شناسهٔ خبر: 27546320 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

به مناسبت عید سعید قربان

اسیر حکم آن عشقم که…

صاحب‌خبر -
اشاره: عید قربان از شورانگیزترین حوادث تاریخی و عرفانی است که نهایت فرمانبرداری از حق و ایثارگری و گذشت از علائق شخصی را می‌رساند با دو قهرمان نامدار: ابراهیم و اسماعیل (علیهماالسلام) که بسیاری از کارهایشان مناسک مسلمانان را رقم زده است. آنچه در پی می‌آید، بیان عارفانة این رویداد است با قلمی از قرن چهارم (بلعمی) و قرن ششم (میبدی).

چون اسماعیل بزرگ شد، [ابراهیم] او را هنرى روزافزون دید، همگى دل وى بگرفت و دل‏ در حیات او بست. تا شبى که نمودند او را به خواب که گوینده‏اى مى‏گوید: «ان الله یأمرک ‏بذبح ابنک هذا». ابراهیم چون این خواب دید، دانست که وحى خداوند است و فرمان ‏وى. هاجر را گفت: «مى‏خواهم که خداى را عزوجل قربانى کنم اندر آن وادى که‏ گوسپندان ایستاده‏اند و مى‏خواهم که اسماعیل را با خود ببرم. سرش بشوى و موى را شانه کن و گیسوانش بباف و او را نیکو بیاراى.» آنگه گفت: «جان پدر، کارد و رسن بردار تا در آن شَعب رویم و گوسپند را قربان کنیم.»

شیطان آن روز گفت: «اگر امروز در این حال، آل ابراهیم را به فتنه نیفکنم و بر ایشان‏ مرا دستى نبوَد، پس هرگز نتوانم و نه مرا بر ایشان دسترس بوَد.» در آن حال بر صورت ‏مردى ناصح آمد پیش هاجر، گفت: «هیچ دانى که ابراهیم پسر خود را کجا مى‏برد؟» گفت: «او را مى‏برد که گوسپند قربان کند.» گفت: «نه، که خود پسر را قربان مى‏کند.» هاجر گفت: «این چه سخن است که تو مى‏گویى؟ او بر وى از آن مهربان‌تر است و دوست‏تر که‏ این کند.» شیطان گفت: «خداش مى‏فرماید که چنین کند.» هاجر گفت: «اگر خداى‏ مى‏فرماید، خداى را فرمان است و طاعت‌داشتِ وى واجب.» از وى نومید گشت.

به راه ایشان آمد، پسر را دید که بر اثر پدر مى‏رفت، گفت: «اى ‏پسر، دانى که پدرت کجا مى‏برَد؟» گفت: «مى‏رویم تا گوسفند را قربان کنیم.» گفت: «نه، که تو را قربان خواهد کرد.» گفت: «از بهر چه فرزند را قربان کند؟» گفت: «الله او را چنین‏ مى‏فرماید.» گفت: «اگر الله مى‏فرماید، فسمعاً و طاعه.» از وى نومید بازگشت.

فراپیش ابراهیم شد، گفت: «ایها الشیخ، کجا مى‏روى؟» گفت: «مرا حاجتى است در این شَعب، به حاجت خویش را مى‏روم.» گفت: «والله که شیطان در خواب به تو نموده که این فرزند را قربان کن!» ابراهیم بدانست که او خود شیطان است، گفت: «الیک عنّى یا عدوالله. فوالله لامضیت لامر ربى.»

ابراهیم آن ساعت از پیش شیطان تیز برفت و گرم تا بر او سابق شد. چون به‏ جمره‌العقبه رسید، شیطان دیگرباره فرا پیش وى آمد، ابراهیم هفت سنگ به وى انداخت‏ و همچنین در جمره‌الوسطى و جمره‌الکبرى شیطان فرا پیش مى‏آمد و ابراهیم بر وى ‏سنگها مى‏انداخت. رب‏العالمین آن تیزرفتن ابراهیم در آن موضع و آن سنگ انداختن،‏ سنتى گردانید بر امت احمد تا در مناسک حج به جاى مى‏آرند و ابراهیم را ثنا مى‏گویند.

