شناسهٔ خبر: 28910389 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: ایپنا | لینک خبر

ایزدیار: تا مدال پارالمپیک نگیرم، ادامه می دهم/ از آب می ترسیدم و از شنا بدم می آمد!

اعجوبه شنای ایران از رازهای زندگی شخصی و ورزشی اش پرده برداشت؛ داستان از جایی شروع شد که شاهین با اجبار پدر و مادرش به آب زد. شاهین ایزدیار حالا یک چهره شناخته شده در ورزش ایران به حساب می آید. این شناگر که با نقص عضو از ناحیه دست راست به صورت مادرزادی مواجه […]

صاحب‌خبر - اعجوبه شنای ایران از رازهای زندگی شخصی و ورزشی اش پرده برداشت؛ داستان از جایی شروع شد که شاهین با اجبار پدر و مادرش به آب زد. شاهین ایزدیار حالا یک چهره شناخته شده در ورزش ایران به حساب می آید. این شناگر که با نقص عضو از ناحیه دست راست به صورت مادرزادی مواجه بوده، داستان زندگی جالبی دارد. این شناگر با پشتکار شاید مدیون پدر و مادرش است که در کودکی او را به رفتن به کلاس شنا مجبور کردند. حالا دیگر شنا بخش بزرگی از زندگی شاهین را تشکیل داده است. او در بازیهای پاراآسیایی ۲۰۱۸ در جاکارتا با ۶ طلا و یک نقره تمام نگاه ها را به خود خیره کرد و به شهرت رسید؛ تا جایی که برانکو و گرشاسبی از او هم سر تمرین پرسپولیس دعوت کردند و هم به عنوان میهمان ویژه در بازی با السد این اعجوبه شنای ایران را کنار خود خواهند داشت. چند روز بعد از بازگشت شاهین ایزدیار به ایران حسین جمشیدی همکار و دوست عزیزمان میزبانش بود و سعی کرد از زاویه ای جدید به زندگی شخصی و ورزشی او بپردازد. مایکل فلپس ایرانی در این مصاحبه صحبتهای جالبی را بر زبان آورده که خواندن آنها خالی از لطف نیست. از آب می ترسیدم و از شنا بدم می آمد! من از کودکی و سن ۶، ۷ سالگی شنا را یاد گرفتم. البته این به اصرار پدر و مادرم بود که مرا به کلاس شنا می فرستادند. من از آب خوشم نمی آمد و اکثر روزها گریه می کردم و بعد درون آب می پریدم. یک سال طول کشید تا شنا گرفتم. می توانم بگویم آن موقع پدر و مادرم مرا مجبور کردند؛ اما الان که زمان گذشته، می گویم که تشویقم کردند. تا ۱۴ سالگی همین روند ادامه پیدا کرد، اگرچه اوایل از شنا بدم می آمد و از آب می ترسیدم. با پدر یکی از بچه هایی که شناگر بود، آشنا شدیم که خودش جانباز بود. ایشان مرا به تیم هیات جانبازان و معلولین کرج معرفی کردند که ۳ ماه به مسابقات کشوری در سال ۸۶ در مشهد رفتم. این اولین تجربه ام بود؛ اما ستاره مسابقات شدم و ۳ مدال طلا گرفتم. بعد از آن هم دیگر وارد تیم ملی شدم و بقیه اش را هم که دیگر همه می دانند. گوشه گیر بودم و اعتماد به نفس نداشتم من تقریبا ۶ ساله بودم و در واقع از زمانی که مدرسه رفتم و سایر بچه ها را دیدم، کامل متوجه این ماجرا شدم. برای همکلاسی هایم هم تعجب برانگیز بود چون تا به حال ندیده بودند دست یک نفر از مچ قطع باشد. آن موقع خیلی ناراحت بودم و دستم را همیشه مخفی می کردم. لباس آستین کوتاه هم نمی پوشیدم و در جمع های جدید نمی رفتم. وقتی جمع قدیمی می شد، کم کم دیدن دست من برایشان طبیعی بود و من هم مشکلی نداشتم. خیلی گوشه گیر و کم حرف بودم و اصلا اعتماد به نفس نداشتم. خیلی مواقع می شد که به پدرم و مادرم می گفتم نمی خواهم به مدرسه بروم. از طرفی وقتی می خواستند مرا در یک کلاس جدید ثبت نام کنند، نمی رفتم. با دستم رفیق شدم و به بودنش افتخار می کنم بعد از اینکه با شنا آشنا شدم، همه چیز تغییر کرد. تقریبا از همان سال ۸۶ که به صورت جدی شنا را دنبال