شناسهٔ خبر: 28232586 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان-قدیمی | لینک خبر

گزارشی از آتش‌نشان‌ها و خادمان حرم حضرت شاه‌عبدالعظیم حسنی در روز عاشورا

اینجا کربلای ایران است

صاحب‌خبر - نیم‌ساعتی به اذان ظهر مانده است. ضلع جنوبی حرم مملو از ماشین و عابرپیاده است و همگی به سمت حرم در حرکت‌ هستند. در زمین خالی کناری حرم، خیمه‌های رنگی کوچک و بزرگ برپا کرده‌اند تا در فرصتی مناسب مراسم خیمه‌سوزی را اجرا کنند. هرلحظه جمعیت بیشتر می‌شود. نیروهای انتظامی پلیس در گوشه‌ای مشغول مدیریت ترافیک و هدایت خودروها به پارکینگ حرم هستند. با اینکه بیشتر مردم در این روز همراه خانواده به تکایا و هیات می‌روند اما افرادی هم هستند مانند پلیس و آتش‌نشان‌ها که به دلیل وظیفه‌ای که دارند، باید این روز را هم در ماموریت کاری باشند. در گوشه‌ای از خیابان و روبه‌روی خیمه‌ها، یک ماشین آتش‌نشانی متوقف شده و دو آتش‌نشان هم در کنار آن ایستاده‌اند. دو آتش‌نشان دیگر هم شربت به دست از آن ‌سوی خیابان به سمت همکاران‌شان می‌آیند. به سمت‌شان می‌روم و از حال و هوای استقرار در نزدیکی حرم شاه‌عبدالعظیم در روز عاشورا می‌پرسم. دو نفر از آتش‌نشان‌ها جوان‌تر هستند و با هم صمیمی‌تر و دو نفر دیگر، از درجه‌هایی که روی شانه‌هایش هست، مشخص است که تجربه بیشتری در سازمان دارند. درباره ماموریت روز عاشورا که از آنها سوال می‌کنم، هرکدام حرفی می‌زنند. محمد رسولی، که به نظر می‌رسد جوان‌تر باشد، می‌گوید: «دیگر به این کار عادت کرده‌ایم. من تا به‌حال دو سه باری در روز عاشورا شیفت بوده‌ام اما به سابقه هر نفر بستگی دارد. هرکس سابقه بیشتری داشته باشد، روزهای شیفت بیشتری را در روز عاشورا تجربه کرده است. ما سیزده‌بدرها هم شیفت بوده‌ایم. تعطیلی نداریم و درصورت حضور نداشتن باید حتما مرخصی بگیریم.» اما دیگری معتقد است که همسرش در این روز در کنار خانواده‌اش است و همگی اتفاق‌نظر دارند که با وجود سختی کار، خانواده‌هایشان هم به این شرایط عادت کرده‌اند. روح‌الله بشیری، کمک‌فرمانده و باسابقه‌تر از بقیه است. حامد میرویسی‌زاده، کاردان است و نسبت به دو آتش‌نشان دیگر سابقه بیشتری دارد. افشار هم که از همه شوخ‌طبع‌تر است، خودش را آتش‌نشان دون‌پایه معرفی می‌کند. میرویسی‌زاده می‌گوید: «کار ما شیفتی است و گاهی باید از خانواده‌هایمان بگذریم. شاید قلبا هم راضی نباشیم و دوست داشته باشیم عزاداری‌ها کنار خانواده‌ و محل خودمان حضور داشته باشیم اما به خاطر موقعیت شغلی باید از آنها دل بکنیم.» همگی آتش‌نشان‌های ایستگاه 90 در نزدیکی حرم هستند و هرسال استقرار ضلع جنوبی حرم برعهده آنهاست. رسولی می‌گوید: «در این ضلع که هستیم به خاطر پارکینگ و خیابان، هیاتی عبور نمی‌کند. کاش حداقل دسته‌ای رد می‌شد و می‌توانستیم در زمانی که اینجاییم، همراه آنها عزاداری کنیم و سینه بزنیم.» بشیری در ادامه اضافه می‌کند: «درست است نزدیک حرم هستیم اما فقط صدای نوحه به گوش‌مان می‌رسد و هیاتی از اینجا عبور نمی‌کند. دسته‌های عزاداری از ضلع شمالی رد می‌شوند که محل استقرار ایستگاه 9 است. ما هم که مستقر هستیم و اجازه نداریم پست‌مان را ترک کنیم چون ممکن است هر لحظه زنگ به صدا درآید و به حضور