شنیدن صدای جیغهای دخترک و مشاهده بیدادگری پدر چیزی نیست که انسان سلیمی تاب آن را بیاورد. کامنتهای پایین توئیت هم گویای همین موضوع است. اعتراضهایی که به افشار شده است تا چنین محتوایی را انتشار ندهد جواب گرفتهاند که: «من هم مخالف انتشار این فیلمها هستم ولی باید به هم خبر بدهیم تا یادمون نره تصویب لایحه حقوق کودکان چقدر بیاهمیت بوده برای مسئولان.»
دقایقی بعد نیز خطاب به همه دنبالکنندگانشان توئیت کردند: «انتشار چنین فیلمهایی خوب نیست من هم از دیدنش اول مثل هر انسان و بعد مثل هر مادری عذاب میکشم. اما لطفا بیتفاوت نباشیم شاید از حقوق خودمون سالیان سال هست که گذشتیم که نباید. اما از حقوق بچهها نگذریم همه بهدنبال تسریع رسیدگی لایحه حقوقی کودکان و اجرایی شدنش باشیم.»
پافشاری مهناز افشار بر نگه داشتن این فیلم در صفحهاش بهرغم اقرار به اینکه انتشار چنین فیلمهایی خوب نیست و سپس استناد به «متوجه ساختن مردم به اهمیت لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان» برای مشروعیت بخشی به کار خودش، باعث شد در پستی در اینستاگرام نکاتی را به خانم افشار یادآور شوم.
2- نوشتم که «در ماده 19 لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان که اخیرا تصویب شد اما هنوز -متاسفانه- لازمالاجرا نشده است، عمل ارتکابی شما - انتشار تصویر یک کودک تحت آزار- جرمانگاری شده است.»
تاسفم از این جهت بود که هنوز هم کسانی برای ارضای شهوت جذب مخاطب، تهیه گزارشهای داغ خبری، ساخت مستندوارههای سوزناک یا حتی برخاسته از احساسات جریحهدار شده خود، تصاویر و اطلاعات کودکان آزار دیده را منتشر میکنند و ضمن نقض حق خلوت آنها، کودکان را در معرض آزار مضاعف و بزهدیدگی ثانویه قرار میدهند و همچنین به خاطر اجرایی نشدن این لایحه و خلأ قانونی موجود، مصون از مجازات هستند و پاسخی از دستگاه انتظامی و قضایی دریافت نمیکنند.
با این وجود، مهناز افشار که دیگران را دعوت به مطالبهگری در جهت اجرایی شدن هر چه سریعتر لایحه میکند نباید نقضکننده مفاد و روح و منطق حاکم بر آن باشد. اینطور نیست؟
جوابی که من در صفحه اینستاگرام خود از ایشان گرفتم، مرا به این نتیجه رساند که متاسفانه خانم افشار تسلطی بر لایحهای که مردم را به حمایت از آن میخواند، ندارد و در واقع دیگران را دعوت به چیزی میکند که خود به آن جاهل است.
در جواب من نوشتند: «بهشدت با شما در ارتباط اینکه نشر این صحنهها خوب نیست موافقم. همینطور مخالفم با رفتن پیش قربانی و فیلم و عکس گرفتن...»
فارغ از اینکه چرا خانم افشار اصرار بر کاری دارد که با آن مخالف است و آن را بد میداند، مشخص است که ایشان به این نکته توجه ندارند که این رفتار یک عمل صرفا «بد» نیست؛ بلکه مطابق لایحه مورد حمایت ایشان و نص و منطق حاکم بر آن یک عمل مجرمانه است که البته هنوز وارد مقررههای کیفری ما نشده است.
نکته عجیبتر اینجا است که ایشان در ادامه کامنت خود مرقوم داشتند «شما فکر نکن من با کلیات این لایحه موافقم و کلا با قوانین حمایتی کودکان در اینجا.
