شناسهٔ خبر: 28311740 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: افکارنیوز | لینک خبر

خاطره بازی با یک سریال نوستالژیک پرطرفدار

بچه‌‌های امروزی که مدرسه‌شان دیر نمی‌شود،معمولا سر ساعتی مشخص سرویس می‌آید، در خانه سوارشان می‌کند وبه مدرسه می برد.

صاحب‌خبر -
به گزارش افکارنیوز،

واقعیت این است دیر رسیدن به مدرسه دغدغه بچه‌‌های دهه 50 و 60 بود.دیر به مدرسه می‌رسیدند به ده‌ها دلیل.ابتدایی‌ترینشان چون بیشتر آنها ساعت زنگ دار یا گوشی آلارم‌دار نداشتند باید با صدای پدر و مادر بیدار می‌شدند،پدر و مادرهایی که معمولا بچه‌ها را خیلی زودتر از ساعت مقرر بیدار می‌کردند و بچه‌ها بعد از مدتی دست والدین را می‌خواندند و دیگر با اولین یا دومین بیدار‌شو آنها از رختخواب بیرون نمی‌آمدند و بعد از مدتی آنقدر دیر بیدار می‌شدند که باید بدون صبحانه خوردن دوان دوان خود را به مدرسه می‌رساندند.

آن‌زمان چیزی به نام سرویس مدرسه باب نبود ، مدارس هم دور از خانه بود و بچه‌ها تا برسند مدرسه در طول مسیر بازیگوشی‌هایی می‌کردند که بخشی از شخصیت و زندگی آنها را شکل می‌داد و برای همین بود که معمولا بچه‌ها دیر به مدرسه می‌رسیدند و معرکه‌ای داشتند تا بابای مدرسه در را برای آنها باز کند.همه این‌ها حالا تبدیل شده به خاطراتی دور که به آن نام نوستالژی می‌دهند، نوستالژی‌هایی که برای بخشی از بچه‌های امروزی قابل باور یا درک نیست.اما برای بچه‌‌های آن زمان از شیرین‌ترین خاطرات زیستی آنهاست.شاید برای همین است که هنوز با لبی خندان و چشمانی که برق می‌زند به تماشای سریال «بازم مدرسه‌ام دیر شد» می‌نشینند.

«بازم مدرسه‌ام دیر شد« را می‌توان یکی از بهترین آثار تلویزیون بعد از انقلاب دانست.دیر رسیدن به مدرسه آنقدر دغدغه و معضل بود که تلویزیون در اولین سال‌های بعد از انقلاب سریالی تلویزیونی ساخت با این محتوا که چرا بچه‌ها دیر به مدرسه می‌رسند و پدر و مادرها چگونه باید این مشکل را مدیریت کنند.

اکبر عبدی نقش همان بچه‌ای را بازی می‌کرد که همیشه دیر به مدرسه می‌رسید.آن زمان عبدی هنوز معروف نشده بود و در چند کار تلویزیونی که برای سن کودک و نوجوان ساخته شده بودند بازی کرده بود، آثاری مانند محله برو بیا و داستان ریاضی دان.عبدی با بازی در سریال بازم مدرسه‌‌ام دیر شد بین عموم مردم به شهرت رسید و معروف شد و البته باعث دیدنی شدن این اثر تلویزیونی هم شد.

وقتی به عنایت شفیعی که در سریال بازم مدرسه‌ام دیر شد، نقش مرشد را بازی می‌کرد تلفن کردم تا خاطراتش را از این سریال بپرسم برای کوهنوردی در ارتفاعات تهران به‌سر می‌برد و با این‌‌که تلفن همراهش آنتن نمی‌داد اما با شنیدن نام بازم مدرسه‌ام دیر شد، انگار همه خاطراتش از این سریال زنده شد، انگار نه انگار که 35 سال از ساخت و پخش آن می‌گذشت.

شفیعی درباره سازندگان این سریال و چگونگی حضورش در بازم مدرسه‌‌ام دیر شد، گفت:« حسین افصحی کارگردان کار بود که چند سال است مقیم خارج از کشور است و تهیه‌کننده‌اش خانم مهناز جهانگیری بود.

خانم جهانگیری مرا به عنوان مشاور به کار دعوت کرد، اول قرار بود یک پسربچه در این سریال بازی کند اما من پیشنهاد دادم بهتر است برای متفاوت شدن کار از یک بازیگر متفاوت استفاده کنیم، بازیگری که زیاد هم بچه نباشد و در عین حال شیرین و دوست‌داشتنی هم باشد و چنین شد که به اکبر عبدی رسیدیم. حضور او باعث موفقیت سریال شد. آقای عبدی هم از همه توانایی‌های خودش استفاده کرد و این نقش را کاملا باورپذیر از کار در‌آورد».

