دخترانی که روی «مهر» را نمیبینند
صاحبخبر - به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج،هنوز هم آثار زیبایی دوران جوانی را میتوان در چهره خسته و چشمهای کمفروغ بلقیس خانم دید. پیرزنی که گذشتهها را خوب به یاد دارد و وقتی از گذشته حرف میزند گاهی وقتها مردمک چشمش میخندد. مثلاً وقتی تعریف میکند که خیلیها به او گفتهاند باهوش است و گیرایی بالایی دارد. اما وقتی میخواهد از بیسوادیاش بگوید میتوان حسرت عمیق تهنشین شده در نگاهش را به وضوح دید.
به قول خودش شاید اگر پدرش اجازه میداد درس بخواند برای خود کسی میشد، اما باور به اینکه دختر نباید به مدرسه برود و سواد داشته باشد نگذاشته بود پیرزن باسواد شود و درس بخواند و حالا صفحات کتاب یا هر نوشته دیگری که در برابرش قرار میگیرد غیر از کاغذی سیاه و سفید با علائمی کج و معوج برایش مفهومی ندارد. بعدها هم که گرفتار چند بچه قد و نیم قد شدن و زندگی مانع شد تا به نهضت برود و با سواد شود. حالا که سرش خلوتتر شده است نهضت سواد آموزی حاضر نیست برایش هزینه کند و فقط تا ۴۹ سالهها میتوانند برای باسواد شدن از طریق نهضت سوادآموزی اقدام کنند. آنطور که پیرزن میگوید خیلی از زنان همسن و سال او هم سواد ندارند، چون پدر و مادرشان مانع از درس خواندنشان میشدند و معتقد بودند دختر نباید به مدرسه برود! مگر اینکه بعدها خودشان دست به کار شده و به اکابر رفته باشند. پیرترها، اما بعضیهایشان فقط سواد خواندن داشتند؛ دورانی که مکتبخانهها پر رونق بود و میرزای مکتب به دخترها خواندن یاد میداد نوشتن را نه! مردم به مکتبخانه معتقد بودند، اما به مدرسه نه. خلاصه اینکه دختر بچههای دیروز و پیرزنان امروز که تعدادشان هم کم نیستند گروه جا مانده از تحصیل هستند که درس خواندشان هم میتوانست برای خودشان مفید باشد و هم آنها را برای جامعه فرد مفیدتری تربیت کند، اما جاماندن از تحصیل مختص دختران سالهای دور نیست. بسیاری از دختران امروز هم از درس و مشق جا میمانند آن هم در عصری که کشورمان توانسته است در حوزههای مختلف به رشد قابل توجهی دست یابد، اما بیسوادی هنوز ریشهکن نشده است و کم نداریم بچههایی که روزهای منتهی به ماه مهر با دیگر روزهای سال برایشان فرقی نمیکند؛ دختران و پسرانی که از تحصیل جا میمانند. در این بین، اما آمار دختران جامانده از تحصیل بیشتر و چالشهایشان جدیتر است. دختران سرزمین آفتاب رکورددار بازماندگان از تحصیلصورت استخوانی و آفتاب سوخته که چشمانی سیاه و شفاف در میان آن میدرخشد. این چهره غالب دختران سرزمین آفتاب است که در نهایت فقر و محرومیت همچنان نجیب و با وقار ایستادهاند حتی وقتی هیچ در بساط ندارند و از سادهترین حقوق اولیه همچون درس خواندن هم محرومند. دختران شرقیترین بخش ایران زمین رکورددار نرخ بیسوادی در کشورند. دخترکانی که محرومیتی که ما تنها نامش را بر زبان میآوریم با پوست و گوشت و استخوان چشیدهاند و با آن دست و پنجه نرم میکنند.
بنا به برخی آمارها که از سوی برخی مدیران استانی در سیستان و بلوچستان بیان میشود، این استان بیشترین جمعیت بازمانده از تحصیل را با ۱۹۰ هزار بازمانده از تحصیل در کشور داشته است. اگرچه مسئولان میگویند در چهار سال گذشته ۱۲۰ هزار نفر از آنها جذب شدند و ۷۰ هزار نفر دیگر هم در شرف جذب شدن هستند. حسن نوروزی، معاون مدیرکل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان با اشاره به تعداد بالای بازماندگان از تحصیل در سیستان و بلوچستان میافزاید: چابهار از شهرستانهایی است که تعداد بازمانده از تحصیل در آن نسبت به دیگر شهرستانها زیادتر است، البته ما آمار دقیقی از بازماندگان از تحصیل در چابهار و سیستان و بلوچستان نداریم. آمار متناقض از چند صد هزار تا چند میلیون محاسبه تعداد بازماندگان از تحصیل با عنایت به اوراق هویتی و اسناد ثبت احوال هر چند کار چندان پیچیدهای نیست، اما آمار دقیق و یکسانی در این باره وجود ندارد و این آمار از چند صد هزار تا چند میلیون متغیر است! بر اساس آخرین سرشماری در کشور که در سال ۹۰ انجام شده است جمعیت پنج تا ۹ سالههای ایران حدود ۵ میلیون و ۶۵۰ هزار نفر، ۱۰ تا ۱۴ سالهها ۵ میلیون و ۶۷۰ هزار نفر و ۱۵ تا ۱۹ سالهها ۶ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر است که ثابت میکند در مجموع حدود ۱۸ میلیون نفر در کشورمان بین ۵ تا ۱۹ سال قرار دارند.
