شناسهٔ خبر: 28825269 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: آریا | لینک خبر

فراز و فرود شکل گيري قبل از انقلاب

صاحب‌خبر -
خبرگزاري آريا - تهران - ايرنا- گروه تروريستي منافقين که پيش از انقلاب اسلامي از آن با نام سازمان مجاهدين خلق ياد مي شد، در ميان گروه ها و جريان هايي که عليه رژيم پهلوي مبارزه مي کردند، نامي آشنا براي همه کساني است که تاريخ سياسي و معاصر ايران را دنبال مي کنند.

خبرگزاري جمهوري اسلامي تلاش دارد تا در سلسله گزارش هاي مختلفي به بررسي عملکرد جريان تروريستي نفاق در ايران قبل و بعد از انقلاب اسلامي و همچنين برخي فعايت هاي اين گروهک تروريستي در شماري ديگر از کشورها بپردازد و اولين گزارش خود را به تاريخچه اين جريان اختصاص داده است. نام جريان نفاق تداعي کننده بمب گذاري، ترور، خرابکاري و اقدامات مسلحانه است، آن هم در شرايطي که جريان اکثريت مردمي به رهبري امام خميني (ره) در مبارزه با رژيم شاهنشاهي روش اعتراضات مسالمت آميز در پيش گرفته بود.
هسته اصلي گروه مجاهدين خلق ايران با استراتژي مبارزه مسلحانه در شهريور 1344 به وسيله سه نفر از دانشجويان آن زمان دانشگاه تهران به نام هاي `محمد حنيف نژاد`، `سعيد محسن` و `علي اصغر بديع زادگان` که فعاليت هاي جبهه ملي و نهضت آزادي آنان را قانع نکرده بود، براي براندازي رژيم شاهنشاهي بنيانگذاري شد.
هسته ابتدايي و اصلي اين گروهک از دل نهضت آزادي به وجود آمد؛ از همين رو مهندس مهدي بازرگان (دبيرکل نهضت آزادي) عناصر مجاهدين خلق را در همان زمان فرزندان نهضت آزادي و پرورش يافتگان انديشه و گرايشات فکري ملي - مذهبي خواند.
حلقه اصلي فرماندهي مجاهدين در آن دوره، کارآمدترين روش مبارزه با محمدرضا پهلوي را مبارزه مسلحانه ارزيابي کردند و معتقد بودند نهضت آزادي سازشکارانه با رژيم پهلوي برخورد مي کند، به همين دليل از آنان منشعب شدند.
مجاهدين خلق ايدئولوژي مارکسيسم (مالکيت عمومي نهاده‌هاي توليد، توزيع و مبادله کالا) را به عنوان علم مبارزه مي شناختند و ايدئولوژي و استراتژي اين سازمان بر همين مبنا طرح ريزي شده بود.
ايدئولوژي مارکسيسم که در حدود يک دهه بعد از شکل گيري اين گروهک به عنوان ايدئولوژي رسمي آن پذيرفته شد، هرچند در ابتدا با ريزش هايي روبه رو شد، اما در شکل گيري روش هاي مبارزه آنها نقش بسزايي ايفا کرد.
بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق بلافاصله پس از تاسيس، در ابتدا دست به اقدام علني نزدند تا هم بتوانند مباني فکري و ايدئولوژيک خود را تدوين کنند و همچنين به کادر خود، آموزش عميق فکري وعقيدتي بدهند.
موسسين سازمان مجاهدين خلق پس از گفت وگوهاي اوليه، شناسايي و جذب نيروها و تشکيل سلول هاي کوچکي در قزوين، تبريز، مشهد، اصفهان، شيراز، کرمانشاه، کرمان و بانه در سال 1347با تشکيل کميته مرکزي به بررسي روستاها و چگونگي امکان فعاليت سياسي و مبارزاتي در آنجا، برنامه هاي آموزشي و چگونگي تشکيل خانه هاي تيمي پرداختند.
در طي سال 1347 پس از تکميل مطالعات به اين نتيجه رسيدند که با اجراي برنامه اصلاحات ارضي امکان آغاز مبارزه در روستاها فراهم نيست و شهرها براي انجام عمليات مناسب تر هستند، از اين رو کميته مرکزي با افزايش تعداد نيروهاي خود نسبت به تشکيل گروه هاي فني، اطلاعات، تبليغات، تدارکات، تسليحات و الکترونيک پرداخت و زمينه را براي تدارک مبارزه مسلحانه آماده کرد؛ تعليم فنون ورزشي کشتي و جودو، رانندگي با خودرو و موتورسيکلت و ساير آموزش هاي عمومي در برنامه کار قرار گرفت؛ از طرف ديگر با برقراري ارتباط با دفتر نمايندگي سازمان آزاديبخش فلسطين در دوبي نسبت به اعزام اعضاي سازمان به پايگاه هاي الفتح براي کسب آموزش هاي نظامي اقدام شد.