کردم، دیگر با دستم رفیق شدم؛ تا جایی که الان به بودنش افتخار می کنم. به این فکر می کنم که اگر دستم به این شکل نبود و من هم مثل بقیه هر ۲ دستم سالم بود، اصلا نمی توانستم به این موفقیت ها برسم. شاید اگر آن بنده خدایی که مرا به هیات شنا معرفی کرد، مرا نمی دید، تا الان ۱۰ بار شنا را هم کنار گذاشته بودم و معلوم نبود که آینده ام چه می شود. خواستم دستم را عمل کنم اما پشیمان شدم جالب است بدانید که معلولیت دست من قابل ترمیم بود و می توانستم عمل جراحی انجام دهم. با این حال گفتم که من با دستم رفیق شدم و به این عمل تن ندادم. این موضوع برای الان نیست. وقتی ۱۵ ساله بودم، یک پزشک آلمانی به بیمارستان میلاد تهران آمده بود و همه کسانی که شبیه مشکل مرا داشتند،‌ می رفتند و عمل می کردند. من هم رفتم و وقت عمل جراحی را هم گرفتم. همه چیز مهیا بود که دستم را عمل کنم؛ اما موقع برگشت از مطب دکتر به پدر و مادرم گفتم نمی خواهم عمل کنم و دستم را دوست دارم. بعد از آن هم از هیچ وسیله ای یا پروتزی برای زیبایی استفاده نمی کنم. در واقع طی ۱۰ سال نظرم کاملا درباره دستم عوض شده بود و نخواستم عمل کنم. شنا نکنم، بدن درد می گیرم! الان دیگر اولویت اول زندگی من شنا است و بخش بزرگی از زندگی مرا تشکیل داده است. نه تنها از روی اجبار شنا نمی کنم؛ بلکه به این رشته عشق می ورزم و فقط به خاطر این نیست که مدال بگیرم. من اگر بیش از یک هفته شنا نکنم و به آب نزنم، حس بدی پیدا می کنم و بدن درد می گیرم. مثل یک دوزیست شده ام(باخنده). قبل از جاکارتا هیچکس مرا نمی شناخت با اینکه من از ۸ سال قبل در بازیهای پاراآسیایی حاضر شده بودم و مدال هم زیاد گرفتم، خیلی کم پیش می آمد که کسی مرا در خیابان و مکان های عمومی بشناسد. شاید هر ۳، ۴ ماه یک بار این اتفاق می افتاد. در این دوره اما همه چیز تغییر کرد. هم خودم ۶ مدال طلا گرفتم و هم رسانه ها و صداوسیما پوشش خیلی خوبی از بازی های پاراآسیایی داشتند که باعث شد مردم مرا بیشتر بشناسند. یک هفته بیشتر نیست که از جاکارتا برگشتیم؛ اما برخورد مردم کاملا تغییر کرده و شاید در روز حداقل ۱۰، ۲۰ نفر مرا می شناسند و اسمم را می گویند و درخواست عکس می کنند. مردم در خیابان مدال پارالمپیک می خواهند اینکه در کوچه و خیابان شما را بشناسند و دائما بدانی که زیر ذره بین هستی، کمی سخت است. توقعات از من هر نظر بالا رفته و مردم می گویند باید در پارالمپیک هم طلا بگیری. کمتر کسی می داند که شنا کردن در پارالمپیک فرق دارد و سطحش با بازی های پاراآسیایی متفاوت است. با این حال من سعی می کنم که با تلاش خودم، لطف خدا و دعای مردم در پارالمپیک هم روی سکو بروم. اینکه کمی مشهور شده ام، زندگی ام را شاید سخت کند؛ اما شیرینی های خاص خودش را هم دارد. دلیل کم بودن تعداد شناگران در بازیهای پاراآسیایی کلاس‌بندی در شنای معلولان با حرف S مشخص می‌شود که مخفف کلمه SWIM است. در این کلاس‌بندی‌ها از S1 تا S10 داریم. S1 برای کسانی است که معلولیت های شدیدی دارند و شاید در کل دنیا ۶، ۷ نفر باشند. S10 کمترین معلولیت است که من هم در این کلاس هستم. بعد از من هم نابینایان هستند که می شود S11. این افراد هر کدام در کلاس خودشان مسابقه می دهند. دلیل اینکه در یک ماده شرکت کنندگان کمی حضور دارند، این است که در بازی های آسیایی افراد سالم مثلا کرال سینه یک بار برگزار می شود و ۵۰ نفر شرکت کننده دارد؛ اما در بازی های پاراآسیایی کرال سینه ۱۰ بار برگزار می شود. ممکن