اینجا به نظرم بیش از بچه به پدر و مادر و بعد خود کودک حق داده شده آنهم نوشدارو پس از مرگ سهراب.»
این در حالی است که به غیر از مواردی که در بالا ذکر شد، ستاره سینمای ایران، 25 جولای در توئیتر خود در مورد کلیات لایحه نوشته است «در کنار همه فعالان اجتماعی، نمایندگان زن مجلس، که چند سال گذشته برای تصویب لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان گامهایی برداشتیم. یک حرف داشتیم که حالا و بعد از تصویب کلیات آن میتوان دوباره بر آن تاکید کرد؛ کودکان ما اولویتتر از هر آنچه که فکرش را بکنید هستند. منتظر اجرایی شدنش هستیم.»
مهناز افشار در توئیتر حمایت میکند و در اینستاگرام برائت میجوید.
3- افشار در بیان علت انتشار این فیلم در صفحه خود بارها گفتند که «قلب من درد گرفت، آرامبخش خوردم تا بتوانم تحمل کنم، من یک کودک سه ساله دارم و...»
من نیز احساسات خانم افشار پس از مشاهده فیلم را درک میکنم. برای تشخیص آزار واقع شده و نگارش این یادداشت مجبور شدم چند بار این اثر سیاه 90 ثانیهای را نگاه کنم و هر بار در هم شکستهتر از قبل بودم؛ اما نکتهای که قلب آدمی را فشردهتر میکند این است که در صورت اجرایی شدن این لایحه به همین شکل فعلی که در مجلس مورد تصویب قرار گرفت، شکنجه این کودک توسط پدرش و شکنجههایی از این نوع، مجازاتی جز دیه یا ارش در پی ندارد و نخواهد داشت. پدر سنگدل ماجرای ما، دخترک را زیر مشت و لگد میگیرد و بدن او را کبود میکند و با فریاد زدن کودک را میترساند و به جیغ زدن وا میدارد. یک کودکآزاری جسمی و روانی تمامعیار. این رفتارها در نظام حقوقی ما جرمانگاری شده است؟ بله. در ماده 4 قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب 1381 انواع کودکآزاری بهصورت کلی جرمانگاری شده است. در لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان مورد حمایت خانم افشار چطور؟ نه. در هیچ یک از مواد فصل جرائم و مجازاتهای این لایحه کودکآزاری جسمی و روانی عامدانه جرمانگاری نشده و قانون سال 1381 نیز در ماده 51 این لایحه الغاء شده است. به این ترتیب از کودکآزاری عامدانه جسمی و روانی در لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان جرمزدایی شده است در حالی که در همین لایحه ایراد آزار به کودکان از روی سهلانگاری، فروش مواد دخانی به کودکان و تشویق کودکان به فرار از مدرسه با ابزار کیفر پاسخ داده شده است. در صورت اجرایی شدن لایحه و مواجهه با کودکآزاریهای جسمی و روانی، به ناچار و برخلاف اصل حمایت ویژه از کودکان باید به سراغ قوانین عمومی در حمایت از بزرگسالان رفت. در این قوانین نیز کتک زدن اگر آثاری در حد کبودی بهجا بگذارد فقط دیه و ارش بهدنبال دارد؛ نه یک روز حبس، نه یک ریال جزای نقدی و نه یک ضربه شلاق تعزیری. آزار روانی نیز در جرایم عمومی جرمانگاری نشده است.
مهناز افشار قطعا از این موضوع بیاطلاع بوده است. در غیر این صورت، ولو در زمان تصویب لایحه متوجه این سهلانگاری در قانونگذاری نمیبود، باید پس از مشاهده این فیلم و نتایج فاجعهباری که این نحو از قانونگذاری در تعقیب و مجازات کودکآزاران در پی دارد، واکنش نشان میداد.
