شناسهٔ خبر: 27522006 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: الف | لینک خبر

فروپاشی، اشغال، ترور، سرنگونی؛ نتیجه مشترک اعتماد به آمریکا

مرسی در اعتماد به آمریکایی‌ها آن قدر پیش رفت که حاضر شد رئیس رژیم صهیونیستی یعنی شیمون‌پرز کودک‌کش را «دوست صمیمی» لقب دهد.

صاحب‌خبر -

فارس نوشت: مرسی در اعتماد به آمریکایی‌ها آن قدر پیش رفت که حاضر شد رئیس رژیم صهیونیستی یعنی شیمون‌پرز کودک‌کش را «دوست صمیمی» لقب دهد که درادامه به بازخوانی سرنوشت برخی مصادیق خارجی می‌پردازیم:

فروپاشی شوروی؛ نتیجه اعتماد گورباچف به آمریکا

بسیاری عامل مؤثر در فروپاشی شوروی را عملکرد دستگاه سیاست خارجی این کشور می‌دانند که رفتار و اقدامات خود در روابط بین‌الملل را بر پایه اعتماد به آمریکایی‌ها گذاشت و در مقابل امتیازات ارائه داده به غرب، به افتتاح شعبه‌ای از رستوران‌های مک دونالد در مسکو قناعت کرد.

در پیش گرفتن سیاست جدی «تنش‌زدایی» با غرب و امید به حل مشکلات اقتصادی به‌وسیله تعامل گسترده با غرب، محور اصلی دیپلماسی گورباچف بود. در طرف مقابل، استراتژیست‌های کاخ‌سفید، امید و التماس گورباچف را به‌خوبی درک می‌کردند و آن را فرصت مغتنمی برای پیروزی بدون جنگ بر بلوک شرق می‌دیدند. 

گورباچف احساس می‌کرد که می‌تواند با این حسن ظنِ به‌وجود آمده، قدری از فشارهای رقیب بکاهد و اعتراض‌های داخلی را هم خاموش کند. غافل از آنکه این «اعتماد»، سرابی بیش نبود و بلوک غرب، از ملزومات این اعتماد، مطامع بزرگ‌تری را جستجو می‌کرد.

مذاکرات به بهانه خلع سلاح آغاز شد و گورباچف که چاره‌ای جز اعتماد و اتکا به غرب نمی‌دید با شتاب حداکثری به دنبال امتیازدهی به غرب بود. کار به‌جایی رسید که شوروی بخشی از فرایند خلع سلاح را به‌صورت یکجانبه و داوطلبانه انجام داد، بی‌آنکه منتظر اقدام متقابل غرب باشد. در مقابل هر انعطافی که در حاکمان جدید کرملین رخ می‌داد، ساکنان کاخ‌سفید به‌جای انعطاف و امتیازدهی متقابل، به پیشبرد سناریوی خود مطمئن‌تر شده و طبیعتاً مطالبات جدیدتری روی میز مذاکرات قرار می‌دادند. مذاکرات چند سال تداوم یافت و گورباچف که بزرگ‌ترین قمار سیاسی عمر خود و شوروی را انجام داده بود، مسیری جز تداوم راهی را که شروع کرده بود نمی‌پذیرفت.  

شروع و تداوم مذاکرات، علاوه بر عقب‌نشینی روزافزون بلوک شرق، فرصت مغتنم دیگری را برای طرف غربی فراهم می‌آورد و آن، نفوذ گسترده و آشکار در جامعه روس و سایر مردم شرق اروپا بود. این نفوذ فرهنگی زمانی معنادار شد که صف چندکیلومتری در مقابل شعبه تازه افتتاح‌شده «مک‌دونالد» در مسکو تشکیل شد آن هم درست در زمانی که آمریکایی‌ها از صادرات تجهیزات با فناوری برتر به شوروی جلوگیری می‌کردند. 

