شناسهٔ خبر: 28777778 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان-قدیمی | لینک خبر

«سیدجواد هاشمی» کارگردان «آهوی پیشونی سفید» درگفت وگو با «فرهیختگان»:

شباهت پژمان بازغی با جانی دپ عمدی بود

صاحب‌خبر - حدود 30 سال در آموزش‌وپرورش مشغول به فعالیت بوده و همین، دلیلی می‌شود تا پس از چند دهه بازی در آثار ملودرام و کمدی‌گونه کودک را برای فیلمسازی خود انتخاب کند. اعتقاد دارد تا زنده است، فقط فیلم‌هایی با مضمون کودکان و نوجوانان می‌سازد حتی اگر این کار به فروش خانه و دفتر فیلمسازی او منجر شود که اتفاقا همین اتفاق هم افتاد. «سیدجواد هاشمی» را همه ما به خوبی می‌شناسیم؛ بازیگری که به گفته خودش در حدود 30 فیلم و سریال، نقشی را ایفا کرده که در نهایت به شهادت رسیده است. این بازیگر شناخته‌شده، در سال 90، برای نخستین تجربه کارگردانی خود، فیلم «اختاپوس»(آهوی پیشونی سفید 1) را جلوی دوربین برد و پس از 6 سال، سری دوم این فیلم را با هزینه‌ای بالا ساخت که به تازگی به روی پرده رفته و با اقبال نسبتا خوبی هم از سوی مخاطب مواجه شده است. به همین بهانه، با سیدجواد هاشمی گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید. آقای هاشمی، بین ساخت دو سری «آهوی پیشونی سفید»، 6 سال وقفه افتاد. با وجود اینکه از همان زمان(سال 90)، عزم خیلی جدی برای ساخت سری دوم این فیلم داشتید، چه شد که آن همه شوق، 6سال به طول انجامید؟ بله، عزمش را داشتم ولی پولش را نداشتم که در نهایت، دو سرمایه‌گذار جلو آمدند که یکی از آنها به‌خاطر دخترش جلو آمد. نکته عجیب آنکه، او مرتب به من می‌گفت چرا سری دوم «آهوی پیشونی سفید» را نمی‌سازی و من هم می‌گفتم پولش را ندارم. او هم گفت: «دخترم من را بیچاره کرده از بس گفته پس ادامه این فیلم چه زمانی ساخته می‌شود و تو باید سری دوم این فیلم را بسازی» که من باز هم گفتم واقعا پولش را ندارم و ایشان در فاصله چند روز بعد، نیمی از مخارج فیلم را به حسابم ریخت و گفت من نصفش را می‌دهم و تو کار را شروع کن. در آستانه آغاز فیلمبرداری سری دوم، پسر بچه‌ای به من زنگ زد که او هم گفت من قسمت اول فیلم شما را دیده‌ام و شنیده‌ام شما می‌خواهی سری دوم فیلم را بسازی که اگر اجازه بدهید، بیایم و سرمایه‌گذاری کنم. به این ترتیب، پدر ایشان آمد و وارد عرصه سرمایه‌گذاری شد. در واقع این درخواست‌های مردمی بود که بعد از 6 سال من را مجاب کرد تا سری دوم «آهوی پیشونی سفید» را بسازم وگرنه شاید هرگز این فیلم ساخته نمی‌شد. پس به قول شما «آهوی پیشونی سفید» به نوعی در سینمای کودک به یک برند نوظهور تبدیل شده است. واقعا همین‌طور است. وقتی سرمایه‌گذار دوم آمد، تصمیم گرفتم که با سرمایه شخصی خودم، سری سوم «آهوی پیشونی سفید» را بسازم که البته تامین مخارج ساخت سری سوم، به تنهایی خیلی سخت بود ولی از پسش برآمدم و آن را ساختم. هر دو سری «آهوی پیشونی سفید»، حجم قابل توجهی ویژوال افکت دارد که می‌توان گفت تراز بالایی در فضای سینمای ایران دارد و البته این هنرمندی در سری دوم با آن عظمتی که در راه رفتن آن اختاپوس غول‌آسا پیداست، تبلور ویژه‌ای پیدا کرده است. با هنرمندان داخلی به چنین نتایج درخشانی در عرصه ویژوال افکت رسیدید؟ خوشبختانه ما در کشور خودمان، هنرمندان مستعد و توانایی داریم که بتوانند در عرصه ویژوال افکت، اتفاق‌های جذاب و جالبی که حتی در بعضی از موارد، از نمونه‌های خارجی‌اش هم قوی‌تر است، ارائه کنند. آقای امامی نجفی در حقیقت توانست این کار را برای ما انجام دهد که بسیار هم راضی بودم. راه رفتن اختاپوس مخصوصا پاهای آن هشت‌پای جادویی فیلم، یک اتفاق بی‌نظیر در سینمای ایران است. البته من با ایشان فیلم جدیدی به نام «ترنادو» را هم کار کردم که در عرصه ویژوال افکت، یک پدیده محسوب خواهد شد که بدون شک یک اتفاق بی‌نظیر در سینمای ایران، خاصه در سینمای کودک می‌شود و فکر می‌کنم رفتن به سراغ تخیل و بازسازی آرزوهای بچه‌ها در فیلم‌های کودکان و نوجوانان، فقط با طراحی جلوه‌های بصری سینمایی امکان‌پذیر است که تلاش کردیم این اتفاق را در «آهوی پیشونی سفید 2» بیش از سری اول آن به ظهور برسانیم. این حجم ویژوال افکت حرفه‌ای در کنار بهره‌مندی قدرتمند از عنصر خیال سبب شده تا فیلم شما ضرباهنگ داستانی کندی داشته باشد و نقش سناریو در این بین، خیلی کمرنگ و تا حدودی ضعیف باشد. به نوعی تمام تلاش شما معطوف به این صحنه‌سازی‌های رایانه‌ای و ورود به دنیای تخیل کودکان شده و توجه چندانی به روند داستان و اساسا فیلمنامه نداشته‌اید. چنین نقدی را به «آهوی پیشونی سفید 2» وارد می‌دانید؟ من در سری دوم «آهوی پیشونی سفید» مجبور شدم قدری به ذائقه‌های بزرگسالان هم توجه کنم تا بتوانم کودکان و نوجوانان را در کنار پدر و مادرهایشان به سینما بکشانم. بله، این باعث شد که یک اختلالی در قصه به وجود بیاید که کاملا آن را می‌پذیرم و آن هم به این دلیل است که متاسفانه در سینمای امروز ایران، حشو و هجویات به‌شدت دارد رونق پیدا می‌کند و طرفدار هم دارد؛ یعنی ما فیلم‌های بسیاری داریم که اصلا قصه خوبی ندارند ولی چون در آن از عنصر موسیقی، لبخند و کاریکلماتور استفاده شده، جذابیت پیدا کرده و توانسته‌اند مخاطب را به سینما بکشانند. چیزی که من خودم منتقدش بودم را مجبور شدم به خاطر برگشت سرمایه سرمایه‌گذاران» آن را انجام دهم و این اتفاقات، قصه را خیلی جاها منکوب کرده اما مطمئنم مردم از این فیلم خوش‌شان می‌آید. معتقدم ما اول باید برای مردم فیلم بسازیم چه بسا فیلم‌های بسیار خوبی از جهت داستانی که در سینمای ایران ساخته شده و اصلا فروش نکرده است به این دلیل است که متاسفانه در آن به ذائقه‌های مردم توجه نشده است. من در سری سوم «آهوی پیشونی سفید» تلاش کردم هر دو طرف را داشته باشم؛ هم به ذائقه‌های مردمی توجه کنم و هم به قصه، ولی در سری دوم دارم این تجربه را اندوخته می‌کنم تا ببینم در گیشه چه اتفاقی می‌افتد. به هنگام اکران «آهوی پیشونی سفید 1» انتقادهای بسیاری