شناسهٔ خبر: 28304809 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: نسیم | لینک خبر

پزشکان دفاع مقدس از نوستالژی آن روزها می گویند

تهران - ایرنا- وقتی جنگ، تحمیل شد و بر آمد از ایران زهر سو خروش، همه به صحنه آمدند. وقتی می گوییم همه یعنی همه. گواه آن، آرامستان های این خاک. وقتی که بر مزار شهیدی زرتشتی در یزد حاضر می شویم و بر سنگ آرامگاهش اینچنین نوشته شده است: زبهر بر و بوم و فرزند خویش زن و کودک و خرد و پیوند خویش همه سر به سر تن به کشتن دهیماز آن به که میهن به دشمن دهیم

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه تحلیل ، تفسیر و پژوهش های خبری، و بدین ترتیب بود که شیران ایرانی از خرد و کلان و پیر و جوان به جبهه رفتند و جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند. چرا که اهریمن به مام میهن حمله ور شده بود و همگان یکصدا این سرود را سر دادند؛ «بیا تا همه تن به کشتن دهیم – مبادا که کشور به دشمن دهیم» و چنین هم شد.
آنان که پس از جنگ دیده به جهان گشودند، ندیدند و شاید درک نکردند آن روزهای سخت و آن ایمانی که آحاد مردم برای بیرون انداختن دشمن دون داشتند و آن فداکاری ها را.
آن روزها همه آمدند. هر کس هر کاری از دستش برمی آمد دریغ نکرد. گاهی فرمانده گردان می شد و گاهی هم امدادگر. کسی برای پول نمی آمد و اگر هم بودند انگشت شمار. وقتی هم می گفتند؛ چقدر به شما حقوق بدهیم؟ بودند امثال دکتر هادی منافی - وزیر بهداری زمان دفاع مقدس- که تا بناگوش سرخ می شدند و چیزی برای گفتن نداشتند. مگر برای پول آمده بودند به خط؟ مگر برای پول می خواستند دشمن را از خاکشان بیرون برانند؟ و مگر...
همه با هر دین و مذهبی و با هر حرفه ای که داشتند یک دل شدند چرا که « بی تو خراب است ایران زمین».
آن روزها پزشکان، پرستاران، پزشکیاران و امدادگران هم آمدند. شماری از آنها وقتی عملیات شروع می شد لازم نبود کسی به آنها چیزی بگوید خودشان می رفتند و البته برخی نیز به نوبت.
منافی - وزیر بهداری سال های 59 تا 63 از آن روزها می گوید: پزشکان در آن موقع، با کمال میل و داوطلبانه تقاضا می کردند که موقع عملیات به جبهه بروند و می رفتند مثل دکتر فاضل و کلانتر معتمد و همینطور دکتر مرندی .
منافی از شهید دکتر رهنمون می گوید: من به او گفتم که نرو خط مقدم جبهه. چیزی آنجا داری؟ یک روز که در جبهه بود نمازش را خواند و داشت می رفت بیمارستان که آنجا را زدند و شهید شد.
منافی معتقد بود که پزشک در جایی امن تر بماند و مجروحان را پس از امداد اولیه ، بعد از چند دقیقه یا حداکثر سه یا چهار ساعت به پزشک برسانند نه اینکه پزشک به خط مقدم برود زیر آن همه آتش. اما این پزشکان بودند که گوششان به این حرف ها بدهکار نبود و داوطلبانه به جبهه اعزام می شدند هر وقت عملیات بود.
هر چند منافی آن روزها حرص و جوش اعزام پزشکان را می خورد و معتقد بود که به جاهای امن تری بروند تا مجروحان را به آنان برسانند اما دلش عین سیر و سرکه می جوشید و بیکار نمی نشست. یک بار، همان اول جنگ که شد وقتی دید خرمشهر و آبادان را به قول معروف عراقی ها دارند زیر موشک و گلوله می کوبند ، با اکیپی به بیمارستان های این شهرهای جنگی رفت و تا توانست تجهیزات بیمارستانی مثل «ست اتاق عمل» را جمع کرد و آورد در جایی امن تر. خودش می گوید: یک پیچ را هم نگذاشتم بماند . همه تجهیزات را منتقل کردم.
منافی آن روزی را به یاد می آورد که عراقی ها شهید تندگویان (وزیر نفت وقت) را گرفتند و او با تندگویان بود منتها چند قدم عقب تر.«من و تندگویان با هم رفته بودیم. به جایی رسیدیم که یکی از بچه های ما (رزمنده ها) مریض شده بود و من به آنها گفتم که شما بروید و من بعد از شما می آیم. بعد از مداوای بیمار، من پشت سر آنها رفتم اما آنها گرفتار عراقی ها شده بودند و ما هم که در قفای آنها بودیم هم توانستیم فرار کنیم. بعد هم که تندگویان شهید شد».
منافی از روزهایی می گوید که کمبودهایی وجود داشت مثل انواع خوراکی ها اما به قول خودش « کسی به فکر خوردن نبود». یا وقتی که مسوولان خیلی ساده زندگی می کردند مثل شهید رجایی که شب ها به نانوایی محل می رفت و نان می خرید برای خانه. یا اگر دارویی بود، داروی واقعی بود و یا اینکه با بودجه ای بسیار کمتر از امروز روز هم جبهه را مسوولان اداره می کردند و هم هزینه های جاری مملکت را .
منافی 77 ساله این روزها در بیمارستان مهر است و به طبابت مشغول. اما حسرت و افسوسی در چشم هایش می دود وقتی از قانونی سخن به میان می آید که باعث و بانی اش خودش بود. می گوید با این قانون (اعزام اجباری پزشکان به مناطق جنگی) خراب کردیم همه چیز را . اما چرا منافی در پی این قانون و تصویب آن بود؟

