شناسهٔ خبر: 27448186 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس | لینک خبر

ماجرای بانویی که شش میلیون نامه برای اسرا فرستاد!

شاید این تیتر برای شما هم جذاب و البته عجیب باشد. مگر می‌شود یک زن شش میلیون نامه برای اسرا داشته باشد! اگر شما هم «ام الاُسرا» باشید، این اتفاق رنگ واقعیت به خود می‌گیرد.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، بهجت افراز، دبیر بازنشسته آموزش و پرورش، سال ۱۳۶۱ مسئولیت خدمتگزاری به خانواده های اسرا را به عهده می گیرد و تا سال ۱۳۷۹ حدود ۱۸ سال این کار مهم را ادامه می دهد تا آنجا که از سوی مرحوم ابوترابی، لقب ام الاسرا را می گیرد. داستان چگونگی آغاز همکاری او و در ارتباط قرار گرفتنش با خانواده های اسرا هم در نوع خودش جالب است.
او می گوید: روزی در دفتر آقای وحید دستجردی نشسته بودیم. یادم هست آن زمان ایشان مسئولیت ریاست جمعیت هلال احمر را به عهده داشتند. همزمان با من، آقایی آنجا بود که بعدها فهمیدم پسر امام موسی صدر هستند. مرا به ایشان معرفی کردند و گفتند خانم افراز همان کسی است که شما دنبال او می گردید.

ماجرا هم از این قرار بود که آنها در صلیب سرخ و جمعیت هلال احمر کار رسیدگی به امور اسرای ایرانی در عراق را به عهده داشتند و می خواستند خانمی ارتباط با خانواده های اسرا را انجام دهد. به توافق رسیدیم و به مدت ۱۸ سال این کار را انجام دادم. ام اسرا، خاطرات جالبی دارد و می گوید: در این مدت حدود شش میلیون نامه بین اسرا و خانواده هایشان مبادله کردیم و حدود صد هزار وکالت نامه ، عکس و کاردستی رزمندگان گرفتار در اسارتگاه های عراقی را گرفتیم و تحویل خانواده هایشان دادیم.

او ادامه می دهد: از این طرف هم مواردی را ارسال می کردیم. از عکس های خانوادگی تا عینک طبی، البته چیز زیادی نمی شد بفرستیم و ممنوع بود. یادم هست نزدیک ۲۰ هزار جلد کتاب تهیه و برای اسرا ارسال کردیم که عمده آن کتاب های درسی بود.

بهجت افراز، خاطره جالبی از اولین نامه ای که به دست شان می رسد هم دارد و می گوید: عملیات خیبر در سال ۶۲ جزو عملیاتی بود که متاسفانه خیلی مفقود، مجروح و اسیر دادیم. خرداد ۶۳ اسم اسرای عملیات خیبر اعلام شد. خانواده ها هجوم آوردند و می خواستند ببینند نام فرزندشان میان اسرا هست یا نه. حدود ۸۰۰ اسم بود.

وقتی اسم می آمد نامه ای همراه آن بود و یادم هست اولین نامه برای مادری بود که پسرش دو بچه داشت و مفقود بود. پیش ما آمد و نامه ای که باز کردیم برای پسر او بود. هیچ وقت آن صحنه را یادم نمی رود. نامه را که دید از حال رفت. سه ساعت تمام سرش را گذاشته بود روی موزائیک های اتاق و همین طور اشک می ریخت. آن اشک ها همیشه در تمام زندگی همراه من است.

منبع: نوداد

نظر شما