در خرداد 1349 يک گروه سه نفره با تهيه شناسنامه و گذرنامه جعلي از طريق دوبي به لبنان رفتند؛ متعاقب آن 6 نفر ديگر با همين روش به دوبي رفتند تا از آنجا به اردوگاه‌هاي چريکي الفتح در لبنان بروند، اما پليس دوبي آن 6 نفر را به گمان اينکه قاچاقچي هستند دستگير کرد و به زندان انداخت و قصد داشت آنان را به تهران بازگرداند و به مقام هاي انتظامي ايران تحويل دهد؛ مجاهدين خلق وقتي از اين موضوع باخبر شدند و نتوانستند اعضاي زنداني را آزاد کنند، طرح ربودن هواپيما را ريختند؛ سه نفر از اعضاي سازمان به عنوان مسافر سوار هواپيما شدند و پس ازحرکت، مسير هواپيما را به طرف بغداد منحرف کردند؛ بعد از ورود به بغداد مقامهاي عراقي به آنان ظنين شدند و با اعمال شکنجه سعي کردند تا هويت اصلي آنان را بفهمند. سرانجام با ميانجي گري مقام هاي فلسطيني، عناصر مجاهدين موفق شدند خود را به پايگاه فلسطيني ها در اردن برسانند.
ساواک يک سال بعد، از هويت هواپيماربايان و تشکيل يک گروه چريکي آگاه شد، اما هنوز اطلاع دقيقي از چگونگي اين سازمان نداشت. متعاقب اين جريان، سازمان مجاهدين 10 نفر ديگر را از تهران به اردن فرستاد تا در اردوگاه هاي الفتح آموزش نظامي ببينند. روند اعزام به اردوگاه هاي نظامي افراد تا سال 1357 ادامه داشت.
به لحاظ عملياتي پس از واقعه سياهکل توسط فدائيان خلق، مجاهدين خلق وادار به شتاب در اجراي عمليات نظامي شدند تا آنان متوجه شوند در پيشقراولي نبرد مسلحانه تنها نيستند؛ از اين رو عمليات خود را از مرداد 1350 براي قطع سيستم اصلي برق سراسري و برهم زدن جشن هاي 2500 ساله شاهنشاهي طراحي کردند.
پس از سال 1350 با توجه به نياز تدارک خانه هاي تيمي با پوشش مناسب، استفاده از زنان و دختران و عضويت آنها در گروهک مجاهدين آغاز شد و در فاصله کوتاهي گسترش يافت؛ هر چند پيش از اين بنيانگذاران اين گروه، ازدواج را عامل مشغوليت هاي سازماني مي دانستند و با آن مخالف بودند، اما با قدرت گرفتن رضا رضايي، بهرام آرام و در ادامه تقي شهرام ازدواج هاي تشکيلاتي و طلاق هاي سازماني در بين مجاهدين رسميت پيدا کرد؛ رفتاري که در چارچوب ايدئولوژي مارکسيستي سازمان تعريف مي شد.
طي سال هاي 1351-1354 سازمان مجاهدين دست به سلسله کارهايي در جهت مبارزه با رژيم شاه زد؛ در ارديبهشت 1351، يک هفته پس از اعدام اولين گروه از مجاهدين، به يک پاسگاه پليس در تهران حمله کردند؛ سپس دفتر مجله اي به نام `اين هفته` را که به اشاعه فرهنگ غرب و تخريب روحيه خلق متهم شده بود، منفجر کردند.
همچنين در بهار 1351 به مناسبت بازديد نيکسون، رئيس جمهوري آمريکا از ايران، در دفتر اداره اطلاعات آمريکا، انجمن ايران و آمريکا، دفاتر پپسي کولا، جنرال موتور، شرکت نفت دريايي و هتل اينترنشنال، بمب هايي را منفجر کردند؛ اتومبيل ژنرال هارولد پرايس، رئيس هيات مستشاري آمريکا را در ايران به گلوله بستند، اما موفق به کشتن او نشدند؛ همچنين بمبي را در آرامگاه رضاشاه منفجر کردند؛ در 12 مرداد1351 به نشانه اعتراض به سفر ملک حسين، پادشاه اردن به ايران يک بمب در سفارت اردن منفجر کردند.
