داریوش یوسف وند*
در فرآیند مشاوره خانوادههای در معرض طلاق به زنان در معرض طلاق این جمله را صریحاً با تأکید عنوان میکنم: «از روزی که طلاق شما در دفتر ثبت طلاق به ثبت رسید از آن روز به بعد امنیت روانی و اجتماعی شما مخدوش خواهد شد.» پر واضح است که زنان مطلقه با مسائلی حاد مواجهند. اولین مسئله نداشتن چتر حمایتی اقتصادی است که این طیف را مجبور به ورود به بازار کار ناایمن خواهد کرد. این ناایمنی در حوزه حقوق کار، بیمه، امنیت اجتماعی و فردی، نداشتن امنیت مسکن- بدین خاطر که معمولاً زنان مطلقه با تردید در ساختمانهای مسکونی پذیرفته خواهند شد- بازگشت به متن خانواده و سرزنشهای خانواده، آسیبهای ناشی از سرزنشها و تنشهای ایجاد شده توسط والدین و اطرافیان و طرد شدن آنها، مشکل شاغل شدن، بیمههای سلامت و نبود چتر حمایت قانونی، تنشهای بین راهروهای دادگاهها و طی شدن مراحل پیچیده قانونی، تنشها و برخوردهای آسیبزای بین زوجین در آستانه جدایی، تحقیر، سرزنش و آسیبهای طلاق، منجر به اعمال فشار به زنان در روند طلاق خواهد شد.
زنان طبعاً در فرآیند طلاق دچار نوعی از آسیبها شدهاند که منجر به اعمال فشارهای تنشزا به آنان شده و با توجه به آسیبپذیر بودن زن در زمینه عاطفی، اجتماعی و اقتصادی طبعاً بعد از طلاق دارای سطح بسیار پایینی از سلامت روان خواهند بود، از اینرو تدوین و تعریف برنامه کاهش آسیب زنان بعد از طلاق خیلی مهم است. حال پرسش اینجاست که تا چه میزان به این مهم پرداخته شده است؟ کدام برنامه مطالعاتی بر ارزیابی سلامت این طیف متمرکز شده است؟ زنان بعد از طلاق با کولهباری از آسیب، فشار روانی و تنش در معرض آسیبهای متعددی خواهند بود. ابتلا به بیماریهای روانی از جمله افسردگی اولین موضوع قابل پیشبینی برای این زنان است. حتی اگر طلاق در شرایطی کاملاً محترمانه و بدون تنش رخ داده باشد باز ابتلا به دورهای از افسردگی برای این زنان قابل پیشبینی است. این طیف آسیبپذیر تحت حمایت کدام برنامه سلامت روانی و اجتماعی خواهند بود؟ در چنین شرایطی از بستر آسیبزا برای زنان بعد از طلاق، چنانچه حضانت فرزندان را نیز بر عهده داشته باشند تا چه میزان بستر بروز آسیب را مستعدتر خواهد کرد؟ البته این بدان معنا نیست که اعطای حضانت به پدر روند بهتری را به دنبال دارد، زیرا حضانت پدر به دلایل اجتماعی شغلی و اقدام به ازدواج مجدد و نداشتن ارتباط عاطفی مناسب و سپردن فرزند به پدربزرگ و مادربزرگ و دخالتهای افراد متعدد از خانواده پدر در روند تربیت فرزند، آسیبهای بیشتری را برای فرزند به دنبال خواهد داشت.
در فرآیند مشاوره خانوادههای در معرض طلاق به زنان در معرض طلاق این جمله را صریحاً با تأکید عنوان میکنم: «از روزی که طلاق شما در دفتر ثبت طلاق به ثبت رسید از آن روز به بعد امنیت روانی و اجتماعی شما مخدوش خواهد شد.» پر واضح است که زنان مطلقه با مسائلی حاد مواجهند. اولین مسئله نداشتن چتر حمایتی اقتصادی است که این طیف را مجبور به ورود به بازار کار ناایمن خواهد کرد. این ناایمنی در حوزه حقوق کار، بیمه، امنیت اجتماعی و فردی، نداشتن امنیت مسکن- بدین خاطر که معمولاً زنان مطلقه با تردید در ساختمانهای مسکونی پذیرفته خواهند شد- بازگشت به متن خانواده و سرزنشهای خانواده، آسیبهای ناشی از سرزنشها و تنشهای ایجاد شده توسط والدین و اطرافیان و طرد شدن آنها، مشکل شاغل شدن، بیمههای سلامت و نبود چتر حمایت قانونی، تنشهای بین راهروهای دادگاهها و طی شدن مراحل پیچیده قانونی، تنشها و برخوردهای آسیبزای بین زوجین در آستانه جدایی، تحقیر، سرزنش و آسیبهای طلاق، منجر به اعمال فشار به زنان در روند طلاق خواهد شد.
