شناسهٔ خبر: 28216985 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

گزارش فارس از عزاداری مردم مشهد

مشهدالرضا (ع) رنگ عزای حسینی گرفت/ آرام جان عزاداران حسینی در آغوش صحن امام مهربانی

خیل عزاداران حسینی از نخستین ساعات صبح با پای پیاده به‌سمت حرم مطهر رضوی روانه شدند، داغداران عاشورا آرام جان خود را در حرم رضوی جست‌وجو می‌کنند و آرزوی پیاده‌روی اربعین را بر پنجره فولادش دخیل می‌بندند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، بالاخره شب عاشورا به‌دردمندترین سپیده تاریخ پیوند می‌خورد و انتظار عرش‌نشینان برای تماشای عشق‌بازی و حماسه‌سرایی بزرگ‌ترین قربانی پذیرفته شده در درگاه خداوند به‌پایان می‌رسد.

خیل عزاداران حسینی از نخستین ساعات صبح با پای پیاده به‌سمت حرم مطهر رضوی روانه شدند، داغداران عاشورا آرام جان خود را در حرم رضوی جست‌وجو می‌کنند و آرزوی پیاده‌روی اربعین را بر پنجره فولادش دخیل می‌بندند.

یا رضا(ع) التیام می‌خواهند

بی‌رمق است این صبح و چقدر سنگین و ناگهانی، دلت را خالی می‌کند، عقربه‌ها با جنونی وصف‌ناپذیر به‌سمت وصال شاه‌ شهیدان می‌دوند، نمی‌دانی چطور از خانه خارج شدی و دل به‌هیاهوی خیابان زدی، اما تنها چیزی که به‌فکرت می‌رسد، این است که شاید اگر با خیل عاشقان حسین(ع) اشک بریزی و هم‌آوایی کنی، حال و روزت بهتر شود.

کوچه‌ها شلوغ است، خیابان شلوغ است، جماعتی بی‌خواب و خوراک در خیابان قدم می‌زنند، از چشمان متحیرشان معلوم است که نمی‌دانند چطور این روز را تاب بیاورند، به‌دنبال التیام می‌گردند.

هر کجا ایستگاه صلواتی است، سیاه‌پوشان بی‌بهانه به‌جای نوشیدن چای بر سر و صورت می‌زنند، هر کجا مسجد و حسینیه است، عزاداران سوز دل از سر می‌گیرند، چه می‌خواهند از جان عاشورا، خدا می‌داند! اینها آرام نمی‌شوند تا خود را در دفاع از خیمه‌های حسین(ع) نبینند، شلوغ‌ترین جای شهر، هر جایی‌ است که عکس مدافع حرم بر سر درش خورده باشد، خیل جمعیت همان جا را برای سر بریدن هوای نفس انتخاب کرده و عقده‌گشایی از آرزوی شهادت می‌کنند.

یک ساعتی که از همراهی کردن هیات‌ها و دسته‌های عزاداری در خیابان‌ها می‌گذرد، مقصد قدم‌های عزاداران دستت می‌آید، دسته زنبور‌ها می‌رفتند تا بر آتش ابراهیم، یک دهان آب بریزند، اما اینجا داغ‌دیدگان بی‌شمار با دل و جانی تفتیده می‌روند تا امام رئوف(ع) جرعه‌ای التیام بنوشاندشان.

کودکان، کبوتر صحن جامع‌اند

از خیابان آب، همان فواره گلگون شده‌اش ما را بس، از روضه‌های عاشورا، همان باران دیشب و سخن‌های مگوی‌اش ما را بس، دلت نمی‌آید از باب الجواد(ع) به‌پدر صاحب عزایش سلام ندهی، از زخمه‌های جور و جفا، جای خالی اکبر(ع) بر بالین پدر ما وا بس! هرچه التماسش کردیم که: «مکن ای صبح طلوع»، بی‌خیال باریدن ابرهای تیره‌اش ما را بس.

