نهضت امام حسین را اشک نگه داشته است
انقلاب ما با عاشورا پیروز شد
صاحبخبر - گروه فرهنگی: پیشکسوت شعر و مداحی اهل بیت(ع) گفت: قرنهاست که مردم گریه میکنند و اشک آنها نه تنها کم نشده است بلکه بیشتر هم شده است. نهضت امام حسین را اشک نگه داشته است ولی اشکی که در آن معرفت باشد.غلامرضا سازگار از شاعران و ذاکران باسابقه اهل بیت است که اغلب اشعار وی در مدح و رسای اهل بیت(ع) است و درکنار آن اشعار فراوانی برای انقلاب و شهدا سروده است. از جمله آثار او مجموعه اشعار با نام «نخل میثم» است که کمتر مداحی است که از آن بهره نبرده باشد. کتاب غزلیات آتش مهر، ماه خون گرفته در ۶ جلد، بهار امامت در ۵ جلد، صدف نبوت در ۵ جلد، مرآت ولایت در ۵ جلد، از صیام تا قیام در ۵ جلد از دیگر آثار اوست. وی افزود: پیامبر فرمود خداوند حرارتی از حسین در دلها قرار داده که این حرات هرگز خاموش نمیشود و بلکه این حرارت روز به روز بیشتر میشود. این حرارت غیر از محرم هم در دل مردم شعله میکشد ولی تقریبا از بعد عید غدیر مردم برای عزاداری آماده میشوند و این آتش هر لحظه تا روز عاشورا در دل مردم برافروخته تر میوشد.وی ادامه داد: وقتی از امام حسین سوال میشود که چرا زن و بچه خود را به همراه خود میبری، میگوید خدا میخواهد اینها را اسیر ببیند. مرتب افرادی جلوی امام حسین را میگیرند که حضرت را از این راه منصرف کنند. حضرت وقتی میخواهد از مکه حرکت کند و به سمت کربلا برود خطبهای میخواند و میفرماید مرگ به گردن اولاد آدم مثل گردنبند جواهری است که به گردن عروسان است. کسی که میخواهد برای خدا کشته شود مرگ در نظر او اینگونه است.یاران امام حسین هم «وجه ربک» بودند. آنها در شب عاشورا وقتی امام بیعت خود را از آنها برمیدارد هر یک حرفی زندند. یک نفر گفت یا حسین اگر عمرها جاودانی بود و خدا مرگ را خلق نکرده بود به عزت و جلال خدا حاضر بودم عمر جاودان را از من بگیرد و مرگ در راه تو را به من بدهد. این جور عاشق امام حسین بودند.حبیب گفت اگر هفتاد بار قطعه قطعهام کنند و مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بدهند و دوباره زنده شوم باز هم در راه تو جان میدهم. زهیر گفت اگر هزار بار با من چنین و چنان کنند باز هم در راه تو جان میدهم.وی گفت: یکی از تاثیرات هیئات مذهبی بزرگداشت شعائر است. این شعائر را هیچ دینی ندارد. من یادم دارم از میدان شوش تا بازار مردم این دم را میدادند «حسین گفتا دین عقیده و جهاد است/ بیعت من حرام با ابن زیاده است/ شیوه من بود حق پرستی/ شیوه او قمار است و مستی». هزار نفر با نوا به سینه میزدند و این شعار را میدادند.لذا انقلاب ما را همین عاشورا پیروز کرد. در یک راهپیمایی پنج میلیونی همه نوحه میخواندند. یک سر جمعیت میدان امام حسین بود و آن سر جمعیت میدان آزادی. دیگر تاریخ این را به خود نمیبیند.مداحی دو جور است. یکی مداحی است که فقط برای پول مداحی میکند. او هم کارش مقدس است اما دیگر به او نوکر نمیتوان گفت. او کاسب است. البته باز هم امام حسین به او عنایت میکند.اما نوع دیگری از مداحی داریم که خاصاً برای اهل بیت است. یا پول نمیگیرد یا اینکه هر چه به او دادند هیچ نمیگوید. خدا میرزا اسماعیل دولابی را رحمت کند. مداحی به او گفت مرا نصیحت کن، ایشان فرمود سعی کن خودت را به امام حسین بفروشی، امام حسین را به خودت نفروش. مداحی که خودش را به امام حسین بفروشد در یک کلمه عاشقِ صادق است. مداح عاشقی است که صادق است راست میگوید و امام حسین(ع) را به هیچ چیز نمیفروشد.لذت مداحی را کسی میبرد که تنها برای اربابش مداحی میکند. من گاهی در خانه تنها نشسته ام، رو به قبله مینشینم و برای خود میخوانم «از آب هم مضایقه کردند کوفیان، خوش داشتند حرمت مهمان کربلا» و... همین شعر مرا میگریاند. کسانی که با امام حسین خلوت میکنند در جلوت هم خوب میتوانند نوکری کنند.وی مطرح کرد: خیلیها از من سوال کردند که بعد از اینهمه نوکری از امام حسین(ع) چه میخواهی؟ پاسخ من این است که اولاً هر آنچه که حضرت برای من بخواهند من همان را میخواهم. اما این را اضافه کنم که از خود امام حسین چه چیزی بهتر؟ خودش را میخواهم.وی با اشاره به بان میرزااسماعیل دولابی گفت: من یک شب خواب دیدم که مرحوم مرشد باقر کنار ضریح حضرت معصومه ایستادهاند و به او گفتم مرشدباقر چطوری؟ گفت من خیلی برای تو دعا میکنم. به او گفتم آن طرف چه خبر است و از انسان چه میخواهند؟ گفت تضرع و حزن.