شناسهٔ خبر: 28946645 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: وزارت آموزش و پرورش | لینک خبر

دانش آموز شهید جلال فطرتی :

از امت شهیدپرور می خواهم نگذارندخون شهداپایمال شود

شهید جلال فطرتی در وصیت نامه خود آورده است: من از امت شهیدپرور ایران می خواهم که بچه های خود را خوب تربیت کنند تا سلاح بر دست گیرند و راه شهیدان را ادامه دهند و نگذارند که خون شهدای انقلاب پایمال شود.

صاحب‌خبر -

به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش خراسان جنوبی، شهید جلال فطرتی در سال 1348 در خانواده ای متدین و سخت کوش ولی کم بضاعت به دنیا آمد. دوره ابتدایی را همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به اتمام رسانید و وارد دوره راهنمایی شد که تا پایه دوم راهنمایی در زادگاهش تحصیل نمود.

ناگهان حال و هوای جبهه او را به دانشگاهی فراتر از دوره تحصیلاتش کشاند بگونه ای که سال سوم راهنمایی را در حین رزمندگی و حضور در جبهه به پایان رساند. او که از همان دوران نوجوانی نسبت به مسائل دینی و احکام اسلامی و اهداف انقلاب اسلامی بسیار مقید و حساس بود بزودی وارد عرصه دفاع مقدس گردید و با شهامت و شجاعت وصف ناپذیر تا جایی به پیش رفت که عروس زیبای شهادت را انتخاب و به تمنای خویش در محضر خداوند منان نائل شد. وی قبل از اینکه به جبهه اعزام شود در حین مشغولیت به تحصیل از اوقات فراغت خود بیشترین استفاده را می نمود و جهت کمک کردن به خانواده که از بضاعت مالی خوبی برخوردار نبودند در امر نقاشی ساختمان به همراه برادرش محمدرضا که او نیز یکسال بعد از وی به درجه رفیع شهادت رسید همکاری داشت و هرگز وقت خود را به بیکاری و بی توجهی به امور خانواده نمی گذراند.

جلال با اینکه کم سن و سال بود ولی از قدرت تخیل و خلاقیت های هنری برخوردار بود بطوری که همرزمانش نقل می کردند آثار هنری زیبایی رابا سنگ نوشته ها و حتی با پوکه  سلاح ها طراحی و با محتوای شعارهای بسیار مهیج و جذاب حاوی اذکار الهی و مسائل تربیتی و دفاع مقدس در تپه ها و کوههای منطقه عملیاتی خلق کرده که مدتها به یادگار باقی مانده است.

شهید جلال فطرتی از همان کودکی فردی مؤدب و باصفا بود و به پدر و مادر و برادران و خواهر و خویشاوندان و حتی دیگر مردم بسیار احترام می گذاشت و سادگی، مهربانی و سخاوتمندی او کاملاً مشهود بود آری همین صفات پسندیده و تلاش های خالصانه و برجستگی های ویژه بود که او را به هدفی بزرگ رهنمون کرد تا بتواند پس از حضور در سه مرحله اعزام به جبهه در کوتاهترین زمان ممکن راه طولانی معرفت و رسیدن به قله کمال را پیموده و به کشف باب الجهاد نائل آمده و به لقاء ا... بپیوندد. مقام رفیع شهادت گوارای روحش و درود بی پایان بر همه شهیدان راه حق و حقیقت به ویژه برادر شهیدش محمدرضا فطرتی.

در مسیر مبارزات:

شهید جلال فطرتی در دوران انقلاب گر چه کودک بود ولی با فهم و درک والایی که داشت مسائل انقلاب را می فهمید و مبادرت به پخش اطلاعیه ها و حضور در مراسم راهپیمائی و همکاری در برپایی مجالس مذهبی داشت او در نوشتن شعارهای انقلابی بر علیه رژیم ستم شاهی بر روی دیوارها مهارت داشت، پس از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج 20 میلیونی به عضویت بسیج درآمد و شبها نگهبانی می داد و در امر اجرای فرمان حضرت امام از هیچ کوششی دریغ نمی نمود. او به امام عشق می ورزید و امام را رهایی بخش مستضعفان جهان از ستم مستکبران می دانست و همین احساس عاشقانه و آگاهانه بود که در مسیر مبارزاتش تا پای جان همت ورزید و با سن کمش دو مرحله به جبهه جنوب و یک مرحله به جبهه غرب اعزام شد.

نیم نگاهی به خاطرات و اظهارات نزدیکان و دوستان شهید:

مادر شهید می گوید : وقتی جلال به دنیا آمد دور حلقه های چشمانش خط قرمزی داشت مردم     می گفتند این پسر خوش قدمی است و همین گونه نیز بود چرا که وضعیت مالی و معنوی ما روز به روز بهتر می شد. او در دوران تحصیل بسیار مؤدب بود و گاهی به شوخی به معلمانش می گفتم جلال شما را خیلی اذیت می کند آنها هم از ادب و هم از درس او ابراز رضایت می کردند. جلال از وقتی که نام امام خمینی را شنیده بود علاقه ی خاصی به ایشان پیدا کرده بود و در عین حال که کوچک بود فکر بزرگان را داشت و ما را تشویق می کرد که نماز اول وقت بخوانیم و نسبت به امور دینی خود مقید باشید. دوستان و برادران و داماد خود را در اثر تشویق زیاد به جبهه برد و قبل از اعزام مرحله سوم در دامنه کوه مقابل منزل ما شعارهایی را با عنوان الله اکبر و جنگ جنگ تا پیروزی با سنگ طراحی و روی آن را نقاشی کرد که مدتها پس از شهادتش این آثار باقی مانده است. در حین نوشتن این شعارها به دوستانش گفته بود دیگر این آخرین مرحله است، دیگر من با این حالت برنمی گردم. در مرحله سوم گفت مادرم تو را به مشهد با خود می برم تا زیارت کنی و نزد برادرم بمانی و لحظه آخر خداحافظی از حالات او پیدا بود که دیگر متعلق به ما نیست و من راضی هستم که خداوند امانتش را با رضایتمندی از ما گرفت چون او امانت خدا بود و به ما تنها تعلق نداشت بلکه به همه ملت ایران متعلق بود.

