حماسه عاشورا به روایت عالمان دین(6)
عاشورا مربی خاموش(قسمت دوم)
صاحبخبر - گفتاری منتشر نشده از مرحوم احمد احمدی پژوهشگر دینی امام حسین(ع) در مسیر کوفه در منزل «شراف» دستور داد آب فراوان برداشتند. در گرمای نیم روز، حربن یزید ریاحی با هزار سوار فرا رسیدند و در برابر امام(ع) و یارانش ایستادند، در حالی که سخت تشنه بودند. امام(ع) به یاران و جوانانش دستور داد که همۀ آنها را با چارپایان شان سیراب کردند. علی بن طعان میگوید: من آخرین نفر از یاران «حُر» بودم که آنجا رسیدم. وقتی حسین(ع) شدت تشنگی من و اسبم را دید، فرمود: «راویه» را بخوابان. من (مطلب را درنیافتم زیرا) لفظ «راویه» را به معنای «مشک» میداشتم و مراد حضرت «شتر آبکش» بود. فرمود: پسر برادرم! شتر را بخوابان. شتر را خواباندم. فرمود: بنوش. من که مینوشیدم آب از مشک میریخت. فرمود: (دهانه) مشک را برگردان (که آب نریزد). من نمیدانستم چگونه عمل کنم. خود حسین(ع) برخاست و دهانه مشک را برگرداند و من نوشیدم و اسبم را هم سیراب کردم.» در این واقعه، یک واژه تبلیغ کلامی نیست، تنها حرکات و رفتار و گفتوگو است. اما همانند آن در صفین، آن چنان دشمن را تحت تأثیر قرار داده که خود، جزئیات جریان را با دقت حکایت میکند. در عبارت «یا ابن اخی»... فقال الحسین اخنث السقاء... فجعلت لا ادری کیف افعل... فَقامَ الحسین فخنثه فشربت و سقیت فرسه» نیک بنگریم. سردار سپاه دشمن و یاران او از این عمل چه آموختند؟ آیا این فتوت در بازگشت «حُر» مؤثر نبوده است؟ دیگران از این رفتار چه میآموزند؟ مگر رفتار علی (علیهالسلام) در «صفین» و آب دادن به دشمن که نخست آب را بر او و لشکرش بسته بودند، در «جرداق» مسیحی آن چنان مؤثر نیفتاد که با آن خامه سحرآمیزش آن چنان میناگری کرد؟ آیا این صحنه، خود مربی مُهر بر لب و خاموشی نیست که با بهترین و رساترین بیان، پیام فتوت و جوانمردی و گذشت و شهامت، ابلاغ میکند؟ فراتر از ایثار مرحوم مجلسی در بحارالانوار مینویسد:«ابوالفضل العباس(ع)» قصد فرات کرد، چهارهزار نفر از گماشتگان بر فرات پیرامون او را گرفتند و او را تیرباران کردند. آنها را از هم شکافت... تا وارد آب شد، همین که خواست کمی از آب بیاشامد به یاد تشنگان حسین و اهل بیتش افتاد، آب را بیفکند و مشک را پر کرد و بر دوش راست انداخت و به سوی خیمه رو کرد... در این صحنه، تنها حرکت و رفتار است که بهترین درس ایثار و فتوت و محبت و وفاداری، بلکه فراتر از آن را به جوانمردان و شجاعان داده است و میدهد و پاک باختگان عرصه جوانمردی هم پیوسته این حادثه را نصب العین داشته و از آن، درس صفا و وفا آموختهاند. قله استوار استقامت راستی در نظر بگیریم کسی را که یاران وفادارش از پیران پارسا و مجتهد و جوانان پاک و پاکباخته، تا عموزادگان و خواهرزادگان و برادرزادگان و برادران و فرزندان از جوان تا خردسال و شیرخواره در برابر چشمانش با شمشیر و تیر و نیزه چاک چاک شوند و به خاک بیفتند و بر بالای سر بیشتر آنها حاضر شود و آنها را در حال جان دادن ببیند و گاه خود با زحمت تمام، بدن برخی از آنها را به نزدیک خیمه بیاورد و از سوی دیگر، دختران و خواهران و بانوان حرم خویش را نیز در همان جا تشنه و داغدار و مضطرب مشاهده کند و بداند که ساعاتی بعد، اسیر خواهند شد، باز هم همچون شیر بخروشد و رجز بخواند و بر دشمن بتازد و صف بشکند و پیاده و سواره را چون برگ خزان بر زمین بریزد و بازگردد و پس از درنگی اندک، بار دیگر رجز بخواند و مبارز بخواهد و حمله کند و صف بشکافد و جنگاور بر زمین بیفکند و بانگ برآرد که: «الموت خیرٌ مِن رکوب العار...» یا بگوید: «آلَیتُ اَن لا انثنی» ـ سوگند خوردهام که روی برنتابم و سرانجام نیز در آخرین لحظههای حیات خویش بگوید: «رَضاً بِقَضائِک، صبراً عَلی بلائک و تسلیماً لِاَمرِک لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین.» این مصیبتها به حدی کوبنده و مردافکن است که اگر هر کدام از آنها بر یکی از قهرمانان جهان فرود آید، دست کم در کوتاه مدت، کاسه صبرش لبریز میشود و یارای پرداختن به کار دیگر نخواهد داشت. کدام قهرمان را دیدهایم که بر سر پیکر غرق در خون جوانش فرا رسد و او را با فرق شکافته بنگرد و محاسن از خون وی رنگین سازد، خواهر خویش را مویه کنان از جسد جدا کند، دستش را بگیرد و به خیمه بازگرداند، آن گاه بتواند بیدرنگ به جنگ با دشمن خونخوار و بی رحم ادامه دهد؟ تنها همین یک نمونه برای از پای درآوردن قهرمان کافی است.∎
نظر شما