من این خواب را برای میرزا اسماعیل دولابی تعریف کردم. گفت یک کتاب با تو حرف زده است. خصوصیت اشک بر امام حسین این است که مادامیکه انسان از حسین(ع) لبریز نشود نمیتواند گریه کند. اختیار گریه دست خود آدم نیست. تا دل نسوزد و از حزن پر نشود نمیتواند برای امام حسین گریه کند. خصائص گریه بر حسین(ع) این است که انسان از امام پُر میشود و لبریز میگردد. لبریز شدن آن هم همین اشک است.وی افزود: یکی از شاعرانی که آقا هم زیاد از او اسم برده اقبال لاهوری است. اقبال سُنی هم بود اما خیلی زیبا برای کربلا شعر گفته است «هر که پیمان با هوالموجود بست/ گردنش از بند هر معبود رست/ مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست/ عشق را ناممکن ما ممکن است... عشق را آرام جان حریت است/ ناقهاش را ساربان حریت است...» شاید صد بار این شعر را روی منبر خوانده ام. اقبال یک شاعر آزادی خواه بود. خیلی هم امام حسینی نبود. او سنی بود ولی در مسیر اهل بیت بود.و یا مثلا صائب خیلی شعر برای امام حسین نگفته است. شاید چند شعر برای امیرالمومنین و امام حسین(ع) گفته باشد اما هنر صائب منحصربفرد است. او در شعر خود حرف زده است. «اظهار عجر پیش ستم پیشگان خطاست/ اشک کباب باعث طغیان آتش است» و یا «مصیبت دگرست این که مرده دل را/ چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد» و یا «مرا به روز قیامت غمیکه هست این است/ که روی مردم دنیا دوباره باید دید» ما شاعری نداریم که به اندازه صائب شعر گفته باشد. او بین سعدی و حافظ برای خود جا باز کرده است. میخواهم بگویم امروز آنقدر که شعر صائب در دست مردم است شعر حافظ و سعدی با آنکه عرفان بالاتری دارد زبانزد نیست. صائب خیلی با زبان مردم حرف زده است و هر حرفی زده یک مثال هم آورده است. یکی مثل هلالی جغتایی در راه امیرالمومنین شهید شد. در آن دوران تمام ایران مخالف شیعه بودند و شیعه را میکشتند و بعضی از شعرا تقیه میکردند. آنوقت به هلالی جغتایی گفتند: درباره چهار یار شعر نمیگویی؟ که منظور خلفا بوده است. بنا کرد به شعر گفتن به این مضمون که «چهار یار نبی که پاکانند» و آخرش با یک بیت شعر جان خود را از دست داد و گفت من جانم را میدهم اما عقیدهام را نمیدهم. گفت «چهار یار نبی به مذهب من/ علی و فاطمه، حسین و حسن» در همان مجلس سر از بدن او جدا کردند. هنوز آن تجلیلی که باید از این شاعر بزرگ بشود، نشده است. او غزلسرایی بوده که غزلهایش در کنار غزلهای حافظ حرفی برای گفتن دارد. از خود من سوال کردند که الگوی شعر تو چه کسی است؟ من گفتم سعدی. من از سعدی پیروی کردم. سعدی وقتی میگوید «بنی آدم اعضای یکدیگرند» از یک کارگر و یک کشاورز گرفته تا یک عارف و یک عالم همه آن را میفهمند و تحسین میکنند. قرآن هم این شعر را تایید میکند که «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ». این شعر را برای هر کسی بخوانی همه از آن لذت میبرند. همین مضمون را مرحوم رنجی از سعدی گرفته است «ز چشم خویشتن آموختم آیین همدردی/ که هر عضوی به درد آید برایش دیده میگرید» شعر سعدی امروز برگ برنده را در جامعه دارد. سعدی کسی است که من کوچک تر از آنم که بخوانم از او تعریف کنم. سعدی برای بشریت شعر گفته است. هر شاعری برای دلش و برای جامعهاش شعر میگوید ولی سعدی برای بشریت «الی یوم القیامه» شعر گفته است. هر شاعری یک ایدهای دارد و برای ایده خودش باید جوری شعر بگوید که حرف خود را به جامعه برساند. حال این قدرت شاعر است که میتواند شعرش را جوری بگوید که تاریخ آن را حفظ کند. شهریار شعر «علی ای همای رحمت» را برای امیرالمومنین گفته است اما بشریت این شعر را قبول کرده است. حرفم این است که شعر باید به زبان مردم گفته شود. مثلا شعر بیدل را باید چند بار بخوانیم تا بفهمیم بیدل چه گفته است ولی نتوانسته با زبان مردم حرف بزند و شعرش در قفسههای انجمنها زندانی شده است. یکی از بزرگان میگوید که کتاب بیدل شهری است که به این زودی نمیشود به آن وارد شد و اگر هم کسی وارد آن شد دیگر نمیتواند بیرون بیاید. شعر محتشم هم به زبان مردم گفته شده و هم در عین حال عارفانه است. حساب محتشم جداست. اهل بیت به محتشم عنایت خاص داشته اند. پیامبر به خواب او آمد و فرمود تو برای برادرت شعر به این خوبی میگویی اما برای حسین من شعر نمیگویی؟ محتشم میگوید چه بگویم یا رسول ا...؟ سرمطلع شعر برای پیامبر است که فرمود «باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است». محتشم هم آن را ادامه داد و آن شعر معروف را گفت.∎
نظر شما