در رابطه با عدم همکاری آموزش و پرورش داشتید که در آن زمان، منطقی جلوه می‌کرد اما در طی این سال‌ها که شما فیلم نساختید، چند فیلم کودک توانستند با همراهی آموزش و پرورش، فروش‌های چند میلیاردی داشته باشند. با توجه به اینکه قطعا شما چهره شناخته‌شده‌تری نسبت به آن کارگردانان فیلم‌های کودک چند میلیاردی دارید و اساسا خودتان جزء کارمندان آموزش و پرورش هستید، اگر باز به انتقاد از عدم‌همکاری این سازمان بپردازید، تا حدود زیادی نمی‌تواند حاصل کم‌کاری یا بد عمل کردن خود شما در این حوزه باشد؟ در سری اول «آهوی پیشونی سفید» ما در جاهایی از سازمان، دچار تعارض با سلایق مدیران در سطوح مختلف، از مدرسه تا اداره‌کل آموزش و پرورش شده بودیم. در این دوره خودمان اصلا سراغ آموزش و پرورش نرفتیم شاید به دلیل اینکه یک تجربه‌ای به من نشان داد فیلم‌های پرفروش عرصه کودک، فیلم‌هایی هستند که در تابستان اکران شده‌اند و اصلا متکی به مدارس نبوده‌اند چون وقتی بچه‌ها از مدرسه به سینما می‌روند، پدر و مادرها می‌گویند دیگر فیلم را دیده‌ای و برای بار دوم او را به سینما نمی‌برند و طبیعتا خودشان هم نمی‌روند. به همین دلیل ما یک را ضرب در سه نمی‌کنیم. من به این فکر کردم که آموزش و پرورش را در دو، سه هفته آغاز اکران، اصلا دخالت ندهیم و بعدها شاید وارد گفت‌وگو شویم. به نظرم این تجربه، تجربه اندوخته‌ای است از «شهر موش‌ها» یا «کلاه قرمزی» که اینها در تابستان اکران شد و فروش‌هایی عجیب و غریب داشت. اگر آنها برند تلویزیونی بودند، پس «آهوی پیشونی سفید» ما، برند سینمایی است. به همین دلیل حس کردم شاید این برندسازی اتفاق افتاده و ما بتوانیم این موفقیت را در خانواده‌ها ببینیم و از همان ابتدا به ساکن به سراغ مدارس نرویم. البته قرار بود این فیلم در اکران نوروزی 97 گنجانده شود، اما بعد به اکران مرداد حواله داده شد و در نهایت، در شرایط کنونی، با نوعی دستپاچگی و همزمان با یکی دو کار کودک دیگر به روی پرده آمد که نشان می‌دهد مهندسی خاصی برای اکران این فیلم در نظر گرفته نشد. بله، نمی‌دانم این اتفاق از بدشانسی ماست یا از اقبال آنها. حتی سری اول فیلم هم 20 روز مانده به محرم اکران شد و هم‌اکنون سری دوم هم در ماه‌های محرم و صفر و درست 20 روز مانده به اربعین اکران شده است. خود شورای صنفی نمایش درخواست داشت که اکران این فیلم به فراخور و مناسبت هفته جهانی کودک همراه باشد و درست دو روز مانده به اکران گفتند اگر می‌خواهید، زمانش را تغییر دهیم که گفتم الان واقعا امکان‌پذیر نیست چون ما اعلام کردیم، تبلیغات تا یک مقداری صورت گرفته و اکران مردمی گذاشته‌ایم. الان واقعا امکان ندارد این اکران را کنسل کنیم که البته مجبور شدیم باز هم در این ایام فیلم را نمایش دهیم. اما دلم روشن است و مطمئن هستم که فیلم فروش خواهد کرد. ربطی به چیزی ندارد. مردم، به سری اول «آهوی پیشونی سفید» در اکران 91 خیلی اقبال نشان دادند به‌طوری که فیلم، فروش 930 میلیونی به دست آورد