شناسهٔ خبر: 27503501 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

در نقدوبررسی «خاکستر» مطرح شد:

«خاکستر» را نمی‌توان قدم رو به جلو بعد از رمان دود به حساب آورد

داود ملکی صیدآبادی می‌گوید: این رمان با کمترین تعلیق و گره باعث سخت شدن خوانش داستان و در نتیجه عدم حصول نتیجه قابل قبول از مطالعه این رمان می‌شود.

صاحب‌خبر -
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رمان «خاکستر» نوشته حسین سناپور در خانه فرهنگ صدف نقدوبررسی شد.

داود ملکی صیدآبادی نویسنده و مدرس داستان‌نویسی در این نشست، «خاکستر» را نشان عدم بلوغ ذهنی نویسنده با اختلاف ده سال نسبت به رمان دود از همین نویسنده خواند و گفت: رمان خاکستر در حقیقت نگاه به یک موضوع مشترک با رمان «دود» است که با ابهامات بسیار زیادی که در متن آن وجود دارد احتمالا سومین وجه آن و باز احتمالا از دیدگاه شخصیت لادن، در ده سال آینده از این نویسنده منتشر خواهد شد.

وی از دلایل این موضوع به شباهت نگاه شخصیت حسام در رمان دود با دنیای مظفر، حتی گونه و بیان دیدگاه‌ها، سرگشتگی‌‌ها و حتی حدیث نفسی هردو شخصیت در دو رمان با اختلاف ده سال، اشاره کرد.

نویسنده رمان «۸:۱۵ دقیقه» در ادامه این جلسه به شیوه روایت در داستان «خاکستر» اشاره کرد و گفت: در این رمان سناپور خیلی سعی داشته تا به سمت سیالیت ذهن حرکت کند اما در خیلی از وضعیت‌ها ما با فلش‌بک مواجه هستیم تا سیال ذهن. در عین حالیکه این سیالیت خود در تعارض با کنش‌های شخصیت مظفر در مواجه با وضعیت‌های مختلف رمان است. با دقت در جریان سیال ذهن که «ویلیام جیمز» آن را برای مشخص کردن جریان تجارب ذهنی ابداع کرد. منظور از جریان سیال ذهن، روشی است که نویسنده سعی می‌کند انبوه افکار، واکنش‌ها، خاطره‌ها و تداعی‌هایی را که به طور طبیعی بدون ترتیب منطقی در ذهن شخصیت داستان می‌گذرد، نشان دهد. حال با این دید چطور می‌توان قبول کرد که شخصیتی این چنینی و با این وضعیت ذهنی در طول کمی بیشتر از یک شبانه روز در مواجه با اتفاقات مختلف که حدود ۲۰۰ صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده، چنان تصمیمات و تدابیر اقتصادی و راهبردی برای شرکت اتخاذ کند که در خود متن کتاب، شخصیت‌های مختلف او را مورد تمجید قرار دهند.

وی درباره شخصیت‌پردازی این رمان گفت: متاسفانه معلق ماندن کاراکترها بین شخصیت‌شدن و تیپ ماندن به عنوان نماینده قشر خاصی از جامعه باعث شده است که ما هیچ‌کدام از این اسامی را به آن چیزی که تعریف شده نشناخته و همزاد پنداری با آنها با مشکل مواجه شود. به نظر می‌رسد که محتوای ارائه شده هفت هشت سالی دیر به دست مخاطب رسید. دیگر این روزها و این سال‌ها کمتر کسی هست که این پشت پرده را ندیده باشد و شاید بسیار هم مفصل‌تر از نویسنده رمان خاکستر. بنابراین درباره پیرنگ رمان هم نمی‌توان گفت که ما با خوانش این رمان چیزی زیادتر از آنچه که می‌دانستیم، دستگیرمان شده یا در آخر داستان ما به فکر واداشته شدیم تا بتوانیم به یک موضوع تکرار جور دیگری نگاه بیاندازیم.

این مدرس داستان‌نویسی، مرگ شخصیت لادن را در رمان مورد نظر، به عنوان گره داستان نیز کافی ندانست و گفت: به نظر می‌رسد که نویسنده با بیان موضوع خودکشی لادن قصد بر ایجاد تعلیق در این رمان را داشته که اگر با این نگاه به رمان نظر بیاندازیم آنچه که مشاهده می‌شود نتیجه‌ای غیر از آن است. یعنی رمان با کمترین تعلیق و گره باعث سخت شدن خوانش داستان و در نتیجه عدم حصول نتیجه قابل قبول از مطالعه این رمان می‌شود.

وی در پایان توجه حاضران را به فضاهای ایجاد شده در این رمان جلب کرده و گفت: با این دقت می‌توان گفت که در برخی موارد و فضاها ما با نگاه وحشت یا گوتیک اما نه به طور کامل مواجه هستیم. شاید هم نه گوتیک بلکه موقعیت‌هایی به سبک فیلم‌های نوآرکه فیلم‌های آن عموما سیاه و سفید؛ سرشار از نامیدی و بدون قهرمان رایج سایر ژانرها ساخته می‌شدند. سبک بصری فیلم‌های نوآر در دهه چهل عمدتا در حد سینمای اکسپرسیونیسم آلمان بود. اما به هر حال این اثر را نمی‌توان قدم و گام رو به جلوی حسین سناپور بعد از رمان دود به حساب آورد که در سال ۹۶ منتشر شد. ولی امیدواریم که با گسترش نگاه تعامل در جامعه شاهد انتشار آثاری جسورانه تر و در عین حال عمیق‌تر از نویسندگان پیشکسوت باشیم.

 

نظر شما