نگاهی کوتاه به زندگی امام حسین(علیه السلام)
سومین امام معصوم، در سوم (یا چهارم) شعبان سال چهارم هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود. او دومین ثمره پیوند فرخنده علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه دختر پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) بود/ حسین بن علی در دوران عمر خود به شجاعت و آزادگی و ایستادگی در برابر ظلم و ستم شهرت داشت.مراحل زندگی حسین بن علی (علیه السلام)
حسین بن علی (علیه السلام) مدت شش سال از دوران کودکی خود را در زمان جد بزرگوار خود سپری کرد و پس از آن حضرت، مدت سی سال در کنار پدرش امیرمومنان (علیه السلام) زندگی کرد و در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شرکت داشت. پس از شهادت امیر مومنان(در سال 40هجری) مدت ده سال در صحنه سیاسی و اجتماعی در کنار برادر بزرگ خود حسن بن علی (علیه السلام) قرار داشت و پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) (در سال 50هجری) به مدت ده سال، در اوج قدرت معاویه بن ابی سفیان، بارها با وی پنجه درافکند و پس از مرگ وی نیز در برابر حکومت پسرش یزید قیام کرد و در محرم سال 61 هجری در سرزمین کربلا به شهادت رسید.مبارزات حسین بن علی (علیه السلام) در دوران قبل از امامت
حسین بن علی ع از دوران نوجوانی که شاهد انحراف دستگاه حکومت اسلامی از مسیر اصلی خود بود، از موضعگیریهای سیاسی پدر خود پیروی و حمایت میکرد؛ چنانکه در زمان خلافت عمر بن خطاب، روزی وارد مسجد شد و دید عمر بر فراز منبر نشسته است، با دیدن این صحنه، بالای منبر رفت و به عمر گفت:
از منبر پدرم پایین بیا و بالای منبر پدرت برو!عمر که قافیه را باخته بود، گفت:
پدرم منبر نداشت! آنگاه او را در کنار خود نشانید، و پس از آنکه از منبر پایین آمد، او را به منزل خود برد و پرسید:
این سخن را چه کسی به تو یاد داده است؟
او پاسخ داد:
هیچ کس!(1)
در جبهههای نبرد با ناکثین و قاسطین
حسین بن علی (علیه السلام) در دوران خلافت پدرش، امیرمومنان ع،در صحنههای سیاسی و نظامی در کنار آن حضرت قرار داشت. او در هر سه جنگی که در این دوران برای پدر ارجمندش پیش آمد، شرکت فعال داشت.(2)در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیر مومنان (علیه السلام) به عهده وی بود(3) و در جنگ صفین، چه از راه سخنرانیهای پرشور و تشویق یاران علی (علیه السلام) جهت شرکت در جنگ، و چه از رهگذر پیکار با قاسطین، نقشی فعال داشت (4)در جریان حکمیت نیز یکی از شهود این ماجرا از طرف علی (علیه السلام) بود.(5)حسین بن علی (علیه السلام) پس از شهادت علی (علیه السلام) در کنار برادر خویش، رهبر و پیشوای وقت، حسن بن علی ع قرار گرفت، و هنگام حرکت نیروهای امام مجتبی ع به سمت شام، همراه آن حضرت در صحنه نظامی و پیشروی به سوی سپاه شام حضور داشت، و هنگامی که معاویه به امام حسن (علیه السلام) پیشنهاد صلح کرد، امام حسن، او و عبدالله بن جعفر را فراخواند و درباره این پیشنهاد، با آن دو به گفتگو پرداخت (6)و بالاخره پس از متارکه جنگ و انعقاد پیمان صلح، همراه برادرش به شهر مدینه بازگشت و همانجا اقامت گزید.(7)اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران امامت امام حسین (علیه السلام)
در زمان امام حسین (علیه السلام) انحراف از اصول و موازین اسلام، که از «سقیفه» شروع شده و در زمان عثمان گسترش یافته بود، به اوج خود رسیده بود. در آن زمان معاویه که سالها از سوی خلیفه دوم و سوم به عنوان استاندار در منطقه شام حکومت کرده و موقعیت خود را کاملا تثبیت کرده بود، بنام خلیفه مسلمین سرنوشت و مقدرات کشوراسلامی را در دست گرفته حزب ضد اسلامی اموی را بر امت اسلام مسلط ساخته بود و به کمک عمال ستمگر و یغماگر خود مانند:
زیاد بن ابیه، عمرو بن عاص، سمره بن جندب و... حکومت سلطنتی استبدادی تشکیل داده، چهره اسلام را وارونه ساخته بود/معاویه از یک سو، سیاست فشار سیاسی و اقتصادی را در مورد مسلمانان آزاده و راستین اعمال میکرد و با کشتار و قتل و شکنجه و آزار، و تحمیل فقر و گرسنگی بر آنان، از هر گونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگیری میکرد، و از سوی دیگر، با احیای تبعیضهای نژادی و رقابتهای قبیلهای در میان قبائل، آنان را به جان هم میانداخت و از این رهگذر نیروهای آنان را تضعیف میکرد تا خطری از ناحیه آنان متوجه حکومت وی نگردد، و از سوی سوم، به کمک عوامل مزدور خود با جعل حدیث و تفسیر و تاویل آیات قرآن به نفع خود، افکار عمومی را تخدیر کرده، و به حکومت خودش وجهه مشروع و مقبول میبخشید/این سیاست ضد اسلامی، به اضافه عوامل دیگر همچون ترویج فرقههای باطل نظیر:
جبریه و مرجئه که از نظر عقیدتی با سیاست معاویه همسو بودند، آثار شوم و مرگبار در جامعه به وجود آورده و سکوت تلخ و ذلتباری را بر جامعه حکم فرما ساخته بود/در اثر این سیاست شوم، شخصیت جامعه اسلامی مسخ و ارزشها دگرگون شده بود، به طوری که مسلمانان، با آنکه میدانستند اسلام هیچ وقت اجازه نمیدهد آنان مطیع زمامداران بیدادگری باشند که بنام دین بر آنها حکومت میکنند، با این حال بر اثر ضعف و ترس و ناآگاهی، از زمامداران ستمگر پشتیبانی میکردند. در اثر این سیاست، مسلمانان، بر خلاف منطق قرآن و تعالیم پیامبر (صلی الله علیه واله)، تبدیل به افرادی ترسو، سازشکار، و ظاهر ساز گشته بودند/تاریخ این دوره از زندگی مسلمانان، پر از شواهدی است که نشان میدهد این دگرگونی و انحراف فراگیر شده، جامعه اسلامی را با خود همرنگ ساخته بود/اگر عکس العملی را که مسلمانان در برابر سیاست عثمان و عمال وی از خود نشان دادند، با روشی که در برابر سیاست معاویه در پیش گرفتند مقایسه کنیم، آثار شوم این سیاست شیطانی را در جامعه اسلامی بوضوع مشاهده میکنیم، زیرا مسلمانان در برابر سیاست عثمان با قیام عمومی، عکس العمل نشان دادند؛ قیامی که بزرگترین شهرهای اسلامی یعنی مدینه، مکه، کوفه، بصره، مصر و سایر شهرها و روستاها در آن شرکت داشتند؛ ولی با توجه به اینکه در زمان معاویه ظلم به مراتب بیشر، میزان قتل و تهدید زیادتر و گستردهتر؛ و محرومیت مسلمانان از حقوق و ثروت و درآمد خود آشکارتر بود، با این حال عکس العمل دسته جمعی در برابر رفتار ضد اسلامی معاویه دیده نمیشد، بلکه مردم کورکورانه در برابر معاویه مطیع و خاضع بودند. بلی گاه گاه اعتراضهای پراکندهای مثل مخالفت «حجر بن عدی» و «عمرو بن حمق خزاعی» و امثال آنها صورت یک جنبش عملی و عمومی در نمیآمد، بلکه شعله آن بسرعت خاموش میگشت، زیرا حکومت وقت، سران جنبش را میکشت و انقلاب را در نطفه خفه میکرد و جامعه هیچ تکانی نمیخورد.(8) .ولی با وجود چنین وضع اسفناک و انفجارآمیزی که در زمان تسلط معاویه حکمفرما بود، بنابر ملاحظات فراوان، قیام و انقلاب مسلحانه در آن زمان نه مقدور بود و نه مفید. دو عامل زیر را میتوان مهمترین موانع قیام امام حسین (علیه السلام) در زمان حکومت معاویه شمرد:
1-پیمان صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه :
اگر حسین بن علی (علیه السلام) در زمان معاویه قیام میکرد، معاویه میتوانست از پیمان صلحی که با امام حسن (علیه السلام) بسته و مورد تایید حسین بن علی (علیه السلام) نیز قرار داشت، به منظور متهم ساختن حسین بن علی (علیه السلام) بهره برداری کند، زیرا همه مردم میدانستند که امام حسن و امام حسین متهد شدهاند تا زمانی که معاویه زنده است سکوت کرده به حکومت او گردن نهند، حال اگر حسین (علیه السلام) بر ضد معاویه قیام میکرد، امکان داشت معاویه او را شخصی فرصت طلب و پیمان شکن قلمداد کند/البته میدانیم که امام حسین (علیه السلام) پیمان معاهده خود را با معاویه، پیمانی لازم الوفأ نمیدانست؛ زیرا این پیمان از روی آزادی و میل و اختیار صورت نگرفته بود، بلکه پیمانی بود که تحت فشار و اجبار، و در شرائطی صورت گرفته بود که بحث و گفتگو فایدهای نداشت، بعلاوه خود معاویه آن را نقض کرده و محترم نشمرده بود و خود را به رعایت آن ملزم نمیدانست، بنابراین چنین عهد و پمانی، اگر هم در اصل صحیح و معتبر بود، حسین بن علی(علیه السلام) مقید به آن نبود، زیرا خود معاویه آن را زیر پا گذاشته و در نقض آن از هیچ کوششی فرو گذار نکرده بود، اما در هر حال معاهده صلح، میتوانست دستاویز تبلیغاتی معاویه در برابر قیام احتمالی حسین (علیه السلام) قرار گیرد/از طرف دیگر، باید دید در برابر قیام احتمالی او اجتماع چگونه قضاوت میکرد؟پیداست اجتماع زمان امام حسین ع - چنانکه گذشت - اجتماعی بود که حال قیام و انقلاب نداشت و شمشیر جهاد به آب عافیت شسته بود. طبعاً چنین اجتماعی عافیتطلبی خود را چنین توجیه میکرد که حسین (علیه السلام) با معاویه پیمان بسته است و باید به آن وفا کند/بنابراین اگر امام حسین (علیه السلام) در زمان معاویه قیام مسلحانه میکرد، معاویه میتوانست آن را به عنوان یک شورش غیر موجه و برخلاف مواد پیمان صلح بین طرفین معرفی کند و چون جامعه آن روز چنانکه گفتیم - جامعهای بود که حال قیام و انقلاب نداشت، طبعا منطق معاویه را تایید میکرد/
2- ژست دینی معاویه:
قیام امام حسین (علیه السلام) در زمان یزید، چنان پرشور و مهیج بود که خاطره آن در دلهای مردم جاوید مانده است و چنانکه مشاهده میکنیم پس از قرون متمادی، هنوز هم مردم، قهرمانان کربلا را برای خود نمونه و سرمشق قرار میدهند و در ابراز قهرمانی و فداکاری از آنها الهام میگیرند، ولی به گمان قوی اگر امام حسین (علیه السلام) در زمان معاویه قیام میکرد، قیام او دارای چنین شور و حماسهای نمیشد. راز این مطلب را باید در نفوذ و شیطنت و بازیگری معاویه، و روش خاص او در حل و فصل مشکلات جستجو کرد/گر چه معاویه عملا اسلام را تحریف کرده، حکومت اشرافی اموی را جایگزین خلافت ساده و بی پیرایه اسلامی ساخته و جامعه اسلامی را به یک جامعه غیر اسلامی تبدیل کرده بود، اما او این مطلب را بخوبی درک میکرد که چون بنام دین و خلافت اسلامی حکومت میکند، نباید مرتکب کارهایی بشود که مردم آن را مبارزه با دین - همان دینی که بنام آن حکومت میکند- تلقی نمایند، بلکه او لازم میدید همیشه به اعمال خود، رنگ دینی بدهد تا اعمال وی با مقامی که دارد، سازگار باشد، و آن دسته از کارهایی را که مشروع جلوه دادن آنها مقدور نیست در خفا انجام دهد/پارهای از اسناد و شواهد تاریخی نشان میدهد که معاویه فردی بی دین بوده و به هیچ چیز اعتقاد نداشته است؛ به طوری که «مغیره بن شعبه» معلوم الحال و بی بند و بار، از سخنانی که در بعضی از مجالس خصوصی معاویه، از خود وی شنیده بود، اظهار تاسف و اندوه کرده میگفت:«معاویه خبیثترین افراد مردم است.»(9)ولی با وجود اینها، همین روش معاویه در تظاهر به برخی از ظواهر دینی، درک ماهیت او را برای عامه مردم مشکل ساخته بود/معاویه برای آنکه به منصب و مقام خود، رنگ مذهبی بدهد، از اوضاع و شرائط بخوبی بهره برداری میکرد. او از یک طرف خونخواهی عثمان را عنوان میساخت و از طرف دیگر پس از جریان حکمیت و همچنین به واسطه صلح با امام حسن (علیه السلام) و بیعت مردم با وی، خود را در افکار عمومی شایسته خلافت قلمداد میکرد/بنابراین اگر امام حسین (علیه السلام) در زمان او قیامی مسلحانه به راه میافکند، وی بسهولت میتوانست آن را در افکار عمومی یک اختلاف سیاسی و کشمکش بر سر قدرت و حکومت معرفی کند، نه قیام حق در برابر باطل!