**وقتی امدادگر می شوی
دکتر حسین قناعتی که این روزها به طبابت در رشته رادیولوژی تهاجمی مشغول است، آن روزهای آتش و خمپاره، امدادگری جوان بود که درس پزشکی می خواند. از آنها که یک بار دم دمای عملیات با کلاسور دانشگاه از کلاس درس به سمت اتوبوس اعزام رزمنده ها رفت و بدون خداحافظی از خانواده راهی خط شد.
از سخت ترین زمان های امداد رسانی وقتی بود که امدادگرها ، جلوتر از خط (زمین دشمن) می رفتند برای حمل رزمنده مجروح و قناعتی که یاد آن روزهای می افتد که گاهی رزمنده مجروحی را در زمین دشمن پیدا نمی کردند و چه دردناک بود آن لحظه ها.
قناعتی از امدادگرانی می گوید که فقط 40 روز دوره امدادگری دیده و راهی جبهه شده بودند و چقدر هم بی تجربه و آن وقت بود که کار ، سخت می شد.
این پزشک امروز و امدادگر روزهای جنگ، زمانی را به یاد می آورد که 60 ، 70 رزمنده عین برگ خزان در یک حمله به زمین افتادند و او مانده بود که اول به کدام برسد و چقدر زجر آور بود انتخاب و اولویت دادن به مجروح در میان خیل مجروحان و اینکه آمبولانس که آمد ، 15 ، 20 رزمنده مجروح را انداخت داخل آمبولانس.
قناعتی از یک دروغی می گوید اما پشیمان نیست از آن دروغ. آن دروغ چیست و چرا این پزشک، پس از سال ها هنوز فکر می کند که کار خوبی کرده است آن دروغ را گفته است؟
مشروح گفته های منافی و قناعتی ونیز آن دروغی که بهتر از راست بود و اینکه چرا دکتر منافی در پی تصویب قانونی برآمد که بعدا از تصویب آن پشیمان شد را می توانید در میزگردی که متعاقبا در خروجی ایرنا منتشر می شود ، میهمان دیدگان کنید.
خبرگزاری جمهوری اسلامی به مناسبت هفته دفاع مقدس با دو پزشک یکی وزیر بهداری وقت و دیگر امدادگر وقت به گفت و گو می نشیند.
گزارش: لیلا خطیب زاده
پژوهش** 1776**1552

منبع: ایرنا

مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع‌رسانی خود را در این رابطه انجام می‌دهد.

برچسب‌ها:

نظر شما