هم نیست که همه افراد در یک کلاس مسابقه دهند چون سرعت کلاس ما خیلی بالاتر از کلاس‌های پایین‌تر است. اگر همه این کلاس ها میکس شوند، تعدادمان از افراد عادی بیشتر می شود و شاید نزدیک ۱۰۰ نفر در یک ماده باشیم. البته این موضوع هم بیشتر به بازی های پاراآسیایی مربوط می شود و در پارالمپیک تعداد خیلی بیشتر است. مثلا در پارالمپیک ریو من بین ۳۲ نفر در مجموع هشتم شدم. گفتند شاهین کیلویی مدال گرفته است! اینکه می‌گویند شاهین ایزدیار رفته و بین ۵ نفر، اول شده؛ جالب نیست. سوال من این است که چرا بین ۵ نفر پنجم نشدم؟ این فکرها کمی مبتدی و بچگانه است. شنیدم برخی گفته اند شاهین کیلویی مدال گرفته و هر کسی بود می توانست این تعداد مدال را بگیرد. کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند، می توانند روزانه ۱۵ کیلومتر شنا کنند؟ اصلا این افراد هفته ای ۱۵ کیلومتر راه می روند؟ یا اینکه می توانند هر روز ۵ صبح داخل آب بروند و ۲ ساعت تمرین کنند؟ می توانند ۹ شب بخوابند و ۸ سال مسافرت نروند و هر غذایی را نخورند؟ اگر سری به رکوردها بزنند، متوجه می شوند که رکوردهایم دست کمی از افراد عادی ندارد و در رده دوم و سوم ایران حتی در بخش افراد عادی و سالم هستم. می خواهم در لیگ شناگران المپیکی شرکت کنم رکوردهایی که شناگران پارالمپیکی ثبت می کنند، حتی در برخی از ماده ها از شناگران سالم ایرانی بهتر است. مثلا اگر شناگران ایرانی در ۱۰۰ متر کرال سینه به پارالمپیک اعزام شوند، نمی توانند جزو ۳ نفر اول قرار بگیرند. می توانم بگویم پارالمپیکی ها اصلا دست کمی از المپیکی ها ندارند. قبلا من با شناگران المپیکی تمرین کردم و مسابقه دادم. چند سالی دور بودم؛ اما قرار است از امسال بار دیگر در لیگ افراد عادی شرکت کنم. در اکثر ماده ها جزو ۵ نفر برتر هستم و در برخی از ماده ها هم مدال آورم. هر کاری کنم، تعادل برقرار نمی شود نحوه شنا کردن افراد معلول با توجه به معلولیتی که دارند، تفاوت دارد. البته در کلاس من که کمترین میزان معلولیت برای شناگران است، فرق زیادی در نحوه شنا کردن نیست. البته در لحظه استارت با توجه به اینکه دست ها یکسان نیست، کمی شرایط متفاوت است چون تعادل خوب برقرار نمی شود. تقریبا نمی توان هم راهکار خاصی برای این اتفاق اندیشید چون به هر حال در طول شنا به خاطر قدرت کمتر یک دستم کج می شوم. با این حال من جزو بهترین شناگران در استارت در ایران و آسیا هستم. البته در تمرینات بدنسازی مشکل زیاد دارم چون از دمبل نمی توانم استفاده کنم. اگرچه پروتزی درست کردم و سعی می کنم با آن تمرین کنم؛ اما بازهم تقارن بین عضلات خوب برقرار نمی شود. ۴ صبح بیدار می شوم و ۹ شب می خوابم می خواهم یک روز تمرینی ام را برای شما توضیح دهم. ساعت ۴ صبح از خواب بیدار می شوم و بدون اینکه چیزی بخورم ساعت ۵ صبح داخل آب می روم چون اگر بخواهم چیزی بخورم، باید ساعت ۲ از خواب بلند شوم! تا ۷ ساعت صبح تقریبا ۴، ۵ کیلومتر شنا می کنم و بعد از یک استراحت کوتاه ساعت ۱۰ صبح به سالن بدنسازی می روم و تا ۱۲و۳۰ دقیقه آنجا هستم. سپس به خانه برمی گردم و بعد از صرف ناهار و کمی استراحت بار دیگر ساعت ۵ عصر به آب می زنم. بعد از تمرین هم که نهایتا ساعت ۹و۳۰ دقیقه شب می خوابم. روز بعد برنامه ام متفاوت است و ۳ جلسه تمرین می کنم. با پیراهن پرسپولیس به نیازمندان کمک می کنم فکری برای اینکه می خواهم با مدال هایم چه کاری انجام دهم، نکرده ام. ۱۹ مدال پاراآسیایی دارم که ۸ تای آنها طلا