کاهش قیمت نفت که با هدایت غربی‌ها و عاملیت آل‌سعود انجام گرفت ضربه کاری را بر اقتصاد ضعیف و وابسته به نفت شوروی وارد کرد و بر نارضایتی افکار عمومی داخل این کشور افزود. کسی چه می‌داند، شاید همان روزهای پرآشوب، گورباچف متوجه بی‌وفایی کدخدای غرب شده بود، اما او که سرنوشت سیاسی خود را به پیروزی شعارهای تعامل‌گرایانه و اصلاح‌طلبانه گره زده بود، پذیرش واقعیت و اعتراف به آن را به‌مثابه شکست در برابر مخالفان و رقبا و اقدامی نامعقول در مناسبات داخلی حزب کمونیست قلمداد می‌کرد؛ بدین‌ترتیب تا آخرین لحظات بر مسیر بی‌نتیجه‌ای که آغاز کرده بود، اصرار ورزید.  

درست زمانی که گورباچف با مشکلات عدیده داخلی و اقتصاد مضمحل شده روبه‌رو بود، پاسخ اعتماد و تکیه خود به غرب را دریافت و بالا آمدن مهره جدید غرب یعنی «یلتسین» نشان داد که از نظر غرب، تاریخ‌مصرف او نیز به پایان رسیده است.[1]

 

اشغال عراق؛ نتیجه اعتماد صدام به آمریکا

دیکتاتور سابق عراق هم در زمره افرادی است که با اعتماد به آمریکا، سرنوشت شومی پیدا کرد. وقتی ارتش صدام حسین با چراغ‌سبز آمریکا در شهریورماه 1359 به ایران حمله کرد، دولت ریگان تمام‌قد به حمایت از وی پرداخت. این حمایت، از ارائه اطلاعات و مواد لازم برای ساخت سلاح‌های شیمایی برای حمله به مردم ایران تا تحویل نقشه‌های ماهواره‌های آمریکایی از شهرهای ایران برای بمباران توسط جنگنده‌ها را شامل می‌شد. اما تنها چند سال لازم بود تا دیکتاتور عراق نیز دستمزد خدمات بی‌دریغ خود به آمریکایی‌ها را دریافت کند.

حمله عراق به کویت که در آن زمان محل استقرار نیروهای نظامی آمریکا و یکی از مراکز استراتژیک آمریکا در خلیج فارس بود، باعث تیره شدن روابط آمریکا با عراق و تحریم‌های سازمان ملل علیه این کشور شد. تا قبل از آن، به کار بردن گسترده سلاح‌های شیمیایی علیه ایران هیچ‌گاه مورد انتقاد جدی کشورهای غربی و به‌خصوص آمریکا قرار نگرفته بود اما از زمانی که عراق به منافع آمریکا در خلیج فارس چشم دوخت، تهدیدها و تحریم‌های بین‌المللی وارد عمل شدند.

از سال 1991 یعنی زمان حمله عراق به کویت، ماجرای سلاح‌های شیمیایی عراق و تلاش آمریکا برای بازرسی از این کشور نیز آغاز شد. صدام در سال 1998 شروع به همراهی با آمریکا کرد و اجازه داد در برخی از مراکز حساس نامی این کشور دوربین نظارتی گذاشته شود، اجازه بازدید از 8 سایت نظامی متعلق به ریاست‌جمهوری را صادر کرد و قانون آزادی عراق را برای تغییر رژیم در این کشور به اجرا گذاشت.

با وجود تمام این اقدامات، بازرسان سازمان ملل اعلام کردند «عراق با آن‌ها همکاری لازم را ندارد». بر همین اساس بود که در آخرین روزهای سال 1998 حمله آمریکا به عراق و جنگ دوم خلیج فارس آغاز شد. در سال 2002 باز هم صدام به بازرسان اجازه داد به عراق بازگردند اما در سازمان ملل، قطعنامه‌ها علیه عراق تصویب شد. این در حالی بود که صدام، حتی قطعنامه سازمان ملل درباره خلع سلاح خود را پذیرفته بود.