ما نیاز باشد.» میرویسی‌زاده درباره حوادثی که در زمان استقرار در روزهای محرم برایشان اتفاق افتاده، می‌گوید: «سال‌های قبل حوادثی مانند حریق خیمه و تکیه داشته‌ایم اما امسال تا امروز خدا را شکر اتفاقی نبوده است. سه، چهار سال پیش بود، در شب عاشورا حریقی رفتیم که اجاق‌گازی قرار داده بودند که بر اثر نزدیکی به چادر برزنت، شعله‌ور شده بود و کسی هم متوجه آن نشده بود و خیمه آتش گرفت. حوادث نشت گاز زیاد داشته‌ایم. کپسول‌هایی که سال به سال در هیات‌ها مورداستفاده قرار می‌گیرند و شیرهای آنها فرسوده و مستهلک می‌شود ازجمله مواردی هستند که معمولا هرساله حوادثی را رقم می‌زنند و افراد برای سال جدید، به آنها نظارت و توجه نمی‌کنند.» از چگونگی برخورد مردم با آتش‌نشان‌ها که سوال می‌کنم، همه با هم می‌گویند که مردم همیشه به آتش‌نشان‌ها لطف دارند. بشیری و میرویسی معتقدند آتش‌نشان‌ها به‌گونه‌ای آموزش دیده‌اند که هیچ‌وقت برای مردم کم نگذاشته‌اند. همه آنها با علاقه قلبی وارد این شغل شده‌اند. بین سازمان‌های خدماتی می‌توان به جرات گفت آتش‌نشانی چه از نظر رسیدن به محل حادثه و چه از نظر عملکرد همیشه اول بوده و مردم هم احساس خوبی به آتش‌نشانی دارند و خودشان را به سازمان نزدیک می‌دانند و با آنها عجین‌تر هستند. رسولی و افشار هم گفته‌های همکاران‌شان را تایید می‌کنند و ادامه می‌دهند: «شده حتی در عملیات‌ها زیر گوش‌مان هم زده‌اند، حتی ما را کتک هم زده و توهین کرده‌اند، اما چیزی نگفته‌ایم. سعی می‌کنیم افراد حادثه‌دیده‌ای را که مال‌شان سوخته یا خانواده خود را در حادثه از دست داده‌اند، درک کنیم. اما یکی دو روز بعد از حادثه، همان فرد آرام شده و با شیرینی به ایستگاه آمده و تشکر کرده است. اینها اتفاقاتی است که در کارمان با آنها روبه‌رو می‌شویم.» محرم است و نذری‌های متبرکش. به گفته افشار، غذای ما از طرف سازمان تامین می‌شود اما اگر مردم ما را ببینند برایمان نذری می‌آورند. در پایان صحبت‌ها بود که خانمی خرما به دست به آتش‌نشان‌ها نزدیک شد تا آنها هم از خوردن خرمای نذری بی‌نصیب نمانند و این تاییدی بود بر گفته‌های این عزیزان. اشتباهی خادم شدم از شلوغی‌ها وارد حرم می‌شوم. جمعیت موج می‌زند. پنج‌دقیقه‌ای تا نمازظهر روز عاشورا باقی است. از در شماره 6 که وارد می‌شوم، کنار در ورودی ضریح حمزه‌بن موسی‌الکاظم، برادر امام رضا، خانم جوانی روی صندلی مخصوص خادمان حرم نشسته و طبق معمول یک دسته پر سبز به دست دارد. نزدیک می‌شوم و صحبتم را با او آغاز می‌کنم. خودش را فاطمه معرفی می‌کند. هنوز دو سال نشده که در این حرم خادمی می‌کند. ساکن تهران است و هفته‌ای یک‌بار برای این کار راهی شهرری می‌شود. او هم مانند خیلی از خادمان حرم، داستانی شنیدنی دارد. درواقع، هیچ‌کس بی‌برنامه و بی‌هدف به چنین جایگاهی نمی‌رسد. 36 ساله است و مجرد. از داستان خادم‌شدنش که می‌پرسم، با خنده جواب می‌دهد: «اشتباهی خادم شدم». با این جواب یک لحظه جا خوردم. دلیلش را که پرسیدم، ادامه داد: «چند سال پیش بود که اعلام کرده بودند برای اربعین نیروی مردمی نیاز دارند. من هم ثبت‌نام کردم. نمی‌دانم چطور شد که اسمم اشتباهی وارد فهرست افرادی شده بود که برای خادمی حرم حضرت عبدالعظیم درخواست داده