[چون ابراهیم سر فرزند بر خاک نهاد،] اسماعیل گفت: «اى پدر، مرا به تو سه ‏حاجت است: یکى آنکه دست‏ و پاى من سخت ببندى؛ زیرا که چون نیش کارد به حلق‏ من رسد، در اضطراب آیم، آنگه قطرات خون بر جامة تو افتد و مرا بدین بى‏حرمتى، ‏گرفتارى بوَد و ثواب من ضایع شود؛ دیگر حاجت آن است که به وقت ذبح، مرا به روى ‏افکنى تا در سجود باشم آن ساعت که جان تسلیم کنم و نیز نباید که تو در روى من ‏نگرى، رحمت آید تو را بر من و در فرمان الله سست شوى و من در روى تو نگرم، بر فراق تو جزع آرم و به خدا عاصى گردم؛ سوم حاجت آن است که چون به نزدیک مادر شوى و من با تو نباشم، او سوخته گردد، با وى مدارا کن و او را پند ده و سلام من بدو رسان و پیراهن من بدو دِه تا به بوى من مى‏دارد. اى پدر، کارد تیز کن و زود به حلق فرود آر تا مرگ بر من آسان شود که مرگ دردى صعب است و کارى سخت!»

ابراهیم چون این سخن از وى بشنید، بگریست و روى سوى آسمان کرد، گفت: «خداوندا، من آن ابراهیم‏ام که قوم من بت پرستیدند و من تو را یگانه پرستیدم؛ دشمنْ‏ مرا به آتش افکند و تو به فضل خود مرا رهانیدى. اکنون بلایى بدین عظیمى بر من ‏نهادى. الهى، اگر بنده را مى‏آزمایى، تو را رسد که خداوندى و من بنده؛ تو دانى که در نفْس من چیست و من ندانم که در نفس تو چیست، داناى نهان و خداى همگان تویى.»

پس کارد بر حلق نهاد تا فرمان به جاى آرد، کارد همى‏کشید و حلق نمى‏برید. جبرئیل‏ از سدرة منتهى درپرید و کارد برگردانید، ندا آمد که: «یا ابراهیم، خواب که دیده‏اى، راست کردی.» ابراهیم برنگرست، جبرئیل را دید بر هوا که مى‏آمد و آن نرمیش عظیم فداى ‏اسماعیل با وى و جبرئیل مى‏گفت: «الله‏اکبر، الله‏اکبر، الله‏اکبر»؛ ابراهیم به موافقت وى ‏گفت: «لااله ‏الا الله والله‏ اکبر»، اسماعیل گفت: «الله‏اکبر و لله الحمد». این تکبیر سنتى ‏گشت در روزگار عید و در مناسک حج. (تفسیر کشف‏الاسرار، ج۸، ص۲۸۹ـ۲۹۳)

به خبر چنین اندر آمده‌ست که این تکبیر که به روزگار گوسفندکشان گویند، این‏ سه تن تألیف کردند: جبریل امین خداى، و ابراهیم خلیل خداى و پسر ابراهیم ذبیح ‏خداى. و هر که این تکبیر بدان روزگار بسیار گوید، روز رستخیز این سه تن شفیع او باشند پیش خداى. پس ابراهیم دست پسر بگشاد و خداى تعالى نزد ابراهیم وحى فرستاد که: «پسرت را بگوى که ‌اندر این ساعت حاجتى از من بخواه. هرچه بخواهد، روا کنم.» ابراهیم پسر را بگفت، پسر روى سوى آسمان کرد و گفت: «یارب، هر که از مؤمنان پیش تو آید با گناه ‏بسیار و به ایمان وى اندر تقصیرى باشد، تو آن گناهان وى، مرا ببخش.»(تاریخ بلعمى، ج۱، ۲۳۸)

اول کس که نماز پیشین کرد، ابراهیم بود، آنگه که او را ذبح فرزند فرمودند. ابراهیم خود را فرمانبردار کرده، جان فرزند نثار کرده و ملک‏العرش به فضل خود ندا کرده و اسماعیل را فدا کرد. خلیل درنگرست، چهار حال دید، در هر حال رفعتى و خلعتى یافت. شکر را میان ببست؛ این چهار رکعت نماز بگزارد شکر آن چهار خلعت را: یکى شکر توفیق، دیگرى شکر تصدیق، سدیگر شکر ندا، چهارم شکر خدا. (کشف‏الاسرار، ج۱، ۶۵۴)

ابتلاى خلیل به ذبح فرزند آن بود که یک بار در جمال اسماعیل نظاره کرد، التفاتیش‏ پدید آمد. آن تیغ جمال او دل خلیل را مجروح کرد، فرمان آمد که: «یا خلیل، ما تو را ز آزر و بتان آزرى نگاه داشتیم تا نظارة روى اسماعیل کنى؟ رقم خُلّت ما و ملاحظه اغیار به هم جمع نیاید. ما را چه نظارة تراشیدة آزرى و چه نظارة روى اسماعیلى!» بسى برنیامد که تیغش در دست نهادند، گفتند: «اسماعیل را قربان کن که در یک دل دو دوست ‏نگنجد.» (کشف‏الاسرار، ج۱، ص۳۵۲)