علی‌رغم همکاری‌های گسترده رژم بعث عراق، بوش در سال 2003 به این کشور حمله کرد و آن را اشغال کرد. چندی بعد نیز صدام حسین، در حالی که در یک مخفیگاه زیرزمینی پنهان شده بود، به دست نیروهای عراقی دستگیر و پس از محاکمه در دادگاه به اعدام محکوم گردید که این حکم در دی‌ماه 1385 اجرا گردید.

 

ترور مشکوک؛ نتیجه اعتماد قذافی به آمریکا

لیبی و برنامه هسته‌ای قذافی برای کشورش نمونه بارزی از عهدشکنی و غیرقابل اعتماد بودن آمریکا است. معمر قذافی به‌دلیل دنبال کردن برنامه‌های هسته‌ای‌اش به‌شدت از لحاظ دیپلماتیک تحت فشار قرار گرفته و تحریم‌های زیادی از طرف آمریکا و متحدان غربی‌اش علیه او اعمال شده بود.

آمریکا هر از گاهی نیز با تجاوز به حریم هوایی لیبی، وانمود می‌کرد قصد دارد محل استقرار قذافی را هدف قرار دهد. از سال 1979 یعنی سال 1357 شمسی که فشارها بر لیبی آغاز شد تا سال 2001 که آغاز گفت‌وگوهای رسمی دو کشور بود، لیبی تحت تحریم‌های گوناگونی قرار داشت.

در سال 2001 اولین گفت‌وگوهای مقدماتی لیبی با غرب آغاز شد و در سال 2003 سرانجام گفت‌وگوها تحت‌تأثیر جنگ آمریکا با عراق، چهره جدی‌تری به خود گرفت.

قذافی تصمیم گرفت ضمن پذیرفتن مسئولیت حمله به هواپیمای خطوط هواپیمایی پان‌آمریکن و یا به‌قول رسانه‌ها، «حادثه هوایی لاکربی» خسارت خانواده‌های قربانیان را بپردازد و از سوی دیگر در مذاکرات با آمریکا برای برداشته شدن تحریم‌ها، از تمام حق این کشور در داشتن برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز نیز گذشت.

قذافی در آن زمان با تمام مطالبات آمریکایی‌ها موافقت کرد. آن‌ها از لیبی خواسته بودند ضمن انهدام و انتقال تجهیزات هسته‌ای این کشور به کشوری دیگر، دسترسی کامل و نامحدودی به بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بدهد و در عین حال از تمام فعالیت‌های هسته‌ای اعم از تحقیق و تولید دست بکشد.

۱۹ دسامبر ۲۰۰۳ دولت لیبی در بیانیه‌ای اعلام کرد نه‌تنها تجهیزات هسته‌ای، نظامی و شیمیایی خود را تسلیم خواهد کرد بلکه با امضای پروتکل الحاقی، نظارت‌های بیشتر آژانس انرژی اتمی و بازرسان تسلیحات شیمیایی را پذیرفته و علاوه بر این‌ها، برد موشک‌های خود را نیز به ۳۰۰کیلومتر کاهش خواهد داد.

قذافی ظرف ۹ ماه یعنی از ژانویه ۲۰۰۴ تا سپتامبر همان سال برای اعتمادسازی، اقدامات گسترده‌ای انجام داد؛ لیبی تاسیسات هسته‌ای خود اعم از دستگاه‌های سانتریفیوژ، قطعات مربوطه، مدارک و مخزن‌های حاوی هگزا فلوراید اورانیوم را به آمریکا منتقل کرد و  بیش از ۱۵ کیلوگرم اورانیوم غنی شده با خلوص بالا نیز به روسیه منتقل شد.

اما خواسته‌های آمریکا تمامی نداشت. عجیب‌ترین اقدام لیبی، انهدام تمامی تجهیزات مرتبط با موشک‌های اسکاد– سی است، قذافی همچنین موافقت کرد تا موشک‌های اسکاد–بی را نیز منهدم نماید.