بعد از اعلام `بيانيه تغيير مواضع ايدئولوژيک` در سال 1354، شکافي عظيم در ميان اعضاي سازمان مجاهدين ايجاد شد؛ اکثريت مجاهدين به مارکسيسم روي آوردند و اقليتي از آنها با عنوان مجاهدين مسلمان به اصول مذهبي پافشاري کردند؛ البته جدايي و انشعاب مجاهدين، ناگهاني و غيرقابل انتظار نبود، زيرا کساني نظير تقي شهرام و بهرام آرام چنين مباحث ايدئولوژيکي را مطرح و بر روي آن پافشاري مي کردند.
بسياري از کساني که به مارکسيسم گرويدند، از افراد مسلمان متعصب و معتقد به اصول توحيد بودند؛ مانند روحاني و حق شناس که در تيم ايدئولوژي اصلي و اوليه عضويت داشتند يا پوران بازرگان، همسر محمد حنيف نژاد، که از معتقدين به مذهب بود.
سرخوردگي مجاهدين از پشتيباني روحانيون از آنان، ناتواني جذب روشنفکران جديد که گرايش به مذهب نداشتند و نيز شتاب در عضوگيري و اطاعت کورکورانه از کادر رهبري سازمان که به مارکسيسم روآورده بودند، از جمله دلايل گرايش به مارکسيسم ذکر شده است.
پس از اعلاميه تغيير مواضع ايدئولوژيک سال 1354، مجاهدين مارکسيست با حفظ آرم سازمان و تغيير علائم و نشانه گذشته، حذف آيات قرآن کريم از آن و تاريخ پيدايش سازمان و نيز افزودن مشت گره خورده به نشانه وابستگي به طبقه کارگر، آرم جديدي را براي خود تهيه کردند. نشريه `جنگل` را به جاي نشريه `مجاهد` به عنوان ارگان سازمان منتشر کردند و هر سه ماه يکبار نيز فصلنامه `قيام کارگر` را انتشار دادند.
مجاهدين مارکسيست با سازمان فدائيان خلق درباره ادغام دو سازمان مارکسيست به گفت وگو نشستند، ولي به زودي با توسل به اين دلايل که سازمان فداييان خلق هنوز با ريشه هاي کاسترويي خود پيوند دارد و از محکوم کردن سوسيال امپرياليسم شوروي خودداري مي کند و با عوامل مشکوکي مانند حزب توده و جبهه ملي رابطه پنهاني دارد، گفت وگو را قطع کردند؛ فدائيان خلق نيز مجاهدين مارکسيست را به پذيرش کورکورانه مائوئيسم و مدعيان دروغ پرداز طرفدار طبقه کارگر و فرصت طلب متهم کردند.
مجاهدين مارکسيست از طرف ديگر به تسويه حساب با برخي از اعضاي برجسته سازمان که بر روي اصول اسلامي پافشاري داشتند، پرداختند؛ از جمله مجيد شريف واقفي و مرتضي صمديه لباف را ربودند؛ شريف واقفي را به شهادت رساندند و لباف را نيز زخمي کردند و در دام پليس انداختند.
طي دوراني که مجاهدين مسلمان تلاش مي کردند از مارکسيست ها فاصله بگيرند، بخشي از روحانيون، خواهان برخورد تند با مارکسيست ها بودند و برخي همچون آيت الله طالقاني، آقايان منتظري، لاهوتي، مهدوي کني و هاشمي رفسنجاني راي به جدايي از مارکسيست ها و خاتمه يافتن `اتحاد استراتژيک` دادند؛ طي فتاواي معروفي که در اوايل سال 1355 از طرف روحانيون صادر شد، زندگي اشتراکي با مارکسيست ها پايان يافت.
سران مجاهدين در زندان به ويژه مسعود رجوي، به صدور اين فتوا اعتراض داشتند، در عين حال خود را حداقل برحسب ظاهر ملزم به رعايت آن مي ديدند؛ پس از اين گروهي از مجاهدين به انتقاد از مسعود رجوي پرداختند و از آن فاصله گرفتند، از جمله شهيد محمدعلي رجايي و عزت الله سحابي (البته وضعيت سحابي به نحوي ديگر رقم خورد) که به طور کلي از آنان جدا شدند.
