صاحبخبر - یکی میگوید صدور حکم کلی برای ادبیات ایران خصلت جهان سومی است و دیگری میگوید میخواهند ادبیات را به حاشیه ببرند. یکی میگوید میخواهند میدان را به نفع ترجمه خالی کنند، دیگری هم میگوید با این کار میخواهند خود را بزرگ کنند. تن نحیف ادبیات ایران آماج احکام کلی مانند «ادبیات ایرانی مخاطب ندارد»، «ادبیات ما رو به زوال است»، «مخاطبان به ادبیات ایرانی اعتماد ندارند» و... است. ایسنا نظر تعدادی از نویسندگان و مترجمان را درباره تاثیر این احکام کلی بر ادبیات و نویسندگان جویا شده است که در پی میآید.
برخی میخواهند ادبیات را به حاشیه ببرند
مجتبی ویسی، مترجم و شاعر در اینباره میگوید: این حکمهای کلی درباره ادبیات تاثیر خوبی روی آن نخواهد گذاشت، اما نویسندهها و شاعران نباید به حکمهای کلی توجه داشته باشند. آنها رسالتی دارند که باید آن را به انجام برسانند و نباید به صحبتها و مسائل بیرونی توجه کنند، زیرا کسانی هستند که میخواهند ادبیات را به حاشیه ببرند و نقش آن را نادیده بگیرند. این موضوع در کشور ما نسبت به کشورهای دیگر نمود بیشتری دارد. البته شاید این موضوع توهم توطئه باشد اما چیزی که به نظر من میرسد این است که برخی نمیخواهند ادبیات نقش سابق خود را داشته باشد و بر جامعه تاثیر بگذارد.
میخواهند میدان را به نفع ترجمه خالی کنند
محمد قاسمزاده، نویسنده نیز درباره این موضوع بیان میکند: ما دوران سختتری را هم پشت سر گذاشتهایم، حتی کتابهایمان چاپ نمیشد، اما از نوشتن دست برنداشتیم. صدور احکام کلی بر تعداد معدودی از نویسندگان اثر میگذارد و ممکن است عدهای مایوس شوند؛ البته کسانی مایوس میشوند که جدیتی در کار ندارند و ادبیات دغدغهشان نیست. زمانی که شما چیزی دغدغهتان باشد در بدترین شرایط هم آن را ادامه میدهید. پس کسی که دغدغه ادبیات داشته باشد هیچگاه میدان را خالی نمیکند.
او خاطرنشان میکند: من نمیدانم این احکام کلی از کجا نشات میگیرد اما فکر میکنم جریانی این کار را انجام میدهد که میخواهد میدان را به سود ترجمه خالی کند. در واقع برخی از مترجمان این کار را میکنند، البته مترجمان جدیای هم نیستند و اصولا کار خودشان خراب است.
قاسمزاده با تاکید بر اینکه نمیتوانیم حکم کلی برای داشتن و نداشتن مخاطب ادبیات صادر کنیم، میگوید: نوع ادبیاتی که برخی از دوستان کار میکنند اصولا کممخاطب است. قاعدتا آنها میدانند نباید انتظار خواننده زیاد داشته باشند، زیرا زمانی که مخاطبت را خاص در نظر میگیری افراد عام سراغت نمیآیند. اگر برحسب اتفاق هم کتابی از شما بخرند و بخوانند به زودی مایوس میشوند و سراغ نویسنده دیگری میروند. علت پرفروش و پرمخاطب بودن ترجمه هم به خاطر برد تبلیغاتی ناشران خارجی برای یک کتاب است و علت آن مترجم خاص نیست.