4- مهناز افشار یک هنرمند مورد اقبال عموم است با توانمندیهایی در عرصه بازیگری. دانش حقوقی ندارد و خودش هم ادعایی نباید داشته باشد. متوجه نیست جابهجا شدن یک نقطه با ویرگول در یک متن قانونی چه تاثیری بهجا میگذارد. اطلاعی ندارد که به کار بردن «و» و «و یا» در نصوص قانونی چه تفاوتی ایجاد میکند. از ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید قوانین ناآگاه است. این برای یک هنرمند عیب و عار نیست، اما وقتی این هنرمند وارد در عرصه حمایت از حقوق کودکان میشود، به سران قوا در این رابطه نامه مینویسد و امضای دیگر مشاهیر را نیز پای این نامه جلب میکند و لقب سخنگوی پویش «بدسرپرست تنهاتر است» میگیرد، دیگر نمیتواند با همان دانش عمومی خود و تکیه بر فنون بازیگری در این حوزه نیز کنشگری کند. باید بداند دارد از چه دفاع میکند و آنچه مدافع آن است به خیر و صلاح کودکان است یا خیر. برای اینکه در این حوزه صاحبنظر شود باید مطالعه کند یا از نظرات کارشناسان پیروی کند. اگر اینچنین نکند، نتیجهاش میشود مورد بحث ما؛ که هنرمند سینما بعد از مدتها حمایت از یک لایحه و تشویق دیگران به حمایت از آن، پایین پستی در اینستاگرام که ایرادات لایحه را برشمرده است، بنویسد «قطعا بابت همین موضوع لایحه پیگیرتر خواهم بود». یا نتیجهاش میشود جشن شکرانه گرفتن برای تصویب لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان. اتفاقی که توسط پویش «بدسرپرست تنهاتر است» افتاد و البته خانم افشار گفتند «در جشن حضور نداشتم به چند دلیل و مخالف جشن و خوشحالی بابت کمترین حقمون هستم».
جشن این پویش اما در غیاب سخنگوی سابق آن برگزار شد و کامبیز دیرباز بهعنوان سخنگوی جدید این پویش انتخاب شد. دیرباز در سخنانش در این جشن از انواع شکنجههای روحی و جسمی کودک گفت و بیان داشت: «لایحه حمایت از کودک با وجود پیگیری فعالان حقوق کودک سالها از این مجلس به مجلس دیگر میرفت و نتیجهای حاصل نمیشد. انگار کسی هشدار فعالان حقوق کودک را نمیشنید تا اینکه به همت دوستانم در پویش «بدسرپرست تنهاتر است» و با حمایت جامعه سینمایی این موضوع تبدیل به یک مطالبه جدی اجتماعی شد و نمایندگان دلسوز و دغدغهمند در مجلس دهم همت کردند و لایحه سرانجام به تصویب رسید.» دیرباز هم حتما ماجرای جرمزدایی از کودکآزاری جسمی و روحی را نمیداند. دلیلی هم ندارد که بداند. او یک هنرمند است نه یک حقوقدان. هنرمندی که امروز سخنگوی پویش «بدسرپرست تنهاتر است» است و میتواند از کلیات لایحه حمایت از کودکان دفاع کند بهخاطر اسم زیبای آن و نمیتواند آن را نقد کند. استادی داشتم، خدایش نگه دارد. میگفت حق ندارید از چیزی که نمیتوانید نقدش کنید، دفاع کنید.
