواهی شد و شرکت "mobil" از شرکت های بزرگ نفتی که در عربستان سرمایه گذاری زیادی کرده، در روزنامه نیویورک تایمز اعلام کرد که فیلم مستند، رابطه موجود تجاری بین دو کشور را از بین می برد.

پس از چند ماه "مارگارت تاچر" نخست وزیر انگلیس مأمور حل مشکل شد. تاچر به خاطر مشکلاتی که برای شرکت ها و سرمایه گذاران انگلیسی رخ داده بود، تور کوچکی روی سر خود انداخت و به شهر جدّه رفت؛ از پادشاه عربستان عذرخواهی کرد و سرمایه گذاران انگلیسی را نجات داد.

زندگی مضطرب مشاعل شاهزاده جوان اینگونه تمام شد. به همین خاطر برای پاسخ به این پرسش که سعودی ها با کدام جسارت در کنسولگری خاشقجی را کشتند؟" هیچ تعجب نمی کنیم چون کسانی که بدون درنگ نوه شان را می کشند دیگر چه کارها که نمی کنند!»

..........................
پایان پیام/ 167

نظر شما