شناسهٔ خبر: 28353325 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: دیپلماسی‌ایرانی | لینک خبر

ترامپ دکترین مونروئه را احیا می‌کند

عقب‌گرد ۲۰۰ ساله‌ی سیاست خارجی امریکا

امروز و پس از گذشت ۲۰۰ سال از روی کار آمدن جیمز مونروئه، پنجمین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده امریکا، دونالد ترامپ، چهل و پنجمین رئیس‌جمهور امریکا، دکترین سیاست خارجی او را سرمشق روابط بین‌المللی ایالات‌متحده امریکا در قرن بیست و یکم قرار داده است.

صاحب‌خبر -

نویسنده: کورش چهاردوری، تحلیلگر روابط بین‌الملل

دیپلماسی ایرانی: سخنرانی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری ایالات‌ متحده‌ امریکا، در هفتاد و سومین مجمع عمومی سازمان ملل متحد، فارغ از سخنان تندی که علیه ایران ایراد کرد، بخش مهمی داشت که شاید کمتر موردتوجه رسانه‌ها قرار گرفت.

سه‌شنبه‌شب، ترامپ اعلام کرد که ایالات‌متحده امریکا، ایدئولوژی جهانی‌شدن را رد و بر میهن‌پرستی تأکید می‌کند. رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، در بخش دیگری از سخنان خود، از دکترین مونروئه به عنوان سیاستی که سال‌ها امریکا به آن عمل می‌کرد و مانع از دخالت کشورهای دیگر در امور قاره‌ امریکا می‌شد، یاد کرد.

امروز و پس از گذشت 200 سال از روی کار آمدن جیمز مونروئه، پنجمین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده امریکا، دونالد ترامپ، چهل و پنجمین رئیس‌جمهور امریکا، دکترین سیاست خارجی او را سرمشق روابط بین‌المللی ایالات‌متحده امریکا در قرن بیست و یکم قرار داده است.

جیمز مونروئه کیست و دکترین مونروئه چیست؟

جیمز مونروئه، پنجمین رئیس‌جمهور و آخرین فرد از رهبران استقلال ایالات‌متحده امریکا بود که به سمت ریاست جمهوری رسید. او که نمایندگی در مجلس قانون‌گذاری در ایالت ویرجینیا، نمایندگی در سنا، فرمانداری ایالت ویرجینیا، سفارت در فرانسه، وزارت امور خارجه و وزارت دفاع را در کارنامه داشت، از 1817 تا 1825 ریاست جمهوری امریکا را عهده‌دار بود.

در دوره‌ ریاست جمهوری جیمز مونروئه، اسپانیا به عنوان یک قدرت استعمارگر، اداره‌ بخش عمده‌ای از کشورهای امریکای جنوبی و مرکزی را در دست داشت؛ اما با کاسته شدن از قدرت اسپانیا، کشورهای این منطقه نبرد برای استقلال را آغاز کردند و یکی پس از دیگری، از یوغ استعمار اسپانیا خارج می‌شدند. در این میان، بیم آن می‌رفت که اسپانیا دست اتحاد به فرانسه و بریتانیا دهد تا بار دیگر، مستعمرات خود را در ید قدرت بگیرد.

گرچه بریتانیا با روند بازپس‌گیری مستعمرات در امریکای لاتین مخالف بود و به ایالات‌متحده پیشنهاد کرد که این کشور نیز مخالفت خود را اعلام کند، اما مونروئه پا را یک گام فراتر گذاشت و اعلام کرد، آزادی و استقلال کشورهای امریکای لاتین باید از سوی قدرت‌های استعمارگر اروپایی به رسمیت شناخته شود و آنها باید از طمع‌ورزی به این کشورها چشم بپوشند. بدین ترتیب، هر گونه اقدام قدرت‌های استعمارگر اروپایی برای بازپس‌گیری کشورهای قاره‌ی امریکا، از سوی ایالات‌متحده اقدامی خصمانه تلقی می‌شد.