5- سلبریتی در ایران بد ترجمه و فهمیده شده است. سلبریتی را به آدم مشهور ترجمه کردهاند حال آنکه شهرت شرط لازم سلبریتی شدن است نه شرط کافی آن. سلبریتی یک سرگرمی در مدیوم زندگی واقعی است. سلبریتی از آن جهت سلبریتی است که یک قصه در زندگی خود دارد. قصهای که مردم به مانند یک فیلم سینمایی یا یک سریال تلویزیونی آن را پیگیری میکنند و چشم به راه سرانجام آن هستند و از تماشای آن لذت میبرند. شرط بقای سلبریتیها، باقی ماندن این قصه است. سلبریتیای که قصهاش را از دست بدهد، مانند فیلم سینمایی است که به پایان رسیده. دیگر کسی آن را دنبال نمیکند. شخص مشهوری که چنین سرگرمیای در زندگی خود برای عرضه به مردم نداشته باشد نیز سلبریتی نمیشود. برای مثال، ملکه الیزابت با وجود شهرت جهانی سلبریتی نیست اما پرنسس دایانا سلبریتی محسوب میشود؛ مردم در صفحات زرد روزنامهها و در شبکههای مجازی در پی ماجرای زندگی او و طلاقش از پرنس چارلز و دوستپسر مصریاش و... میگردند. بیل کلینتون یک سلبریتی است که در کافهها از ماجراهای او و هیلاری کلینتون و مونیکا لوینسکی سخن میگویند اما جرج بوش پدر سلبریتی بهحساب نمیآید.
کنشهای اجتماعی و سیاسی سلبریتیها هم عموما یک سرگرمی است با رنگ و بویی از دنیای سیاست و مسائل اجتماعی. در همین حد باید جدیشان گرفت که متاسفانه این اتفاق نمیافتد. در روزهای پیش از انتخابات، چشمها به تریبونهای ورزشگاه 12 هزار نفری آزادی است نه اندیشکدهها. صدای علی کریمی که «یک بار و برای همیشه به مدت یک ماه نخریم» شنیده میشود و راهحلهای دکتر راغفر نه. درست همان ساعت که پروفسور جمشید ممتاز، استاد مدعو دانشگاه سوربن و رئیس سابق کمیسیون حقوق بینالملل سازمان ملل متحد در صداوسیما از رژیم حقوقی دریای خزر میگوید و خط بطلانی بر افسانه سهم 50 درصدی ایران از این دریاچه بینالمللی میکشد، مردم زیر پست ارژنگ امیرفضلی و دیگر هنرمندانی که از غارت شدن ایران میگویند، مشغول یقه دراندن هستند. هنرمندان، مشاهیر و سلبریتیها بهخاطر مورد اقبال عموم بودن یک سرمایه اجتماعی هستند. سرمایهای که هدایتشان باید در اختیار اصحاب اندیشه و کارشناسان قرار گیرد و خود نیز تنها با استدلال و اقناع عقلی انتقالدهنده مفاهیم باشند. مسائلی مانند حقوق کودکان، یک دانش است که کنشگری در آن نیاز به تحصیل علم و تجربه دارد. این که تصور کنیم هر شخصی به صرف علاقه، عواطف برانگیخته یا مادر و پدر بودن میتواند در این عرصه فعالیت کند و هدایت افکار عمومی را نیز بهدست گیرد، نتیجهای جز آنچه اتفاق افتاد در پی ندارد.
سلبریتیهای غیرمتخصص عموما بر مصادیق متمرکز هستند. از آزار دیدن یک کودک، به مانند اغلب انسانها، آزرده میشوند؛ اما نمیتوانند تشخیص دهند واکنش مناسب چیست، چه خللی در ساختار موجب این اتفاق شده و نهادهای رسمی و مدنی هر کدام باید چه کنند. در همین وضعیت و بهخاطر مرجعیتی که به آنها داده شده است یا نسخههای عوامگرایانه میپیچند یا اقداماتی کاملا عکس منافع کودک انجام میدهند - مثل انتشار تصویر آزار دیدن او - یا به مرثیهسرایی و ایفای نقش دیازپام وجدان عمومی اکتفا میکنند. عموما نیز بر ضعیفترین حلقه آسیب تمرکز دارند. در بحران اقتصادی مردم را به نخریدن دعوت میکنند و در کودکآزاری والدین کودک را به بچهدار نشدن.
هر سلبریتی دغدغهمند، یک تیغ دو لبه است که معمولا و به دور از دستان یک متخصص، خودی را میبرد.
* نویسنده : رضا مشتاقی روزنامه نگار
نظر شما