در هر حال انشعاب سال 1354، اختلاف هاي موجود و درگيري هاي گروههاي مختلف سازمان مجاهدين، ضربات مهلکي را بر اين سازمان وارد کرد؛ ساواک در طي مدت زمان کوتاه پس از انشعاب توانست تعداد زيادي از افراد و گروههاي پراکنده مارکسيست و مذهبي وابسته به سازمان مجاهدين را به تدريج شناسايي و از بين ببرد، به طوري که از اواسط سال 1355 ديگر عملا سازماني وجود نداشت.
از طرف ديگر انشعاب در سازمان مجاهدين باعث شد که برخلاف دوره هاي قبل که عمدتا فعاليت هاي سياسي دانشجويي به صورت مشترک انجام مي شد و در حقيقت يک اتحاد استراتژيک بين نيروهاي مارکسيست و مذهبي در مقابله با شاه وجود داشت، برنامه هاي مشترک خاتمه يافت و با بدبيني شديدي که بين عناصر مارکسيست اين گروهک و مذهبي ها شکل گرفت، روند چندگانگي نيروهاي سياسي در دانشگاه ها، زندان ها و جامعه اتفاق افتاد و به طرف مرزبندي دقيق نيروها رفت.
گروه هاي مسلح مذهبي هم که شکل گرفتند برخلاف قبل، از همکاري با نيروهاي مارکسيست پرهيز داشتند، زيرا معتقد بودند آنها به لحاظ اعتقادي با ما اختلاف دارند و در بين راه به ما خيانت مي کنند و از پشت خنجر مي زنند.
منيزه اشرف زاده کرماني در اعترافات خود پس از دستگيري درباره همکاري دختران با سازمان مجاهدين مي گويد:
`دختراني که با سازمان همکاري مي کنند، اکثرا از خانواده هاي متعصب و مذهبي هستند که جذب شعار کمک به اشاعه اسلام شده اند، اما اولين چيزي که در عمل مي آموزند، دروغ بافي به خانواده ها و چگونگي فرار و جدا شدن از خانواده براي اجراي وظايف سازماني است.` (منيژه اشرف زاده کرماني در 4 بهمن 1354 به جرم اقدام عليه امنيت کشور و عضويت در شاخه مارکسيستي سازمان مجاهدين خلق و دست داشتن در ترور مجيد شريف واقفي به عنوان مراقب صحنه به حکم دادگاه نظامي تيرباران گرديد.)
با نزديک شدن به انقلاب 57، در حالي که حرکت مردمي به رهبري امام خميني (ره) به دور از اقدام مسلحانه پيش مي رفت، سازمان مجاهدين موازي با آن دست به ترور مستشاران آمريکايي مي زد.
سرانجام ساواک (سازمان امنيت رژيم پهلوي) موفق شد طي چند سال اقدامات اطلاعاتي بسياري از سران سازمان را دستگير و اعدام کند؛ به گونه اي که در فاصله سال هاي 1355 تا 1357 در عمل، سازمان مجاهدين خلق ديگر فعاليتي (علني) از خود نشان نمي داد؛ پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) مجاهدين خلق نيز به همراه مبارزان سياسي از زندان هاي ساواک آزاد شدند و اين بار مسعود رجوي که از اعضاي رده دوم سازمان بود و در سال 1350 دستگير شده بود، سرکردگي مجاهدين را به دست گرفت و توانست دوباره هواداران سازمان را سازماندهي کند؛ از همين زمان بود که صفحه اي ديگر در تشکيلات منافقين باز شد و چهره اصلي سرکرده ها و عناصر اين گروهک هويدا شد.
اسناد ساواک نشان مي دهد که رجوي به دليل همکاري با اين تشکيلات پس از دستگيري بر خلاف ديگر سران سازمان اعدام نشد و مجازاتش به حبس ابد تخفيف يافت؛ از همين زمان بود که گفته مي شود رجوي جذب سرويس هاي جاسوسي غرب و به ويژه موساد شد، دليل اين مساله نيز همکاري گسترده ساواک با سرويس جاسوسي غرب و موساد بود.
سازماني که رجوي اداره مي کرد، خيلي زود به سهم خواهي از انقلاب پرداخت و براي به دست گيري قدرت، برنامه ريزي کرد که منشاء اصلي تقابل مجاهدين خلق با جريان حاکم بر نظام نوپاي اسلامي ايران بود.
*کارشناس اخبار خارجي
انتهاي پيام /*

نظر شما