اکنون با توجه به آهنگ تغییرات جمعیتی در گروههای سنی مختلف میتوان از نظر آماری حدس زد احتمالاً جمعیت پنج تا شش سالهها و جمعیت ۱۸ تا ۱۹ سالهها، در مجموع باید حدود یک میلیون و ۴۵۰ هزار نفر باشد و بنابراین جمعیت شش تا ۱۸ سالههای کشور باید بیش از ۱۶ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر باشد. حالا حتی اگر فرض کنیم این جمعیت از سال ۹۰ تاکنون تغییری نکرده است - که البته صددرصد بیشتر شده- باز هم با کسر تعداد دانشآموزان کشور (۱۲ میلیون و ۲۴۲ هزار نفر) بازماندههای از تحصیل باید دستکم حدود ۴ میلیون نفر باشند.
اگر بخواهیم دقیقتر باشیم باید بپذیریم که جمعیت شش تا ۱۸ سالهها در طول دو سال گذشته بیشتر و بنابراین تعداد جا ماندهها از تحصیل هم به همان نسبت زیادتر شده است و معقولانه نیست اگر بگوییم بیشتر دختران و پسران محروم از تحصیل دارای معلولیت ذهنی هستند. عباس سلطانیان، معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش، اما در این باره اینگونه توضیح میدهد: اگر ما جمعیت بازمانده از تحصیل را بخواهیم محاسبه کنیم، در سال جاری یعنی سال ۹۷- ۹۶ تعداد دانشآموزان دختری که در هیچ پایگاهی ثبت نام نکردهاند و هیچ جا مشخصاتشان ثبت نشده و اصلاً دانشآموز محسوب نمیشوند ۱۵۱ هزار و ۴۶ نفر است.
وی در پاسخ به این سؤال که ترک تحصیل در میان دانشآموزان دختر بیشتر است یا پسر تأکید میکند: در کل ترک تحصیل ۴/۲۳ درصد در سال تحصیلی ۹۶- ۹۵ بوده و اگر دختران را بخواهیم حساب کنیم ۴/۱۷ درصد بوده است. یعنی ترک تحصیل دختران به مراتب بیشتر از پسران است. بازماندگان تحصیل از سیستان تا تهران!نیازی نیست جای دوری بروید کافی است در مسیر هر روزتان کمی بیشتر به اطراف توجه کنید تا دختران جامانده از تحصیل را ببینید. فالفروشهای مترو و گل فروشهای سرچهارراه همگی مصادیق زندهای از کودکان بازمانده از تحصیل هستند که به جای نشستن پشت میز و نیمکت مدرسه به عنوان نیروی کار و کمک خرج خانه لباس کار میپوشند و در این میان، چون دختربچهها ترحم بیشتری جلب میکنند بیشتر قربانی این مسیر میشوند. فقر مادی و فقر فرهنگی مهمترین عواملی است که موجب میشود چه در نقاط محرومی همچون سیستان و هرمزگان که رکورددار بازماندگان از تحصیل هستند و چه در کلانشهرهایی همچون تهران خانوادهها خودشان مانع تحصیل فرزندانشان شوند. هر چند عوامل بازماندگی از تحصیل دختران در نقاط مختلف شهری و روستایی با هم متفاوت است.
فقر مادی و فرهنگی سد راه دختران چرایی ترک تحصیل یا اجبار به ترک تحصیل دختران متعدد است. به گفته معاون آموزش دوره متوسطه دوم وزارت آموزش و پرورش مثلاً پراکندگی روستاها در کشور اثری که بر دانشآموزان دختر میگذارد بیشتر از دانشآموزان پسر است، زیرا دانشآموزان پسر به لحاظ فیزیکی این قدرت را دارند که بتوانند برای تحصیل از یک روستا به روستای دیگر بروند، اما دانشآموزان دختر بنا به دلایلی این امکان را ندارند و ما باید برایشان شرایط مناسب را فراهم کنیم.
