شناسهٔ خبر: 28861004 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: میزان | لینک خبر

پسرک فلافل‌فروش؛

چاپ چند هزار پیشانی‌بند برای نیروهای حشدالشعبی توسط مدافع حرم ایرانی

خبرگزاری میزان- حدود هزاران چفیه برای حشدالشعبی خرید. چندین هزار پرچم و پیشانی بند هم طراحی و چاپ کرد و با خودش برد.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، شهید مدافع حرم «محمدهادی ذوالفقاری» از جمله جوان‌های بی‌باک، بابصیرت و خوش‌فکر جمهوری اسلامی ایران بود که در بهمن‌ماه سال ۱۳۹۳ در منطقه «مکیشفیه» شهر سامرا به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «پسرک فلافل‌فروش» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

آخرین حضور

خواهرش می‌گفت: گاهی از نجف زنگ می‌زد و می‌گفت به چیزی نیاز پیدا کرده، ما سریعا تهیه می‌کردیم و می‌فرستادیم. ماه رمضان که آمده بود آلوچه و چیزهای ترش خریده بودم! رفت آنها را آورد سر سفره تا با آنها افطار کند! می گفت: آن قدر در نجف چیزهای شیرین خورده‌ام که الان دوست دارم چیزهای ترش بخورم. به خاطر همین، در سال آخر خوردنی‌های ترش برای هادی به نجف می‌فرستادم.

آخرین باری که به تهران آمد، ایام عرفه و تقریبا آبان ماه سال 1393 بود. رفتار و اخلاق هادی خیلی تغییر کرده بود. احساس می‌کردیم خیلی بزرگ‌تر شده. آن دفعه با مقدار زیادی پول نقد آمده بود! هر روز صبح از خانه بیرون می‌رفت و شب‌ها برمی‌گشت. بعد هم به دنبال خرید لوازم مورد نیاز نیروهای مردمی عراق بود. طراحی پرچم، تهیه‌ چفیه و سربند و ... از کارهای او بود. مقدار زیادی پارچه‌ زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کردیم و آنها را بریدیم. پارچه‌ها باریک باریک شد. هادی اسامی حضرت زهرا(س) را رویشان چاپ کرد و از آنها سربندهای قشنگی درآورد. همه‌ آن سربندها را با خودش به نجف برد.

در آخرین حضورش درتهران، حدود هشتاد نفر از بچه‌های کانون مسجد به مشهد رفتند. در آن سفر هادی هم حضور داشت. زحمات زیادی کشید. او یکی از بهترین نیروهای اجرایی بود. در این سفر مشهد آخرین خاطره‌ رفقای مسجدی با هادی رقم زده شد.

هادی وقتی در نجف مشغول درس و کار بود، مانند دیگر جوانان این توانایی را در خودش دید که تشکیل خانواده دهد و مسئولیت خانواده‌ جدیدی را به دوش بگیرد. به اطرافیان گفته بود اگر مورد خوبی سراغ دارند به او معرفی کنند. هادی هم مثل همه ملاک‌هایی برای انتخاب همسر در ذهنش داشت. ملاک‌های او برخلاف برخی جوانان نسل جدید، ملاک‌های خاص و خدایی بود.

هادی دیدگاهش دنیوی نبود. او به فراتر از این چیزها می‌اندیشید. او دلش می‌خواست همسرش حجاب کامل داشته باشد. می گفت دوست ندارم همسرم به شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها و تلویزیون و ... وابستگی غلط داشته باشد. هادی اخبار را پیگیری می‌کرد،‌ اما به رادیو و تلویزیون وابستگی و علاقه نداشت. وقتش را پای سریال‌ها و فیلم‌ها تلف نمی‌کرد. می‌گفت خیلی از این برنامه‌ها وقت انسان را هدر می‌دهد. از نظر او زندگی بدون این‌ها زیباتر بود. چند جایی هم در نجف برای خواستگاری رفته بود اما ....

بار آخر با پدرش صحبت کرد و گفت: باید عید نوروز با من به نجف بیایید. من رفته‌ام خواستگاری و از من خواسته‌اند با خانواده‌ات به خواستگاری بیا. روزهای آخر کارهای خودش را هماهنگ کرد. حدود هزاران چفیه برای حشدالشعبی خرید. چندین هزار پرچم و پیشانی بند هم طراحی و چاپ کرد و با خودش برد.

خواهرش می‌گفت: آخرین بار وقتی هادی به نجف رفت، یک وصیت نامه با دست خط کاملا معمولی که پاک نویس هم نشده بود داخل کمد پیدا کردیم. در آنجا نوشته بود: «حجاب‌های امروزی بوی حضرت زهرا(س) نمی دهد حجابتان را زهرایی کنید. پیرو خط ولایت فقیه باشید. اگردنبال این مسیر باشید، به آن چیزی که می‌خواهید می‌رسید همانطور که من رسیدم. راهپیمایی نه دی یادتان نرود».

انتهای پیام/

نظر شما