علیرضا مجمع روزنامهنگار
علی پروین درباره داربی 120 هزار نفری سال 62 جملهای دارد که یادآوریاش در این روزهای سیاه تماشاگرکشون سکوها حس یک نوشتالژی دور را به آدم میدهد که علاوه بر اینکه بهشدت شیرین است، تصور معکوسش میتواند مانند کابوسی بیتکرار ذهن را پرت کند بهوسط یک فیلم ترسناک از نوع زامبی مووی. پروین فقط یک جمله گفت:«خدا رو شکر خون از دماغ کسی نیومد!» تصور اینکه در آن بازی تا لب خط زمین آدم نشسته و روی پروژکتورها تماشاگر رفته بود و تقابلش با این جمله علی آقا، وحشت ناخودآگاهی را با تصور همزمان سکوهای این سه هفته اخیر بهوجود میآورد. به اینها اضافه کنید که داریم از داربیای حرف میزنیم که یکطرف برنده داشته است. راستی چرا 35 سال قبل تماشاگرها میتوانستند کنار هم بنشینند و کری هم بخوانند و دست به یقه نشوند، اما امروز با چند سکو فاصله و در حضور ماموران فسفریپوش نیروی انتظامی خون از همهجای بچههای این نسل بیرون میزند؟ در این 35 سال چه اتفاقی افتاد واقعا؟
یکی، دو سال بعدش رضا نعلچگر در یکی از بازیهای استقلال در باشگاههای تهران، به سمت داور حمله کرد و سر داور را شکست. شاید نقطه شروع فرهنگ تنش و درگیری بعد از سال 57 را بشود این بازی گذاشت. کمتر از 10 سال بعد در دی ماه 73 مجتبی محرمی و امیر قلعهنویی در دقایق آخر داربی نیمهنهایی باشگاههای ایران از خجالت همدیگر درآمدند و تماشاگری که آمده بود سیرک تماشا کند کلی لذت برد از این بلاهت. کمتر از 6 سال بعد در دی ماه 79 پرویز برومند مشتی را حواله صورت پایان رافت کرد و نوازی و استیلی هم زمین فوتبال را با رینگ بوکس اشتباه گرفتند و مهدی تارتار هم که میخواست آنها را جدا کند(!) با استوک آمد روی کمر نوازی! تا اینجا هنوز سکوها حکم تماشاگر را داشتند و هنوز پرسپولیسی و استقلالی کنار هم مینشستند. مشکل از زمانی آغاز شد که خودمان به تماشاگر القا کردیم «تو خطرناکی» پس باید از هم جدا شوید.
ماجرا از روزی شروع شد که به تماشاگر تحمیل کردیم که برای یک بازی معمولی داربی6 ساعت زودتر بیاید بنشیند روی سکوهای داغ و سرد که «جا گیرش بیاید»، ماجرا از زمانی شروع شد که بهجای اینکه احترام او را نگه داریم، خواننده بد صدایی را آوردیم که سرگرمش کنیم و تماشاگر، خواننده را و همچنین چیزی که میخواند را به باد تمسخر گرفت. آن روز فکر نکردیم که قرار است چه بلایی سر این تماشاگر بیاید. فحاشی در استادیومها با کارهای کمیته فرهنگی فدراسیون فوتبال قطع نشد، بیشتر شد. فوتبال فوتبال است و ابزارهای خودش را دارد، سیاست هم ابزارهای خودش را دارد. اینها را اگر با هم مخلوط کنیم هیچکدام وظیفهشان را بهدرستی انجام نخواهند داد. کسی که میخواهد شعار سیاسی دهد، جایش در استادیوم فوتبال نیست. کارکرد ندارد. وقتی اینها را با هم قاطی کردیم، از سنگهای کنده شده سکوها و مواد روانگردانی که تماشاگران در استادیوم جاساز کردهاند غافل میشویم و همین تصویری را میبینیم که در این سه هفته دیدیم.
این ماجرا از داخل زمین شروع شده، در داخل زمین هم باید خاتمه یابد. راهکار این قلع و قمع شاید این باشد که بازیکنان؛ قرمز و آبی هم فرقی ندارد، وقتی صدای فحاشی به تیم حریف یا تیم خودی را میشنوند، بازی را متوقف کنند تا فحاشیها تمام شود. از کمپین و شعار کاری ساخته نیست تا به خودمان و حریفمان احترام نگذاریم.
تماشاگرکشون روی سکوها
صاحبخبر -
نظر شما