شور شاعران

اگر صد همچو من گردد هلاک، او را چه غم دارد؟ر که نی عاشق نمی‌یابد، که نی دلخسته کم دارد

مرا گوید: چرا چشمت رقیب روی من باشد؟ر بدان در پیش خورشیدش همی‌دارم که نم دارد

چو اسماعیل پیش او، بنوشم زخم نیش اورخلیلم را خریدارم، چه گر قصد ستم دارد

اگر مشهور شد شورم، خدا داند که معذورمرکاسیر حکم آن عشقم که صد طبل و عَلم دارد

مرا یار شکرناکم اگر بنشاند بر خاکمر چرا غم دارد آن مفلس، که یار محتشم دارد

خنُک جانی که از خوابش، به مالش‌ها برانگیزدر بدان مالش بوَد شادان و آن را مغتنم دارد

طبیبی چون دهد تلخش، بنوشد تلخ او را خوشر طبیبان را نمی‌شاید که عاقل متهم دارد

اگرشان متهم داری، بمانی بند بیماریر کسی برخورد از اُستا، که او را محترم دارد

خمش کن کاندر این دریا، نشاید نعره و غوغار که غواص آن کسی باشد که او امساک دم دارد

زبور اهل بیت

دعای چهل‌وهشتم صحیفه سجادیه ویژة روز جمعه و عید قربان است که امام زین‌العابدین(ع) در آن معارف بلندی را بازگو می‌کند و ازجمله بارها بر پیامبر(ص) و آلش صلوات می‌فرستد؛ خاندانی که امویان و خوارج به خونشان تشنه بودند، و همین به‌تنهایی مبارزه‌ای شجاعانه با جوّ حاکم است تا چه رسد به آنکه آشکارا بگوید نمازجمعه، جایگاه امینان خداست که غاصبان آن را به غارت برده‌اند و امروز برگزیدگان تو مغلوب و مقهور و جدا از حق خود شده‌اند و می‌نگرند که چگونه فرمانت مبدل شده و کتابت به گوشه‌ای افتاده و واجبات از مسیر شریعت منحرف شده و سنتهای پیامبرت متروک مانده است… این دعایی است که از آن سالک منجمد و زاهد ستم‌پذیر درنمی‌آید، بلکه مجاهد فی سبیل‌‌الله می‌پروراند و در ضمن مناجات با پروردگار، مسئولیت اجتماعی مؤمنان راستین را پیش چشمشان می‌آورد. آنچه در ذیل می‌آید، بخشی از دعاست با ترجمه مرحوم فیض‌الاسلام و حذف توضیحات تفسیری ایشان:

ـ بارخدایا، این روزی است با برکت و نیکوئی و با یُمن و شگون؛ و مسلمانان در اطراف زمین تو در آن اجتماع نموده‌اند، درخواست‌کننده و طلب‌کننده و خواهنده و ترسندة ایشان حاضر می‌شوند، و بینای در حاجت‌ها و خواسته‌های آنان توئی، پس به سبب بخشش و نیکی‌ات و آسان بودن بر تو آنچه را که می‌خواهم، از تو درخواست می‌کنم که بر محمد و آل او درود فرستی.

بارخدایا، توراست تسلط و پادشاهی و توراست حمد و سپاس٫ خدائی جز تو نیست، خدای بردبار بزرگوار مهربان بسیار نعمت‌دهندة دارای عظمت و احسان، پدیدآورندة آسمان‌ها و زمین؛ از تو درخواست می‌نمایم که هر گاه میان بندگان خود که باایمانند، خیر و نیکی یا تندرستی یا برکت و فراوانی یا هدایت و رستگاری یا عمل به طاعت و فرمانبری از خویش، یا خیری را که به سبب آن بر ایشان منت می‌نهی و آنان را به سویت راهنمائی می‌کنی، یا برای آنها در درگاهت درجه و پایه‌ای بلند می‌گردانی، یا به وسیله آن نیکیی از نیکی دنیا و آخرت به اینان عطا می‌نمائی، بهره مرا از آن بسیار گردانی.

بارخدایا، توراست پادشاهی و سپاس، پرستش‌شده‌ای جز تو نیست، از تو درخواست می‌کنم که درود فرستی بر محمد بنده و فرستاده و دوست و اختیارشده و برگزیدة خود از آفریدگانت، و بر آل محمد که نیکوکاران و پاکان و سودرسانند، درودی که کسی جز تو بر شمردن آن توانائی نداشته باشد، و این که ما را در دعا و درخواست شایستة هر که از بندگان باایمانت که در این روز تو را می‌خوانَد، شریک گردانی، ای پروردگار جهانیان؛ و ما و ایشان را بیامرزی، زیرا تو بر هر چیز توانائی.