که این رقم برای یک اثر سینمایی، نوبر بود و اتفاق خیلی خوبی محسوب می‌شد. من مطمئنم در اکران سری دوم این فیلم هم ان‌شاءالله به این اقبال و موفقیت دست خواهیم یافت. خیلی جالب است که از برند شدن این فیلم صحبت می‌کنید و البته از فروش خیلی خوب سری اول و حتی سری دوم که طبق آمارها در همین روزهای نخست توانسته چندصد میلیون تومان بفروشد اما چطور شد این همه اقبال مردمی که حتی در زمان جشنواره کودک اصفهان نیز به چشم می‌خورد، به نادیده گرفته شدن فیلم توسط داوران انجامید تا جایی که اثر شما تنها در یک رشته نامزد شد و در همان یک رشته هم ناکام ماند! به نظر من جشنواره خیلی اثر ندارد. جشنواره کودک و نوجوان یک جشنواره کاملا سلیقه‌ای در انتخاب آثار است. ما انتظار نداشتیم «آهوی پیشونی سفید 2» در نویسندگی یا کارگردانی و بازی جایزه بگیرد، انتظار داشتیم وقتی داوران این فیلم را دیدند، متوجه شوند که چقدر برای آن زحمت کشیده شده است. وقتی یک فیلم با این همه پروداکت به سینما می‌آید باید برای آن ارزش قائل شد و متوجه شوند که تهیه‌کننده چه زحمتی برای آن کشیده و چقدر برایش هزینه کرده است. فیلم این همه پروداکشن دارد. من از خانم «مرضیه برومند» به‌عنوان یکی از داوران بعید می‌دانستم که حتی یک نگاه کوچک به این فیلم نکند. نمی‌دانم این چه اتفاق بدی بود که در جشنواره امسال افتاد. بعضی‌ها گفتند چون خودتان در جشنواره فیلم کودک این دوره حضور فیزیکی نداشتید، آنها احساس کردند که جشنواره را تحویل نگرفته‌اید و آنها هم شما را تحویل نگرفته‌اند که اگر این‌گونه باشد، خیلی اتفاق بدی است. این شکل نگاه، نگاه خیلی بدی است چون فیلم با همه جزئیات و کلیاتش باید مدنظر قرار گرفته شود. وقتی در جشنواره می‌بینند فیلم این همه با اقبال تماشاگر مواجه شده، آیا این توهین به تماشاگر نیست که تا این میزان به کار بی‌توجهی صورت بگیرد که فقط در یک بخش کاندیدا شود؟ اصلا فیلم از جهت ویژوال افکت، از جهت پروداکشن و از جهات مختلف، آن همه بازیگر، آن همه زحمت برای این فیلم کشیده شده، بعد آن‌وقت در همان یک بخشی هم که کاندیدا شده؛ یعنی در بخش بهترین فیلم هم انتخاب نشود، مگر می‌شود؟! یعنی اشکال را از چشم داوران می‌بینید؟ جشنواره‌ها بسیار سلیقه‌ای هستند؛ با احترامی که برای همه داوران قائل هستم که به نظر من نیمی از آنها اصلا کودک را نمی‌شناسند. من «سروش صحت» را خیلی دوست دارم اما آیا ایشان خودشان دارای فرزند هستند که متوجه شوند بچه چه چیزی می‌خواهد؟ اصلا «بهروز شعیبی» که رفیق من است، متوجه می‌شود کار کودک یعنی چه؟ ایشان آنقدر در کار جدی و تراژیک غرق شده که اصلا متوجه می‌شود فانتزی یعنی چه؟ من از خانم «مرضیه برومند» این‌گونه داوری را بعید می‌دانستم. ایشان «شهر موش‌های 2» را ساخت؛ من اگر الان به این فیلم انتقاد می‌کنم برای این است که بپرسم برای انتخاب یک داور چه معیاری وجود دارد. داوری مثل خانم برومند که «شهر موش‌های 2»، آخرین کارش برای سینمای کودک بوده، اساسا بچه‌ها به این فیلم نگاه نکردند؛ فیلم ایشان را فقط بزرگ‌ترها و دهه شصتی‌ها برایش دست زدند. من به تماشاگران نگاه می‌کردم و می‌دیدم بچه‌های کوچک در سینما راه می‌رفتند و پدر و مادرها را به زور مجبور می‌کردند که زودتر بلند شوند و بروند. من اینها را در سینما دیدم. «شهر موش‌های 1» بدون شک یک شاهکار در سینمای کودک است پس ذهنیت و روحیه ایشان تغییر کرده که «شهر موش‌های 2» را ساخته است. چطور ممکن است ایشان این همه تماشاگر را که رفتند سری دوم «آهوی پیشونی سفید» را دیدند و راضی از سینما بیرون آمدند را نبیند؟! امیدوارم انتقادم سرکار خانم برومند را ناراحت نکند، ایشان اول «شهر موش‌های 2» را ببینند و بعد «آهوی پیشونی سفید 2» را این‌چنین مورد بی‌مهری قرار دهند. به اعتقاد من جشنواره‌ها کمک چندانی به فیلم‌ها نمی‌کنند. شما ببینید امسال چند فیلم ساخته شده که عطای جشنواره فجر را به لقایش بخشیده‌اند و اصلا در جشنواره شرکت نکردند و مستقیما به اکران رسیده‌اند. به نظرم امسال یک جشنواره فیلم فجر کاملا کچل خواهیم داشت. چطور شما طی بیش از یک هفته برگزاری جشنواره کودک، در اصفهان حضور نداشتید؟ من سر فیلمبرداری بودم و اصلا اهل قهر کردن نیستم که اگر قهر بودم، اصلا فیلمم را به اصفهان نمی‌فرستادم. من داشتم «ترنادو» را می‌ساختم. احساس می‌کنم «آهوی پیشونی سفید 2» که سناریوی آن در جشنواره سال گذشته کودک اصفهان، جزء فیلمنامه‌های برگزیده جشنواره انتخاب شد، امسال مورد بی‌توجهی قرار گرفته است. از شباهت جالب گریم و طراحی لباس «پژمان بازغی» با «جانی دپ» در «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» بگویید و اینکه با توجه به حضور خاله سوسکه در سری اول فیلم و حالا این شباهت در سری دوم؛ گویا علاقه زیادی به استفاده‌ از نمادها دارید؟ بله، من اساسا انتخاب کاراکترهای دنیای سینما در همه جای دنیا را دوست دارم. شخصیت «پژمان بازغی» در فیلم، هیچ شباهتی به شخصیت «جانی دپ» در «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» ندارد اما تیپ و شکل و شمایلش را عمدی کپی کردیم. من اتفاقا دوست دارم که خیلی به آن شخصیت نزدیک شود و این را با افتخار می‌گویم. خیلی وقت‌ها به من می‌گویند چرا در سری اول «آهوی پیشونی سفید»، شما خاله سوسکه و آقا موشه را آوردی، اینها که اصلا ربطی به فیلم شما ندارند. گفتم بله، ندارند اما من دوست داشتم که اینها را بیاورم. گفتند شما از فیلم‌های خارجی الگو برداشتی. چرا گریم‌های کار شما شبیه فیلم‌هایی مثل «دزدان دریایی کارائیب» بود و از این حرف‌ها. در جواب گفتم که به عمد این کار را کردم چون تقلید خوب و شایسته که اشکال ندارد. من مثالی می‌زنم: ما در هالیوود می‌بینیم فیلمی ساخته می‌شود به نام «زورو» که بعد ما با نقاب او را یک بتمن می‌بینیم. بلافاصله پس از آن، فیلم سوپرمن ساخته می‌شود که دقیقا همان است، بعد از آن، «مرد عنکبوتی» ساخته می‌شود که باز دقیقا همان است و هیچ‌کس هم نمی‌گوید این