هر چند که با باب‌الجواد حرف‌ها داری از غربت حسین(ع) اما شکوایه را می‌گذاری برای بعد، گنبد طلائی‌اش جام عسل قاسم است، اشک می‌ریزی و سرکشیدن‌اش را می‌گذاری برای بعد، سینه به‌سینه عزاداران آتش را به‌هم هدیه می‌کنند، هیات‌ها حلقه سینه‌زنی تجویز می‌کنند، نام حسین(ع) می‌برند و لب‌شان آتش می‌گیرد، جرعه‌ای سقاخانه می‌نوشند و جگرشان آتش می‌گیرد.

صحن جامع رضوی، کبوتر ندارد، کودکان‌اند که سبک‌بال به‌هر سویش پر می‌کشند، دخترکان همه گوشواره دارند، جز بوسه و لبخند از مردمان نمی‌گیرند.

هرجا دخترکی در آغوش پدر آرام گرفته، پدر نیز شرمگین و دل‌سوخته می‌گرید، شیرخواره‌ای در آغوش مادر سیر خوابیده و مادر زیر چادر آرام می‌گرید.

هیاتی پای پیاده به‌صحن انقلاب می‌رسد، جوانان سراسیمه می‌آیند و اشک‌ریزان هیاتی‌ها را سیر آب می‌کنند، سینه‌زن‌ها آب می‌نوشند و با هم روضه سقا می‌خوانند.

پیاده‌روی اربعین می‌خواهند

مادری زیارت عاشورا می‌خواند برای پسر جوانش رستگاری و زندگی اکبروار می‌خواهد، حاج مصطفی اشک می‌ریزد و برای نوه‌اش شفا می‌خواهد، علیرضا سینه می‌زند توفیق شهادت می‌خواهد، حاجت‌ها بسیار است و پنجره فولاد همچنان غرق در دخیل‌های سبز.

مداح هیات پیادگان، بعد حوائج از همگی صلوات می‌گیرد، سینه‌زنی و مداحی را تمام می‌کند، اما جماعت سیر گریه نشده‌اند، ۱۰ روز است که از این مجلس به‌آن مجلس می‌دوند، اما سیر گریه نمی‌شوند، یک اربعین فرصت می‌خواهند، پیاده‌روی در خیابان‌های عراق می‌خواهند.

هیات تازه‌ای پا به‌صحن می‌گذارد، لباس‌ها را با گِل عزادارتر کرده‌اند، هیات جوانان علی اکبر(ع) یکصدا برای ظهور امام زمان(عج) و سربازی در رکابش دعا می‌کنند، مسن‌ترها با شوق به این پیمان بستن نگاه می‌کنند و آمین محکمی می‌گویند.

کنار یکی از  قالی‌ها، فاطمه زهرای پنج ساله مادرش را گم کرده، خادمی دستش را می‌گیرد و سرش را نوازش‌ می‌کند، همان‌طور اشک‌ریزان از این روضه مکشوف دخترک را  بغل می‌زند و می‌رود تا پدر و مادرش را پیدا کند.

هیات‌ها یکی می‌شوند، مدح عباس(ع) می‌خوانند و سینه‌ می‌زنند، رو به‌گنبد طلای امام رضا(ع) می‌ایستند و نغمه تسلیت به‌مولا را آرام و با طمانینه می‌خوانند، ریتم سینه‌زنی‌شان تنظیم می‌شود و عرض ارادت می‌کنند.

مادری میا‌نسال دختر جوانش را به‌سمت پنجره فولاد می‌برد، نسیم ۲۶ ساله است، می‌گوید: نوزاد دوماهه‌ام مشکل قلبی داشت و دو سال پیش تلف شد، دعا کنید خدا فرزند دیگری به‌من بدهد، نیت کرده‌ام هرسال مجلس علی‌اصغر(ع) در خانه برپا کنم.