در تمامی این زمینه‌ها لیبی دسترسی کامل به هر فرد و سندی را برای آمریکا فراهم کرد تا همکاری کاملاً گسترده‌ای با بازرسان و نمایندگان آمریکا و انگلیس صورت گیرد.

لیبی که برای برنامه هسته‌ای‌اش تحت فشار بود، در نهایت مجبور شد اطلاعات مربوط به چگونگی دستیابی به تجهیزات هسته‌ای را نیز در اختیار طرف غربی قرار داده و در عین حال برای مبارزه با شبکه القاعده در این کشور، همکاری کاملی با آمریکایی‌ها داشته باشد.

هرچند با به اجرا گذاشتن تمام خواسته‌های آمریکا، لیبی توانست شاهد لغو تعدادی از تحریم‌ها نیز باشد اما در همان زمان نیز رییس سیا در کنگره و سفیر آمریکا در رژیم صهیونیستی به‌شدت با برداشته شدن تحریم‌های شورای امنیت علیه لیبی مخالفت کردند و هرروز اتهام تازه‌ای را متوجه این کشور کردند.

در سال 2004 یعنی یک سال بعد از تسلیم کامل لیبی در برابر آمریکا، این کشور معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را امضا کرد و بازرسان آمریکایی و انگلیسی برای ازبین بردن سلاح‌ها وارد این کشور شدند. بر اساس مطالبی که منابع لیبیایی در همان زمان منتشر ساختند، مشخص شد بسیاری از این ورود و خروج‌ها که حجم زیادی از مراودات بین‌المللی لیبی را نیز تشکیل می‌داد، با ورود و خروج اطلاعات محرمانه از لیبی و تشریح زیرساخت‌ها و نقاط استراتژیک و حساس این کشور نیز همراه بود. به‌عوض، انگلستان در سال 2006 معاهده‌ای نظامی با لیبی با نام «نامه مشترک صلح و امنیت» امضا کرد تا در صورتی که لیبی مورد حمله قرار گیرد، انگلستان ملزم به حمایت از این کشور باشد.

آمریکایی‌ها نیز برای نمایش حسن‌نیت خود، پیمان‌های همکاری اقتصادی را با این کشور به امضا رساندند که البته عموما در زمینه بهره‌برداری از منابع نفتی لیبی بود. اما همین پیمان‌ها هم هنوز به مرحله اجرای کامل درنیامده بود که عهدشکنی‌های غرب آغاز شد.

تنها پس از گذشت 5 سال از تسلیم کامل لیبی، آمریکا با متحد همیشگی خود انگلستان، به‌دلیل بالا گرفتن اعتراضات مردمی در لیبی به‌صورت هوایی به این کشور حمله کرد! انگلستان که زمانی متعهد شده بود از لیبی در صورت حمله نظامی کشوری دیگر دفاع کند، خود در حمله به لیبی تحت عنوان نیروهای ائتلاف یا ناتو حضور داشت. مسئولان سیاست خارجی انگلیس در همان زمان پا را فراتر گذاشته اعلام کردند تا زمانی‌که ناآرامی‌ها در لیبی ادامه داشته باشد، در این کشور می‌مانند.

این‌گونه بود که قذافی همه‌چیز را از دست داد و در نهایت به‌طرز دلخراش و مشکوکی در آبان ماه 1390 در میان قیام مخالفین خود زجرکش شد و در مکانی نامعلوم به خاک سپرده شد.

 

سرنگونی انقلاب ؛ نتیجه اعتماد مرسی به آمریکا

«محمد مرسی» رهبر حزب آزادی و عدالت، وابسته به اخوان‌المسلمین، پس از انقلاب مردمی سال 89 به عنوان اولین رئیس‌جمهور منتخب این کشور پس از سرنگونی حسنی مبارک، دیکتاتور مصر انتخاب شد؛ اما وی به جای اتکا به ملت و ادامه همان روش و منش انقلابی خود و در اولین اشتباه استراتژیک (که تبدیل به آخرین اشتباه وی شد) به پنجه‌های چدنی پنهان شده در دست‌کش مخملی آمریکا اعتماد کرد.