مبارزات امام حسین (علیه السلام) با حکومت معاویه
اما هیچ یک از این موانع باعث نمیشد که امام حسین (علیه السلام) در برابر بدعتها و بیدادگریهای بی شمار معاویه سکوت کند، بلکه او در آن شرائط پرخفقان که کسی جرات اعتراض نداشت، تا آنجا که در توان داشت، در برابر مظالم معاویه به مبارزه و مخالفت برخاست. در اینجا سه مورد از مبارزات امام حسین (علیه السلام) با حکومت معاویه را به عنوان نمونه مورد بررسی قرار میدهیم:
1- سخنرانیها و نامههای اعتراض آمیز:
در دوران ده ساله امامت امام حسین (علیه السلام)، که آن حضرت در صحنه سیاسی با معاویه روبرو بود، نامههای متعددی بین او و معاویه رد و بدل شده است که نشانه موضعگیری سخت و انقلابی امام حسین (علیه السلام) در برابر معاویه است/امام بدنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامی معاویه او را بشدت مورد انتقاد و اعتراض قرار میداد. یکی از مهمترین این موارد، موضوع ولیعهدی یزید بود/مخالفت با ولیعهدی یزید:
معاویه به دنبال فعالیتهای دامنه دار خود به منظور تثبیت ولیعهدی یزید، سفری به مدینه کرد تا از مردم مدینه، بویژه شخصیتهای بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین (علیه السلام) قرار داشت، بیعت بگیرد. او پس از ورود به این شهر، با «حسین بن علی (علیه السلام)» و «عبدالله بن عباس» دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولیعهدی یزید را پیش کشیده و کوشش کرد که موافقت آنان را با این موضوع جلب کند. حسین بن علی (علیه السلام) در پاسخ سخنان وی با ذکر مقدمهای چنین گفت:...تو در برتری و فضیلیت که برای خود قائلی، دچار لغزش و افراط شدهای و با تصاحب اموال عمومی مرتکب ظلم و اجحاف گشتهای. تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانش خودداری و بخل ورزیدی، و آنقدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختی که از حد خود تجاوز نمودی، و چون حقوق حقداران را به آنان نپرداختی، شیطان به بهره کامل و نصیب اعلای خود (در اغوای تو) رسید/آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای اداره امور امت اسلامی گفتی فهمیدم. تو یزید را چنان توصیف کردی که گویا شخصی را میخواهی معرفی کنی که زندگی با او بر مردم پوشیده است و یا از غایبی خبر میدهی که مردم او را ندیدهاند! و یا در این مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آوردهای! نه، یزید آنچنانکه باید خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. یزید را آنچنانکه هست معرفی کن! یزید جوان سگباز و کبوتر باز و بوالهوسی است که عمرش باساز و آواز و خوشگذرانی سپری میشود. یزید را این گونه معرفی کن و این تلاشهای بی ثمر را کنار بگذار! گناهانی که تاکنون درباره این امت بر دوش خود بار کردهای بس است، کاری نکن که هنگام ملاقات پروردگار، بار گناهانت از این سنگینتر باشد. تو آنقدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادی و با بیخردی مرتکب ظلم شدی که کاسه صبر مردم را لبریز نمودی، اینک دیگر مابین مرگ و تو بیش از یک چشم بر هم زدن باقی نمانده است، بدان که اعمال تو نزد پروردگار محفوظ است و باید روز رستاخیز پاسخگوی آنها باشی...!(10)
نگرانی معاویه از قیام امام حسین (علیه السلام) :
در همان ایام یک سال «مروان بن حکم» که از طرف معاویه حاکم مدینه بود، به وی نوشت:عمرو بن عثمان گزارش کرده است که، «گروهی از رجال و شخصیتهای عراق و حجاز نزد حسین بن علی (علیه السلام) رفت و آمد میکنند» و اظهار کرده است که، «اطمینان ندارد حسین قیام نکند.»مروان در نامه خود اضافه میکرد که:
من در این باره تحقیق کردهام، طبق اطلاعات رسیده او فعلا قصد قیام و مخالفت ندارد، ولی اطمینان ندارم که در آینده نیز چنین باشد، اینک نظر خود را در این باره بنویسید/معاویه، پس از دریافت این گزارش، علاوه بر پاسخ نامه مروان، نامهای نیز به این مضمون به حسین بن علی(علیه السلام) نوشت:
«گزارش پارهای از کارهای تو به من رسیده است که اگر صحت داشته باشد من آنها را شایسته تو نمیدانم. سوگند به خدا هر کس پیمان و معاهدهای ببندد، باید به آن وفادار باشد و اگر این گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترین شخص برای چنین وضعی هستی. اینک مواظب خود باش و به عهد و پیمان خود وفا کن. اگر با من مخالفت کنی با مخالفت روبرو میشوی و اگر بدی کنی بدی میبینی، از ایجاد اختلاف میان امت بپرهیز...»(11) پاسخ تاریخی امام حسین (علیه السلام) به معاویه :
امام حسین (علیه السلام) در پاسخ او چنین نوشت:
اما بعد، نامه تو بدستم رسید، نوشتهای که خبرهایی از من به گوش تو رسیده است که به گمان تو هیچ وقت زیبنده من نبوده و تو آنها را در خور شأن من نمیدانستهای! باید بگویم تنها خدا است که انسان را به کارهای نیک هدایت میکند و توفیق اعمال خیر را به انسان میدهد/اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده، یک مشت سخنان بی اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دورغ پرداز، از پیش خود ساخته و پرداختهاند. این گمراهان بیدین دروغ گفتهاند من نه تدارک جنگی بر ضد تو دیدهام و نه قصد خروج بر ضد تو داشتهام، ولی از اینکه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بی دین تو، که حزب ستمگران و برادران شیطانند، قیام نکردهام از خدا میترسم/آیا تو قاتل «حجربن عدی» و یارانش نبودی؟
قاتل کسانی که همه، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانی که بدعتها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه میکردند، و کارشان امر به معروف ونهی از منکر بود. تو پس از آنکه به آنان امان دادی و سوگندهای اکید یاد کردی که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنی، برخلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه کشتی، و با این کار، بر خدا گستاخی نموه، عهد و پیمان او را سبک شمردی. آیا تو قاتل «عمرو بن حمق»، آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت چهره و بدنش تکیده و فرسوده شده بود، نیستی که پس از دادن امان و بستن پیمان -پیمانی که اگر به آهوان بیابان میدادی، از قلههای کوهها پایین میآمدند - او را کشتی؟
!آیا تو نبودی که «زیاد» (پسر سمیه) را برادر خود خواندی و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردی، در حالی که پیامبر فرموده است:
«نوزاد به پدر ملحق میگردد و زناکار باید سنگسار گردد»؟
!ای کاش جریان به همینجا خاتمه مییافت، اما چنین نبود، بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگی، بر ملت مسلمان مسلط ساختی و او نیز با اتکا به قدرت تو مسلمانها را کشت، دستها و پاهایشان را قطع کرد، و بر شاخههای نخل به دار آویخت! ای معاویه تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختی که گویی تو از این امت، و این امت از تو نبودهاند!