این نویسنده متذکر میشود: در کشور ما نقد وجود ندارد پس نمیتوانیم چنین حکمهایی صادر کنیم. چقدر بر کتابها نقد نوشته میشود؟ نمینویسند. نقد راه دارد و منتقد باید در دانشگاه تربیت شود. با دو سه واحد نمیتوان منتقد تربیت کرد. کسانی که در روزنامه نقد مینویسند بیشتر خانوادگی و باندبازی عمل میکنند. کسی ادبیات ما را نقد نکرده که بگوییم ادبیات رو به زوال است. باید از کسی که این حرفها را میزند بپرسید آیا همه کتابهای ادبیات داستانی را خوانده است؟ من فکر نمیکنم کسی بتواند همه کتابها را بخواند.
صدور حکم کلی، خصلت کشورهای جهان سومی است
همچنین احمد پوری، مترجم و نویسنده اظهار میکند: اگر حکمی صادر میشود باید بر مبنای استنتاجها، آمار و واقعیتها باشد. حکمی را که بر اساس این مبنا صادر شده دیگر نباید صرفا قبول و یا رد کرد زیرا چه قبول بکنیم چه قبول نکنیم، به یک وجود واقعی خارجی تبدیل شده است. احکامی که بدون آمار و فکت صادر میشود متاسفانه خصلت کشورهای عقبمانده یا جهان سومی است. این احکام از ذهن یک نفر بدون دلیل و آمار تولید میشود؛ حتی ممکن است درست باشد ولی نباید بر روی آنها حساب باز کرد. درست مثل این است که بگویند اگر گوجه و سیبزمینی را با هم بخورید، سکته میکنید؛ آیا این موضوع پشتوانه علمی دارد؟ معتقدم این حکمها را که به این شکل صادر میشود باید نفی کنیم.
او سپس درباره تاثیر این احکام بیان میکند: این حکمها در نویسندگانی که به حرفهایی که گفتم رسیدهاند تاثیری ندارد چون به این حکمها اعتنایی ندارند و کار خودشان را میکنند. اما ممکن است برای کسانی که اول راهاند، جوان و خاماند، مایوسکننده باشد. به نظرم یکی از وظایف شما روزنامهنگاران و ما به عنوان نویسندگان و مترجمان این است که درباره این حکمها نظر بدهیم و بگوییم حکمی که بر پایه شواهد و دلیل نباشد حکم درستی نیست. در واقع باید این حکمها را بیاعتبار کنیم؛ زمانیکه این حکمها بیاعتبار شد هرکس هرچقدر دلش میخواهد حکم صادر کند.
پوری میافزاید: آدمهای جدی این حکمها را صادر نمیکنند. کسانی حکم صادر میکنند که میخواهند مثلا حرف بزرگ و خیرهکنندهای بزنند تا به اصطلاح توجهها را جلب کنند. البته شاید به این خاطر باشد، زیرا هرکس انگیزهای دارد. شاید فرد میخواهد بگوید من آدم بزرگی هستم و چنین حکمی میدهد. اما آنچه مهم است این است که هیچ اعتباری بر این حکمها نیست.
قیاس به نفس میکنند
همچنین اسدالله امرایی، مترجم با بیان اینکه این حکمهای کلی تاثیری بر ادبیات و نویسندهها ندارد، اظهار میکند: کار خوب خود را نشان میدهد و جای خود را پیدا میکند؛ فرقی هم نمیکند ترجمه است یا تالیف. سالهاست رمان «همسایهها»ی احمد محمود منتشر میشود. روزگاری اجازه چاپ نداشت، بعد که چاپ شد کتاب را مانند ورق زر بردند. دوباره جلویش را گرفتند و حالا قاچاقچیان از قبل فروش کتاب سود میبرند. این کتابها خریدار دارد و کسی به اینکه به صورت قاچاق و غیرقانونی چاپ میشود، کاری ندارد، حتی طرف این خطر را به جان میخرد و کتاب را قاچاق چاپ میکند؛ اینها یعنی کتاب خریدار دارد. یا کتاب «انسان خردمند» که کتاب کمحجم و ارزانی نیست، نزدیک به ۲۰ بار تجدید چاپ شده است. در واقع اگر خوراک خوب به مخاطب ارائه شود، سراغش میرود. من نگاه بدبینانهای ندارم، شاید کسانی که به این چیزها دامن میزنند قیاس به نفس میکنند که چرا کتاب من را نمیخرند.