برادر شهید می گوید : برادرم جلال از همان کودکی فهمش زیاد بود و صحبت هایی را به زبان می آورد که از سنش بالاتر بود. رفتارش بسیار خوب و همراه با مهربانی و احترام بود و همه ما را سفارش به شرکت در نماز و مراسمات مذهبی و مسائل مربوط به انقلاب می نمود و می گفت گوش بفرمان امام باشید.

خواهر شهید می گوید: جلال از همان کودکی شیرین زبان و دوست داشتنی بود. او از دوران نوجوانی تابلوهایی را با مضامین اسلامی طراحی می کرد و به اقوام هدیه می داد. وقتی که جنگ شروع شد ورد زبانش جبهه بود و آنقدر اصرار کرد تا اینکه در همان دوران نوجوانی عازم جبهه شد. وقتی از جبهه برگشته بود خداوند به ما فرزندی پسر داده بود گفت من او را نامگذاری می کنم. نام محمد را بر او گذاشت و گفت در خانه ای که نام محمد برده شود خیرو  برکت در آن زیاد است. آری گویا همه خوبی ها در او که کم سن و سال هم بود جمع شده بود که ناگهان جامه شهادت پوشید و هم در دنیا و هم در آخرت عزیز شد. خدا کند که ما هم ادامه دهنده راهش باشیم.

دوستان و همرزمان شهید می گویند: شهید جلال فطرتی ویژگی های زیادی داشت که ما قبل از شهادتش کمتر به آن توجه می کردیم و عظمت روحی او را نمی فهمیدیم. او از شنیدن سخنان بیجا و بیهوده برآشفته و عصبانی می شد ولی در عین حال با آرامش و پاسخ منطقی فضا را برای گفتن سخنان خوب آماده می کرد. به نماز اول وقت اهمیت می داد بعضی از احکام اسلامی همچون خواندن نماز و گرفتن روزه را قبل از سن تکلیف به صورت کامل انجام می داد گشاده رو و بسیار خوش برخورد بود، ذوق هنری داشت و در ساختن کاردستی و آموزش به ما کمک می کرد. همیشه گوش به فرمان امام و بسیار علاقه مند به جلسات مذهبی و عزاداری امام حسین(ع) بود و آرزو داشت به کربلا برود. در کارهای گروهی اکثراً سرگروه بود و با وفاداری کامل و اطاعت از فرمان مافوق بخوبی مسئولیت خود را انجام می داد. بسیار شجاع و نترس بود. به امام عشق می ورزید و این شعار را همیشه تکرار می کرد (خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار)

همیشه ذکر خدا بر زبان داشت و این اواخر اکثر شبها نماز شب می خواند و زیارت عاشورا را قرائت    می کرد. درخواست های خاضعانه او بود که او را به فیض شهادت نائل رسانید.

این دانش آموز شهید در وصیت نامه خود نوشته است: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر خداوند منان و سلام بر محمد(ص) راهنمای بشریت الهی ببین که چگونه این جنایتکاران چنگهای کثیفشان را بهم انداخته اند تا جمهوری اسلامی ایران رابکوبند .

خدایا به پاره های آهن بگو تا جان مرا دریابند و خونم را ای هستی بخش بر این زمین شهیدپرور بریزد تا دین خدا و رسول زنده بماند مگر ندانسته که همه چیزم و روح انسانیم که در من بوده .... و تمام توانم و قدرتم از تو بوده . مرا ای پروردگار محمد در صراط خدائیت محکم کن تا در تحکیم این رسول و جمهوری اسلامی زیبائی های شهادت را با روحم در آغوش کشم . ای معبود من مرا در نزدت روسفید کن .

الهی جان ناچیز مرا بگیر و خون من را به پای نهال اسلام و انسانیت بریز . خدایا اگر با ریختن یک قطره از خون من که بر زمین بریزد لایق آمرزش نیستم زمین را از خونم سیراب کن .

ای خدای بشریت به فرشتگانت که مامور هستند که جان مرا بگیرند بگو برمن آسان بگیرند که من گناهکار تحمل جان کندن را ندارم و خود شفاعت گناهانم را بکن و خدایا شهیدم کن تا بر حقانیت محمد شهادت دهم، خداوندا گناهانم را عفو کن که من طاقت عذاب سنگین ترا ندارم.

اما سخنی به امت شهیدپرور ایران من از امت شهیدپرور ایران می خواهم که بچه های خود را خوب تربیت کنند تا سلاح بر دست گیرند و راه شهیدان را ادامه دهند و نگذارند که خون شهدای انقلاب پایمال شود و با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح بر دست گیرند تا بر قلب ابرقدرتهایی که بر ضداسلام فعالیت می کنند بتازند و آنها رانابود سازند.

و درآخر از همه از دوستان و آشنایان بخواهید که مرا حلال کنند که خداوند در آخرت از حق خودش می گذرد ولی از حق الناس نخواهد گذشت.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.

(الهی الهی حتی القیام المهدی احفظ لنا خمینی)

نظر شما