زنان طبعاً در فرآیند طلاق دچار نوعی از آسیبها شدهاند که منجر به اعمال فشارهای تنشزا به آنان شده و با توجه به آسیبپذیر بودن زن در زمینه عاطفی، اجتماعی و اقتصادی طبعاً بعد از طلاق دارای سطح بسیار پایینی از سلامت روان خواهند بود، از اینرو تدوین و تعریف برنامه کاهش آسیب زنان بعد از طلاق خیلی مهم است. حال پرسش اینجاست که تا چه میزان به این مهم پرداخته شده است؟ کدام برنامه مطالعاتی بر ارزیابی سلامت این طیف متمرکز شده است؟ زنان بعد از طلاق با کولهباری از آسیب، فشار روانی و تنش در معرض آسیبهای متعددی خواهند بود. ابتلا به بیماریهای روانی از جمله افسردگی اولین موضوع قابل پیشبینی برای این زنان است. حتی اگر طلاق در شرایطی کاملاً محترمانه و بدون تنش رخ داده باشد باز ابتلا به دورهای از افسردگی برای این زنان قابل پیشبینی است. این طیف آسیبپذیر تحت حمایت کدام برنامه سلامت روانی و اجتماعی خواهند بود؟ در چنین شرایطی از بستر آسیبزا برای زنان بعد از طلاق، چنانچه حضانت فرزندان را نیز بر عهده داشته باشند تا چه میزان بستر بروز آسیب را مستعدتر خواهد کرد؟ البته این بدان معنا نیست که اعطای حضانت به پدر روند بهتری را به دنبال دارد، زیرا حضانت پدر به دلایل اجتماعی شغلی و اقدام به ازدواج مجدد و نداشتن ارتباط عاطفی مناسب و سپردن فرزند به پدربزرگ و مادربزرگ و دخالتهای افراد متعدد از خانواده پدر در روند تربیت فرزند، آسیبهای بیشتری را برای فرزند به دنبال خواهد داشت.
آمار زنان مطلقه بسیار بالا و روزافزون است. تعاریف حقوق اجتماعی، فردی و سلامت روان و حمایتهای بیمه بیکاری و سلامت، تأمین مسکن دارای رفاه اجتماعی و فرهنگی متناسب آنها، حمایتهای همهجانبه از آنان چنانچه دارای حضانت فرزند باشند، فراهم کردن بستر امن برای ازدواج مجدد آنها بهگونهای که منجر به شکلگیری ازدواجهای سفید نشود، چه از نظر فرهنگی و چه از نگاه قانونی و مدنی وجود ندارد.
آیا فرآیند ازدواج مجدد زنان دارای روند سالمی خواهد بود؟ چه میزان بعد از طلاق؛ ازدواجهای مجدد سلامتمحور خواهد بود؟ برای ازدواج مجدد چه میزان مداخلات سلامتمحور بالینی و روان درمانی تعریف شده است؟
برای ازدواج اولیه و طلاق، مشاوره پیش از ازدواج یا طلاق هر چند ناقص و دارای اشکال علمی و غیراستاندارد تعریف شده، اما در ازدواج مجدد چنین چیزی تعریف نشده است، درحالیکه زوجین دارای تجربه آسیب ناشی از یک یا چند تجربه ارتباط آسیبزای ازدواج و جدایی بودهاند که طبعاً از هر کدام از این تجارب کولهباری از آسیب را به همراه دارد و آنان با کولهباری از آسیب وارد زندگی جدید خواهند شد و بالطبع زندگی جدید نیز دارای ساختار پایدار و سالمی نخواهد بود، حال اینکه در ازدواج مجدد شرایط بسیار متفاوت از ازدواج اولیه است.