را چرا از آن برداشتی و از این قبیل حرف‌ها. اصلا سینما محدودیت این‌چنینی ندارد؛ یعنی موضوع برداشته می‌شود، سوژه برداشته می‌شود، شخصیت دقیقا شبیه به همان برداشته می‌شود یعنی آنجا نقاب دارد، اینجا هم نقاب دارد اما این آداپته شده‌ آن است. بعد از اینها، چند مدل بتمن ساخته می‌شود که دقیقا همان بتمن اولی است. می‌خواهم بگویم چرا آنجا هیچ منتقدی نمی‌آید بگوید اینها چقدر بی‌عرضه هستند که از هم تقلید کردند چون همه این کاراکترها که نام بردم، کپی زورو هستند. حالا من اگر هم کپی کنم چه اشکالی دارد؟ اتفاقا دوست دارم روزی از کاراکترهای «تنها در خانه» یا «یتی؛ غول قرن بیستم» یا «هری پاتر» کپی کنم. اصلا چرا نباید بسازم؟ من آرزویم این است که بگویند چقدر فیلمت شبیه هری پاتر شده، پس ما توانستیم بزرگ برداشت کنیم، اینکه اشکالی ندارد. شما در سال 90، ریسک بزرگی کردید و قدم به دنیای ساخت فیلم فانتزی برای کودک گذاشتید و تا جایی که به خاطر دارم مشاور کارگردان هم نداشتید. این روند را در این فیلم هم تکرار کردید که البته نتیجه خوبی هم کسب کردید. گویا با همین فرمان، دو فیلم دیگر هم ساخته‌اید؟ من قبل از ساخت سری اول «آهوی پیشونی سفید»، یعنی از سال 81، هشت سریال و تله فیلم ساختم. ضمن اینکه من 30 سال معلم بودم و با بچه‌ها کار کردم. بیش از 30 نمایشنامه کودک و نوجوان در آموزش و پرورش دارم، دو کتاب داستان برای بچه‌ها چاپ کردم، تجربه بسیار خوبی هم در عرصه سریال‌سازی در تلویزیون داشتم. مسلما اینها کمک کرد که بروم سراغ یک فانتزی بی‌ادعا ولی پرپروداکشن و حداقل کمتر کار شده در سینمای ایران. بعد از ساخت سری اول «آهوی پیشونی سفید»، در سال 91، بارها و بارها به من پیشنهادهای مختلفی برای ساخت فیلم و سریال شد که هرگز نپذیرفتم چون دیگر وارد سینما شده بودم و احساس می‌کردم که باید فیلم دومم را بهتر از کار اولم بسازم. فکر می‌کنم تلاش کردم حداقل به لحاظ منظر، سری دوم را بهتر از کار اولم بسازم و سری سوم را هم بهتر از سری دوم. حالا در قصه و داستان تلاش کردم به روز عمل کنم. برخلاف فیلم‌هایی که مال دوستانم است و در قصه، دچار مشکلات اساسی هستند اما میلیاردی فروش می‌کنند، من دوست دارم بچه‌ها را کم‌کم با ذائقه و خاستگاه اهداف خودم آشنا کنم. می‌خواهم به ترتیب و پله‌پله، اول بچه‌ها را با برند فیلم‌های کودک و نوجوانی که دارم می‌سازم، آشنا کنم تا بعدا آنها را به سمتی ببرم که بگویم می‌شود فیلم‌هایی ساخت که هم ذائقه‌های عامه‌پسندانه را سیراب کند و هم بتواند به بچه‌ها آموزش دهد و هم حرف‌های خوب برای بچه‌ها داشته باشد. فکر می‌کنم «ترنادو» یک قدم جلوتر از «آهوی پیشونی سفید» است و ان‌شاءالله پس از آن اگر به کمال برسم، «امپراتوری میمون‌ها» را خواهم ساخت. همچنان معتقدم حتی اگر «آهوی پیشونی سفید 2» خوب فروش کند، فیلم خیلی خوبی نیست؛ دنبال این هستم که آن فیلم خوب را یک روز برای بچه‌ها بسازم و دینم را به بچه‌های سرزمینم ادا کنم.

نظر شما