باورپذیر بودن سریال، این‌که بچه‌ها با شخصیت‌ها و اتفاقات آن ارتباط برقرار کرده و سریال اثر خود را گذاشت و دیر رسیدن بچه‌ها به مدرسه را تحت تاثیر قرار داد.شفیعی درباره این ویژگی سریال بازم مدرسه‌ام دیر شد گفت:« سریال اصلا شعاری و گل درشت نبود.نصیحت‌ها در قالب اتفاقات قصه و شخصیت‌ها به بچه‌ها ارائه می‌شد، به همین دلیل بچه‌ها آن را دوست داشتند.

طراحی شخصیت مرشد کاملا دقیق بود، او بود که نقش نصیحت‌کننده را به عهده داشت اما چون شخصیت‌اش در کل قصه جا افتاده بود، باور پذیر بود.این اصلی است که برنامه‌سازان بچه‌ها معمولا به آن توجه نمی‌کنند و حرف‌هایی که حتی برای بچه‌ها مفید هم هست را در قالب نصیحت به بچه‌ها می‌گویند و آنها نصیحت را نمی‌پذیرند»

نقش پدر و مادر اکبر عبدی را دو تا از بهترین بازیگران پیشکسوت ایران بازی می‌کردند؛ زنده‌یاد مهین شهابی، مادر بود و مرحوم اسماعیل داورفر نقش پدر را به عهده داشت.آرزو شهابی، دختر زنده‌یاد شهابی از بچگی در کنار مادرش بوده و حالا در غیاب او می‌تواند بخشی از خاطرات زنده‌یاد شهابی از سریال بازم مدرسه‌ام دیر شد را برای ما بازگو کند.آرزو درباره روحیه مادرش و ارتباط با بچه‌ها گفت:«مادرم بچه‌ها را خیلی دوست داشت فرقی نمی‌کرد که بچه و نوه‌های خودش باشند یا بچه‌‌‌های غریبه.به همه محبت می‌کرد.

یادم هست زمانی که در سریال آینه بازی می‌کرد، در بعضی از قسمت‌ها بافتنی می‌بافت، همه‌آن بافتنی‌‌ها برای پسرم بود ؛ آن زمان من باردار بودم و مادرم خیلی ذوق داشت که اولین نوه دختری‌اش بزودی متولد می‌شود.مادر آنقدر بچه‌‌ها را دوست داشت و آینده‌ آنها برایش مهم بود که اگر بچه بی‌بضاعتی را می‌دید او را به خانه می‌آورد و تا زمانی که نیاز داشت از او سرپرستی می‌کرد.به دانش‌آموزان بی‌بضاعت هم خیلی کمک می‌کرد.

برای همین وقتی پیشنهاد بازی در سریال بازم مدرسه‌ام دیر شد را به مادر دادند بعد از خواندن فیلمنامه آن را پذیرفت، چون دوست داشت کاری نمایشی برای بچه‌ها انجام دهد.برای اولین بار بود که با آقای عبدی همبازی می‌شد اما او را بسیار دوست داشت و خیلی با هم مهربان بودند.مادر گوشت و برنج نمی‌‌خورد برای همین آقای عبدی به شوخی به مادر می‌گفت شما غذاتو بگیر کبابش را بده به من !

مادر همان‌گونه که در زندگی واقعی با بچه‌ها رفتار می‌کرد در سریال بازم مدرسه‌ام دیر شد با پسرش رفتار می‌کرد؛ مهربان در عین حال جدی.او با مهربانی همه چیز را توضیح می‌داد و هیچوقت عصبانی نمی‌شد.مردم خانم شهابی را در سریال بازم مدرسه‌‌ام دیر شد، دوست داشتند چون شبیه خیلی از مادرها بود و چون بین مردم محبوبیت زیادی داشت، بینندگان این سریال از او تاثیر می‌گرفتند»

بچه‌‌های قدیم بهانه‌ای برای دیر خوابیدن نداشتند، نه تلویزیون برنامه‌‌هایش شبانه‌روزی بود و نه تبلت و اینترنت و گوشی هوشمند و... بود.آنها شب‌ها زود می‌خوابیدند و صبح‌ها هم معمولا زود بیدار می‌شدند اما امان از بازیگوشی‌های مسیر مدرسه که باعث می‌شد آنها دیر به مدرسه برسند که آن هم با ساخت یک سریال تقریبا حل و فصل شد ! اما وای به حال مادر و پدرهای امروزی که باید بچه‌ها را با ده‌ها کلک راضی به زود خوابیدن کنند و با ده‌ها ترفند و جانم و عزیزم از خواب بیدار کنند.البته ناگفته نماند بعد از سریال بازم مدرسه‌ام دیر شد هیچ سریالی به قوت آن ساخته نشد که هم به کار بچه‌ها بیاید و هم بزرگترها. فقط حیف که این سریال برای بچه‌های امروز کاربردی ندارد !

 

نظر شما