بارخدایا، برای رواساختن حاجت و خواسته‌ام، کسی را جز تو در نظر نگرفتم و درویشی و نیازمندی و بی‌چیزی‌ام را به درگاهت فرود آوردم، درحالی که اطمینانم به آمرزش و رحمت و مهربانی‌ات از عمل و کردارم بیشتر است. مانا که آمرزش و رحمتت از گناهانم فراخ‌تر است، پس بر محمد و آل محمد درود فرست، و رواکردن هر حاجت و درخواستی را که دارم به سبب توانائی‌ات بر آن، و آسان بودنش بر تو، و نیازمندی من به تو، و بی‌نیازی تو از من، تو خود متکفل شو و بپذیر؛ زیرا من هرگز جز از جانب تو به خیر و نیکی نرسیده‌ام و هرگز جز تو، کسی بدی را از من برنگردانده است، و برای کار آخرت و دنیایم جز به تو امیدوار نیستم.

بارخدایا، هر کس برای رفتن به سوی آفریده‌ای به امید صله و عطاها و درخواست احسان و بخشش او مهیا شود، آماده‌شدن من امروز به امید عفو و گذشت و درخواست احسان و بخششت به سوی توست. بارخدایا، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و امروز امیدم را نومید مگردان، ای کسی که خواهنده‌ای او را به رنج نمی‌اندازد، و بخشش، [توانگری] او را کم نمی‌گرداند؛ زیرا من از روی اعتماد به کردار شایسته‌ای که آن را پیش فرستاده و به شفاعت و آفریده‌ای که به او امید داشته باشم، جز شفاعت محمد و اهل بیت و خویشان او ـ که بر او و ایشان درود تو باد ـ به سوی تو نیامده‌ام، به درگاه تو آمده‌ام درحالی که به گناه و بدکردن به خود اعتراف می‌کنم.

به درگاه تو آمده‌ام درحالی که آن عفو و گذشت بزرگت را امیدوارم که به سبب آن از گناهکاران گذشتی، سپس طول و بسیاری ایستادگی‌شان بر گناه بزرگ، تو را بازنداشته از این که بر ایشان رحمت و آمرزش احسان نمائی. پس ای کسی که رحمت و مهربانی او فراخ و عفو و گذشتش بزرگ است، ای عظیم و بزرگوار، ای کریم و بخشنده، بر محمد و آل محمد درود فرست، و به رحمت و مهربانی‌ات بر من احسان فرما، و به فضل و نیکی‌ات بر من مهربان باش، و با آمرزشت بر من گشایش ده.

بارخدایا، این مقام و جایگاه (نماز عید و جمعه) از آنِ خلفا و جانشینان و برگزیدگان توست، و [دشمنان دین] جای امنا و درستکاران را ـ در درجه و پایة بلندی که ایشان را به آن اختصاص و برتری داده‌ای ـ ربودند و توئی تقدیرکننده برای آن درحالی که امر و فرمان تو مغلوب نمی‌شود و از تدبیر قطعی تو هر گونه خواسته باشی و هر زمان و روزگار که بخواهی، درنمی‌گذرد، و توئی تقدیرکننده برای آنچه به آن داناتری، در آفرینش و اراده و خواسته‌ات متهم نیستی تا اینکه برگزیدگان و جانشینان تو شکست خوردند و حقشان از دست رفت، حکم تو را تبدیل‌گشته، و کتاب تو را دورافتاده، و واجبات را از مقاصد راههای روشن تو تغییریافته، و روشهای پیغمبرت را ترک‌شده می‌بینند. بارخدایا، دشمنان ایشان را ـ از پیشینیان و آیندگان ـ و هر که را به اعمال و کردار آنان خشنود می‌شود و دوستان و پیروانشان را لعنت کن!

بارخدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست، زیرا تو ستوده‌شدة بزرگواری، مانند رحمت‌ها و نیکی‌ها و درودهای تو به برگزیدگانت: ابراهیم و آل ابراهیم، و به گشایش و دورشدن غم و اندوه و آسایش و یاری‌کردن و تسلط‌دادن ایشان شتاب فرما و مرا از اهل توحید و از اهل ایمان و گروندگان به خود و از اهل تصدیق و اعتراف‌کنندگان به پیغمبرت و پیشوایانی که پیروی از ایشان را واجب کرده‌ای، قرار ده؛ از کسانی که آن توحید و ایمان و تصدیق به وسیله ایشان و به دست آنها واقع می‌گردد. دعایم را روا کن، ای پروردگار.