آمار طلاق در کشور به یک طلاق به ازای هر چهار ازدواج رسیده است و کمابیش همین تعداد افرادی خواهند بود که ازدواج مجدد خواهند داشت. با نگاهی دوراندیشانه میبینیم که در چند سال آینده ازدواج مجدد طیف وسیعی از پروندههای ازدواج را تشکیل خواهد داد. سؤالاتی اساسی در این مورد به ذهن متبادر میشود؛ آیا پیشبینیهای قانونی برای این ازدواجها تعریف شده است؟ آیا شرایط ازدواج مجدد دارای استانداردهای سلامتمحور لازم از نظر مدنی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، حقوقی، سلامت سنجی جسمی و از همه مهمتر سلامت سنجی روانی خواهد بود؟ تمام آسیبهای متصور برای ازدواج اولیه را باید به آسیبهای ازدواج مجدد اضافه کرد؛ چراکه ازدواج مجدد انباشتهای از آسیبهای زندگی والدینی زوجین، آسیبهای ازدواج اولیه به علاوه آسیبهای وجود خلأهای قانونی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سلامتمحور نبودن بستر روانی ارتباط زوجین و... است. میزان تعهد، آسیبهای زندگی گذشته، منافعی غیر از تعهدمداری و تشکیل خانواده و پایداری ساختار خانواده براساس اصول سلامت بالینی و جسمی بر تداوم ازدواج مجدد سایه انداختهاند که از آن جمله میتوان به قسمت کردن بار سنگین ناشی از ازدواج قبلی، دارا بودن حضانت فرزند، فشار روانی و فرافکنی آن اشاره کرد. آیا زوجین در ازدواج مجدد دارای ساختار خانوادهای سالم خواهند بود؟ چه میزان حمایتهای قانونی برای ازدواج مجدد زنان بعد از طلاق تعریف شده است؟ آیا قانونی دراینباره تدوین شده است یا محدودیتهای دست و پاگیر قانونی منجر به ازدواجهای پنهانی این زنان شده که آنها در معرض آسیبهای جدید و تا حدودی پنهان از افراد خانواده قرار گرفته باشند؟ فرهنگ تا چه میزان در کاهش یا تشدید این ازدواجها تأثیر دارد؟ چه میزان آسیب برای این زنان در ازدواجهای بعدی رخ خواهد داد؟ چه حمایتهای قانونی برای این طیف زنان تدوین شده است؟ خانوادهها و باورهای تنبیهگرانه و سنتی اجتماعی چه میزان در بروز ازدواجهای پنهانی این افراد تأثیر دارد و ازدواجهای مجدد پنهانی تا چه حد منجر به بروز آسیبهای عاطفی، جسمی، اقتصادی، خانوادگی، حقوقی، اجتماعی، روانی و... در زنان خواهد شد؟
در ازدواج مجدد چه ساز و کارهایی برای ثبت و سلامتمحور بودن ازدواج مجدد چه برای زنان و چه برای مردان در نظر گرفته شده است؟ آیا در این ازدواجها میزان سلامت فرزندانی که دارای ناپدری و نامادری میشوند مدنظر قرار گرفته است و چه ساز و کاری برای توقف آسیب، کاهش آسیب و ارتقای سلامت مدنظر قرار گرفته است؟ ازدواج مجدد تا چه میزان مورد حمایت قانون و مورد حمایت فردی و اجتماعی است و آیا ساز و کارهای فرهنگی، قانونی، اجتماعی و کنترل سلامت برای ازدواج مجدد در نظر گرفته شده است؟ همه میدانیم بروز طلاق به خودی خود یک اختلال و دورهای افسردگی را برای زوجین و فرزندان طلاق به دنبال دارد هر چند با کمترین تنش طلاق رخ دهد، باز نتیجهای جز این نخواهد داد. حال به طبع آسیبزا بودن طلاق برای زن، مرد و فرزندان طلاق؛ به این افراد فشار روانی وارد میشود. برای ازدواج مجدد ضرورت اجبار بودن درمان پیش از ازدواج بیشتر از مشاوره پیش از ازدواج دارای اهمیت است. چنانچه این مهم رخ ندهد فقط سیکلی از آسیب تکرار خواهد شد، بهطوریکه آسیب پشت آسیب و تنش در پی تنش رخ خواهد داد.
*روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه
نظر شما