است. البته یک کار در ذهنم است که می خواهم با پیراهنی که تیم پرسپولیس برای من تهیه دید، در یک کار خیر شرکت کنم. این پیراهن که به نام خودم و با شماره ۶ است، به امضای تمامی بازیکنان و کادرفنی پرسپولیس می رسد، بعد از اینکه مدتی پیش خودم نگه داشتم، می خواهم آن را به حراج بگذارم و درآمد حاصل از فروش آن را به افراد نیازمند بدهم. برخی از هواداران استقلال به من توهین کردند اینکه من از علاقه ام به تیم پرسپولیس گفتم، بازتاب های منفی هم برایم داشت. برخی که طرفدار تیم استقلال بودند، گفتند کسی که یک ملی پوش است، نباید کری بخواند. من کری نخواندم، بلکه گفتم از کودکی نام پرسپولیس و رنگ قرمز را دوست دارم. تمام تیم ها قابل احترام هستند؛ اما الان که پرسپولیس در آستانه صعود به فینال لیگ قهرمانان آسیا است، به عنوان نماینده ایران باید مورد حمایت همه ایرانی ها باشد. در این میان افرادی هم بودند که حتی به من توهین کردند. شاید در فوتبال چنین اتفاقاتی عادی باشد؛ اما برای من که تا به حال در چنین فضایی نبودم، عجیب و غیرقابل تحمل بود. البته این را بگویم کسانی که این حرف های توهین آمیز را زدند، تعدادشان خیلی کم بود؛ اما از سوی دیگر خیلی از استقلالی ها به من پیام دادند که به علاقه تو احترام می گذاریم و برایت آرزوی موفقیت می کنیم. از این دسته از استقلالی ها هم ممنونم. اگر می توانستم طلای هفتم را هم می گرفتم اینکه من از روی عمد ۶ طلا گرفتم و به طلای هفتم نرسیدم را کاملا تکذیب می کنم. من ۵ مدال طلا گرفته بودم و روز پنجم مسابقات بود که نقره را کسب کردم. قبل از آن روز هم مصاحبه کردم و گفتم که شانسم در آن ماده خاص برای طلایی شدن کم است. می دانستم این مدال نقره است چون زورم به آن حریف نمی رسید. هر چقدر هم بیشتر فشار می آوردم، انرژی ام تحلیل می رفت؛ در حالی که فردای آن روز هم یک مسابقه مهم داشتم و می خواستم رکورد آسیا را هم بزنم که نشد. خیلی اتفاقی ۶ مدال طلا کسب کردم. به هر حال این عدد متعلق به تیم پرسپولیس است؛ اما مطمئن باشید اگر می توانستم طلای هفتم را هم می گرفتم. برانکو خواسته شماره ۶ به نام من آماده شود آقای گرشاسبی، مدیرعامل پرسپولیس با من تماس گرفتند و از من دعوت کردند سر تمرین حاضر شوم. آقای برانکو هم دستور داده بودند که پیراهن شماره ۶ را با نام آماده کنند و از مدال آوری من خبر داشتند. وقتی سر تمرین حاضر شدم، هم بازیکنان و هم برانکو خیلی گرم با من برخورد کردند و به من تبریک گفتند. برانکو حتی در اینستاگرام برای من پست گذاشت. آقای گرشاسبی مجددا با من تماس گرفتند و گفتند این مراسم در شان شما نبود و برای بازی السد به ورزشگاه بیایید. از من دعوت کردند تا قبل از بازی هم به هتل تیم بروم و بعد از آن هم برای تماشای بازی به استادیوم برویم. امیدوارم قدمم برای پرسپولیس سبک باشد فکر می کنم پرسپولیس بتواند برنده از زمین بیرون بیاید. البته می دانم که این تیم شرایط سختی دارد و با کمبود بازیکن مواجه است. نتیجه خوبی در زمین حریف به دست آمده و در تهران هم پرسپولیس با حمایت هوادارانش تیم قدرتمندتری است. شنیدم که بلیت ها در چند دقیقه تمام شده و قطعا ورزشگاه پر می شود. من یک بار ۱۰ سال قبل به ورزشگاه رفتم که پرسپولیس بازی را برد و امیدوارم این بار هم قدمم سبک باشد و این تیم برنده شود. گفتند ایزدیار ۵ میلیارد جایزه می گیرد! قانونی که وزارت ورزش تصویب کرده را خبر ندارم اما می دانم برای مدال طلا ۱۶۰ سکه تصویب کرده بودند. به هر