او میافزاید: در نظر بگیرید چاپ اول کتاب «طریق بسمل شدن» محمود دولتآبادی ۳۰ هزار نسخه بود که در ایام نمایشگاه کتاب تمام شد. یعنی کتاب را میخرند. ناشر که بنگاه خیریه باز نکرده است کتاب چاپ کند، نفروشد و بعد دوباره چاپ کند. اگر به خواننده کتاب خوب ارائه کنید، مخاطب خود را دارد؛ ممکن است کتابی ۵۰۰ نسخه خریدار داشته باشد و کتابی ۳۰هزار نسخه و کتابی ۱۰ هزار نسخه. به نظرم اگر سدی را که به نام سانسور ایجاد کردهاند، بردارند در این صورت کسی کتاب قاچاق چاپ نمیکند و اگر هم چاپ کند جلویش را میگیرند. من خودم نمیتوانم کتابم را چاپ کنم اما کتابم را به صورت قاچاق چاپ کرده و جلو چشمم میفروشند. اعتراض هم میکنم، میگویند برایمان آوردهاند. چه کسی آورده؟ میگویند آوردهاند دیگر!
از کسانی که حکم کلی میدهند میترسم
اما سلمان امین، نویسنده با بیان اینکه از کسانی که حکم کلی صادر میکنند در هر زمینهای که باشد میترسد، میگوید: اگر مرادتان مخاطب نداشتن داستان و رمان و شعر ایرانی است، باید بگویم این سخن چندان دقیق نیست. مثل همه جای دنیا ما هم کتابهای پرفروش ایرانی داریم؛ از نویسنده مطرح، نویسنده عامهپسند، سلبریتیها، شومنها و چیزنویسهای دیگر، چاپهای متعدد با تیراژ بالا دارند و همایشهای پیدرپی برگزار میکنند و گاهی در صدا و سیمای انحصاری هم تبلیغ میشوند. اما اگر مقصود شما مشخصا «ادبیات» است، اول باید بپرسید چقدر داریم ادبیات تولید میکنیم؛ زوال و رونقش پیشکش.
او میافزاید: ادبیات یعنی تفکر، زیست و تخیل. وقتی با سانسور - و بدتر از آن خودسانسوری- عرصه را تنگ میکنند، بستر خلق ادبیات جدی شکل نمیگیرد. نویسنده با محدودیت نمیتواند درست ببیند، درست فکر کند و درست بنویسد. محصول آن موجود ناقصالخلقهای میشود که من و امثال من مدام به خورد ملت میدهیم. مخاطب ما به طور غریزی این چیزها را میفهمد. او خیلی ساده متوجه فاصله زیست خود از جهان فکری، قصهها و واژگان ما میشود. او هر که باشد خودش در ساحتی دیگر دارد با این ممیزیها دست و پنجه نرم میکند، پس میداند ما نویسندهها هم مجال چندانی برای عبور از دیوار سانسور نداریم. رفتهرفته اعتمادش را از دست میدهد و رو برمیگرداند، دست کم از نویسندههای داخلی. هر موضوعی که ارزش طرح داشته باشد به نوعی به یکی از کنگرههای این دیوار بلند گیر میکند. حوزههای اجتماعی، سیاسی، مذهبی و حتی گاهی اقتصادی و فرهنگی از این حکم مصون نیستند. نمیخواهم بگویم اگر سانسور نباشد همه میشوند خالقان ادبیات. اما تردید ندارم تا زمانی که نویسنده بخواهد برای نوشتن از کسی اجازه بگیرد، حتی نمیتواند بد باشد؛ خوب بودن را که فراموش کنید. اگر اسم این زوال نیست، پس چیست؟∎
نظر شما