از آن‌ پس، این سیاست به «دکترین مونروئه» شهرت یافت و تمرکزگرایی در صدر سیاست‌های ایالات‌متحده امریکا قرار گرفت. امریکا توانست با تمرکز بر قدرت اندوزی سیاسی، نظامی و اقتصادی، خود را به‌عنوان قدرتی جهانی مطرح کند. این دکترین، قریب به یک‌صد سال و تا زمان ریاست جمهوری وودرو ویلسون، بیست و هشتمین رئیس‌جمهوری ایالات‌متحده امریکا، چارچوب سیاست خارجی این کشور را شکل می‌داد. پس از پایان جنگ جهانی اول، ویلسون اعلامیه‌ 14 ماده‌ای معروف خود را برای دنیای پس از جنگ منتشر کرد که دیپلماسی باز یا آشکار، اولین و شاید مهم‌ترین اصل آن بود. گرچه فرانکلین دی.روزولت، سی و دومین رئیس‌جمهوری ایالات‌متحده امریکا، خود را پای بند دکترین مونروئه اعلام کرد اما ورود امریکا به جنگ جهانی دوم، عملاً پایانی بر سلطه‌ دکترین مونروئه بر سیاست خارجی ایالات‌متحده امریکا بود.

ترامپ و احیای وطن‌پرستی

200 سال پس از آغاز ریاست جمهوری جیمز مونروئه در 1817 میلادی، دونالد ترامپ روی کار آمد. او در عصری زمام قدرتمندترین کشور جهان آزاد را در دست گرفت که اندیشه‌ «ملت-دولت» رو به افول نهاده و جهانی‌سازی و جهان‌وطنی، ارزش‌های جهانی را تغییر داده است. پشت پایی که ترامپ، در سخنرانی سه‌شنبه‌شب، به شورای حقوق بشر ملل متحد و دادگاه کیفری بین‌المللی زد، در واقع پشت پایی به همه‌ دستاوردهای حقوق بین‌الملل بود که بعد از جنگ جهانی دوم، ملت‌ها به آن دست‌یافته بودند. سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن، نماد این دستاوردها هستند.

لحن طلبکارانه، رخوت بار و تحقیرآمیز ترامپ در سخن گفتن با دیگر ملت‌های جهان، ناشی از قدرت غیرقابل کتمان کشوری است که او ریاست آن را عهده‌دار است. تهدید کشورهای عربی، ذلتی است که شیخ‌نشین‌های حاشیه‌ خلیج‌فارس به آن تن داده‌اند. برای ترامپ، هیچ کشور یا ملتی، جز امریکا و امریکایی، شایسته‌ی احترام نیست. او گرچه در سخنرانی خود، از بسیاری کشورها و ملت‌ها، از جمله ملت ایران (و نه حاکمیت آن) با احترام یاد کرد، اما پرواضح است که این احترام کلامی، صرفاً جهت خالی نبودن عریضه است. کتاب مقدس ترامپ، شهریار ماکیاولی است. او یک میهن‌پرست واقعی است. او باوری به مأموریت ایالات‌متحده امریکا، به عنوان قدرتمندترین کشور جهان، برای کمک به حل معضلات جهانی ندارد. چه اگر هم کمکی از سوی امریکا شامل حال کشوری می‌شود، پیش و بیش از هر اقدامی، باید هزینه‌ آن را بپردازد. این لب کلام ترامپ است.

از نظر ترامپ، «امریکای بزرگ» کشوری نیست که دنیا و مردم جهان بتوانند برای حل مشکلات جهانی روی آن حساب کنند. بلکه امریکای بزرگ، کشوری است که امریکایی‌ها در بهترین و قدرتمندترین شکل ممکن زندگی کنند.

ترامپ باوری به جهانی‌سازی ندارد اما عمیقاً به امریکایی سازی باورمند است. او امریکا را از شورای حقوق بشر ملل متحد و معاهده‌ تغییرات اقلیمی پاریس خارج کرد، چون اجازه نمی‌دهد «جز امریکایی‌ها بر امریکا حکومت کنند.»

در مواجهه با چنین شخصیتی، کشورهای جهان تنها چند گزینه پیش روی خود دارند:

یکم، همچون کشورهای عربی، مضاف بر تائید سخنان ترامپ، دلارهای نفتی خود را به جیب او بریزند تا «سلاح‌های زیبای امریکایی» بخرند!

دوم، همچون اروپا قدرتمند باشند و بر مشترکات تأکید کنند اما حفظ استقلال ماهوی نیز برای آنها درجه‌ بالایی از اهمیت داشته باشد.

سوم، همچون کره شمالی، به یک شوی تلویزیونی تن دهند تا خود را از جنگ و سقوط حتمی برهانند.

چهارم، همچون ایران، در عرصه‌های سیاسی، نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی، «هل‌ من ‌مبارز» بطلبند و روزبه‌روز به چاه ویل نزدیک‌تر شوند.
و پنجم، همچون اسرائیل باشند. نگارنده هیچ کشوری را جز ایران نمی‌شناسد که بتواند برای امریکا، هم‌وزن اسرائیل، نقش شریک و متحدی استراتژیک را ایفا کند.

نظر شما