حال من ۶ مدال طلا گرفتم و نمی دانم برای چند مدال من پاداش پرداخت می شود؛ اما مطمئنم که پاداش هر ۶ مدال طلا پرداخت نمی شود. اگر قرار باشد برای همه مدال هایم پاداش بگیرم که ۱۰۴۰ سکه می شود و برخی هم با حساب کردن این سکه ها گفته بودند ایزدیار ۵ میلیارد جایزه می گیرد! قطعا اینطور نیست؛ اما من تابع قانون هستم و هر چقدر بدهند، مشکلی ندارم. به فکر پول و پاداش بودم، در ۲ ماده شنا می کردم من هم عضو کوچکی از آن کاروان بزرگ بودم و خدا را شکر توانستم کمک کنم تا کاروان ایران سوم شود. با این حال همه زحمت کشیدند و ۵۱ مدال طلا در مجموع به دست آمد. فقط ۶ مدال طلا برای من است و نفرات دیگری هم بودند که ۲ یا ۳ مدال طلا کسب کردند. درست است که بحث مالی وجود دارد و کسی از پول بدش نمی آید؛ اما هدف اصلی من و سایر ورزشکاران این است که برای ایران افتخار بیاوریم. البته که شغل ورزشکاران فقط همین ورزش کردن است و تمام زندگی خود را صرف ورزش می کنند. این را بگویم اگر من فقط به خاطر سکه و پاداش دنبال مدال بودم که فقط در یکی، ۲ ماده شرکت می کردم چون می دانستم پاداش ۶ طلا پرداخت نمی شود. برای اینکه به کاروان کمک کنم، در همه ماده شرکت کردم و ۶ طلا آوردم. تا مدال پارالمپیک نگیرم، ادامه می دهم من تا زمانی که روی سکوی پارالمپیک نروم، به شنا کردم ادامه می دهم. انشاالله که این اتفاق در پارالمپیک ۲۰۲۰ می افتد و بازی های پاراآسیایی بعدی هم حاضر خواهم بود. اگر هم توکیو نتوانم مدال بگیرم، مطمئن باشید برای پارالمپیک ۲۰۲۴ تلاش می کنم. تا حالا خدا را شکر با همت خودم و پشتوانه های زیادی که دارم، به تمام آرزوهایم رسیده ام. بزرگترین آرزویم گرفتن مدال پارالمپیک است که امیدوارم در توکیو به آن برسم و کلکسیون مدال هایم کامل شود. کلی خواستگار پیدا کردم اما قصد ازدواج ندارم برای آینده ام تصمیم خاصی نگرفتم اما قطعا تا زمانی که شنا کنم، ازدواج نخواهم کرد چون اعتقادم این است کسی که می خواهد وارد زندگی ام شود، باید برایش وقت بگذارم. البته در این چند هفته در فضای مجازی کلی خواستگار برای من پیدا شد! فکر می کنم برای سکه هایی که قرار است بگیرم خواستگاری می کنند(باخنده). شاید اول فکر می کردم این درخواست ها شوخی است؛ اما وقتی یک خانم غرورش را کنار می گذارد و درخواست ازدواج می دهد، اصلا شوخی نیست. تعداد این افراد هم در این مدت زیاد بوده است. خیلی ها را جواب ندادم. بعضی ها را هم چون قبلا تبریک گفته بودند، جواب دادم و گفتم که فعلا قصد ازدواج ندارم. خوشحالم که امید خیلی از بچه ها را زنده کردم واقعا از پدر و مادرم ممنونم که از بچگی به من اصرار کردند به رشته شنا بروم و بعد از آن هم مرا تشویق کردند. شاید اگر حمایت آنها نبود، اصلا به اینجا نمی رسیدم. اینجا می خواهم از پدر و مادرهایی که بچه نقص عضو دارند، درخواست کنم که اصلا فرزند خود را سرزنش نکنند. این را بدانند که این همین دسته افراد در بازی های پاراآسیایی ۵۱ مدال طلا به دست آوردند. در واقع هر کدام از این بچه ها می توانند در آینده در عرصه ورزش و هنر افتخارآفرین باشند. یک نکته مثبتی هم پوشش خبری درباره من و سایر ورزشکاران پارالمپیکی داشت، این بود که خیلی از پدر و مادرها به من پیام دادند که فرزندشان چنین مشکلی دارد. آنها می گفتند از زمانی که مرا دیدند، چراغ امیدی در دلشان روشن شده و خیلی خوشحالم که چنین اتفاقی افتاده است. به همه آنها هم گفتم که هر کاری از دستم بربیاید، برایشان انجام می دهم.

نظر شما