کنج یکی از طاق‌های صحن، محمد امین ۳۰ساله بی‌قرار گریه می‌کند، صورت خود را پوشانده، لابه‌لای ناله‌های مردانه‌اش می‌شود فهمید که حق مظلومی را ضایع کرده و در حال توبه است، از امام مهربانی توفیق جبران مافات می‌خواهد.

جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شود و برایت شیرین است که فرزندان بسیاری، مادر و پدرشان را روی ویلچر یا بر روی دوش به‌حرم آورده‌اند، فرزندانی که نکته‌های عشق‌ورزی به حسین فاطمه(ع) را خوب درک کرده‌اند.

نمازی برازنده عاشورا 

دم‌دم‌های ظهر است، زیارت عاشورا با ۱۰۰ لعن و ۱۰۰ سلام عاشقانه‌اش به‌پایان می‌رسد، صدای مهیبی از جابه‌جا شدن هوا حین سر به‌سجده بردن عزاداران حرم را فرا می‌گیرد، آسمان را می‌شکافد و بال می‌رود، این ذکر ملتمسانه که: اللهم ارزقنی شفاعت الحسین یوم‌ الورود، و اشک‌ها را جاری می‌کند دعای بعد آنکه: ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین...

 

تلاوت قرآن به‌پایان می‌رسد، هیچ روزی در سال امت اسلامی با شنیدن ندای اذان بر سر و سینه نمی‌کوبند و افشره ارادت از گوشه چشم روانه نمی‌کنند، نمی‌دانم اذن میدان می‌خواهند یا آرزو می‌کنند سپر سجاده اباعبدالله(ع) می‌شدند، تاریخ چه‌جفاها که در حق این نسل‌ها نکرده! نه جان به‌دستان ثارالله(ع) می‌توانند بسپارند، نه جان را بر کف امام زمان‌شان می‌توانند بگذارند، چه خوش گفت، پیامبر پیامبران(ص) که اینها با دیدن خطی سیاه بر سنگی(قرآن کریم)، عاشق و دلباخته شده‌اند.

بُعد دردناک زمان

اذان به‌پایان می‌رسد، صف‌های شکوهمند نماز در امن و امان شکل می‌گیرد، کودکان لابه‌لای صف‌ها می‌چرخند و می‌خندند از نگاه چپ حرامیان خبری نیست، رکوع‌ها و سجده‌ها به‌آرامی و بی‌دغدغه ادا می‌شوند، چه حرمتی دارد، این امام جماعت دلشکسته، هر رکعت که تمام می‌شود، جوانی بی‌اختیار به اطراف نگاه می‌کند و سلامت نمازگزاران را از گوشه چشمان نم‌دیده‌اش وارسی می‌کند.

سلام آخر را می‌دهند و بی‌قرار از تمام شدن فرصت عزاداری، برمی‌خیزند و به‌سمت درفش و زنجیرها می‌دوند، «کلنا عباسک یا زینب» را فریاد می‌زنند و حسرت می‌خورند از تمام شدن فرصت‌ها، چه دردی‌ست کنار آمدن با مسئله بُعد زمان در آخرالزمان.

سلامی دوباره از دل و جان می‌دهم بر جام طلایی عسل نشسته بر دستان امام مهربانم، از باب‌الجواد بیرون می‌روم و مرثیه داغ پسر می‌خوانم، جماعتی با دلم همنوایند انگار، باب‌الجواد هم روضه ابدی‌ است بر جان عاشورا.

خیابان همچنان شلوغ و غرق سوز است، مداح خوش‌ذوقی قافیه این قافله دستش آمده و یک صدا از اربعین و پیاده‌هایش می‌خواند، خدایا! می‌شود آیا سوز سینه این روزهایمان را با شمردن ستون‌های جاده عاشقی تسکین بدهی، انشاالله.

================

گزارش از: مریم ترسول

================

انتهای پیام/ن

نظر شما