وی فقر فرهنگی را نیز در بعضی خانوادهها به خصوص مناطق مرزی و برخی استانهای کشور از دلایلی میداند که باعث میشود ترک تحصیل دختران بیشتر از پسران باشد. حتی در برخی مناطق محروم از فرزندان به عنوان نیروی کار استفاده میکنند؛ اینجا دختران آسیبپذیری بیشتری را نسبت به پسران دارند. سلطانیان ازدواج زودهنگام دختران و عدم اجازه همسرشان برای ادامه تحصیل را نیز از دلایل ترک تحصیل دختران میداند و میافزاید: در بعضی از مناطق کشور به ندرت مشکل کمبود معلم زن داریم. همین مسئله در برخی خانوادهها مانع از حضور دخترشان در مدرسه میشود. منعطف نبودن شیوههای آموزشی یا حتی ساعت درسی با توجه به ویژگیهایی که در مناطق مختلف کشور هست و... همه اینها میتواند جزو عواملی باشد که ترک تحصیل دختران ما با این عدد روبهرو شود. قانون حامی دختران بازمانده از تحصیل نیست!اصل سوم، اصل سیام و اصل چهلوسوم قانون اساسی بر موضوع آموزش رایگان و همگانی تأکید دارد. حق برخورداری از آموزش و پرورش رایگان و با سواد شدن یکی از بدیهیترین و اصول اولیه حقوق شهروندی است، اما این اصل بدیهی در کشورمان با چالشهای متعددی مواجه شده است. نخست اینکه دیگر در عمل چیزی تحت عنوان آموزش رایگان در کشور وجود خارجی ندارد و علم به موازات ثروت است که امکان رشد و عرضه دارد و همین چالش زمینهساز محروم ماندن بسیاری از مردم کشورمان از درس خواندن و تحصیل حتی در سطوح ابتدایی شده است. به همین دلیل هم است که در دورانی که خوانشهای تازهای از باسوادی در دنیا وجود دارد در کشور ما تعریف سواد در سطح توانایی خواندن و نوشتن باقی مانده است.
کودکان کار و خیابان و کودکان روستایی در مناطق محروم، در شرایطی به علت فقر، از تحصیل محروم میشوند که بر اساس اصل ۳۰ قانون اساسی «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.»، اما حقیقت این است که برای این کودکان، تحصیل رایگان نیست و متولی خاصی هم برای پیگیری علت محرومیت بچهها از تحصیل در کشورمان وجود ندارد و تأسیس انواع و اقسام مدارس رنگارنگ هم سفرهای الوان را در پیش خانوادههایی پهن کرده که دستشان به دهانشان میرسد و در این بین حتی مدارس لاکچری با تورهای آموزشی خارج از کشور برای ارائه خدمت به فرزندان افراد خیلی خاص شکل گرفته است. آموزش بهتر و مدارس با شیوه آموزشی به روزتر یعنی تربیت افرادی زبدهتر و تواناتر و این به معنای ادامه چرخه فقر مادی و فرهنگی به دلیل فقدان آموزش مناسب و در مواردی فقدان حداقل آموزش برای گروهی از اقشار جامعه و همچنین ادامه چرخه ثروت و قدرت برای اقشار مرفه در جامعه که یکی از ویژگیهای نظام سرمایهداری است!
در این میان دختران بیش از پسران آسیب میبینند، چراکه ذاتاً آسیبپذیرترند و از سوی دیگر تمایل خانوادههای گرفتار فقر مادی و فرهنگی برای تحصیل دخترانشان پایینتر است. درکنار این دختران به خصوص برای مشاغل کاذبی همچون گل فروشی یا دستفروشی مناسبترند و مردم از دختربچهها بیشتر از پسربچهها خرید میکنند و آنها را مورد توجه قرار میدهند، بنابراین خانوادههای فقیری که به فرزندانشان به عنوان نیروی کار نگاه میکنند تمایل دارند دخترانشان را سر چنین کارهایی بفرستند. در نهایت اینکه قانون هم در برابر مقاومت برخی والدین برای تحصیل فرزندانشان سکوت کرده است. در کشورمان هنوز هیچ قانونی برای ملزم کردن والدین به تحصیل کودکانشان وجود ندارد. لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان که در سال ۱۳۸۵ تدوین و در سال ۱۳۸۷ در شورای عالی قضایی تصویب شد و در سال ۱۳۹۰ از دولت به مجلس رفت هنوز تکلیفش مشخص نیست هرچند تعریف قانونی والدین بدسرپرست مشخص شده است و اگر پدر و مادری مانع تحصیل فرزندشان شوند، بدسرپرست محسوب میشوند و میتوان با آنها برخورد قانونی کرد، اما تا قوانینی از این دست به سرانجام برسد در عصر رسانههای دیجیتال و تعاریف تازه و تازهتر از سواد هنوز بسیاری از دختران ایرانی از سواد خواندن و نوشتن جا میمانند./
زهرا چیذری/جوان∎
نظر شما