عیسی محمدی
درباره عراق و شکلگیری حزب بعث و صدام حسین، کتابی نگاشته شده است تحت عنوان «عراق از جنگ تا جنگ؛ صدام از اینجا عبور کرد». نویسنده این کتاب خواندنی و تاریخی و پژوهشگر آن، غسانالشربل
ـ ژورنالیست مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه معروف الحیات ـ است. او رفته و چند مقام مؤثر و سابق عراقی را پیدا کرده و تاریخ این کشور را از زاویه دید آنها، به تماشا نشسته است. به بخشهای مرتبط با شخصیت صدام و جنگ تحمیلی علیه ایران که در این کتاب مطرح شده نگاهی میاندازیم.
ایرانیها کی انتقام خواهند گرفت؟
غسانالشربل:
وقتی که جنگ ایران و عراق شروع میشود، در سپتامبر1980 روزنامه النهار مرا راهی عراق میکند تا تحولات میدانی را گزارش کنم. مهران تازه سقوط کرده است. عراقیها سفری برای روزنامهنگاران تدارک دیدهاند تا راهی این شهر شوند؛ نوعی قدرتنمایی است. به آنجا که میرسم، میبینم 2سرباز عراقی دارند یک پیرزن ایرانی را مشایعت میکنند تا به جایی امن و خارج از درگیری برسد. شب که به اقامتگاه خود برمیگردم، نگرانم. مدام میپرسم که ایرانیها کی انتقام این جنگی که عراق آغاز کرده را خواهند گرفت.
مردی که به کسی اعتماد ندارد
غسان الشربل به نقل از الخزرجی؛ رئیس وقت ستاد ارتش عراق:
نیمههای شب است. تلفن سپهبدالخزرجی- رئیس ستاد ارتش عراق- زنگ میخورد؛ دوم آگوست 1990. باید به دفترکل فرماندهی برود. دبیرکل ارتش، ژنرالالجنابی به استقبالش میآید؛«کویت را اشغال کردیم و تمام شد.» سپهبد که شم نظامیاش قوی است، بوی فاجعه را میشنود و البته ناراحت میشود؛ از اینکه چرا در جریان قرار نگرفته است. وزیر دفاع- شنشل- نیز از راه میرسد. با همین جملهها و رفتار از او استقبال میشود. او هم شوکه میشود. اعتراض؟ در جایی که صدام حسین حضور داشته باشد، کسی حتی اجازه و شهامت بالابردن انگشت سبابهاش را هم نخواهد داشت.
شور انتقام دیکتاتور
غسانالشربل:
صدامحسین رئیسجمهور شده؛ 2ماه بعد از این اتفاق است که در نشست جنبش عدمتعهد در هاوانا شرکت میکند. در مقر محل اقامتش، از ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت ایران استقبال میکند. به ظاهر دیداری سازنده تلقی میشود. بعد از دیدار، صدام راهی باغ محل اقامتش میشود. بعد از او صلاحالدین که تلاش میکند او را به بهبود روابط با ایران بعد از انقلاب ترغیب کند، راهی میشود. اما جملههای صدام، شوکهاش میکند؛ «صلاح مواظب باش. این فرصت هر صد سال یکدفعه پیش میآید. این فرصت حالا در اختیار ماست. سرهای ایرانیان را خواهیم شکست. وجب به وجب خاکی را که اشغال کردهاند، پس خواهیم گرفت. شطالعرب را هم برخواهیم گرداند.»
همهجا را به خون خواهد کشید
علی صالح السعدی؛ از رهبران ابتدایی حزب بعث:
«آینده مرا نگران میکند. همه مقدمات دارد فراهم میشود تا قدرت صدامحسین بسط پیدا کند. داریم به سمتی پیش میرویم که صدام پیشوا شود؛ آنهم تنها پیشوا. نگرانم؛ او عراق را به تاریکی خواهد کشاند. من او را خوب میشناسم. او یک حریص قدرت است. به چیزی کمتر از اینکه فقط خودش دستور بدهد و فرمان براند، راضی نخواهد شد. او آدم مشارکتپذیر و شریکپذیری نیست. میخواهد رهبر عراق و این امت بشود اما نه با روش دیگر رهبران که با قلدری و قدرت و بزنبهادری. عقده عبدالناصرشدن وجودش را گرفته. میداند چطور ضرباتش را با بیرحمی تمام وارد کند. صدام یک خیانتکار است. انگار که میخواهد انتقام کودکی و وضعیت خانوادگی بغرنجش را بگیرد. او شاید عراق و شاید هم منطقه را به خون بکشاند.»
کودکیهای یک صدام حسین
صلاح عمرالعلی؛ نماینده سابق عراق در سازمان ملل:
متولد روستای عوجه در 9کیلومتری تکریت بود. در خانوادهای فقیر به دنیا آمد. پدرش کارهای کشاورزی میکرد و البته گاه نیز نگهبانی و... . آدم خاصی نبود، خیلی ساده بود. صدام که 3سالش نشده بود، او فوت کرد. صبحه، مادر صدام، تصمیم گرفت با ابراهیمالحسن ازدواج کند تا بتواند از خود و فرزندش حمایت کند. ابراهیمالحسن واقعاً فرد شروری بود و هیچ مرزی در شرارتش نمیشناخت. اصلاً علاقهای به صدام نداشت و او را بیرحمانه کتک میزد. شاید این اتفاقات دوران کودکی در رفتارهای بزرگسالی او تأثیر گذاشته باشد؛ وحشیگریهای ابراهیم، سنگدلیهای اهالی روستا که به آن شهره بودند و آزار توسط دیگر کودکان همسن و سال.
او توهم حمایت از شرق امت عربی را داشت
نزار الخزرجی؛ رئیس ستاد ارتش:
صدام فکر میکرد موفق شده؛ در اینکه توانسته جلوی صدور انقلاب ایران به خارج از ایران را بگیرد. او معتقد بود که توانسته حمایت لازم از کشورش و کشورهای عربی خلیجفارس و نیز دیگر طیفها و گروههای عربی را صورت بدهد. در فکرش، این بود که دارد از دروازههای شرقی امت عربی محافظت میکند! احساس میکرد این محافظت، هزینههای زیادی روی دوش عراق گذاشته و صورتحساب را باید کشورهای عربی پرداخت کنند. معتقد بود که باید هزینه نگهداری عراق بعد از جنگ را از آنها بگیرد؛ آن هم بهصورت هدیه. چنین انتظاری را از غرب هم داشت. حتی از دنیای کمونیسم هم چنین انتظاری داشت. عراق وقتی وارد جنگ با ایران شد، 43میلیارد دلار درآمد نفتی داشت، درحالیکه بعد از جنگ 70میلیارد بدهی داشت؛ پس باید اعراب و غربیها این صورتحساب را پرداخت میکردند.
دیوانگیهای یک دیکتاتور
صاحبخبر -
نظر شما