آیا تو قاتل «حضرمی» نیستی که جرم او این بود که همین زیاد به تو اطلاع داد که «وی پیرو دین علی است»، در حالی که دین علی همان دین پسر عمویش پیامبر (صلی الله علیه واله) است و بنام همان دین است که اکنون تو براریکه حکومت و قدرت تکیه زدهای! و اگر این دین نبود، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر میبردید و بزرگترین شرف و فضیلت شما، رنج و مشقت دو سفر زمستانی و تابستانی به یمن و شام بود، ولی خداوند در پرتو رهبری ما خاندان، شما را زا این زندگی نکبتبار نجات بخشید/ای معاویه! یکی از سخنان تو این بود که در میان این امت ایجاد اختلاف و فتنه نکنم. من هیچ فتنهای بزرگتر و مهمتر از حکومت تو بر این امت سراغ ندارم! دیگر از سخنان تو این بود که مواظب رفتار و دین خود، و امت محمد (صلی الله علیه واله) باشم. من (وقتی به وظیفه خود میاندیشم و به دین خود و امت محمد (صلی الله علیه واله) نظر میافکنم) وظیفهای بزرگتر از این نمیدانم که با تو بجنگم، و این جنگ، جهاد در راه خدا خواهد بود، و اگر (به خاطر یک رشته عذرها) از قیام بر ضد تو خودداری کنم از خدا طلب آمرزش میکنم (چون ممکن است آن عذرها در پیشگاه خدا پذیرفته نباشد) و از خدا میخواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودی اوست، ارشاد و هدایت کند/ای معاویه! دیگر از سخنان تو این بود که:
اگر من به تو بدی کنم، با من بدی خواهی کرد و اگر با تو دشمنی کنم دشمنی خواهی نمود. باید بگویم:
در این جهان نیکان و صالحان همواره با دشمنی بدکاران روبرو بودهاند، و من امیدوارم دشمنی تو زیانی به من نرساند و زیان بداندیشیهای تو بیش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود سازد، پس هر قدر میتوانی دشمنی کن!/ای معاویه! از خدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگت همه در پرونده خدایی ثبت شده است. این را نیز بدان که خدا جنایات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را میکشی، و به محض اتهام، آنان را به حکومت رساندهای، هرگز به دست فراموشی نخواهد سپرد/تو با این کار، خود را به هلاکت افکندی، دین خود را تباه ساختی، و حقوق ملت را پایمال کردی، والسلام.(12)
2- سخنرانی کوبنده و افشاگرانه در کنگره عظیم حج :
یک (یا دو سال) پیش از مرگ معاویه که فشار و تضییقات نسبت به شیعیان از طرف حکومت وی به اوج شدت رسیده بود، امام حسین (علیه السلام) به حج مشرف شد و در حالی که «عبدالله بن عباس» و«عبدالله بن جعفر» آن حضرت را همراهی میکردند، از «صحابه» و «تابعین» و بزرگان آن روز جامعه اسلامی که به پاکی و صلاح شهرت داشتند، و نیز عموم بنی هاشم خواست که در چادر او واقع در «منی» اجتماع کنند. بالغ بر هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از صحابه در چادر آن حضرت گرد آمدند. آنگاه امام بپاخاست و سخنانی به این شرح ایراد کرد:«دیدید که این مرد زورگو و ستمگر با ما و شیعیان ما چه کرد؟
من در اینجا مطالبی را با شما در میان میگذارم، اگر درست بود، تصدیق، و اگر دروغ بود، تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید؛ وقتی که به شهرها و میان قبائل خود برگشتید، با افراد مورد اعتماد و اطمینان در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید، زیرا میترسم این موضوع (رهبری امت توسط اهل بیت) به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد.»
پی نوشت ها :
1-- فرائد السمطین , جوینی خراسانی , ج 2 ص 155
2 فرائد السمطین , جوینی خراسانی , ج 2 ص 246
3 حماسهء حسینی , استاد شهید مطهری , ج 3 ص 247
4 بحارالانوار , علامه مجلسی , ج 43, ص 309
5 بحارالانوار , علامه مجلسی , ج 43, ص 281
6 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملی , ج 10 ص 329
7 اثبات الهداه , شیخ حر عاملی , ج 5 ص 215
8 اقتباس از کتاب عدل الهی , استاد شهید مطهری , ص 241تا 246
9 خصال , شیخ صدوق , ص 624
10 المحاسن , ابی جعفر برقی , ج 1 ص 293
11 نقل از کتاب «قیام حسینی » آیت الله شهید دستغیب , ص 105
12 بحارالانوار , علامهء مجلسی , ج 43, ص
نظر شما