گزارش شبکه تلویزیونی الجزیره در همان یک سال ریاست مرسی حاکی از این مساله است که واشنگتن به صورت غیرعلنی از گروه‌های مخالف در مصر که علیه دولت مرسی فعالیت می‌کردند حمایت مالی می‌کرده و اسناد این حمایت‌ها نیز که بالغ بر ده‌ها برگ سند است در یک برنامه تحقیقی دانشگاه برکلی به نمایش درآمده است.[2]
مرسی در اعتماد به آمریکایی‌ها آن قدر پیش رفت که حاضر شد رئیس رژیم صهیونیستی یعنی شیمون‌پرز کودک‌کش را «دوست صمیمی» لقب دهد و یا حتی پای میز مذاکره با آمریکایی‌ها برای فروش 40درصد صحرای سینا بنشیند. البته روند اجرایی قرارداد فروش صحرای سینا به دلیل برکناری محمد مرسی از قدرت و سرنگونی حکومت اخوان‌المسلمین در 3 ژوئیه ناتمام و نیمه‌کاره باقی ماند. ولی آنچه مهم است اینکه مرسی بدون توجه به خاستگاه انقلاب مردم مصر، هرچه در توان داشت برای جلب اعتماد آمریکایی‌ها به کار گرفت. در زمان او حتی بسیاری از تونل‌های حماس که معبری برای ارسال کمک‌های غذایی به مردم محروم غزه بود منفجر شد و از بین رفت.

با این همه، نتیجه اعتماد مرسی به آمریکا چیزی نبود جز اینکه در نخستین سالروز ریاستش بر مصر، ابتدا سرنگون شد و سپس چندی بعد دادگاهی در مصر حکم اعدام 683 نفر از طرفداران اخوان‌المسلمین یا همان حامیان درجه یک مرسی را صادر کرد.[3]

***

هرچند به این فهرست کوتاه، می‌توان اسامی دیگری را هم افزود که با اعتماد به آمریکا، زمینه‌ساز نابودی خود و کشورشان شدند اما همین مرور اجمالی کافی است تا به لزوم بی‌اعتمادی مطلق به آمریکا و مذاکره با آن‌ها پی برد.

بر همین اساس است که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیر خود در جمع اقشار مختلف مردم، با تشریح «فرمول خاص آمریکا» در مذاکره با طرف‌های خود، با دسته بندی این فرمول به مراحل 5 گانه

الف) تعیین اهداف اصلی پیش از آغاز مذاکره
ب) عدم عقب‌نشینی از اهداف و مقاصد اصلی
ج) درخواست و اجبار طرف مقابل به دادن امتیاز نقد
د) ارائه وعده نقد در ازای امتیاز نقد طرف مقابل
ه) عدم پای‌بندی به وعده نقد داده شده به طرف مقابل

با اعلام سیاست قطعی جمهوری اسلامی در برابر درخواست مذاکره از سوی مقامات آمریکایی تصریح کردند: «همه بدانند- مذاکره با رژیم زورگو و پُرتوقّعی مثل آمریکا، وسیله‌ای برای رفع دشمنی نیست؛ مذاکره، وسیله‌ای برای رفع دشمنیِ آمریکا نیست بلکه مذاکره، ابزاری در دست او برای اعمال دشمنی است. ببینید؛ این یک فرمول قطعی است که هم تجربه‌های ما آن را تأیید می‌کند، هم ملاحظات گوناگون سیاسی آن را تأکید می‌کند. بعضی می‌گویند مذاکره کنیم تا دشمنی کم بشود؛ نه، مذاکره دشمنی را کم نمی‌کند، مذاکره یک وسیله‌ای به او می‌دهد تا اعمالِ دشمنیِ بیشتری بکند. لذاست که مذاکره نمی‌کنیم و ممنوع است» [4]

 

منابع:

1- www.mashreghnews.ir/news/810864
2- http://kayhan.ir/fa/news/13041
3- http://kayhan.ir/fa/news/13041
4- http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=40273

نظر شما