بارخدایا، خشم تو را جز بردباری‌ات و سختی خشمت را جز عفو و گذشتت بازنمی‌گرداند، و جز رحمت و مهربانی‌ات از عذابت زنهار نمی‌دهد، و مرا از [عقاب] تو، جز تضرع و زاری به درگاهت و در برابرت نمی‌رهاند، پس بر محمد و آل محمد درود فرست، و ما را ای خدای من، از جانب خود به وسیله قدرتی که با آن مردگان را زنده می‌گردانی، و شهرهای مرده را زندگی می‌بخشی، گشایشی ببخش و مرا ای خدای من، اندوهناک ممیران تا دعایم را مستجاب فرمائی و از اجابت و رواکردن دعا آگاهم سازی، و مزة عافیت و تندرستی را تا پایان زندگی‌ به من بچشان، و دشمنم را بر من شاد مگردان، و او را بر من مسلط و توانا مساز٫

ای خدای من، اگر تو بلندمرتبه‌ام گردانی، کیست آن که پستم نماید؟ و اگر مرا پست کنی، کیست آن که بلندم گرداند؟ و اگر مرا گرامی داری، کیست آن که خوارم کند؟ و اگر خوارم سازی، کیست آن که گرامی‌ام دارد؟ و اگر عذابم نمائی، کیست آن که بر من مهربانی کند؟ و اگر مرا تباه سازی، کیست آن که درباره بنده‌ات جلوگیر شود، یا تو را از کار او پرسش نماید؟ من دانسته‌ام که در فرمانت ستمی و در به کیفررساندنت شتابی نیست، و جز این نیست که کسی می‌شتابد که از فوت‌شدن و وقت کار گذشتن بترسد، و ناتوان به ستم نیازمند است و تو ای خدای من، برتری از اینکه ستم کنی یا شتاب ورزی.

بارخدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا هدف بلا و گرفتاری و نشانه انتقام و به کیفررساندنت مگردان و مرا مهلت ده، و اندوهم را ببر، و از لغزشم درگذر، و به بلائی در پی بلائی گرفتارم مساز؛ زیرا ناتوانی و بیچارگی و تضرع و زاری‌ام را به درگاهت می‌بینی.

بارخدایا، امروز از خشمت به تو پناه می‌برم، پس بر محمد و آل او درود فرست، و پناهم ده.

امروز از خشم سختت از تو امان می‌جویم، پس بر محمد و آل او درود فرست و امانم ده.

و ایمنی از عذاب و کیفرت را از تو درخواست می‌نمایم، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا ایمن گردان.

از تو راهنمائی می‌طلبم، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا راهنمائی کن.

از تو یاری می‌خواهم، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا یاری فرما.

از تو مهربانی درخواست می‌کنم، پس بر محمد و آل او درود فرست و بر من رحم کن.

از تو بی‌نیازی می‌طلبم، پس بر محمد و آل او درود فرست و بی‌نیازم گردان.

از تو روزی می‌خواهم، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا روزی ده.

از تو یاری می‌جویم، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا یاری نما.

از گناهان گذشته‌ام آمرزش می‌طلبم، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا بیامرز٫

از تو می‌خواهم که مرا (از نافرمانی) بازداری، پس بر محمد و آل او درود فرست و مرا بازدار؛ زیرا اگر تو بخواهی، من هرگز به چیزی که آن را از من نمی‌پسندی، برنمی‌گردم.

ای پروردگار من، ای پروردگار من، ای بسیار مهربان، ای بسیار بخشنده، ای دارای عظمت و احسان، بر محمد و آل او درود فرست و آنچه از تو خواسته‌ام و در آن به درگاهت تضرع و زاری نموده‌ام، برایم مستجاب فرما، و آن را بخواه و مقدّر کن و در آنچه از خواسته‌هایم که حکم می‌کنی، برایم خیر ده، و در آن برکت و نیکی‌ات را در باره‌ام پا برجا گردان، و به وسیله آن بر من احسان نما، و مرا به آنچه از آن عطا می‌کنی، نیکبخت ساز و از فضل و بخشش خود و فراخی آنچه نزد توست، بر من بیفزا؛ زیرا تو توانگر بخشنده‌ای، و آن را به خیر و نیکی آخرت و نعمت فراوان آن سرا پیوسته فرما، ای مهربان‌ترین مهربانان.

نظر شما