و حالا ادامه داستان
نادیا بعد از کلی مقدمهچینی و تعریف و تمجید از کلویز به کمیسر جان گولتر گفت: آخرین بار که کلویز نزد من آمد؛ مثل همیشه کلی با هم خوشوبش کردیم و روز خوب و شادی را در کنار هم سپری کردیم. ولی وقتی میخواست برود یک سوال عجیبی از من کرد که پاک گیج شدم و البته منظورش را هم نفهمیدم. شاید این سوال او به شما کمک کند. سوال اواین بود؛
اگر زنی با اسم مستعار با مردی ازدواج کند، از لحاظ قانونی آیا زن او بهشمار میرود؟
پرسیدم چرا این سوال عجیب را میپرسی؟
خندید و گفت، یکی ازدوستانم میگفت یکی از دخترهای اقوامشان با اسم مستعار و شناسنامه جعلی با یکمرد ازدواج کرده، میخواست بداند از نظر قانونی این مرد شوهر قانونی او محسوب میشود؟ چون جوابی نداشتم خواستم ببینم تو میدانی؟!
من که نمیدانستم چه باید بگویم، گفتم کارش غیرقانونی است ومجازات دارد.
کمیسر با شنیدن این حرفهای نادیا به فکر فرو رفت و سوالات متعددی ذهنش را مشغول کرد.
آیا منظور کلویز از طرح این سوال مربوط به خودش بوده است؟
آیا کلویز قبل از ازدواج با ادوارد با فرد دیگری، آن هم با اسم مستعار ازدواج کرده است؟
و اگر پاسخ مثبت است و این اتفاق افتاده آن مردی که کلویز در رابطه با آن سوال کرده، کیست؟ و آیا ارتباطی با این جنایت دارد؟
در این میان اظهارات خواهر مقتول درخصوص شخصی به نام کلارنس فکر کمیسر را سخت مشغول کرد.
او چگونه میتوانست پاسخ این سوالات را به دست آورد.
کمیسر با تشکیل یک تیم، به تحقیق و بررسی از یکایک دفاتر اسناد ازدواج پرداخت تا ردی از کلارنس که تنها سرنخ این جنایت بود واحیانا ازدواج او با کلویز به دست آورد، البته کلویزی که با اسم مستعار تن به این ازدواج داده بود. بعد ازساعتها تحقیق و پرسوجو بالاخره کمیسر و همکارانش با موضوع عجیبی روبهرو شدند. در یکی از دفاتر برگه ازدواجی را پیدا کردند که نام کلارنس روی آن نوشته شده بود.
در این ورقه نام همسر او امالتین و سن وی 25ساله ثبت شده بود.
کمیسر از روی همان برگه و اطلاعات درج شده در دفتر ثبت ازدواج مشخصات و محل سکونت کلارنس را شناسایی و ساعتی بعد وی را دستگیر کرد.
کلارنس ابتدا سعی کرد که خود را بیاطلاع از تمام ماجراهای پیشآمده نشان دهد، اما در ادامه مراحل بازجویی لب به اعتراف گشود و پرده از راز قتل کلویز کنار زد و انگیزه خود را از این جنایت خیانت کلویز و دروغ و فریب وی اعلام کرد.
کلارنس اعتراف کرد که کلویز را تاحد جنون دوست داشته و برای آینده زندگی مشترکشان آرزوهای طولودرازی داشته است و درست در زمانی که خودش را خوشبخت میدانسته کلویز به یکباره ناپدید میشود. بعد هم وقتی با کلی زحمت و تلاش او را پیدا میکند متوجه ازدواج وی با شخص دیگری آن هم با نام و عنوان جدید میشود و همین موضوع انتقام را در او شعلهور کرده و بالاخره غروب روز 25 ژانویه نقشه خود را عملی کرده و کلویز را به قتل میرساند.
حمید موفق
نظر شما