بودند. هرکسی هم از من می‌پرسید چرا اسمت داخل این لیست است، جوابی برایش نداشتم.» صحبت‌هایمان بریده‌بریده می‌شد. نزدیک نماز بود و زائران هرچند ثانیه یک‌بار سراغ مصلای حرم را برای نمازجماعت می‌گرفتند و حرف‌هایمان نیمه‌کاره می‌ماند و دوباره ادامه می‌دادیم. این راهی نبود که خودش انتخاب کرده باشد و حتی خودش معتقد است دوست داشتم خادم شوم اما آنقدر برای این کار معرفت نداشتم که مستقیم بروم و برای آن ثبت‌نام کنم. معمولا افرادی که برای ثبت‌نام می‌آیند، باید مراحل مختلفی را پشت‌سر بگذارند و گزینش شوند، به‌ویژه آن که مجردها را به حرم راه نمی‌دهند و برای خادم‌شدن حتما باید متاهل باشند. فاطمه می‌گوید: «در هر مرحله می‌گفتند چرا نامت داخل این فهرست است و هربار می‌گفتم اگر مشکل دارید من بروم و آنها باز مرا می‌پذیرفتند. تا اینکه یک‌سال و نیم گزینش من زمان برد و با وجود اینکه متاهل نبودم، مرا به‌عنوان خادم قبول کردند.» از او درباره حال و هوای حرم در روز عاشورا و تفاوت آن با روزهای دیگر می‌پرسم که می‌گوید چون زیارت حرم شاه‌عبدالعظیم با زیارت سیدالشهدا برابری می‌کند، بله خادمی در روز عاشورا با روزهای دیگر فرق می‌کند. خودش در ادامه می‌گوید: «من حتی قصد خادم‌شدن هم نداشتم. اما از آنجایی که شرایط من برای ورود به این کار با بقیه فرق می‌کند، احساس می‌کنم من را به اینجا راه داده‌اند؛ درست مانند یک مریض اورژانسی‌ام که خودش نمی‌فهمد، بیمار است و بستری‌اش می‌کنند، من دقیقا چنین حس و حالی دارم.» خودش فکر می‌کند نگاه خاصی از جهت توفیق داشتن به او نشده بلکه آنقدر حالش خراب بوده که به این نیاز داشته‌ که اجازه ورود به او داده‌اند. او می‌گوید: «حضور در اینجا تمرین خوبی برای صبور بودن است. اینجا مخاطب آدم‌های مختلفی قرار می‌گیری، همه‌جور آدم، آدم فرهیخته، آدمی که بچه‌اش را گم کرده، آدمی که پول‌هایش را دزدیده‌اند، آدمی که از شهرستان آمده و زبان تو را نمی‌داند یا حتی از کشور دیگر آمده است. اینها خیلی با هم متفاوتند و هر کسی هم به مقتضای شرایط خود با تو حرف می‌زند. اینکه بتوانی در هر شرایطی خودت را کنترل کنی و عصبانی نشوی و فشار جمعیت تو را اذیت نکند، همگی برای من تمرین صبر بوده است.» فاطمه از خاطراتش برایم می‌گوید: «در مدتی که در حرم خادمی کرده‌ام، اتفاقات ریز و درشت زیادی را به چشم دیده‌ یا شنیده‌ام. اربعین دو سال پیش شنیدم یک نابینای مادرزاد به عنایت حضرت عبدالعظیم شفا گرفت. در اتفاقی دیگر، موقع نماز جماعت بود و خانمی داخل حرم و جایی ایستاده بود که به صف نمازجماعت متصل نبود. هرچه به او می‌گفتم اینجا نماز جماعت نیست، اصلا به من توجه نمی‌کرد و صدای الله‌اکبر را که شنید، نمازش را تا انتها خواند.» فاطمه در این مدت کوتاهی که فرصت خادمی حرم را پیدا کرده، تصور می‌کند حواس‌شان یک‌جور خاصی به او هست. اهل‌بیت همیشه حواس‌شان به ما هست اما گاهی از این عنایت غافل می‌شویم. در ماه‌های مختلف مانند ماه رمضان و محرم به‌گونه‌ای با آنها مرتبطیم اما گویی در ماه‌های دیگر، از این ارتباط غافلیم. او احساس می‌کند چون هر هفته این ارتباط برای او برقرار می‌شود، غفلت او هم کمتر شده است و می‌گوید: «بیشتر حواسم هست که حواس‌شان به من هست.»

نظر شما